eitaa logo
🍃موثران ظهور اندبیلیها واقع در دانشسرا 🍃
257 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
122 فایل
📣 برای تبادل اطلاعات محله و مراسمات و تبلیغ محصولات شما برای فروش، در کنار شما هستیم. 🌸شماره کارت گروه جهادی شهید تصمیمی،جهت مشارکت در امورات مسجد،5892107047013779 خیرات خود را به این شماره کارت واریز نمایید.🌸 اجرتون با حضرت فاطمه الزهراء س
مشاهده در ایتا
دانلود
: بذر آرزوهای راستِ راست در رمضان، را از شعبان در دل باید کاشت. ✍ آرزو انتهای یک جاده ی دور و دراز است ! یعنی همانجا که همه‌ی خستگی‌هایت شبیه یک کوله‌ی سنگین از روی شانه‌های تاول زده ات سُر میخورد و ... تو به مقصد میرسی! • گاهی فکر میکنم؛ قد خستگیهای این جاده و بلندی صدای استخوانهای خرد شده‌ی هر کس؛ به اندازه ی قد چشم انداز اوست. هرچه قد آرزویت بزرگتر میشود؛ قد خستگی هایت هم بلندتر میشود! • تمام لیله القدرهای سالیان دراز خدا را با اَسمائی صدا زدیم، که نه قد باورمان به فهم آنها می‌رسید؛ و نه حجم دویدن‌هایمان، به اندازه‌ی بالا_بلندی های این جاده بود. • شعبان در راه است و ما می‌توانیم تمرین کنیم کمی راست بگوییم تا تهِ جاده‌ی آرزویمان همانی باشد که خدا یادمان داده است. یعنی راستِ راستِ، صاف از دلمان بیرون بیاید. یا منتهی الرجایا یَا مُجْزِلَ الْعَطَایَا یَا وَاهِبَ الْهَدَایَا و ... و واقعاً تو باشی منتهای آرزوی دل ما! @ostad_shojae
: «تنها مدل موفق مربیگری در تمدن الهی» ✍️ گاهی سطح فشارهای گوناگون آنقدر زیاد می‌شود تا «سقف تحمل تو را مشخص کند»! تا خودت صدای خرد شدن استخوان‌هایت را بشنوی و بدانی که ظرفیتت همینقدر است و هویٰ برت ندارد که بعـــله ... • همین وقتهاست که دیگر نمی‌توانی مثل یکی دو روز قبل خوش‌خُلق باشی، مهربان بخندی و طعم انبساطت دیگران را نیز به نشاط آورد. • دقیقاً در چنین اوضاعی بودم که خسته از مدرسه رسید خانه ! مثل همیشه خودش را انداخت در بغل من. اینجور وقتها بچه‌ها شاید زودتر از هر کس دیگری می‌فهمند مامان یا بابا با همیشه‌شان فرق دارند. بلند شد و در چشمانم نگاه کرد و گفت: مامان مثل همیشه بغلم کن. چیزی نگفتم چون حق با او بود. بغل کردن ابزاری برای انتقال یک انرژی است. اگر آن انرژی، انرژیِ همیشه نباشد، کاملاً قابل فهم است دیگر! • آخر شب داشتم مقاله‌ای را مرور می‌کردم آمد کنارم و گفت: اجازه هست؟ گفتم : بله پسرم! گفت : من شما را الگوی خودم می‌دانم. دلم می‌خواهد وقتی بزرگ شدم شبیه شما باشم. یعنی جوری که بچه‌هایم به عشق بغل من، هر جا هستند برگردند خانه! اما امروز بغل‌تان را دوست ندارم مامان! لطفاً درستش کنید! • گفتم : حق با شماست مامان، اما اینرا بدان که بزرگترها هم گاهی دچار آسیب می‌شوند و باید زمان کوتاهی به آنها فرصت بدهی و کمکشان کنی تا خودشان را روبراه کنند. من قول می‌دهم زودتر جنس بغلم را تعمیر کنم. باشه؟ چشمانش پر شد و بی‌آنکه چیزی بگوید از اتاق بیرون رفت. مقاله را بستم و روی قلبم گذاشتم. درمورد نقش هنر بود در ایجاد میل به مظاهر الهی! با خودم فکر کردم آدم بیخود چیزی را بعنوان الگو نمی‌پذیرد که! اول باید عاشقش باشد. تازه، آدم بیخود عاشق نمی‌شود که ! اول باید از طعم محبت کسی سیراب شود تا عاشقش بشود و بعد او بشود الگویش و بخواهد شبیهش بشود.. آخ عجب کاری کرد خدا... کارستان! نمونه های کامل از خودش را ساخت و گذاشت در زمین! مظهر تامّ رحمت و عاطفه‌اش را، خوب که سیراب شدیم و بعد عاشق ... دیگر دنبالشان رفتن، ما را حتماً به منزل آخر خواهد رساند؛ منزل تکامل، منزل «انسان کامل» تازه بغل آنها هیچ‌وقت تعمیر لازم نمی‌شود. √ اینجا بود تازه فهمیدم خدا مدلِ همه‌ی ولایت‌ها را در مدل «ولایت الله» جا داده است! پدری کردن و مادری کردن هیچ فرمولی ندارد: جز «عاشق نگه داشتنِ فرزند» عاشقت که باشد برای طعم آن عشق که تمثال کوچکی از عشق الله است خودش به دنبالت می‌آید. دیگر هزاران «بکن نکن» و «برو و بیا» در زندگی لازم نیست میانمان رد و بدل شود. ※ عشق تنها شرط موفقیت هر «ولیّ موفقی» است که قصد دارد بی امر و نهی مسیر ربوبیت را طی کند. @ostad_shojae | montazer.ir
: بزرگترین تهدید جهان شیعه که باورش نکرده‌ایم!
: «راهکارهای جذب تقدیرات عالی در شب‌های قدر»
: « خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ » ✍ خبرها را که مرور می‌کردم رسیدم به ویدئوی پسری در غزه! گرسنه بود. سرباز رژیم اشغالی او را برد سر دیگ غذا و گفت: اینهمه گوشت! بگو از دولت اسرائیل هستی، تا سیرت کنم! پس‌شان زد و گفت: عمراً ... • فرو ریختم! دیگر خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ به خدا که این کودکان را بعداً می‌گذارند جلوی ما و می‌گویند: شما در عافیتِ‌تان حتی در دعا هم کم گذاشتید، اینها دیگر چیزی نداشتند که بدهند وگرنه می‌دادند... • تا کمی آبرویمان را درخطر می‌بینیم، تا کمی کمبودها ما را در مشت خود می‌فشارند، تا همسر و فرزندمان چند تا تعطیلات، درگیر جهاد و فعالیت مهدوی می‌شوند، تا چیزی می‌شنویم و می‌بینیم که به ما برمی‌خورد، اولین فکر ... فکر خالی کردنِ میدان، یا فکر نِق زدن به عزیزانمان است که پس تفریح‌مان چه؟ پس خانه و زندگی‌مان چه؟ پس .... •ویدئوی دختر کوچکی را دیدم. از او که پرسیدند چه آرزویی داری؟ گفت: من دیگر هیچ چیز در دنیا ندارم! پدر و مادر و خانه و ماشین و اتاقم و.... همه را از من گرفتند، اگر آرزویی هم از این دنیا داشته باشم، به چه دردم می‌خورد دیگر ؟ • و من با خودم فکر میکنم، چند تا آرزوی دنیایی تا حالا نگذاشته من به سمتِ امامم هجرت کنم؟ و با روزی، هفته‌ای یا ماهی دو سه ساعت وقت گذاشتن، خودم را قانع میکنم که در لشگر امامم هستم! که منم اهل جبهه «مقاومت» هستم! √ زهی تصور باطل! زهی خیال محال! • بخدا که خدا «مدل مقاومت» را جلوی چشم ما گذاشته و با همین مدل از ما خواسته، مقاومت کنیم و مقاومت را بفهمیم! • آخ که جمعه‌ها چقدر بی‌پروا به صورت ما سیلی می‌زنند! تا لنگ ظهر که خوابیم ... عصر هم که درگیر خاله‌بازی‌های دنیا! بعد می‌آییم گوشه‌ای راحت لَم می‌دهیم و اخبار مقاومت را چک میکنیم، بی‌آنکه ذره‌ای فکر کنیم سهم من از این «مقاومت» چقدر است؟ • چقدر کمند عزتمندانی که همّت کردند و استغاثه‌های عصر جمعه را در گوشه‌ای به پا کردند! و چقدر کمند آنان که واجب میدانند بر خود که خویش را به این جمع‌ها برسانند! ✘ من و شما و شما و شما .... بله .... هرکدامِ ما ! وظیفه داریم استغاثه را جهانی کنیم! خیلی زود! چون کمی آنطرف‌تر مردمِ زمین، زیر چکمه‌های استکبار به اضطرار رسیده‌اند! و اگر اضطرارشان آنقدر در ما همت ایجاد نمی‌کند که خودمان را به هجرت به سمت امام برسانیم، بیماریم! اگر این دغدغه در ما ایجاد نشده که به تجمع‌های استغاثه برسانیم خودمان را، و یا بانیِ این دعاهای دسته‌جمعی شویم، قلبمان خیلی مریض است... خیلی!!!! ※ خدایا این مریضی، ما را قرنهاست بیچاره کرده است و مثل سرطانِ بی‌درد نمی‌فهمیمش! @ostad_shojae
: «به دنیا آمدیم همین را بفهمیم : همین» ✍️ نزدیک به یک‌ساعت است که دارم برای موضوع فکر می‌کنم! و برخلاف همه‌ی روزها هیچ موضوعی برای نوشتن نیافتم. دیدم بهتر است همین «نشدن» را بنویسم : «بسم الله الرحمن الرحیم» • باید بگذارند که بنویسی ! • باید فکرت را بکار بیندازند که بنویسی! • باید بار بدهند به کلمات که از جانِ تو بیرون بیاید! • باید توان بدهند به دستانت که بنگارند! • باید اشتیاق بدهند به دیگران تا آنرا بخوانند! • باید ... ✘ امروز ندادند .... ولی همین اتفاق، به کاملاً مرتبط است. ما هم «همه‌»ایم ! و هم «هیچ»ایم. ❤️ | با او همه‌ایم ... و بی‌او هیچ | به دنیا آمدیم همین را بفهمیم : همین @ostad_shojae
: ✅ عالی‌ترین نقطه‌ای که امام رضا علیه‌السلام برای هر کدام از ما هدف‌گذاری کرده‌اند کجاست؟ چگونه می‌ توان از وجود ایشان، برای رسیدن به این نقطه‌ی بلوغ استفاده کرد؟
💬 : ※ بخشی از چرایی و چگونگی حوادث شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که مغفول مانده است!
🔹 : در اسلام زنِ مؤمن، حتماً اهل مبارزه است!
💬 : ✅ چه کنیم، ایران سوریه نشود؟ ✅ چه کنیم طعمه‌ی فتنه‌های آخرالزمان نشویم؟
: «همه به من می‌گویند تو باید این مزرعه را رها کنی تا زندگی‌ات خوب شود!» : شناخت و استفاده حداکثری از (شب آرزوها) ✍️ یک ازدواج ناموفق داشت، و محصولش دختر نوجوانی است که با او زندگی می‌کند. در ازدواج دومش (که حالا با اختلاف و قهر روبرو شده، و عروس خانم بعد از یکسال خانه را ول کرده و رفته) دخترش هم با او زندگی می‌کند! دختر نوجوانی که امروز در حصار تنهایی گیر کرده و روز به روز بر شدت دلمردگی و بی‌اعتمادی‌ به پدرش اضافه می‌شود. • روزی که برای انجام کاری با پدر و برادرش آمدند دفتر ما، تحت فشارِ خانواده‌اش بود! هم خانواده خودش که خانواده‌ای مذهبی بودند، و هم خانواده عروس خانم. دخترش و اوضاع روحی او نیز، قوز بالای قوز شده بود. • پدرش، بی‌مقدمه شروع کرد به صحبت کردن و گفت : او با اینهمه تحصیلات، تمام زندگی‌اش را صرف مزرعه‌ای کرده که در اطراف تهران خریده. همه فکر و ذکرش شده که از این زمین یک مجتمع عجیب و غریب توریستی و فضای سبز دربیاورد که در جهان مشابهش وجود ندارد! همسرش او را رها کرده و رفته! می‌گوید او همیشه اعصاب ندارد! دخترش پدر می‌خواهد که او هیچ وقت نیست و .... • منتظر ماندم ببینم خودش چه می‌گوید! گفت : همه به من می‌گویند تو باید این مزرعه را رها کنی تا زندگی‌ات خوب شود! تا همسرت برگردد، تا ... من عاشقانه در آن مزرعه چرخ می‌زنم و به آن رسیدگی میکنم و برایش نقشه‌های کلان طراحی کرده‌ام و دارم سخت کار می‌کنم و پولش را جور میکنم که به اهدافم برسم! و واقعاً هم همه این کارها را به بهترین حالت ممکن انجام داده بود... ولی زندگی‌اش را باخته بود. • حالش خراب بود؛ با حسرتی نگاهم کرد و گفت؛ شما هم فکر می‌کنی، که رها کردن این مزرعه و آرزوهایم، تنها راه حل برای رفع مشکلات و تنش‌های زندگی ماست؟ • گفتم : اصلاً با تعجبی باور نکردنی نگاهم کرد! ادامه دادم : کشف ریشه‌های مشکلات شما، نیاز به چندین جلسه مشاوره دارد! و این کار واحد مشاوره است، نه من. امّا مطمئن باشید که : ❤️ « آنچه انسان را زمین می‌زند، آرزوهایش نیست!» بلکه غلط آرزوهایش هست! شما می‌توانید از آن مزرعه به تمام رویاهایتان هم برسید؛ و در عین حال بهترین همسر و پدر برای خانم و دخترتان هم باشید. به شرطی که بیاموزید «رغبت»هایتان را مهندسی کنید. یعنی به میزان اولویتی که در فطرتِ ما تعریف مشخصی برای آن وجود دارد؛ آنها را بچینید و برایشان تلاش کنید. گفت : شما اولین کسی هستید که مرا در تنگنای انتخاب بین همسرم و آرزوهایم قرار ندادید و از این بابت بی نهایت شادم. چکار کنم تا بتوانم موفق شوم. • گفتم : - اولین قدم، «شناخت هندسه‌ی اولویت‌ها»ست، - بعد «چینش آرزوها بر اساس همان هندسه». - و سپس «چینش سبک زندگی» بر اساس لیست اولویت‌های مهندسی شده. گفت : بسم الله ، من آماده‌ام. • گفتم از امروز انگار که اصلاً هیچ مشکلی ندارید! به چیزی فکر نکنید و تمرکزتان را بگذارید روی کارگاه «مهندسی آرزوها» و حتماً نکات مهمش را بصورت یک نقشه ذهنی برای خودتان استخراج کنید. تمام که شد، خبرم کنید تا باهم مرحله بعد را شروع کنیم... • دقیقاً همینکار را کرد... خیلی مرتب و دقیق و تمیز مهندسی آرزوها که تمام شد، کارگاه‌ بعدی را شروع کردیم و یکی یکی داریم جلو میرویم. هر چه جلوتر می‌رویم نگاهش به آرزوهایش تمیزتر و دقیق‌تر می‌شود و جایگاه و اولویت آرزویش و حتی جهت‌گیری آرزویش دارد برایش مشخص می‌شود. • هنوز مانده تا این چینش دقیق و کامل شود و قدرت تغییر سبک زندگی‌اش را پیدا کند و ایشان موفق شود به بازگرداندن عروس خانم ... امّا با پشتکاری که دارد؛ احتمال موفقیتش زیاد است. امروز با خودم گفتم: زنگ بزنم دعوتش کنم برای مراسم احیاء لیله الرغائب (شب رغبت‌ها) موضوع صحبت استاد در احیاء فردا شب، «رسیدن به بالاترین و مهندسی‌ترین چینش آرزو در آخرالزمان» است. که برای او این موضوع شرابی بی‌نظیر است ... @ostad_shojae | montazer.ir
: یک سونوگرافیِ ساده همین الآن قیمت من در نگاه امام مهدی علیه‌السلام چقدر است؟ آیا اگر همین امسال، سال ظهور باشد، من هم برای یاری ایشان، اجازه و توفیق خواهم یافت ؟ چه می‌شود که عده‌ای با تمام سوابق جهادی و عبادی، دمِ ظهور از یاری امام جا می‌مانند؟