eitaa logo
پرویزن
510 دنبال‌کننده
204 عکس
15 ویدیو
76 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
آن جلوه‌ی بدیع رسیده است در باز کن! ربیع رسیده است عودی بسوز و پنجره بگشا! باب جمادی و رجب این است https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"لیله‌المبیت"  و حکایات ایثار حیدر کرار در السنه و افواه مشهور و در تواریخ و کتب مسطور است و ایثار آن بزرگوار به جایی رسید که در لیله‌المبیت، حیات پیغمبر را بر حیات خود اختیار کرد و در خوابگاه خاتم‌الانبیا خوابید و به این سبب خداوند عالم بر ملایکه مباهات نمود و آیه‌ی من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله نازل شد... "معراج‌السعاده/ ملا احمدنراقی" https://eitaa.com/mmparvizan
🌿گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐 جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 📆دوشنبه ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۳ ⏳ساعت: ۱۷:۰۰ 🪑 میزبان: 🛋 مهمان: آقای ✨موضوع: سیری در جهان شعر زنده‌یاد استاد محمدعلی بهمنی 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است. |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
هدایت شده از پرویزن
"جلال و شعر: به بهانه‌ی سالروز درگذشت" جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحب‌سبک و تاثیرگذار روزگار ماست که می‌توان به دلیل اهمیت جایگاه ادبی‌اش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد. گزاره‌ی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایت‌هایی از او و سیمین درباره‌ی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است. گزاره‌ی دوم: زبان داستان جلال محاوره‌ای، روزنامه‌نگارانه و واقع‌گراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد. گزاره‌ی سوم: جلال در سخنانش قضاوت‌ها و نقدهایی درباره‌ی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سبب‌شده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را به‌درستی نمی‌شناخته؛ نکته‌ای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیه‌ی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به به‌سازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است. گزاره‌ی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسروده‌ای از احمد شاملو با مطلع زیر است: قناعت‌وار تکیده بود/ باریک و بلند... جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم‌ اشعاری برای او سروده‌اند. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی" آنچه از ابیات دیوان‌ها برداشت می‌شود، تا سده‌ی پنجم اشاره‌ای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوان‌ها ثبت نشده است. البته در برخی منظومه‌ها و اشعار منسوب، عنوان دوازده‌امام را می‌توان دید که به‌صورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر می‌گیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعه‌ی شیخ محتملا مربوط به سده‌های متاخر است و در جُنگ‌های اخیر نقل شده است. شاید نخستین اشاره‌ی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقه‌ی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است: هم تقی اصل و هم نقی فرع است هم زکی تخم و هم بهی زرع است (حدیقه، ص ۲۶۷) در فاصله‌ی سده‌های ششم تا هشتم، اشارات موجود درباره‌ی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سده‌ی هشتم به دلیل استوارشدن پایه‌های فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازده‌امامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمه‌ی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابن‌یمین در قصیده‌ای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازده‌امام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است: چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست (دیوان ابن‌یمین، ص ۳۹) در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشاره‌ای این‌گونه ثبت شده است: به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات که با تحملشان کوه بود بی‌بنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱) از دیگر شاعران شیعی شاخص سده‌های هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوان‌های لطف‌الله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمت‌الله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده می‌شود. با این‌حال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است. خواجو در خلال ترکیب‏‌بندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازده‏‌گانه(علیهم‌السلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) به‌نظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر می‌گذرد: به لذت سخن عسکری به گاه سخن که بود طوطی بلبل‏‌نوای هشت‌چمن سراچه‏‌ای است ز بستان‏‌سرای تعظیمش چهارصفّه‏‌ی هفت‏‌آشکوی شش‏‌روزن سواد صفحه‏‌ی اوراق روزنامه‏‌ی غیب به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن به روی شاه بساط امامت از کونین اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند (دیوان خواجو، ص ۶۱۸) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از ۵۳۴۰۱
🟦 با افتخار و احترام دعوتید... . کانال گزیده‌ی شعرها و یادداشت‌ها؛ . 🟥 لطفا این پیام را در کانال‌ها و گروه‌های خود منتشر کنید. . 📍آدرس کانال « دل نخواهی » در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
یا هو غزلی به پیشگاه امام یازدهم(ع) صد نبی، نذر کرد مادر دهر، تا تو سرلوحه ی زمان باشی یازده برج، چرخ زد خورشید، تا تو مولای شیعیان باشی تو پس از ده بهار: مهر و عروج، وارث المرسلینِ نور شدی آمدی تا میان آن همه ظلم، اهل تاریخ را امان باشی در مدینه شکوفه داد دلت، سامرا موسم گلاب تو بود ای که تنها تو لایقی در شعر، معنی باغ و بوستان باشی هیبت آسمانی ات آن روز، لرزه بر جان معتمد انداخت نگران بود و سخت می ترسید: مقصد مردم جهان باشی آه! ای رودها شناورِ تو، چشمه ها جویبار باور تو لب بجنبان که همچو اقیانوس، ژرف باشی و بی کران باشی آفتابی و نور، سایه ی تو، ماهی و آسمان طلایه ی تو چهره بنما که صدبغل خورشید، صدغزل ماه و آسمان باشی تو، همان صُلب شامخی که هنوز شاهراه نجات بسته به توست تو فقط لایقی که در تاریخ، پدر صاحب الزمان باشی # آه، اما چه زود و ناهنگام، تلخی هشتم ربیع رسید پرگشودی به اوج تا امروز، راز این سوگ جاودان باشی
هدایت شده از پرویزن
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سده‌های چهارم و پنجم" در سده‌های نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده می‌شود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد. در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید: یکی گوید که مهدی گشت پیدا یکی گوید نبی الله اکبر * سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال در قطعه‌ای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کرده‌ام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجله‌ی شیعه شناسی) و نمی‌تواند از بوسعید باشد. در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده می‌شود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بی‌دیوان می‌بینیم؛ عمده‌ی توصیف‌ها روایتگر فتنه‌ی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است: مسعود سعد: مشهور شد از رایت او آیت مهدی منسوخ شد از هیبت او فتنه‌ی دجال سنایی (دیوان): ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشه‌ای یک جهان دجال عالم‌سوز سر بر کرده‌اند * گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یک‌ره سر بر آر حدیقه: خلق او آمد از نکو عهدی روح عیسی و قالب مهدی * اندرین روزگار بد‌عهدی چیست جز عدل هدیه‌ی مهدی در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده می‌شود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنه‌ی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است. در قصیده‌ای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمه‌ی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و می‌گوید: "قول به مهدی در عقاید ایشان ندیده‌ام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده". شعر مورد نظر از زاویه‌ی سبک سروده‌ی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رساله‌ی اسماعیلی کشف‌المحجوب از ابویعقوب سجستانی هم می‌توان دید: "مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همه‌ی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخن‌های ایشان پوشیذه بوذ و علم‌های ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمان‌ها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یک‌جا آب خورند...". کامل‌ترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامه‌ی اسدی توسی می‌توان دید: ...ازین پس پیمبر نباشد دگر به آخرزمان مهدی آید به در بگیرد خط و نامه‌ی کردگار کند راز پیغمبران آشکار ز کوچک جهان راز دین بزرگ گشاید خورد آب با میش گرگ بدارد جهان بر یکی دین پاک بر آرد ز دجال و خیلش هلاک همان آب گویند کآید پدید درِ توبه را گم بباشد کلید رسد زآسمان هر پیمبر فراز شوند از پس مهدی اندر نماز سوی خاور آید پدید آفتاب هم آتش کند جوش طوفان چو آب پس از آن شگفت دگرگونه‌گون بس افتد جهاندار داند که چون از سده‌ی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی می‌یابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است. https://eitaa.com/mmparvizan
"خواب" "از تو سخن از ..." تو تا به ناکامی‌ها از رفتن‌ها و بی‌سرانجامی‌ها تا پستوی رویایی غوغا و سکوت: مرگ آمده‌است "از به آرامی"ها https://eitaa.com/mmparvizan
"بداهه‌ای برای شعر، دوستِ همیشگی: به بهانه‌ی روز شعر و ادب فارسی" شعر گفتن، برای من ساده است وزن در واژه‌هام آماده است مثلِ جفتی که طاق می‌افتد: شعر هم اتفاق می‌افتد ... شعر: حرف من است و برگ و نسیم دوستانِ زلالِ عهد قدیم حرف یک پنجره است در باران شعر: یک خاطره است در باران شمعدانی‌ست کنج دنج حیاط یا که عطر غریب یک صلوات شعر: آوای قل‌قل چایی است خلسه‌ی لحظه‌های تنهایی است گر درست است یا غلط: شعر است شعر مثلِ خودش، فقط شعر است پنجه‌ی یک چنار، رو به گل است حسرت عابران روی پل است سنگ قبری است با خطی ساده پیرمردی است از قد افتاده یاکه نقاشی‌ای سیاه و سفید کودکانه، شبیه بیم و امید گاه زِبر است و گاه هم نرم است هست هرچه ولی دمش گرم است مثل روزه در اوّل رمضان حسّ خوبی که در شگفتم ازآن مثل شب‌های گنگ سربازی است یا که ظرفی گلاب شیرازی است گاه مانند خلوت کوچه است گاه هم ترش مثل آلوچه است گاه فردی و گاه مشترک است ای فدایش! که یار بی‌کلک است * شعر: یک آشنای صدساله است قندی از کوچه‌های بنگاله است قصه‌ی نظم رودکیّ و من است شعر: افسون کودکیّ و من است عطر گل‌های کنج ایوان است حیرت پشت راه‌بندان است سبزه‌ای در میان سفره‌ی عید خنده‌ای بر لبان یارِ شهید آتشی از تبار خوش‌دردان زهرخندی به روی نامردان شعر: درد است... شعر: آشوب است شعر حتی بدِ بدش خوب است داستان مگوی انسان‌هاست انعکاس شکوه دوران‌هاست لهجه‌ی قدسی خداوند است که بر اهل زمین پراکنده است ... گاه سرسبز مثل تبریزی است گاه چون سیب زرد پاییزی است گاه مانند باغ و بستان است گاه، برف شب زمستان است گاه آرام و گاه طوفانی است گه حماسی است گاه عرفانی است گاه کوهیّ و گاه صحرایی است گاه ابریّ و گاه دریایی است حاصل جمعِ کشف و تکرار است مثل گل‌های روی دیوار است ... آی! ای یار آشنا ای شعر! ای صمیمیّ بی‌ریا! ای شعر! گرچه مارا قرارِ دیرین است تازگی‌ها سر تو سنگین است مدتی می‌شود که سر نزدی منتظر مانده‌ایم و در نزدی مدتی می‌شود زمین‌گيريم بی‌تو داریم زنده می‌ميريم بی‌تو پربسته‌ام بيا ای شعر! خسته‌ام خسته‌ام بيا ای شعر! https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻اینجا بخوانید؛ یادداشتی از دکتر محمد مرادی بر کتاب شعر «نقطه‌ضعف» مجموعه ۴۰ غزل عاشقانه-اجتماعی 🔹کتاب را از دریافت کنید؛ https://taaghche.com/book/128027 ✔️کانال شاعر در ایتا؛ @Mojtaba_khorsandi
🌿گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐دورهم‌نشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 📆دوشنبه ۲مهر ماه ۱۴۰۳ ⏳ساعت: ۱۶:۰۰ 📝باارشاد: دکتر محمد مرادی ✨موضوع: سبک عراقی،بخش دوم(شعر قرن هشتم و نهم) 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است. |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
یا هو ای زمان یک غزل گمشده از دفتر تو ای زمین نقطه‌ای از آیه‌ی انگشتر تو آسمان ذرّه‌ای از گرد و غبار قدمت کهکشان‌های جهان پله‌ای از منبر تو باغ، آغشته‌ی گل‌دسته‌ی پیغمبری‌ات باد، آشفته‌ی لب های بهار آور تو مکّه پر شور از اعجاز حرای سخنت کعبه لبریز گلابِ نفس قمصر تو عرش، یک مرحله از ساحت معراج دلت فرش، پس‌کوچه‌ای از کشور پهناور تو نام تو سوره‌ی فتح و لقبت آیه‌ی نور خِلقت آیینه‌ی لولاکِ جناب سر تو چارده قرن به تطهیر، زبانزد نامت جلوه‌ی قدسی ماکان محمد نامت ما که طفلان غزلخوان دبستان توایم تا ابد جرعه‌کش کوثر احسان توایم چارده قرن گذشته است از آن عهد ولی همچنان از دل و جان بر سر پیمان توایم گرچه این فاصله نگذاشت که مقداد شویم گرچه حق نیست بگوییم که سلمان توایم؛ چارده قرن هواخواه تو بودیم عزیز چارده قرن گذشته‌است و مسلمان توایم در شب سینه‌ی ما سوره‌ی والشمس ببار عاشق طلعت بارانی قر آن توایم لب به حکمت بگشا، سعدی شعرت هستیم یک غزل آیه بخوان، حافظ دیوان توایم "مردم دیده‌ی ما جز به رخت ناظر نیست دل سرگشته‌ی ما غیر تو را ذاکر نیست" بی‌تو وامانده‌ی راهیم، براتی بفرست بی‌تو مردیم همه، آب حیاتی بفرست بی‌تو وامانده‌ی صحرای مجازیم، عزیز از فراسوی زمان رود فراتی بفرست بی‌تو غرقیم در این ظلمتِ دریادریا نوح دوران شو و کشتیّ نجاتی بفرست لغزش‌آهنگ خطاییم در این راه غریب ای رسول دو جهان، صبر و ثباتی بفرست یا محمد(ص) سر و جان باخته‌ی معرفتیم حجّ ما گمشدگان را عرفاتی بفرست ای دل! ای زائر جامانده هم اینک برخیز به توسل، به زیارت، صلواتی بفرست جلوه ی گنبد سبز تو مرا آب حیات بر تو و آل تو پیوسته سلام و صلوات https://eitaa.com/mmparvizan
"به پیامبر مهر و دوستی" گُل کرد آفتابِ محمد(ص)، پایانِ انتظارِ شب: این است خورشید آمده است و سیاه است! احوال خاکیان؟ عجب این است آن جلوه‌ی بدیع رسیده است، در بازکن ربیع رسیده است عودی بسوز و پنجره بگشا! بابِ "جمادی" و "رجب" این است روزی که پادشاه دو عالم، دستی کشید بر گِلِ آدم جبریل گفت: آی ملایک! جَدّ ِ رسولِ منتخب: این است پیوندِ آسمان و زمین: اوست، در واژه‌ها ستوده‌ترین: اوست او را خدا صدا زده: احمد! یعنی که بهترین لقب: این است آیینه‌ی تکثّرِ "لولاک"، تعبیر آفرینش افلاک ای مردگانِ "نیست"! بدانید! "هستید" اگر کنون، سبب این است مادر: گلِ سلاله‌ی حورا، اصلِ پدر: تجسّم تقوا فرزند رکن و مروه و بطحا؛ ای هیچ‌زاده‌ها! نسب این است نامش زلالِ زمزم و کوثر، عطرش بهار دلکشِ قمصر در شام‌های تیره‌ی تاریخ، ماهِ تمامِ نیمه‌شب: این است گیسوش: سوره‌سوره قرنفل، لب‌هاش: آیه‌آیه پر از گل معنای وحی و معجزه آن است، آیاتِ محکماتِ لب: این است چشمش همه شکوه و تحیّر، قلبش مدارِ نور و تفکّر در لیله‌الحرای تصوّر، تفسیرِ سرّ ِ "ما کَذَب" این است با دوستان به‌مهر و محبّت، با مجرمان به‌رسمِ مروّت با دشمنان به‌قوّت و عزّت، معیار رحمت و غضب: این است او خضر و ما اسیرِ مسیریم، دلواپسانِ کوه و کویریم در هفت شهر رندی و مستی، آغازِ وادی "طلب" این است گرمیم با سلامِ محمد(ص)، مستیم با کلام محمد(ص) شادیم با مرام محمد(ص)، آری نهایت طَرب این است * آن‌کس که نامِ احمدی‌اش را بی‌رخصتِ درود به لب برد هیزم‌کشِ تباهی خویش است، فرجامِ "حاملِ حَطَب" این است ای شیخ‌های مرده‌ی تکفیر! هِی نفت‌سیرتانِ شکم‌سیر آیینه‌ی حجاز شمایید؟ ای آلِ شرک! یا عرب این است * طوفانِ سنگ ابرهه را برد، کسری به تیغِ غیبِ پسر، مُرد با "والیِ فرنگ" بگویید، تَبَّت یدا ابی‌لَهَب: این است https://eitaa.com/mmparvizan
"مهرگان" رفیقا! زود کاری کن! زمستان می‌رسد از راه خزان باغ و پایان گلستان، می‌رسد از راه هوا گرم است اینک، لیک چشمت را که می‌بندی به‌زودی موسم بوران و باران، می‌رسد از راه به شهریور بگو یادت گرامی، مهر را دریاب که نم‌نم روزهای سرد آبان، می‌رسد از راه به گل‌ها دل مبند ای باغبانِ حسرت دیروز! که فردا قاصد شب‌های طوفان، می‌رسد از راه تبر در دست فکر هیمه‌های روز سرما باش که داغ آذر و سرمای سوزان، می‌رسد از راه بگو ای رفتگر! جارو بکش شب‌های خلوت را که کم‌کم دولتِ برگ و خیابان، می‌رسد از راه اجاقی پر کن و از سوز جان، آتش مهیا کن! که پیش از چشم‌واکردن، زمستان می‌رسد از راه https://eitaa.com/mmparvizan
"پاییز" نقاشی مهر و دفتری شطرنجی گنجینه‌ای از رنگ‌ در این بی‌گنجی پاییز رسید و اولین تابلوَش: زرد و سرخ و قهوه‌ای و نارنجی https://eitaa.com/mmparvizan
"به طایفه‌ی صهیون" تو قوم برتری! آری: در آیینِ تبهکاری تو قوم برتری! در قتل و در کشتار و خونخواری تو قوم برتری! در سطرسطر "لاویان" خواندم که در هر صفحه‌ات گوساله‌های سامری داری * صدای جلجتای "بلعم" از نای تو می‌آید که نفرین بر تو ای معنای "باعورا"ی بی‌عاری خیالت چیست؟ تسخیر فرات و نینوا تا نیل؟ مگر این آرزوها را به خاک گور بسپاری بکُش مظلوم‌های پاکِ صبرا و شتیلا را بکش! ای منطقت تکرار جنگ و کودک‌آزاری بیفکن بمب‌هایت را که فردا "یومِ کیپور"* است که از هر بمب می‌روید هزاران موشکِ کاری زمان انتقام ای آل اسرائیل! نزدیک است که خون ارمیا در دشت‌های تو شده جاری تو! تار عنکبوت و غزه طوفان‌های اَلاقصی است که در اقصی‌نقاطتت پرچم مرگ است انگاری بخواب و خواب‌های خوش ببین در "تیه"ِ خرگوشی جواب خواب کابوس است و شب‌تا‌صبح بیداری تورا داوود حزب‌اللهیان با سنگ خواهد کشت به لشکر خوش مباش ای زاده‌ی جالوت طراری * من اینک با غم و زاری غزل‌خوان فلسطینم به زلف و دود خوش باشند شاعرهای بازاری زیارتگاه من قدس است، شعر اوست در بارم اگر دلبسته‌ی خوکند** ناظم‌های درباری * غم غزه شروع داستان غزوه‌های ماست به خیبر می‌رسد این بدرهای غرق دشواری مگر ده‌سال دیگر نقش ننگ نقشه‌ها باشی بگو تا چند بشمارم؟ بگو تا چند بشماری تو فرعون و عصای موسوی در دست‌های ماست به زودی بر سرت آن را فرو می‌آوریم آری... * عید کیپور، عید بزرگ یهود، روز توبه و بازگشت؛ یوم الغفران. ** ناصر خسرو: من آنم که در پای خوکان نریزم مر این گوهری درّ لفظ دری را https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به طرّاران خیابان حقوق بشر" "تو" فقط آدمی، تمدّن را، در میان وحوش جار بزن در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تو اَند زنده کن یاد "شام آخر " را... جای نوشابه زهرِ مار بزن "تو" مسیحی و "اورشلیم" اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحه‌ات بسته‌بسته فشنگ را بردار! روی فرقت دو‌دسته خار، بزن "دین فقط دین توست" غیر از آن، دیگران کافرند و ملعونند سمتِ در "قربه ً الی الشیطان" برو و جیغِ زنگدار بزن * فرض کن در "کرایست چرچ"ی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن "تو" سفیدی و کافیَ است؛ این را_ همه‌جا با غرور جار بزن "تو" فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، "بزن!" فکر کن بازی‌ای خوشایندست، امتیازت نگاه کن چند است؟ سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار... بزن! مثل همجنس‌هات در غزه، مثل هم نسل‌هات در بوسنی چون پدرخوانده‌هات در کابل، با ترّحم تو را چکار؟ بزن! عقده‌های "ترامپ" را بشمار: در سرت درد چین و روسیه اَست به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن * اولی غرق خون! چه تصویری!... دومی را نشانه می‌گیری بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ "چهار" بزن! به نیاکان خود تمسّک کن، دیگران برده و تو اربابی فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده است: چندبار بزن تو سفیدی و کافیَ است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن تروریستند این مسلمانان، یک‌به‌یک را شبیه مرغ بکُش نانجیبند آسیایی‌ها، با قدم‌های استوار... بزن! به هواداری از حقوق بشر، ته قنداقه را فشار بده نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن خویش را لحظه‌ای تصور کن، در ویتنام بین هالوها خسته از بومیان آمریکا، با مسلسل کمی سه‌تار بزن آن یکی گیجِ مهر و سجاده است، این یکی روی فرش افتاده است سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن! فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشه‌ی راه گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانی‌اش بکار! بزن! بعد از آن هم به جرم این کشتار، در سوییتی سه‌خوابه حبس بکِش چند بی‌پول آفریقایی را، در خیال خودت به دار بزن * راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمان‌کشی بگو چه خبر؟ عوضِ این به سوگ گربه‌ی خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن https://eitaa.com/mmparvizan
"خفه‌خون" نگاه کن! درون خود سقوط کن! سکوت کن! نظر به تارهای عنکبوت کن! سکوت کن! بشر! خوشا به غیرتت! بخور... بنوش... شاد باش! توسلی به قوت لایموت کن! سکوت کن! تو یادگار گندمی، بهشت لایق تو نیست در آتش زمینیان هبوط کن! سکوت کن! به یاد کودکان غزه، چند دسته ‌گل بکار! به سوگشان دوبسته شمع فوت کن! سکوت کن! هنوز یک‌دو گام تا حضیض درّه مانده است به منجلاب معصیت سقوط کن! سکوت کن * نگاه کن... نگاه کن... نگاه کن... نگاه کن... سکوت کن... سکوت کن... سکوت کن... سکوت کن... https://eitaa.com/mmparvizan