تا حل شود این معادله می گویم
هر چند گهی بهر صله می گویم
پر رنگ شود تا که بماند در یاد
از پنج تن و مباهله می گویم
هم اسقف و هم همه شیاطین کورند
از کار مباهله کمی رنجورند
خورشید و ستاره، آینه، مهر و ماه
آماده ی خواندن دعای نورند
بحث و جدل و مجادله چون زور است
ظلمت همه در مقابله با نور است
با مهر و مه و دو شاخه ی گل که رسید
دیدند دگر مباهله ناجور است
خورشید کجا تقابلش با فانوس؟
تشبیه نکن کلاغ را با طاووس
تاریخ بگو تو بر،، ابو حارثه،، ها
ای قطره برو ... تو را چه به اقیانوس!!!
انجیل نوشته بود از نور یقین
در آیه ی عشق گفته قرآن مبین
در سایه ی ماه آل عمران هستیم
شد اهل کسا برای ما حصن حصین
با غیر علی مجادله خواهم کرد
با عشق علی معامله خواهم کرد
چون کار به لعن و حکم نفرین بکشد
با دشمن دین مباهله خواهم کرد
#حسین_جعفری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
پنج اقیانوس را ناگاه
چشم ساحل در برابر دید
چشم در چشم آینه ی بهتش
پنج اقیانوس دیگر دید
پنج اقیانوس موجاموج
کوهموجش سر در ابر اوج
رستگاری را در او باری،
کشتی نوح شناور دید
از کرانش تا کران جوشان
در خروش از نای خاموشان
پنج اقیانوس همپا را
پنج اقیانوس همبر دید
با نخستین عطر هو پیچید
عالمی در بوی او پیچید
بویناک خاک را یعنی
زیر گام او معطر دید
با دو دیگر چین به چین بر سر
دامن دنباله اش در بر
آفتابی آسمان پرور
در میان ابر چادر دید
با سه دیگر این خدای - انسان
عشق را جان، عدل را میزان
هرچه را ذاتی مجسم یافت
هرچه را نقلی مصور دید
چارمین را هرچه هم تنها
در غبار شهر غم تنها
چون کریمی در کرم تنها
شوکتی اما مکرر دید
پنجمین را با سری بر نی
کاروانی از الم در پی
خاطر خون خدا با وی
خیمه ای خورشید منظر دید
ساحل اما همچنان خاموش
در خموشی پای تا سر گوش
پنج اقیانوس را در جوش
موج گستر، موج گستر دید
شور آیاتی رسا را داشت
جلوه اهل کسا را داشت
آنچه را با گوش جان بسپرد
و آنچه را با چشم باور دید
خاک نجران را سر تسلیم
ساحل صلح و سلامت کرد
سینه آفاق را آنگاه
غرق در بال کبوتر دید...
#علیرضا_رجبعلیزاده_کاشانی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
ناگهان، یک دم به خود لرزید،
ناقوس، از صدای دلنشین وحدت حق.
اهل «تثلیث» از ندای عشق و ایمان، چون سپیداری، به خود لرزید.
گیسوانی چون چلیپا
سایه ها بود و سیاهی،
صحن تاریکی، رقم می خورد.
جان ترسایان، پر از تردید،
روزشان هم مثل شب ها بود.
بسته ی قید تجمل بود اسقف.
ابتدا با او،
محمد، سرگران بود.
جان عالم، ساده و بی ادعا بود.
از تواضع، خاک پایش، چون حریری،
نرم و نازک بود.
اهل نجران،
لاجرم،
رخت زینت را ز تن، کندند.
بعد از آن، شد گفتگو، آغاز.
روز با شب، نابرابر بود.
نور تابان صداقت، در برابر بود.
پنج تن، چون ماه تابان،
بر فراز خاک تیره،
چتر گل را می گشودند.
در «کسا»ی جان جانان، در امان بودند.
در میان آن «کسا»، جان پیمبر بود.
همچنین، زهرای اطهر بود.
دو برادر، نور چشمان علی و فاطمه، هم.
اهل نجران، ترس شان بود از محمد( ص).
«رحمه للعالمین» اما، شکوه ایزدی داشت.
زان مهابت، رنگ این قوم « نصارا»
می پرید از ترس.
این چنین شد:
چهرهشان، سرشار تردید.
جان شان، محصور، در پرگار تکفیر.
هر کشیشی، در لجاجی سخت بود و
غوطه ها می خورد.
پرده ای را، بر حقایق می کشید از جهل.
نور خورشید حقیقت را مگر، کتمان توان کردن ؟
خوب می دانست راهب، این معانی را:
لب به نفرین گر گشایند این بزرگان،
این زمین و آسمان، طومارشان، پیچیده خواهد شد.
اهل نجران، این صلابت را به عینه، دیده بودند.
نور اخلاص پیمبر، آن زمان، در چشم آنان،
منعکس می شد.
در نتیجه، این جماعت، پیش قرآن،
سر فرود آورده بودند.
#موسی_صباغیان
#نیمایی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
نامهای بنوشت پيغمبر در اوجِ اقتدار...!
تا کند اسلام را بر اهلِ نجران آشکار...!
اسقفِ نجرانیان چون دید این مکتوب را...؛
گفت؛ ما را نیست جز تثلیت در عالَم، شعار...!
او و همراهانِ راهب، راهی یثرب شدند...؛
تا عیان سازند باورهایِ خود را اعتبار...!
ابتدا گفتند با شوق و شعف؛ عیسی خداست...؛
گفت پيغمبر؛ که هرگز نیست او پروردگار...!
کِی خدا باشد کسی که زادهی مریم بُوَد...؛
هست او هم بندهای، از بندگانِ کردگار...!
گفت اسقف؛ حضرت عیسیاست فرزندِ خدا...؛
هیچ کس را نیست خلقت همچو او در روزگار...!
گفت پيغمبر که این خلقت؛ شبیهِ آدم است...؛
آنکه او را آفریده حق، ز خاکِ رهگذار...!
بحث چون بالا گرفت و عیسوی خاضع نشد...؛
نازل آمد آیهای از سویِ حق، با افتخار...!
گفت با نجرانیان؛ باشد زمانِ ابتهال...؛
تا شود هر شک و شبهه زین میانه، برکنار...!
اَنفُس و ابناء خود را همرهِ زنهایِ خود...؛
آوريد اینک به میدانِ دعا، بهرِ نثار...!
این سخن، ختمِ کلامِ احمدِ مختار بود...؛
تا نماید منطقِ نجرانیان، منکوب و خوار...!
گوشهای از شهرِ یثرب، وعدهگاهِ عشق شد...؛
تا در آن میقات، از رخسارِ حق، گیرد غبار...!
چون برون آمد ز بیتِ خویش، ختم المرسلین...؛
گفت جبریل امین؛ طی شد زمانِ انتظار...!
عزمِ او، عزمِ بیانِ واژههایِ نور بود...؛
تا نماید لشکرِ تثلیثِ نجران، تار و مار...!
جلوهی وحدت عیان از چهرهی نورانی اش...؛
بر لبِ او، ذکرِ توحیدِ الهی بیشمار...!
در یمینش، نَفسِ او، یعنی امیرالمؤمنین...،
آنکه شد میلادِ او را، کعبه ی حق پردهدار...!
کمترین مدحِ علی، این بس که گفتا جبرئیل...؛
لافَتی اِلّا علی، لاسَیف اِلّا ذوالفقار...!
در یسارش، دخترِ او، حضرت خیرالنساء...؛
آنکه دارد آفرینش، از قرارِ او قرار...!
فاطمه، اُمِّ اَبیها، باعثِ کون و مکان...؛
سرورِ زنهایِ جنّت، معنیِ عزّ و وقار...!
پیشِ رویِ او روان، نورالهدی، سبطینِ او...؛
جلوهی شمس الضّحی و عرشِ حق را گوشوار...!
یک طرف در جلوه رخسارِ کریم ابن کریم...؛
آنکه باشد کشورِ حُسنِ خدا را شهریار...!
سویِ دیگر جلوهگر رویِ دلآرایِ حسین...؛
آنکه باشد دینِ حق، از کربلایش، استوار...!
جمعِ اصحابِ کسا شد جمع زیرِ آسمان...؛
آسمانیها همه چشم انتظارِ انتصار...!
وقت، وقتِ لعن و نفرین بر طریقِ باطل است...؛
تا برآرَد دستِ حق، از لشکرِ باطل، دمار...!
دید چون اسقف چنین اوضاع و احوالِ نبی...؛
گفت با نجرانیان، این مرد باشد رستگار...!
دعوت او حقّ و استدلال او بر حق بُوَد...!
بهترین ره بهرِ ما باشد از این صحنه، فرار...!
آنکه آمد با تبختر سوی یثرب، بازگشت...؛
رو سویِ نجرانیان، بیاعتبار و شرمسار...!
بارالها...! این من و این حرف هایِ شبهِ شعر...؛
کن قبول و ابر رحمت را بر این عاصی ببار...!
حجّتی بالاتر و والاتر از این خمسه نیست...؛
حقّ این حجّت مکن ما را به نامردان دچار...!
#ابراهیم_ذوالفقاری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
هدایت شده از کانال گروه سرود ری نوا
43.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🌸یا علی گفتیم و عشق آغاز شد🌸
🎙اجرای سرود زیبای 🌹🌹مهرعلی ع و زهرا س🌹🌹در ویژه برنامه سلام تهران
💞به مناسبت سالروز ازدواج آسمانی و پربرکت 💞
❤️ حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ❤️
🖥پخش زنده از شبکه تهران
📅 شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
ایتا👇🏻
https://eitaa.com/reynava10
روبیکا👇🏻
https://rubika.ir/Rey__nava
ای ثناخوان تو در قرآن خدایت یا محمد
وی سر کویت بُوَد بر کل عالم راه و مقصد
ای که جام جسم تو از باده حق پُر ز سرمد
خاتم پیغمبران ای عقل کل روحِ مجرد
کعبه دلها تویی تو
رهبر و مولا تویی تو
نور هل اتا تویی تو
مظهر تقوا تویی تو
خلقت از یُمن وجودت شد بپا تا روز محشر
در شب معراج تو بر قاب قوسین پا نهادی
از تکامل بر فراز قله ی حق ایستادی
هم سخن با خالقت بودی و با او دست دادی
محرم بزم الهی، هم مریدی هم مرادی
آخرین پیغمبری تو
مسلمین را رهبری تو
انبیاء را سروری تو
عاشقان را دلبری تو
مظهر ذات خداوندی تو غرقه نور داور
امر حق این بود که ادیان دگر اسلام آرند
موسوی و عیسویان بر درت اکرام آرند
پیروان هر کتب در مکتبت ادغام آرند
باده از خمخانه ی عشق تو را در جام آرند
مست گردند از سبویت
سرمه سازند خاک کویت
روی آرند جمله سویت
بغض ورزند بر عدویت
چون تویی انسان کامل نیست مثل تو پیمبر
قوم نجران در تباهل فتنه ها از سر گرفتند
گمرهان تثلیت را افضل ز هر باور گرفتند
با کلام الله جدل کرده ره دیگر گرفتند
با تفاخر سبقه از اسلام و پیغمبر گرفتند
جمع گردیده قبائل
جمله با حق در مقابل
تا که شد این آیه نازل
از خدا روز مباهل
با نساء و انفس و ابناء خود آئید یکسر
اسقف اعظم چنین گفتا سخن با قوم نجران
گر محمد(ص) با صحابیون خود آید به میدان
شک ندارم حق بُوَد با ما و او را نیست ایمان
نی اگر با اهل بیتش آید حق است او و قرآن
ناگهان آمد پیمبر
همرهش زهرا و حیدر
شد روان شبیر و شبر
پنج تن حاضر به محضر
عیسی از چرخ چهارم بر زمین شد بار دیگر
لب گشود احمد سپس بر حمد خلاق دو عالم
بعد از آن فرمود علی نفس من است و یار و بن عم
او یدالله است و عین الله و صهر است او به خاتم
پنج تن را دید در یک قاب تا اسقف اعظم
بر پیمبر کرد تعظیم
قوم نجران بود تسلیم
جزیه اش را کرد تقدیم
پایه اسلام تحکیم
#عابدی روز تباهل شاد شد زهرای اطهر
#علی_عابدی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
هدایت شده از علی ، غدیر، مباهله
بسمه تعالی
دومین جشنواره شعر غدیر و مباهله ؛
هیات زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) معروف به ( محمدهاشم ) در نظر دارد به مناسبت عید بزرگ غدیر و مباهله دومین جشنواره شعر را به شرح ذیل برگزار نماید؛
یک. موضوع اشعار ؛
عید غدیر
واقعه ی مباهله
منقبت حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام)
دو. قالب اشعار ؛
کلاسیک شامل ( غزل، قصیده، قطعه، مسمط، ترجیع بند، ترکیب بند، رباعی، دوبیتی، مثنوی، غزل مثنوی، نوخسروانی )
آزاد شامل ( نیمایی، سپید، موج نو )
سه.
مهلت ارسال آثار ؛ تا روز چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳
نحوه ارسال ؛
یکی از راه های ذیل
Mobahelerey@gmail.com ایمیل
https://eitaa.com/alirezaghorbankhan ایتا
چهار.
جشن غدیر و مباهله در روز دوشنبه ۱۴۰۳/۴/۱۱ بعد از نماز مغرب و عشا الی ساعت ۲۳ شب با پذیرایی شام و با شعرخوانی شاعرانی که اثر ارسال کرده اند و مداحی و برنامه های متنوع دیگر برگزار خواهد شد.
پنج.
محل برگزاری جشن ؛
شهرری ضلع جنوبی حرم حضرت عبدالعظیم اتوبان سلمان فارسی میدان امام هادی (ع) حسینیه زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) ( محمدهاشم )
شش.
به تمامی شاعران گرامی که با ارسال شعر در این جشنواره شرکت می نمایند لوح تقدیر و هدایایی به رسم یادبود تقدیم خواهد شد.
هفت.
گزیده اشعار ارسالی در مجموعه ای با عنوان « غدیر و مباهله » و به نام شاعر اثر چاپ خواهد شد.
به کانال اختصاصی مباهله بپیوندید؛
https://eitaa.com/mobahelerey
این حرف را به مردم نجران خطاب کرد
باید تمام فاصله ها را خراب کرد
عیسی پیمبر است خدا نیست بشنوید
باید ز کفرگویی خود اجتناب کرد،
گفتند گرچه نزد مسلمان خدا یکیست
ما را فقط خدای سه گانه مجاب کرد
گفتند چون که حضرت عیسی پدر نداشت
بی شک خداست، می شود او را خطاب کرد
حق گفت با حساب شما در خدا شدن
باید که رویِ حضرت آدم حساب کرد
مشروط شد مباهله تا داوری شود
باید علاجِ شب پره با آفتاب کرد
توحید شد مسلم و تثلیث رنگ باخت
احمد دعا نکرد و خدا مستجاب کرد
دستم بگیر ای غزلم در مباهله
باید تمام کارِ نبی شعر ناب کرد
#بهرام_وکیلی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
خبری کوچه به کوچه همه جا می گردید
آمده بین مسلمان و ، مسیحی تردید
خبر آهسته ولی وِرد زبانها گشته
خبر از جنس تَنش کوه بلایا گشته
گفتگو بر سَرِ آیین و رُسُل بُحرانیست
منکر سُنَّتُ قرآنِ مُبین نجرانیست
وحی و نازل، سخن از ایزد منان آمد
آیه شصت و یک سوره عمران آمد
یا نبی صدق کلام تو ، بُوَد عترت تو
با علی ، فاطمه و دو نوه ات عازم شو
نور حق جلوه شُد و فاطمه با یار آمد
نبی با دو نوه و حیدر کرار آمد
گوییا بت شکن کعبه علی آمده است
فاتح خیبر و سردار و ولی آمده است
سرُّ صدقِ همه آیاتِ شرف گشته عیان
طاهر و زاکی و تقوا بنگر رتبه شان
بین دلهای مسیحی شده غوغا بر پا
نبی آورده فقط فاطمه و اهلش را
بَرَد از قوم مسیح احمد اگر سر به سجود
یک نصارا نشود در همه عالم موجود
لب به نفرین اگر اولاد نبوّت بزَنَد
سیل قهرو غضبش خیل نصارا ببرد
#فاطمه_عزت_آبادی_پور
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
با ماهِ خود آفتاب را آورد و...
خورشید و تبارش، آب را آورد و...
ایمان به محمد آن زمان آوردند
وقتی که ابوتراب را آورد و...
با آینه صحبت از غضب می کردند
نفرین به خدای روز و شب می کردند
آری؛ چه مسیحیان نجران دیدند؟
از پنج جهت نور طلب می کردند
با آمدنِ بهارِ اندیشه نشست
کفر از درِباغ و سرِ هر بیشه نشست
جهل از درِ خفت به خفا کرد فرار
خورشید در آمد آب تا ریشه نشست
کردند از آیینه سوال اهل سراب
گفتند بیاورد دلیل اهلِ کتاب!
آورد نفس نفس؛ نفس ها ی نبی
با آیه ی تطهیر به آن قوم جواب
#آرزو_آذری_فر
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey