«گفتا تو از کجایی کآشفته مینمایی؟
گفتم منم غریبی از شهرِ آشنایی
گفتا سرِ چه داری کز سر خبر نداری؟
گفتم بر آستانت دارم سرِ گدایی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟
گفتم که خوشنوایی از باغِ بینوایی
گفتا ز قیدِ هستی رو مست شو که رَستی
گفتم به میپرستی جُستم ز خود رهایی»
انجمنعلمی زبان و ادبیّات فارسی با همکاری مرکز پژوهشهای زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز برگزار میکنند:
هفتمین نشست از سلسلهنشستهای
«کمخواندههای ادبی»
معرّفی، تحلیل و خوانشِ گزیدهای از «شعرِ خواجوی کرمانی»
با حضورِ دکتر محمّدصادق بصیری، عضو هیأتعلمی دانشگاه شهید باهنر کرمان
زمان: پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸
این نشست بهصورت مجازی در اسکایرومِ مرکز پژوهشهای زبان و ادبیّات فارسی برگزار میشود:
https://www.skyroom.online/ch/shirazuiec/markaz
https://eitaa.com/mmparvizan
"پرواز"
بپر تا اوج، اینحجم از شگفتی را نمیبینی؟
شب زیبای شیراز است، از بالا نمیبینی؟
بپر بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا
که زیباتر، ازین معراج جانافزا نمیبینی
ببندی چشم اگر اینجا، سلیمان میشوی روزی
شبیه شهر موران است این دنیا، نمیبینی؟
اگر با چشم سِرّ یکسر بخوانی دفتر دل را
به غیر از آیهی تطهیر در آنجا نمیبینی
در اینجا "لا الهی" نیست، چشم روح را واکن
که غیر از خندهی اللّه در الّا نمیبینی
به کوهستان نظرکن، مهبط وحی است هر سنگش
شبیه رحلِ سیجزء است گل، آیا نمیبینی؟
به آن کل متّصل کن پارههای جزء جزءت را
که جز آیات عقل کل، در این اجزا نمیبینی
اگر دیروزها را در مسیر آسمان بودی
غم امروز را جز توشهی فردا، نمیبینی
اگر یکموج، چون قطره دچار رودها باشی
سلوک ابر را جز قصّهی دریا نمیبینی
*
دمی در قابِ باران زل بزن، خود را تماشا کن
به سمت اطلسیها خیره شو، اورا نمیبینی؟
پ.ن. در پرواز شیراز_تهران.
#شعر
#محمد_مرادی
#پرواز
#مرگ_سبز
https://eitaa.com/mmparvizan
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی"
عمدهی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغههای ساختشکنش در این حوزه، تاکید کردهاند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ میتوان دید، چیزی فراتر از نگاههای یکجانبه است.
خلاف شاملو که در سیر شاعریاش، از دههی چهل، به فردیت نزدیک میشود، در اشعار فروغ، این جمعمحوری است که در سالهای پایانی حیات شاعر اهمیت مییابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، میتوان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد.
اوج شاعرانگی فروغ، نشاندهندهی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و میتوان، ویژگیهای آن به شرح زیر بر شمرد:
-اهمیتدادن به جمع و انتقادهای جمعمحور در اشعار، در مقایسه با شاخهی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو.
-حضور عناصر و جلوههای روزمره و واژههای شهری در شعر.
- کم شدن زمینههای نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیکشدن به شگرد شاعران واقعیتنویس.
-طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گرهافکنی وزنی و تلاش برای کمکردن جنبههای موسیقایی شعر و نزدیکشدن به ساختار شعر سپید گفتاری.
- التزام به تکرار عبارتها و تلاش برای ساختن ترکیبهای نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی.
-اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر.
اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه میسوزد» و «کسی که مثل هیچکس نیست» مقایسه کنیم، بهوضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی میتوان تشخیص داد؛ شاخهای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سرودههای او میدانند:
"تولدی دیگر"
همهی هستی من آیهی تاریکیست
که تورا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شفکتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه تورا آه کشیدم، آه
من در این آیه تورا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه برمیگردد
… زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست
که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهی یک تنهاییست
دل من
که به اندازهی یک عشقست
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهی خانهیمان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازهی یک پنجره میخوانند
آه …
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهی متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزنآلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جاندادن که به من میگوید:
«دستهایت را
دوست می دارم»
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم...
#فروغ
https://eitaa.com/mmparvizan
"آیینهها: با شاعران دیار فارس از قرن نهم تا دوران معاصر"
کمال غیاث شیرازی (ف۸۴۸) از شاعران کمترشناختهی دیار شعرخیز شیراز و میراثدار شعر سعدی و حافظ و حلقهی اتصال به بابافغانی و اهلی است. شعر او از جنبههای مختلف صنعتگری و توجه به قالبهای خاص اهمیت دارد. آشنایی با اشعار او علاوه بر بیان نوآوریهایش در ردیف و برخی قالبها، یادآور دو آسیب جدی تجربهشده در سنت شعر فارسی است که در روزگار ما تکرار شده است؛ از سویی تفننطلبی و از دیگرسو، اغراقهای رایج در برخی شاخههای شعر مذهبی که در دوران معاصر نیز فراوانی دارد.
برای آشنایی با او دعوتید به نخستین محفل از نشستهای "آیینه" ویژهی شاعران فارس از قرن نهمتا دوران معاصر.
زمان: یکشنبه دهم دیماه، ساعت ۱۶
مکان: چهارراه حافظیه، مجموعهی حافظ، سالن غزل
با کارشناسی دکتر مهدی فاموری
و سخنرانی دکتر محمد مرادی
#شاعران_فارس
#کمال_فارسی
#کمال_غیاث
#ادارهی_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر نوتغزلی طبیعت گرا و گلچین گیلانی"
برخی پژوهندگان شعر معاصر در جریانشناسی شعر تغزلی و رمانتیک، از شاخهای با عنوان شعر طبیعتگرا یاد کردهاند. طبیعتی که در اشعار شاعران جریان رمانتیک نوگرا نمود دارد، عمدتا طبیعتی تصویری، مبهم، اثیری، درونی شده و حتی گاه ماورایی است که شاعر آن را بستری برای انعکاس عواطف خود قرار داده است. خلاف شاعران نوتغزلی طبیعتگرا، که جلوههای بیرونی و طبیعی در اشعار آنان هویتی مستقل از شاعر دارد و طبیعت مورد نظر آنان را میتوان ادامهای از نگاه به طبیعت در اشعار کهن فارسی دانست.
با این حال، تصویری که شاعران نوتغزلی از طبیعت ارائه میدهند، پویاتر و انسانیتر از شاعران سنتی؛ برای نمونه شاعران سبک خراسانی است.
اگر شعر باران(سرودهی 1323) و کتاب« گلی برای تو» از گلچین گیلانی را نمایندهی این جریان بدانیم؛ خواهیم دید که«تجربهی عاطفی واحد در تمام شعر پابهپای تصویرها پیش میرود؛ تصویرها به حرکت در میآیند؛ درست مانند تصویرهای یک فیلم. شاعر پشت پنجره میایستند، تماشا میکند. باران می بارد، گنجشکها میپرند. سرعت، شتاب، پیوستگی و تداوم و پویایی تصویرهای شعر گیلانی بسیار قویتر از شعر منوچهری است».(فتوحی، بلاغت تصویر، ص ۱۳۹)
علاوه بر اشعار گلچین گیلانی، برخی اشعار خانلری، شهریار(برای مثال حیدر بابایه سلام)، اسلامی ندوشن؛ فریدون مشیری و مفتون امینی را نیز میتوان در این شاخه قرار داد؛ البته باید تصریح کرد که طبیعت حاضر در این دست اشعار با طبیعتی که در اشعار احساسی شاعرانی چون نیما و توللی میبینیم، تفاوت دارد. در نگاهی کلی، ویژگیهای شعر نوتغزلی طبیعتگرا در موارد زیر خلاصه میشود:
-انعکاس تجارب عاطفی بومی در اشعار و زیباشناسی ساده؛
-استفاده از رکنهای بحر رمل، بلندی و کوتاهی سادهی سطرها و اصرار بر استفاده از قافیه؛
-توجه به قالبهای نزدیک به شعر کلاسیک چون: نیمایی- مثنوی، بحر طویل و شکلهای مستزادگونه؛
-تاثیر پذیری از زبان و شیوهی بیان شاعران انجمن دانشکده؛
-توجه به جنبههای مثبت هستی، فضای امیدبخش؛
-نمود عانصر و واژههای محلی و بومی در اشعار؛
-زبان ساده و فراوانی تصاویر و جلوههای طبیعت در اشعار؛
-توجه کمتر به ترکیب سازیهای خوشآهنگ در مقایسه با شاعران رمانتیک؛
-بازسازی رویاها و خاطرات کودکانه و یادکرد از آنها؛
-تصویر گری و توصیف شاعر از طبیعت در حد فاصل رمانتیسیسم و رئالیسم. از این منظر شاعران نه چون شاعران سبک خراسانی صرفا مشاهدهی خود را ارائه میدهند و نه چون شاعران رمانتیسیسم و بیش از آن سمبولیسم، با طبیعت یکی میشوند.
در ادامه بخشی از شعر بلند «باران» سرودهی گلچین گیلانی را که نمودی کامل از شعرنوتغزلی طبیعتگرا دارد، از نظر میگذرانیم:
باز باران،
با ترانه،
باگهرای فراوان،
میخورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه، تنها
ایستاده،
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم،
یک دو سه گنجشک پرگو،
باز هر دم
میپرند اینسو و آنسو.
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان:
کودکی دهساله بودم،
شاد و خرم،
نرم و نازک،
چست و چابک،
...برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هرجا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان،
آفتابی.
سنگها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را،
بس وزغ آنجا نشسته،
دمبهدم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دوصد زیباترانه،
زیر پاهای درختان
چرخ میزد... چرخ میزد همچو مستان.
چشمهها چون شیشه آبی.
نرم و خوش در جوش و لرزه،
توی آنها سنگریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی،
با دوپای کودکانه
میدویدم همچو آهو،
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه...
"کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی"
#گلچین_گیلانی
#شعر_طبیعت_گرا
#شعر_رمانتیک
https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانهی درگذشت امیربانو کریمی و به یاد سید کریم امیری فیروزکوهی و محمد قهرمان"
صائب از پرکارترین شاعران ادبیات فارسی است که بیش از همه به غزل شناخته شده و از مقبولترین شاعران فارسی در فاصلهی سدههای نهم تا دوازدهم بوده است.
کاملترین تصحیح دیوان او به همّت استاد محمدقهرمان منتشرشده که بیش از ۷۰۰۰ غزل و تعدادی قصیده و اشعار پراکنده را در بر گرفته است. البته به دلیل تعدد نسخ دیوان صائب و پراکندگی اشعارش در زمان حیات او، همچنان هزاران بیت از این شاعر بزرگ در نسخ خطی موجود است که میتوان بر دیوان او افزود.
از آن جمله است مسمّطی مخمّس در حدود ۱۵۰ بند (بیش از ۳۷۰ بیت) که تصویر آن از نسخهی مورخ ۱۰۶۶ (حدود ۱۵ سال پیش از مرگ شاعر) آورده شده و نشاندهندهی طبعآزمایی صائب غزلسرا در دیگر قالبهای شعر فارسی است.
#صائب_پژوهی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"تقدیم به او که وزن حیات دو عالم است"
ای قطرهی گوشهی ابرویت، صدآینه آبروی قمصر
ای سورهی مکّی لبخندت، یکآیه گل و صدفی: گوهر
قرآن لبت همه خوشترتیل، اعجاز سرت هدف تنزیل
معراج تو حسرت جبرائیل، همراز حرای دلت: حیدر
یونان: غم فلسفهی خشمت، عرفان: نمِ عاطفهی چشمت
مبهوت پیمبریات کسری، مسحور سخنوریات قیصر
ابیات مرا بشکن از بن، فعلن فَعَلن فَعَلن فعلن
تقطیع مرا تو دگرگون کن، با وحیات حضرت پیغمبر:
*
شعری بگو از غم انسانها، ای علّت رحمت دورانها
تا پیر دوپاره کند خرقه، تا شیخ به شعله کشد منبر
بر خیز و مغازله کن دل را، آیات کریم مزّمل را
این روح رمیدهی بسمل را، جانی بده از نفسی دیگر
برخیز تو ای شرف عالم، ای فخر رسل نبی خاتم
شکرانهی این نباء اعظم، قُم صلّ ِ لربّک قُم وَانحَر
ای صفوت قلب صفاجویان، عشق تو علاج سیهرویان
دیگر چه غم از همه بدگویان، ماشانئُک الا الاَبتر
بخشیده خدا به تو زهرا را، صدیقهی مرضیه حورا را
این صوت خداست که میخواند: انّا اعطیناک الکوثر
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#میلاد_فاطمه_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/mmparvizan
"رمانتیسیسم نیمهسنتی نیما"
دورهی دوم در گونهشناسی شعر نیما، از سرایش افسانه در سال 1301 آغاز میشود و تا زمان آفرینش ققنوس در سال 1316 را در بر میگیرد. در این دوران، نیما تفنن و آزمون و خطا و تقلید از شگردهای تجربهشدهی ایرانی و ترجمهای را در پیش گرفته و اشعارش در چهار شاخهی اصلی قابل تحلیل است:
نخست اشعاری که در قالبهای سنتی بهویژه مثنوی و قطعه سروده شده و چارچوبی کهن دارد؛ دیگر اشعاری که بیانی نمادین و تمثیلی یافته و تا حدودی تاثیرپذیری شیوهی بیان رمانتیکها در آنها دیده میشود. این دسته از اشعار نیما با بسیاری از شعرهای این دوره که تحت تاثیر ترجمهها سروده شده شباهت دارد. در همین اشعار است که میتوان نیما را با پروین مقایسه کرد.
دستهی دیگر اشعاری است که از منظر قالب و شیوهی قرار گرفتن قافیه و بلند و کوتاهی مصراعها تاحدودی نو شده؛ هرچند در اغلب این سرودهها تحولی اساسی در شیوهی بیان، زبان و صور خیال نیما نمیتوان دید؛ البته شعرهایی چون: شیر، خارکن، خانوادهی سرباز، شمع کرجی، گرگ، شهید گمنام، سرباز فولادین و چند شعر دیگر را تاحدودی میتوان در میان این دسته متمایز دانست. در این دست از اشعار، نیما از زبانی عاطفی، ساده و گاه ترکیبساز استفاده میکند و این نوع اشعار او را میتوان زمینهساز شکلگیری شاخهای از رمانتیسیسم فردی در شعر دههی 30 و40 دانست. از این اشعار، «شهید گمنام» و «سرباز فولادین» تاحدودی زمینهی حماسی- اجتماعی یافته و با رمانتیسیسم اجتماعی دهههای قبل قابل مقایسهاند.
در کنار سه شاخهی یادشده، مهمترین جلوه ی شعر نیما در این دوران را در سرودهی آغازین او، «افسانه» میتوان رصد کرد. هرچند این شعر هم در گروه اشعار تغزلی نیما قرار میگیرد، ویژگیهایی دارد که آن را به شعرهای متمایز نیما پس از «ققنوس» شبیه میکند. نیما در سرودن این شعر نیز از نمونههای فرانسوی تاثیر پذیرفته؛ نکتهای که شاید یکی از دلایل تفاوت شیوهی بیان این شعر، با دیگر اشعار او باشد.
تمایزهای شعری افسانهی نیما، صرفا برآمده از تفننطلبی و نوآوریهای سطحی در صورت شعر نیست؛ بلکه با جهانبینی تازهی نیما پیوندی مستقیم دارد. این منظومه، بیانگر گفتگوی درونی نیما است که بین «عشق» به عنوان، دریافت و حس بینش سنتی او و «عقل خودبنیاد» به عنوان ساحت جستجوگر و مدرن شخصیت نیما، شکل گرفته است.(ر.ک. فاموری، مهدی، مجلهی شعر، ش۵۸، ص ۱۳)
حاصل این نگاه تازه که نیما خواسته یا ناخواسته آن را دریافته، پدیدآمدن شعری است که علاوه بر نگاه متفاوت فلسفی به هستی، توجه به بیان تمثیلی و نمادین از منظری نسبتا تازه، تمرکز بر جنبههای ذهنی و درونی در بیان عواطف فردی، استفاده از گفتگو و بیان نمایشی و استفاده از قالب ترکیبی مسمط -قطعه با مصرع پایانی خارج از نظام قوافی، از ویژگیهای اصلی آن است.
در این شعر که حد فاصل رمانتیسیسم نیما و سمبولیسم فردی او قرار گرفته است، زبان و تصویرسازیهای نیما بیشباهت با اشعار شاعران رمانتیک فردگرای دهههای بعد نیست؛ البته اوج بیان تغزلی نیما در سمبولیسم فردی را پس از این در اشعاری چون «ری را» خواهیم دید. در ادامه بخشی از این منظومه را مرور میکنیم:
افسانه
در شب تیره، دیوانهای کاو
دل به رنگی گریزان سپرده،
در درهي سرد و خلوت نشسته
همچو ساقهي گیاهی فسرده
میکند داستانی غمآور.
در میان بس آشفته مانده،
قصهي دانهاش هست و دامی.
وز همه گفتهناگفته مانده
از دلی رفته دارد پیامی.
داستان از خیالی پریشان:
- «ای دل من، دل من، دل من!
بینوا، مضطرا ، قابل من!
با همه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من، جزسرشکی به رخسارهي غم؟
...تا به سرمستی و غمگساری
با «فسانه» کنی دوستاری
عالمی دایم از وی گریزد،
با تو او را بود سازگاری
مبتلایی نیابد به از تو.»
افسانه: -«مبتلایی که مانندهی او
کس در این راه لغزان ندیده
آه! دیری است کاین قصه گویند:
از برِ شاخه مرغی پرید
مانده بر جای او آشیانه
لیک این آشیانها سراسر
بر کف بادها اندر آیند
رهروان اندر این راه هستند
کاندر این غم، به غم میسرایند...
او یکی نیز از رهروان بود...
عاشق: « سالها با هم افسرده بودیم
سالها همچو واماندگانی
لیک موجی که آشفته میرفت
بودش از تو به لب داستانی
میزدت لب در آن موج لبخند..."
"نیما و پیروانش/ محمد مرادی"
#نیما_یوشیج
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
"بهار"
ای پهنهی لالهها برویید به دی
با شبنم خون، چهره بشویید به دی
با گلبرگ شکوفهی خون شهید
آغاز بهار را بگویید به دی
#کرمان
#ایران
#محمد_مرادی
#شهید
https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیدهای تقدیم به شهدای کرمان که بهار خونشان، لالهدرلاله شکفته است"
پر از ارغوان شد وطن، لالهلاله
سمن غرقِ خون، یاسمن لالهلاله
به قنداقهی دی ببین غنچههارا
شکستهپر و نارون لالهلاله
خیابانخیابان: شکوفهشکوفه
دمن در دمن در دمن: لالهلاله
بگیرد یکی بازوی باغبان را
که شد سربهسر این چمن لالهلاله
*
مگر رود خون است در دشت کرمان
که میروید از آن سمن لالهلاله؟
در آنسو محمد دهانش پر از خون
در این سو اویس قرن لالهلاله
بخوان روضهی تیغ و فرق علی را
که شد صورت مرد و زن لالهلاله
اگر این غزلوارهی میخ و در نیست؟
چرا باز، شد انجمن لالهلاله؟
گمانم که این جاده تشت است و در آن:
جگرپارههای حسن لالهلاله
گمانم که این روضهی قتلگاه است
سری روی نی، بیبدن... لالهلاله
گمانم که آن دست، دستان سقاست
که افتاده آنسوی تن... لالهلاله
گمانم که آن نوجوان... کیست یارب؟!
سرش گلبهگل، پیرهن لالهلاله
*
بگو! رستم از زابلستان بیاید
که سهراب شد در وطن لالهلاله
بگو! چاره کن دیو جادونشان را
که شد هفتخوان، تهم_تن! لالهلاله
به شیرین بگو! از فریب زمانه
شده قامت کوهکن لالهلاله
به یوسف بگو! فکر چشم پدر باش
که شد دشتِ بیتالحزن لالهلاله
به حافظ بگو! دیگر از "می" نخوانَد
که شد از ارس تا ختن لالهلاله
به سعدی بگو! وصف از آن لب نگوید
که شد آن عقیق یمن، لالهلاله
*
ببین صفبهصف نخلهای جوان را
از آن سیل بنیادکن لالهلاله
ببین بارگاه سلیمانیان را
از افسون آن اهرمن لالهلاله
شغاد است گویی که بالای چاه است
ته چاهِ او... پیلتن لالهلاله
*
چه بسیار شعر مجعّد که بر خاک
بسی روی سیمینذقن لالهلاله
سر و پیکر و دست و پا تکهتکه
گل و نرگس و نسترن لالهلاله
رخ این ببین گونهدرگونه در خون
سر آن شکندر شکن لالهلاله
*
ببارید ای چشمهای عزادار!
شب و روز درّ عدن... لالهلاله
به بغض غم، ای سینه! خودرا بسوزان
که اشک است و چشمان من: لالهلاله
سزا نیست این شعر جز آتشآتش
که میجوشد از جان سخن لالهلاله
چه میگویم؟ این واژهها لال لاند
زبان داغ خونین، دهن لاله... لاله
زمان ستیز است برخیز، تاکی
بگرییم بر خویشتن لالهلاله؟
که میروید از باغ آلالهی ما
هزاران بدن در کفن لاله لاله
#کرمان
#شهید
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"واگویهای با دخترم ریحانه"
به روی شانهی باران، بخواب ریحانه!
بخند قهقهه از کنج قاب ریحانه!
بخواب دخترم و خوابهای خوب ببین:
بدون جنگ، بدون عذاب، ریحانه!
جهان بدون تو بدجور جای تاریکی است
ستارهای شو و بر ما بتاب ریحانه!
به روی بالشی از ابرها بخواب و بخند
بخند! ای گل رویت، گلاب ریحانه!
زمین برای تو و بازی تو دلگیر است
بپر به آنطرف آفتاب ریحانه!
بپا که وا نشود گوشوارهی قلبیت
میان آنهمه جیغ و شتاب، ریحانه!
چه شد که عمر نگاهت به مدرسه نرسید؟
به سنّ درس و کتاب و حساب ریحانه؟
لباس صورتیات را درآر و سرخ بپوش!
به رنگ خونیِ داغِ مذاب ریحانه!
جهان برای تو انگار جای خوبی نیست
بخواب دختر خوبم! بخواب ریحانه!
#کودک_کشی
#ریحانه_سلطانی_نژاد
#کودکی
#حقوق_بشر
#کرمان
#بداهه
https://eitaa.com/mmparvizan
"غار"
باید که به روزگار خود برگردم
تا دلخوشی دیار خود برگردم
از همهمهی شهر دلم سخت گرفت
باید که به سمت غار خود برگردم
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مايَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً (آیهی ۱۶/ سورهی مبارک کهف)
و آنگاه كه از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند، فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار شما آسایشی فراهم آورد.
#بداهه
#بازگشت
#هجرت
https://eitaa.com/mmparvizan