20171128091507-9966-22.pdf
591.6K
مقالهی مفاهیم، نمادها و تلمیحات مشترک در اشعار شاعران انقلاب اسلامی با موضوع #فلسطین
مجلهی #نامهی_فرهنگستان
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
«فلسطین در شعر شاعران فارسی/ بخش اول»
در خلال سرودههای شاعران عرب، توصیفهای موجود از فلسطین سرشار از سرزندگی، جلوههای بومی و در بردارندۀ مفاهیمی چون: تبعید، آوارگی و حتّی عشق است. (نک: محمدی روزبهانی، 1389: 80و91)
خلاف شاعران فارسی که عینیت وطن فلسطینی در سرودههاشان چندان انعکاسی نیافته و بیشتر به توصیف حسّ خود از فلسطین پرداختهاند. این نوع نگاه حماسی و انقلابی را از سرودههای نخستین فارسی با موضوع فلسطین و در اشعار شاعرانی چون: مهرداد اوستا بهخوبی میتوان دید:
ای هرکجا دام / وی هر زمین کین / بشکوهای خاک "فلسطین" /ای سرزمین چشم بر هر سو گشاده... /ای خانۀ متروک غمگین / آه ای "فلسطین"؛ ای"فلسطین"
(صداقتگوی کیاسری، 13-1372: 15)
از شاعران دهۀ 60 فارسی، در فلسطینیات آرش بارانپور جلوههایی حماسی و درونی از توصیف و ستایش فلسطین نمود دارد. او از معدود شاعران نسل اوّل و دوم است که در توصیف فلسطین، گاه لحنی شبیه شاعران عرب انتخاب کرده و به گونهای بومی و عینی، از ویرانیهای فلسطین سخن میگوید:
بر آوازهای روستایی من / فلسطین جای دیگری دارد / نه سرزمینی است / که بتوان در نقشۀ جهان انگشت بر آن نهاد و گفت / - اینجاست -
(همان: 36)
در شعر دهۀ 60، فلسطین نه میهن شاعر که نمادی از مقاومت و مظلومیت جهان اسلام است. این نوع نگاه را در اشعار شاعرانی چون: ضیاءالدین ترابی و در کارکردی نمادین بهوضوح میتوان دید. از دیگر ویژگیهای نخستین فلسطینیات فارسی، استفاده از واژۀ فلسطین در جایگاه ردیف است.
حسن اجتهادی در شعر چریکی خود که به سال 1349 سروده از این ردیف بهرهبرده است:
چریک غم از سرزمین فلسطین
عقاب حضور حزین فلسطین
(اجتهادی، 1381: 98)
از دیگر شاعران نسل اوّل انقلاب، محمدعلی مردانی هم، «فلسطین» را در جایگاه ردیف به کاربرده است.
(نک: صداقتگوی کیاسری، 1372: 137)
در توصیفهای شاعران انقلاب، همچنین فلسطین بهعنوان مهبط پیغمبران و قبلۀ نخست بارها ستوده شده است. مفاهیمی که ویژۀ شاعران دهۀ 60 نیست و در اشعار شاعران جوان پس از جنگ هم بهفراوانی دیده میشود؛ چون توصیف زیر از بابک عارفی:
ای هقهق شکسته به حجم صدای من
ای قبلۀ قبیلۀ دردآشنای من ...
ای مهبط مطهر پیغمبران پاک
ای تکیهگاه قامت دردآشنای خاک
(محمدی، 1377: 100)
انعکاس مفاهیم مربوط به فلسطین در شعر فارسی در سالهای پس از جنگ و بهویژه در شعر شاعران نوسرا، تحتتأثیر ترجمۀ اشعار عربی، تاحدودی دگرگون شده؛ بهطوری که در آثار محمدمهدی محمدی، تیمور آقامحمدی، هاشم کرونی و علیمحمد مودب و از شاعران نسل قبل، علیرضا قزوه، توصیفها و تصاویری تازه در ستایش فلسطین میتوان دید:
فلسطین شکوفه میکند درباران خونونمک / عروس میشود در طوفان نیزه و خنجر / خیمه میزند چون سایه در شب
(قزوه، 1384: 149-150)
#فلسطین
#شعر_پایداری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم
« ماه آخر » رونمایی شد.
🔹#ماه_آخر چهارمین مجموعه شعر شاعر اهلبیت #مجتبی_خرسندی توسط انتشارات عصر صادق قم به زیور طبع آراسته شد. این مجموعه که شامل چهلغزل مهدوی از این شاعر است، در تیراژ هزارنسخه چاپ و در پنجمین نشست شاعرانه مدح امیر رونمایی شد.
🔹در این مراسم که باحضور حضرت آیتاللهالعظمی میلانی، استاد محمدعلی مجاهدی، استاد جوادمحدثی، استاد بندانینیشابوریوحجتالاسلام میرزامحمدی در محل موسسه امامت قم برگزار شد، از این اثر تازه منتشر شده رونمایی شد.
🔹برای سفارش کتاب و دریافت آن با #ارسال_رایگان در سراسر کشور با آیدی زیر در تماس باشید؛
@Mahe_Akhar1
🔹کانال اشعار مجتبی خرسندی؛
@Mojtaba_khorsandi
"نسیم غدیر: دهمین کنگرهی ملی شعر غدیر"
در دو بخش شعر سنتی و قالبهای نو
مهلت ارسال آثار دهم دیماه ۱۴۰۲
نفرات اول: تندیس جشنواره و ۸۰ میلیون ریال.
نفرات دوم: تندیس جشنواره و ۶۰ میلیون ریال.
نفرات سوم: تندیس جشنواره و پنجاه میلیون ریال.
نفرات چهارم و پنجم و تقدیری: ۴۰ تا ۲۰ میلیون ریال.
آثار خود را از طریق شمارهی واتساپ یا ایمیل فراخوان به دبیرخانه ارسال کنید:
ghadirfars395@gmail.com
۰۹۳۹۷۶۲۱۲۵۵
*فراخوان را به نام امیرمومنان(ع) به اشتراک بگذارید.
#بنیاد_بینالمللی_غدیر
https://eitaa.com/mmparvizan
"امید به پیروزی آینده"
در شعر شاعران فارسی، امید به پیروزی مردم فلسطین و آزادی قدس یکی از مفاهیم اصلی سرودههاست. در شعر تمام دورههای پسازانقلاب، بارها و به شیوههای مختلف به پیروزی نهایی نهضت فلسطین اشاره شده است. این مفهوم را در شعر شاعران دوران جنگ چون: عباس براتیپور، محمدرضا سهرابینژاد و فرامرز محمدیپور آشکارا میتوان دید. شیوۀ پرداخت این امید، در شعر شاعران نسل اوّل انقلاب معمولاً با استفاده از واژههای نمادین است.
(نک: صداقتگوی کیاسری، 1372: 28، 85، 132و148)
هرچند برخی شاعران چون تیمور ترنج تحتتأثیر ترجمۀ شعر شاعران عرب، تاحدودی متمایز و غیرمستقیم به این مفهوم اشاره کردهاند:
این صدا / صدای مردمانی است / که در هزارتوی دهلیزهای تیرگی / خانه دارند /...اما، امید / همچون ستارهای / در اعماق قلبهایشان / میدرخشد.
(ترنج، 1379: 12)
در اشعار سنتی شاعران نسل سوم انقلاب چون: علی سلیمانی، مهران رنجبر و...، شهرهای فلسطین تولدی تازه را در سالهایی نهچندان دور تجربه خواهند کرد. (نک: سیب و زیتون، 1388: 50 و54 و قزوه، 1385: 24)
آنچنان که در ابیات زیر از علی سعادت شایسه میتوان دید، فردای قدس فردایی امیدبخش خواهد بود که از دل نمادهای فلسطین: «سنگ و زیتون» خواهد رویید:
...فردا حقیقتی است در آغوش چنگ تو
فردا جوانه میزند از پای سنگ تو
فردا پراست از گل زیتون دستهات
فردا نشسته در رگ و در خون دستهات
(اسرافیلی، 96: 1384-97):
امید به آینده و پیروزی، در شعر فارسیزبانان، تاحدودی با شعر عربی متفاوت است. در شعر عربی، پیروزی آینده، زیر سایۀ وحدت و مقاومت قومی - ملّی شکل میگیرد؛ درحالیکه از منظر شاعران فارسی، این پیروزی که قطعاً جنبهای دینی دارد، بیشتر با ظهور منجی و مفهوم انتظار همراه است.(نک: انصارینژاد، 1386: 57و59، عمرانی، 1382: 17 و سیب و زیتون، 1388: 28، 48و52)
البته ارتباط منجی و فلسطین حتّی در اشعار دهۀ 60 فارسی نمود داشته، چنانکه در سطرهای زیر از سلمان هراتی دیده میشود:
باور کنید اگر او یک روز / خودش را از ما دریغ کند / تاریک میشویم / در اردوگاههای فلسطین حضور دارد / و خیمهها را مینگرد.
(هراتی، 107: 1383-106)
"در کوچهباغهای پرتقال و زخم: محمد مرادی"
#شعر_پایداری
#فلسطین
https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیدهای تقدیم به آستان امام یازدهم علیهالسلام"
اگر در شاعری، انگشتهای جوهری دارم؛
تو همراه منی، با تو سرِ شعر دری دارم
لبانت واشده در دفترم، ای یوسف مصری!
اگر در وصف نامت واژههای شکّری دارم
قوافی را به بادِ شرم باید داد در مدحات
که من چندیاست ننگی بیامان از شاعری دارم
شبیهِ ساحرانِ بزم فرعونم که بیمهرت
عذابی بیکران از معجزاتِ ساحری دارم
تو موسای درونم را به "طور"ت، سامرایی کن
که بیتو تکیه بر گوسالههای سامری دارم
*
سلام ای خاکیِ عرشی! سلام ای قدسیِ فرشی!
که با عشق تو بر خیل ملایک سروری دارم
سلام ای وزنِ جاری در رگِ خونبستهی تاریخ!
که با شور تو روز و شب سرِ شعرآوری دارم
درود! ای شعر گیسویت پر از منظومهی شمسی
که در وصفت هزاران ماه و صدها مشتری دارم
درود! ای عزم بازویت همه فتح و جهانداری
که با یاد تو ننگ از لشکر اسکندری دارم
تویی بابِ م_ح_مّ_د آن ظهور غیبی ممتد
که در دوران فرزندت، سرِ پیغمبری دارم
به یاد تیغ ابرویت، به نام سورهی رویت
تبار از هلاتی جویم، نژاد حیدری دارم
به افسون نگاهی رخنه کن در قلعهی جانم
که با تو چشم و دل بر لافتای خیبری دارم
لبت را تر کن ای زهرانسب از جام توحیدی
که در میخانهی نامت شراب کوثری دارم
به قربانگاه آغوشت، حسینی میشوم در شعر
حسنسیرت به سویت، جام تلخ صابری دارم
به مهر توست تا سجاد و باقر را هواخواهم
به شوق توست تا باور به دین جعفری دارم
تو آن ابنالرضایی که طواف بارگاهت را
خراسان در خراسان افتخار زائری دارم
تو آن کاظمورع، عباسدل، هادیمناجاتی
که از دریای جودت گوهرِ جانپروری دارم
*
منم آن شاعرِ سائل که با سِحر ولای تو
مضامینی گران از تحفهی انگشتری دارم
ضریح انورت را تاکه دیدم با خودم گفتم:
پس از این در دلم صدچامه شعر انوری دارم
منم آن شاعر یمگانی در خویش پیچیده
که بیتو نالهها از چرخهی نیلوفری دارم
ستاره در ستاره، اشکهایم کهکشانِ توست
اگر در وقتِ شِکوه، حسرتِ نیکاختری دارم
منم زیر کسایت، آن کساییخو که با چشمت
گریز از غمزههای نرگسان عبهری دارم
به میدانِ ثنایت، آن سناییدردِ مسکینم
که افغان از تبار ظالمان سنجری دارم
بهسانِ رودکی من از نژادِ "سرخرویانم"
که بر منشور مدحت مُهر "مِهر حیدری" دارم
به شوق کوی تو، ای مولیانی میر و ماهِ من!
خروش از بادغیس و داد از انگورِ هری دارم
تو گنجِ شایگانم باش و با خود بینیازم کن
که من در انتخابِ شایگان، صنعتگری دارم
من آن مسعودِ سلمانم که در زندان گیسویت
فراغ از "نای" و "سوی" و زحمتِ "چالندری" دارم
منم آن حاضرِ غائب، به یاد تو که چون سعدی
خودمدر جمعم و دل در هوای دیگری دارم
"طفیل هستی عشق تو ام" شاید که چون حافظ
نسب از آدمی و سوز، از جنّ و پری دارم
غبارآلودهی این خاک غمخیزم که دور از تو
شکایت از زمان و این زمینِ اغبری دارم
*
تو نوح روزگارم شو در این دریای موجاموج
کنار تو چه باک از غصهی بیلنگری دارم؟
تو بر جانم بتاب ای شمس نورانی! که با مهرت
چه حاجت بعد از این دیگر به مهر خاوری دارم؟
تو در جسمم بدَم روحی که با احیای تاثیرت
به جان، لیلیوشانه درد قیس عامری دارم
تو با دارالشفای خندهات درمان دردم شو
که رنجی بیشمار از دستِ جانِ بستری دارم
اگر در چشمهایم جویبارِ لعل یاقوتی است
نگاهم کن! که آتشها به قلب اخگری دارم
به مژگان، نفثهالمصدورها از دوریات جاری است
شباهتها به نثر پیچپیچِ زیدری دارم
*
منم بونصر مشکان، بیهقیّ صاحبِ دیوان
که در ایوان الطاف تو شغل دفتری دارم
شبیه مالکِ دینار در هنگامهی زهدت
چکاچاکِ دعا چون مالکان اشتری دارم
من آن عزلتنشینم که شکسته اعتزالش را
اگرچه اهل شعرم، نقدها بر اشعری دارم
نه سامِ پهلوانم لیک در رزم وصال تو
در آتش میتپم، گویی تبِ سامندری دارم
جدا از جذبهی فردوس دستانت، چو فردوسی
غم ضحاکی و اندوهِ جان نوذری دارم
سیاوش_آتشم، سهراب_سوگم، تهمتن_داغم
به خونِ درد، رنگین جامهی نوشاذری دارم
تمام خویش را کُشتم به قربانگاه چشمانت
کنون در کعبهی کویت، مقامِ "وَانحر"ی دارم
از انگور نگاهت، جامها در سینهام جوشید
چنان مستم که پروا از شراب خلّری دارم
زبانی سرخ: پیشِ دشمنانت، نزدِ یارانت؛
رخی شرمنده چون انگورهای عسکری دارم
تو سعی مروهام را با صفای خویش کامل کن
که در حجّ ولای تو مقام هاجری دارم
به عشق خود بسوزانم که گِرد شمع رخسارت
منم پروانهای که جامهی خاکستری دارم
شبیه ماه در سِیرت لباس نقرهگون بر تن
شبیه مهر در اوجات، قبای زرزری دارم
به آتشگاه مدحات گرم کن این جان عاشق را
که در دل برفِ دیماهی و سوز آذری دارم
#امام_یازدهم
#محمد_مرادی
👇👇👇
https://eitaa.com/mmparvizan
☝️☝️☝️
تو با اخلاق محمودت نگاهم کن که دور از تو
ملال از فرخی و عسجدی و عنصری دارم
به میلادت گُل لبخند بر لبهام میروید
به سوگت در دو چشمم لالههای احمری دارم
ربیعالاول از داغت لباس شب به تن دوزم
ربیعالثانی از شوقت، سرِ خنیاگری دارم
پر از وزنِ تو ام همچون قلم وقت غزل گفتن
اگرچه در خیال و وهم، عزم لاغری دارم
*
بگو فضل بن شاذان یک روایت از تو بنویسد
که در دینِ نگاهت منصبِ پامنبری دارم
دعایم کن به آهنگِ حدیثی، آیهای، حرفی
که من هم آرزوها مثلِ اِبنِ حمیَری دارم
سرم را پر کن از اسرار افکارت که چل سال است
سری سرریز، از، اندیشههای سرسری دارم
تو دستم را بگیر از خاک نومیدی بلندم کن
که در غمها فقط از تو امید یاوری دارم
به روز رستخیز ای آیهی رحمت! شفیعم باش
به دامان تو، دست عجز، روز داوری دارم
قبولم کن در این ایام پر عسرت، بگو تا کی
بدون تو، پر از غم روز و شب را اِسپری دارم؟
دلم را زنده کن با نورت ای روح مسیحایی
که وحشت از هجوم مردگان عاذری دارم
*
کمیلی_مسلکم در ربّنای اشکهای تو
میان شاعرانت، آرزوی قنبری دارم
به وصفات میثم تمّارِ نخل شروه و شورم
به مدحات، ذوق سلمانی و شوق بوذری دارم
تو شاهِ کشورِ جانم شدی، ای گل! که بعد از آن
هراس از حاکمان کسروی و قیصری دارم
تو با پروانهی لطفت به من سوزِ سخن دادی
که در تعبیر تو انگشتهای جوهری دارم
به عرض عشق تو، طول جهان را پابهپا گشتم
اگر امروز در وصف تو طبع گوهری دارم
میان خیلِ این میناگران کور، با یادت
من از میناگریها نیّت بیناگری دارم
تو رازِ سوزیانم بودهای ای شعلهی سوزان!
ببخشایم اگر با تو سرِ سوداگری دارم
تورا در دیگران میجویم از حیرت، مکن منعام
اگر گاهی دلی با تو سری با دیگری دارم
زبان بیتهایم پارسی شد در ثنای تو
که من با پارسایان، وعدهی شعر دری دارم
اسیر جذبهی آن لهجهی مکّی شدم، یکروز
اگر در نظمِ تازی دعوی طبعآوری دارم
تو دنیای من و عقبای من شو، بیتولایت
نه میل هشت خلد و نه هوای ایدری دارم
تمام بابها بر روی من بستهاست، کاری کن
کلیدی دِه که ترس از این جهان ششدری دارم
بیا و دیدهام را رو به شهر علم بیناکن
که در بازار علمت، حسرتِ دانشوری دارم
تو راه آسمانم باش ای دروازهی افلاک!
که در هفتآسمانت آرزوی شهپری دارم
بزرگِ شاعرانم بیشک و بیشبهه وقتیکه
میان دستگاهت جایگاه کمتری دارم
تو بتهای درونم را شکستی ای خلیلآیین!
که دیدی در دلم بتخانههای آزری دارم
تو در قلب من ای عشق خروشان، موجی افکندی
که دریاسان به سویت دعوی پهناوری دارم
تو عطر گیسوانت را به جان شعر باریدی
که بین بیتبیتم واژههای عنبری دارم
کتابت میکنم تا نسخهی خال سیاهت را
شبیه کاتبان در ختم، لفظ احقری دارم
اگر آن یازده نور مجسم قسمت ما نیست
پس از تو انتظارِ آن امیدِ آخری دارم
تو ای جانِ جهان! جانی بدم در من که بعد از این
اگر جانی است در تن از امام عسکری دارم
پ.ن. آغاز این قصیده هدیهی چشم گشودن از بستر بیماری در شب میلاد امام یازدهم(ع) و نذری پس از حیاتی دوباره بوده است.
#محمد_مرادی
#امام_حسن_عسکری
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی"
آنچه از ابیات دیوانها برداشت میشود، تا سدهی پنجم اشارهای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوانها ثبت نشده است. البته در برخی منظومهها و اشعار منسوب، عنوان دوازدهامام را میتوان دید که بهصورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر میگیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعهی شیخ محتملا مربوط به سدههای متاخر است و در جُنگهای اخیر نقل شده است.
شاید نخستین اشارهی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقهی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است:
هم تقی اصل و هم نقی فرع است
هم زکی تخم و هم بهی زرع است
(حدیقه، ص ۲۶۷)
در فاصلهی سدههای ششم تا هشتم، اشارات موجود دربارهی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سدهی هشتم به دلیل استوارشدن پایههای فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازدهامامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمهی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابنیمین در قصیدهای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازدهامام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است:
چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی
پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست
(دیوان ابنیمین، ص ۳۹)
در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشارهای اینگونه ثبت شده است:
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات
که با تحملشان کوه بود بیبنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱)
از دیگر شاعران شیعی شاخص سدههای هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوانهای لطفالله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمتالله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده میشود. با اینحال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است.
خواجو در خلال ترکیببندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازدهگانه(علیهمالسلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) بهنظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر میگذرد:
به لذت سخن عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبلنوای هشتچمن
سراچهای است ز بستانسرای تعظیمش
چهارصفّهی هفتآشکوی ششروزن
سواد صفحهی اوراق روزنامهی غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند
بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند
(دیوان خواجو، ص ۶۱۸)
#شعر_شیعی
#امام_یازدهم
#امام_حسن_عسکری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"دعوت به مقاومت در شعر فلسطینی"
از مهمترین مفاهیم مشترک در اغلب فلسطینسرودهها، دعوت مخاطب به مقاومت است. این مفهوم از اوّلین دورههای شعر فلسطین در شعر عربی نمود داشته (نک: محمدی روزبهانی، 1389: 83) و از پربسامدترین مؤلفههای معنایی فلسطینیات فارسی نیز هست. در شعر شاعران دهۀ اوّل انقلاب مثل حمید سبزواری، این مؤلفه بسیار پررنگ، و برآمده از شرایط اجتماعی سالهای آغازین انقلاب و روحیۀ حماسی مردم جامعه است:
...تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
برخاک ما بیگانه ننگ است ای برادر
...فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت ونگین از دست اهریمن بگیرید
...تکبیرزن، لبیکگو، بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار
(صداقتگوی کیاسری، 82: 1372 -79)
دیگر شاعران نسل اوّل دوران جنگ چون: محمود شاهرخی و عباس براتیپور(نک: همان، 89 و 30) از شگردی مشابه برای بیان این مفهوم بهره بردهاند. از نظر واژگانی، آرکائیسم و اشاره به قهرمانان ملّی و دینی از ابزار غنیکردن اشعار آنان است. در اینگونه شعرها که معمولاً در قالب مثنوی سروده شده، به پیروی از شعر حمید سبزواری از وزن حماسی«مستفعلن مستفعلن مستفعلاتن» در بحر «رجز»استفاده شده است.
در غزلهای پایداری زمان جنگ نیز این نگاه پویا و مقاوم در شعر شاعران نسل اوّل انقلاب بهوضوح دیده میشود:
میشکافد سینۀ شب شعلۀ شمشیر فجر
ای برادر تا پگاه قدس با رهبر بهپیش
(مردانی، 1374: 18)
گاه دعوت به مقاومت بهعلت نزدیکی شاعر با فضای معناگرای شعر جنگ، چارچوبی کاملاً نمادین گرفته که تنها با اشارۀ شاعر میتوان شعر را مربوط به مقاومت فلسطین دانست. در این دست اشعار، شاعر به صورتی نمادین مقاومت را تنها چارۀ بهبود شرایط موجود معرفی میکند:
تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم
یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره
جز با کلید ناخن ما وا نمیشود
قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره
(امینپور، 1386: 14)
هرچند در شعرهای مربوط به دهۀ هشتاد، از میزان دعوت به مقاومت در فلسطینیات فارسی کاسته شده، برخی شاعران نسل سوم، بهویژه با استفاده از نماد «سنگ» مخاطب را مقاومت دعوت میکنند. ابیات زیر از حسین هدایتی از این نمونه است:
سنگ بردار و بزن این شب آویزان را
تا که برهم بزنی خواب خوش شیطان را
سنگ قانون دهانکوب زمین است بزن
آه موسیقی خشم تو همین است بزن
(اسرافیلی، 1385: 414)
#در_کوچه_باغ_های_پرتقال_و_زخم
#محمد_مرادی
#شعر_فلسطینی
https://eitaa.com/mmparvizan
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟"
کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گستردهترین امپراتوریها را تشکیل داده و ویژگیهای حکمرانیاش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است.
آنچه در این گفتار به آن اشاره میشود؛ نقد روایتگونهای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کردهاند.
ریشهی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سورهی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است.
باید افزود که از دیرباز دربارهی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق دادهاند. حال آنکه شباهتهای موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشیها و برخی توصیفهای ظاهری بوده و جنبههای باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلامالله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینیاش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذکرا)
از مهمترین منابعی که میتوان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریفنشدهی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشتهاند:
ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل میکند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم".
مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بتهای شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بتهای شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت.
این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمهی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبانهای اکدی و ایلامی و چه در ترجمهی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است:
" خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".
نکتهی تامل برانگیز و مورد تایید کتابهای تاریخی و خود منشور این است که کورش بتهای مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است.
سوال مهم این است که اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستانها، بتپرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم میتوان کورش را موحد و پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که نقد تقدّس و موحد بودن کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانیاش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست؛ بلکه نوعی پرهیز از افراط در توصیف شخصیت اوست.
#محمد_مرادی
#کورش
https://eitaa.com/mmparvizan
"عشق و درد در شعر قیصر امینپور"
اگر در نگاهی کلی بخواهیم دو مفهوم اصلی اشعار قیصر را معرفی کنیم به "عشق و درد" میرسیم.
در 103 شعر امینپور، میتوان عشق را در جایگاه کلیدیترین محتوا یا واژه دید. مفهوم عشق در ادوار مختلف شاعری او تحولاتی خاص یافته است. این مفهوم ابتدا در کنار ارزشهای انقلابی شعر او در دفترهای «در کوچۀ آفتاب» و «تنفس صبح»، بیشتر در حاشیه است و در بسیاری از اشعار جنگ، کمککنندۀ شاعر برای جذابیت بخشیدن به کلام حماسی یا مرثیههای پایداری اوست.
عرفان این دوره از شاعری او هم بهموازات عشق، راهی برای عروج است و به مفهوم شهادت نزدیکیای خاص دارد. در این دوران، عشق، گونهای مقدس است و در این اشعار بیشتر خود مفهوم عشق مهم است و شاعر چندان اشارهای به معشوق ندارد.
در دفتر آینههای ناگهان دوم، چون اشعار آن در اوج زمان جنگ سروده شده، عشق کمترین حضور را دارد. شیوۀ حضور عشق نیز هنوز بهصورت قبل است. در دفتر اوّل آینههای ناگهان اول، اگرچه حضور عشق پررنگتر شده، چندان چشمگیر نیست و عشق، تنها کمکی برای بیان دردها و حسرتهای شاعر و غمها و اندوههای اوست.
در دو دفتر آخر امینپور، این مفهوم حضوری چشمگیر مییابد؛ بهویژه در گلها همه آفتاب گردانند که بیش از نیمی از دفتر به مفهوم عشق اختصاص داده شده است. در این دفتر، عشق، هویت پایدارانۀ خود را از دست میدهد و بُعدی فردی مییابد. در دفتر آخر هم، عشق پربسامد ترین مفهوم شعر شاعر است. در این دفتر، معشوق حضور خود را بهوضوح نشان میدهد؛ البته در کنار آن، خود مفهوم کلی عشق هم مطرح است. گاه هم شاعر به مفهومهای پیچیدهتر عرفانی در توصیف عشق روی میآورد؛ بااینحال، عشق دیگر زمینۀ پایداری اشعار اولیهی قیصر را از دست داده است.
پس از عشق، مفاهیم درد، حسرت، شکایت و غم، از منظری کلیدیترین و متفاوتترین شعرهای امینپور را تشکیل داده است؛ نوعی بیان احساسی به درد و اندوه که او را با دیگر شاعران انقلاب متفاوت کرده است؛ بهطوری که جدا از حضور پراکندۀ درد و حسرت در شعرهای جنگ و عاشقانه، میتوان 42 شعر امینپور را برگزید که درد در آنها کلیدیترین مفهوم است.
از رباعیهای در کوچۀ آفتاب که در گذریم – که به نوعی درد و حسرت خاص با نگرش پایداری و انقلابی اشاره دارند - باید اوج استفاده از این مفهوم را – چه از منظر محتوا و چه هنری - در شعرهای سالهای آغازین پس از جنگ امینپور دانست. دفتر اوّل آینههای ناگهان، بهویژه با شعرهای دردوارهها (1و2)، مهمترین جلوهگاه این مفهوم در اشعار امینپور است.
قیصر که خود را از بازماندگان میراث جنگ میداند، از یکسو دلتنگ یاران سفر کرده است و از دیگرسو نگران ارزشهایی است که سخت به آنها وابسته بوده است. از نظر او، سالهای پس از جنگ، دوران فراموشی آن ارزشهاست. در دفتر گلها همه آفتاب گردانند هم، درد و حسرت هنوز حضوری چشمگیر دارد؛ اما نوع نگاه امینپور به درد در سرودههای دو دفتر آخر، متفاوت با اشعار دوران جنگ و دهۀ 70 است.
"کتاب منشور دوم/ محمد مرادی"
#قیصر_امین_پور
#شعر_انقلاب
https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانهی این روزها"
صبح شد، باز از تشک برخیز، از سکون معاصران بنویس
غُر، بزن بر سر جهان یک چند، از شب وحشیِ "گِران" بنویس
باز کن با غرور پنجره را، زل بزن کوچهکوچه دلهره را
بعدهم با امید روزی خوش، از تکاپوی عابران بنویس
طعم صبحانه؛ چایِ بیقند است، مِلک امروز قیمتش چند است؟
برج عاجی برای خویش بساز، از حقوق مشاوران بنویس
پُک بزن خاطرات دیشب را، به غمی فلسفی بگز لب را
بعد از آن صفحهای دکارت بخوان، از کرامات شاعران بنویس
باز کن پیج اینستا را یا...، لایک کن عکسهای زیبا را
هشتگ منع سگکشی بگذار، از هیاهوی حاضران بنویس
#
ساعت ده: پر از کیاست شو، وارد عرصهی سیاست شو
لم بده روی مبل و نقدی بر خیلِ آسودهخاطران بنویس
#
عصر، تغییر ده عبارت را، بازکن منطق تجارت را
از فلسطین سخن مگو، عیب است، از غم و درد تاجران بنویس
یکبغل سینما تماشاکن، گره از زلف یار خود واکن
وصفی از آن لبان خونین را، به گروه "معاشران" بنویس
پرس و جو کن که وضع مطلوب است؟ حال همجنسبازها خوب است؟
مثل احمد شهید تحلیلی، بر حقوق معاصران بنویس
تیترکن، دادهای کیروش را، بورس بازان ظاهرا خوش را
داوران را به انتقاد بگیر، از تبانیّ ناظران بنویس
شمّهای از فواید فمنیسم، راه حلّی برای جذب توریسم
از گرانی نرخ ارز بگو، از هجوم مسافران بنویس
نقدکن سینمای داخل را، حصر را، حکم مرگ قاتل را
نامهای هم برای دلجویی، به حضور مهاجران بنویس
در هوای غروب، دلدل کن، یمن و شام و غزه را ول کن
جای آن چند جرعه چای بنوش، از سلوک مجاوران بنویس
#
دیگران را به دیگران بسپار، هشتگ قلب من، زمین، بگذار
از فلسطین نوشتن آشوب است،
حال همجنسبازها خوب است
#محمد_مرادی
#حقوق_بشر
#صلح
https://eitaa.com/mmparvizan