"السلام علیک یا اباعبدالله"
بی شک گدای خانه ات آقا شود حسین
هر قطره زود پیش تو دریا شود حسین
فیض گدایی تو به هر کس نمی رسد
باید که زیر نامه اش امضا شود حسین
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شب های هیئتت شب احیا شود حسین
*امام رضا فرمود:مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیى فِیهِ أمرُنَا" هرکی تو مجلس ما اهل بیت شرکت کنه"لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ"قلبش نمی میره،دل مرده نمیشه" حسین جان اگه ما تو رو نداشتیم دل مرده بودیم"همین که خسته از گناه آلودگی میشم تا میام تو مجلس تو زنده میشم*
در روضه ها به قرب خداوند میرسیم
شب های هیئتت شب احیا شود حسین
*پیرمردا و محاسن سفیدا باید اینو بگن*
از کودکی تا دم مرگم به روی لب
تنها حسین بوده و تنها شود حسین ...
ای کاش وقت مردن من وقت احتضار
ذکر مدام بر لبم آن جا شود حسین ...
*34 سال زین العابدین آب می دید گریه می کرد،غذا میدید گریه می کرد،هی میفرمود:"قُتَلِ ابْنُ رَسُولِ اللهِ جایِعا"یعنی بابام حسین و گرسنه کشتن؛ "قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً" بابامو تشنه کشتن" این روزا قافله داره میرسه شهر شام ..." شامی که قریب 40 سال،کینه امیر المومنین و مردمش به دل داشتن"آخ بمیرم ،قبل از اینکه اهل بیت وارد بشن سه روز شهرو زینت کردن ..."کوچه هاشو آب و جارو زدن،مردم به هم تبریک گفتن،لباس نو به تن کردن"شهر و چراغونی کردن؛زن های رقاصه و آوازه خوان رو آوردن"مگه چه خبره؟
سهل صاعدی میگه من از بیت المقدس میومدم،دیدم شهرو زینت کردن، میدونستم این روزا مردم شام عیدی ندارن،پرسیدم این چه عیدیه که من خبر ندارم؟گفتن مگه خبر نداری یه مشت خارجی رو دارن میارن ..." یا صاحب الزمان"اگه میخوای ببینی بیا دم دروازه شهر ..."
"کامل بهایی" می نویسد 500 هزار نفر به تماشا اومده بودن"آخ بمیرم،همه نوشتن صبح زود قافله وارد شهر شد"از دروازه ساعات تا مجلس یزید چندتا کوچه بیشتر نبود،اما همه نوشتن غروب بود که اسرا رو وارد مجلس یزید کرد" یعنی انقده ازدحام جمعیت ....،مانع شده بود" زن های رقاصه میزدن و میرقصیدن " سرای بریده بالا نیزه" زین العابدین تو غل و زنجیر جامعه"
وای ...... گفت :*
من آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
*میخواید بدونید من کیم؟*
هفتاد داغ دارم و در زیر آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من
*آخ یکی طعنه میزنه،از بالای بام یه عده دارن سنگ میزنن ..." خار و خاشاک دارن بر سر اهل بیت میریزن" یاصاحب الزمان یه وقت دیدن سر بریده شروع کرد قرآن خواندن ....
"أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً .... " قاری قرآن محترمه ..."علی لب های قاری قرآن رو می بوسید ..." اما من یه قاری خاکی میشناسم،تا قرآن خواند،سنگ ها بر اون لب و دندان ..." اخ بمیرم ...حسین ....
بابا قرآن می خونه،سنگا به اون لب میخوره
*خدا نیاره هیچ دختری کتک خوردن باباشو ببینه،اونقده تو این کوچه ها سنگ زدن که تو بعضی نقل ها داره خود سر بریده به زبان درآمد،فرمود: انا المظلوم"من نمیدونم بعضی از نانجیبا با چه سنگی سر ابی عبدالله رو میزدن که بارها سر از روی نیزه جلوی چشم بچه ها به زمین افتاد ...."
ای حسین ....
#اهل_بیت
#امام_سجاد
#صوت
#روضه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
به بهانه ی هفته ی دفاع مقدس منبرک اخلاقی با توجه به سیره ی شهدا ارسال می شود
شهید حاج محمد ابراهیم همت
«همت» به محض شنیدن خبر تولد فرزندش، خون شادی رگ های صورتش را سرخ کرد. او همان لحظه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! سپاس که تولد فرزندم به اراده ی تو بود او از این پس از آن تو خواهد بود. او را از بندگان صالح درگاهت قرار بده.»
پدر «همت» می گوید: «یک بار که «ابراهیم» به مرخصی آمده بود، مادرش برای او کباب آورد. اندکی خورد و دست کشید. اشک دور مردمک چشمانش گل انداخت و گفت: «من چطور می توانم اینجا نان و کباب بخورم، در حالی که بسیجی ها الان در سنگر و خط مقدم در زیر آتش هستند.»
وقتی شهید حاج «محمد ابراهیم همت» برای اولین بار می خواست فرزندش را ببیند، همسرش دست دراز کرد تا فرزند را به «حاجی» بسپارد، اما «محمد ابراهیم» دست همسر را پس زد. و از اتاق بیرون رفت. وضو گرفت و به نماز ایستاد و پس از سجده ی شکر، فرزندش را با مهربانی در آغوش گرفت و اذان و اقامه در گوش او گفت. «همت» در پاسخ همسرش که از او پرسید: «چرا اول پسرمان را بغل نکردی.» گفت: «اول باید شکر نعمت خدا را می کردم.»
#منبرک
#کوتاه
#اخلاق
#شهدا
#دفاع_مقدس
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
شهید حاج کاظم رستگار
«کاظم» هر بار که از راه می رسید، سراغ تک تک اعضای خانواده را می گرفت و از حال آن ها جویا می شد. به باغ، پیش پدر می رفت و از وضع محصول می پرسید. به آشپزخانه می رفت و در خلوت با مادر صحبت می کرد. بعد نوبت خواهرها، برادرها و بچه های خواهرها و برادرها می رسید.
وقتی احوالپرسی خانواده تمام می شد، به مسجد می رفت. به وضع آن ها نظارت می کرد. پیشنهادها و برنامه هایی را که برای بهبود و پیشرفت بسیج داشت، می نوشت و به مسئولین می داد.
زیرا می دانست آنقدر نمی ماند تا خودش بتواند همه چیز را ساماندهی کند. از روز بعد هم به بیمارستان ها سر می زد و از مجروحین که به تهران منتقل شده بودند، عبادت می کرد. خواسته هایش را یادداشت می کرد و سعی می کرد تا همه ی آنها را انجام دهد. در آخر هم به خانواده های شهدایی که می شناخت، سر می زد تا اگر می تواند کاری هم برای آنها انجام دهد...
«جواد» - برادر خانم شهید کاظم رستگار - گفت: «در عملیات، وقتی نیروی دشمن خودش را تسلیم می کرد، «کاظم آقا» به همه ی بچه ها خیلی تأکید می کرد که با آنها بدرفتاری نکنند. خودش هم مراقبت می کرد مبادا کسی احساساتش را کنترل نکند و به اسرا صدمه ای بزند و این در حالی بود که همه ی ما می دانستیم، دشمن با اسیرهای ما بسیار بدرفتاری می کند.»
#منبرک
#کوتاه
#اخلاق
#شهدا
#دفاع_مقدس
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
🌹 ﷽؛
پسر 14 سالهای دارم که در کودکی نمازش را مرتب میخواند؛ اما دو سال است که به نماز اهمیت نمی دهد. چه کنم؟
☄ فرزند شما 2 سال است وارد دورهی نوجوانی شده و دقیقا از همان زمان به نماز اهمیت نمیدهد. علت این مسأله به احتمال فراوان، ویژگی استقلال طلبی او است. نوجوان شما دوست ندارد به دیگران اتکا کند و مایل است روی پای خود بایستد. او دوست ندارد مورد امر و نهی دیگران واقع شود و دیگران، حتی پدر و مادر برایش تکلیف معین کنند. نوجوان دوست دارد به رأی و اندیشهاش احترام بگذارند، و مهمتر از همه این که می خواهد انتخابگر باشد.
☄ برای ترغیب به نماز چند توصیه می کنیم:
1. به رأی و اندیشه ی او احترام بگذارید و اجازه دهید، خود به ارزش نماز پی ببرد و خود آن را برگزیند.
2. با توجه به فاصله ی زمانی یک ساله تا تکلیف و وجوب نماز بر او، برای بیتوجهیاش به نماز حساسیت بسیار نشان ندهید. حساسیت بیش از حد، جلو تفکر او را میگیرد. اجازه دهید مسؤولیتپذیری از درون ایجاد شود.
3. از روش الگویی استفاده کنید؛ یعنی خودتان در عمل به نماز اهمیت دهید. نمازتان را به موقع اقامه کنید. نماز در حضور این نوجوان، یادآور خوبی است.
4. از روش القای غیر مستقیم (هدیهی کتاب دربارهی نماز، داستانهایی در باب نماز و...) استفاده کنید.
5. ارتباط او را با همسالان اهل نماز بیشتر کنید.
6. از شرکت در محافل مذهبی و برگزاری مراسمات مذهبی در منزلتان غفلت نورزید.
📚 حسین دهنوی؛ نسیم مهر؛ ج 1؛ ص 146
#منبرک
#کوتاه
#نماز
کپی شده از
✅ مرکز تخصصی نماز ✅
@namazmt
🇮🇷 ﷽؛
🌸🌼 راههای ایجاد حضور قلب چیست؟
🍃 1. قبل از ورود به نماز، با خودتان بگویید این آخرین نماز عمر من است. (انسان آخرین کارهایش را با حضور قلب بیشتری انجام می دهد)
🍃 2. چیزهایی که باعث میشود حواستان در نماز پرت شود را از خود دور کنید. مثلاً:
ـ خواندن نماز در محلی که رفت و آمد در آن نباشد.
ـ خاموش بودن از تلویزیون، موبایل و …
ـ رفتن به سرویس بهداشتی قبل از نماز
🍃 3. ایجاد آمادگی قبل از نماز با:
ـ صحبت نکردن هنگام وضو و گفتن ذکرهای هنگام وضو.
ـ گفتن اذان و اقامه.
ـ همیشه اول وقت نماز خواندن.
ـ تا مي توانيد نماز را به جماعت و در مسجد خواندن.
🍃 4. خدا را حاضر و ناظر ببینید که در مقابلش ایستادهاید و مستقیم میخواهید با خودش حرف بزنید و به خودمان بگوییم خدا دارد مرا میبیند.
🍃 5. اگر در بین نماز متوجه شدید حواستان پرت شده است، آن حواس پرتی را ادامه ندهید و به خودتان بگویید من در حضور خداوند ایستاده ام.
📚 حسن محمودی و اصغر آیتی؛ پر پرواز ؛ ص 73
#آداب_نماز
#حضور_قلب
#پرسمان_نماز
#منبرک
#کوتاه
#نماز
💫 مرکز تخصصی نماز 💫
@namazmt
🇮🇷 ﷽؛
🌹 بعضی ها مي گويند «در جوانی نهايت لذت را می بريم و عشق دنيا را می كنيم و در پيری توبه می كنيم و نماز می خوانيم». آیا این حرف درست است؟
💚 1. هيچ تضمینی برای زنده ماندن انسان تا ساعتِ بعد وجود ندارد تا کسی بخواهد برای توبه در دوران پیری برنامه ریزی کند.
گفتم که به پیری رسم و توبه کنم آنقدر جوان مُرد و یکی پیر نشد
💛 2. حتی اگر انسان به پیری برسد چه تضمینی برای توبه او هست؟ چون عادتِ به گناه دل را سخت می کند و رغبت به توبه را کم می کند. گناه روی گناه سبب انکار دین و سپس مسخره کردنِ احکام دین مثل نماز می شود.
💜 3. حتی اگر در پیری توبه کند، نمازِ پیر با نمازِ جوان فاصله زیادی دارد چون خداوند عبادتِ جوانان را بيش از عبادت پیرانِ توبه کار دوست دارد، مثلاً به عبادت جوانان در حضور فرشتگان افتخار می کند (نه عبادتِ پیران).
❤️ رسول خدا صلی الله عليه وآله فرمودند: «خداوند به وجود جوانِ اهل عبادت بر فرشتگان افتخار مي كند و مي فرمايد: بنده مرا ببينيد! به خاطر من چگونه از لذت جسمانی خويش گذشته است.»
#منبرک
#کوتاه
#نماز
✨ مرکز تخصصی نماز ✨
@namazmt
از حضرت رقیه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت، در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز کرده است. در این مطلب توجه شما را به یک کرامت شگفت جلب می کنیم:
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم 1396 ه. ق)، فرزند مرحوم محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای مشهور تهران بودند. ایشان می فرمود: یکسال به بیماری وناراحتی حنجره وگرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلم، هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می افتد، من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.
پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.
طبیب معالج در ضمن نسخه ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا مطلبی از زن و بچه ام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم، تا در نتیجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت وطاقتفرساست، زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور می شود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم؟!
آن هم معلوم نیست که نتیجه چه باشد.
برهمه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی، چه حال اضطراری به بیماردست می دهد اضطرار می اندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام چاره های بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی می افتد تا به وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بی پایان لطف خداوند بهره ای بگیرد.
من هم باچنین پیش آمدی، چاره ای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم. روزی بعد از نماز ظهر و عصر، حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم: یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من طاقت فرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند برایشان منبر بروم.
من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفته ام و از نوکران شما اهل بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم. ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا خدا شفایم دهد.
به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگی دیدم که نیمی ازآن منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک.
درآن قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته است. خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال رویا نیز پیداکردم. بنا کردم عرض حاجت نمودن، ومخصوصا اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام، ولی با این حال حنجره ا زکارافتاده چطور می توانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه دکتر منع کرده که حتی با بچه های خود نیز حرفی نزنم.
چون خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم، حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید، ان شاءالله تعالی خوب می شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران می باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان می خواست از ذکر مصیبت خودداری کند، حضرت سید الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه (ع) شد و من هم گریه می کردم و اشک می ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرااز خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم مانده ام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت.
هماه روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی در کار نیست. او که سخت در تعجب بود ازمن پرسید شما چه خوردید که به این زودی وسریع نتیجه گرفتید؟!
من چگونگی توسل وخواب خودم رابیان کردم. دکتر قلم دردست داشت و سرپا ایستاده بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسل من بی اختیار قلم از دستش برزمین افتاد و با یک حالت معنوی که بر اثر نام مولی الکونین امام حسین (ع) به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بررخسارش می ریخت. لختی گریه کرد وسپس گفت: آقا، این ناراحتی شما جز توسل وعنایت و امداد غیبی چاره وراه علاج دیگری نداشت.
♦️کسانی که دعوتنامه ی کربلا می خواهند امشب وقتش هست و این بی بی سه ساله خیلی گره ها باز شده است.
رقیه دختری شیرین زبان است
عزیز جان بابا ، مهربان است
دو دستش گرچه کوچک بوده اما
در آن حاجات کل شیعیان است......
#اهل_بیت
روضه ی حضرت رقیه(سلام الله علیها)
💠استاد میرزا محمدی
#اهل_بیت
#حضرت_رقیه
#روضه
#صوت
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
تا قافله اتراق کرد،یه نازدانه،که تو این نقل نوشتن فاطمه بنت الحسین،که بعضی هام گفتند که این همون رقیه بود،از سایه ی بوته ی خاری استفاده کرد؛رفت زیر سایه ی این خار،آنقده خسته بود،تشنه بود،گرسنه بود ،خوابش برد ….” اگه اینجوری بخوای بیقراری کنی،من خودم بیقراره روضه ی این نازدانه ام ….” اجازه بدین امروز همه گریه کنن ” عقبی ها ،بیرونی ها ،شهدا گریه کنن …” خوابش برد ، قافله حرکت کرد ، این دختر جاموند …”
گوش بده !قافله که حرکت کرد،،،عقیله ی بنی هاشم خبردار شد این ناز دانه جامونده ،صدا زد “یا قوم ! بالله !*شمارا به خدا قدری صبرکنید*افتقدت ابنت الاخ الحسین”
جگرگوشه ی حسینم جامونده …” حواست اینجاست یا نه ؟ چنان ناله ای زد ، راوی میگه من شنیدم ؛ دستور دادن قافله توقف کنه ،گفتم الان از ناله ی زینب آسمون و زمین به هم میریزه ….” دونفر مامورشدن این بچه رو برگردونن ؛یکی من بودم و یکی زجربن قیس …. *آروم باش …..*
من با زجر،یا زحربن قیس ،برگشتم عقب قافله،ازدور داشتم میدیدم حالت این دختر رو ؛ دیدم دست روی سر گذاشته ، هی تو بیابونا به سمت راست و چپ نگاه میکنه ، (بچه ی گم شده دیدی یا نه؟(
بشنو” میدونی کیارو صدا میزد ؟! اولین کسی که صدا میزد عموجانش بود ، هی میگفت : یا عماه … ! یا عمتاه … ! یا اماه …” ازدور داشتم میدیدم ؛ هی به سمت چپ و راست فرار میکرد ، هی مینشست رو زمین پاهاشو نگاه میکرد …” چقدر خار تو این پاها رفته بود،نمیدونم!!! تا زجربن قیس بهش رسید چنان با تازیانه …… آی حسین ……
اینم مال شهیدامون ،انشاالله تو حرم این نازدونه بریم عرض ادب کنیم ؛ اولین سوالی که من دارم اینه :بگم خانوم پاهات خوب شده یا نه ؟ این دختر حسینه ، از کربلا تا اینجا دایم کتک خورده ،طعنه و ناسزا شنیده ، یه جمله ای گفت،من واسطه شدم،گفتم صبر کن ،ملاحظه کن ،یتیمه ….” اجازه ندادم دیگه بیش ازاین اذیتش کنه . این دختر به من اعتماد کرد ،فرمود :من دختر پیغمبرم ،بهش بگو :اگه میخوای منم بکشی بکش ؛اما فقط یه بار دیگه بذار عمه مو ببینم …. آی حسین …
بابا آتیش زدن به خیمه هامون
تار میبینه دیگه نگامون
نمونده گوشواره برامون بابا باباجون
کجایی بابا ؟
سرتو روی نیزه دیدم ….
دنبال نیزه میدویدم ….
اما به تو من نرسیدم ….
کجایی بابا ؟
بابا داری با خود هزار نشونه
لبت به رنگ آغوونه
نگو که کار خیزرونه
کجایی بابا ؟
بابا امون ازاین زخمای کاری
خون از لب تو شده جاری
کی سنگ زده بر لب قاری ؟
بابای خوبم ….
سرت رو نیزه رو به روم بود
اما یه بغضی تو گلوم بود
گلوتو نیزه ها بوسیدن
اما یه بوسه آرزوم بود
*ناله بزن اگه میخوای دلت آروم بگیره ،هر چی تو این مسیر کتکشون میزدن،طعنه و ناسزا بهشون میگفتن ،این نازدانه ها فقط سر بریده رو میدیدن ، فقط میگفتن حسین....
#اهل_بیت
#حضرت_رقیه
#روضه
#صوت
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
دانلود صوت روضه ی فوق
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://s8.picofile.com/d/8267495634/ef51b078-0139-4035-84c1-4f8700f4b648/%D8%B1%D9%88%D8%B6%D9%87_%D9%88_%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%AA_%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%B2_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%B1%D9%82%DB%8C%D9%87_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D8%A7_%D8%B4%D8%A8_%D8%B3%D9%88%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85_94_%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA_%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AD%D8%AC%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C.mp3
May 11
ویژگی های امام حسن مجتبی(علیه السلام)
عبادت
امام صادق(ع) در بیان حال معنوی امام حسن(ع) می فرمود: امام مجتبی(ع) عابدترین مردم زمان خود بود. بسیار حج به صورت پیاده و گاه با پای برهنه بجای می آورد. همیشه او را در حال گفتن ذکر می دیدند و هر گاه آیه یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا را می شنید، پاسخ می گفت: لَبَّیک اللَّهُمَّ لَبَّیک (خداوند! گوش به فرمان توام.)[1]
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسیار دعا می کرد و خدا را این گونه می خواند:....بارخدایا! تو خود می دانی که من از تلاش خود فروگذار نکرده ام تا هنگامی که برش تیغم از میان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پیروی کردم (صبر کردم) تا جلوی این دشمن سرکش و ریختن خون شیعیان را بگیرم تا اینکه حفظ کردم آنچه را اولیای من حفظ کردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهی رفتم که می خواستند و هیچ نگفتم تا یاری تو فرا برسد که تو تنها یاور حق و بهترین پشتیبان آن هستی؛ گرچه این یاری تأخیر افتد و نابود شدن دشمن اندکی به درازا کشد.[2]
ترس از خدا
هرگاه امام مجتبی(ع) وضو می گرفت، تمام بدنش از ترس خدا می لرزید و رنگ چهره اش زرد می شد. وقتی از او در این باره می پرسیدند، می فرمود: بنده خدا باید وقتی برای بندگی به درگاه او، آماده می شود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضایش بلرزد.»[3]
هرگاه برای نماز به مسجد می رفت، کنار در می ایستاد و این گونه زمزمه می کرد: إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم؛[4]خدایا! مهمانت به درگاهت آمده است. ای نیکوکردار! بدکار به نزد تو آمده است. پس از زشتی و گناهی که نزد من است به زیبایی آنچه نزد توست، درگذر؛ ای بخشاینده!»
امام صادق(ع) فرمود: وقتی (امام حسن(ع)) به یاد مرگ می افتاد می گریست. هرگاه به یاد قبر می افتاد، گریه می کرد. وقتی به یاد قیامت می افتاد، ناله می کرد، هرگاه به یاد گذشتن از [پل] صراط می افتاد، می گریست. هرگاه به یاد عرضه اعمال بر خداوند می افتاد، ناله ای می کرد و از هوش می رفت. وقتی به نماز می ایستاد، بدنش در مقابل پروردگارش می لرزید. هرگاه بهشت و دوزخ را به یاد می آورد، مانند مارگزیده، مضطرب می شد و از خدا بهشت را می خواست و از آتش جهنم به او پناه می برد.[5]
هنگامی که آثار مرگ در چهره اش آشکار شد، او را دیدند که می گرید. پرسیدند: چرا می گریید؛ در پاسخ می فرمود: إِنَّمَا أَبْکی لِخَصْلَتَینِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّهْ[6] دو دلیل می گریم: از ترس روز قیامت و از دوری دوستانم.»
همنشینی با قرآن
آن بزرگوار، صوتی زیبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از کودکی به نیکی می دانست. همواره پیش از خوابیدن، سوره کهف را تلاوت می کرد و سپس می خوابید. گفته اند در دوران زندگانی پیامبر اکرم(ص) شخصی وارد مسجد شد و از کسی درباره تفسیر شاهد و مشهود[7] پرسید؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. از مرد دیگری پرسید؛ ولی او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است.
سپس نزد کودکی رفت که گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: شاهد محمد (ص) رسول خدا و مشهود روز قیامت است؛ مگر نخوانده ای که خداوند [درباره رسولش] می فرماید: ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم.[8] و نیز درباره قیامت می فرماید: ذلِک یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِک یوْمٌ مَشْهُود»؛[9]آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد می آورند و روزی است که (جملگی در آن) حاضر می شوند.»
راوی داستان می گوید که پرسیدم: فردی که اول پاسخ داد که بود؟» گفتند: ابن عباس. پرسیدم: دومی که بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن کودک که از همه بهتر و درست تر پاسخ داد که بود؟ گفتند: او حسن بن علی بن ابی طالب بود.[10]
مهربانی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگیهای بارز ایشان بود. اَنس می گوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: برو تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آنگاه شما او را آزاد می کنید؟ امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْها؛[11]هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گوئید. سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود.[12]
گذشت
امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد.
در همسایگی ایشان، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی، شکافی پیدا کرده و نجاست از منزل
او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا اینکه روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.
امام برای اینکه او بیشتر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید. یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.[13]
فروتنی
امام مانند جدش رسول الله(ص) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهیدستان، هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَکبِرین»؛ خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمی دارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود و به آنان پوشاک هدیه کرد.[14]
آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد.
میهمان نوازی
آن گرامی، همواره از میهمانان پذیرایی می کرد. گاه از اشخاصی پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت؛ بویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت، آنان را به خانه خود می برد و به گرمی پذیرایی می کرد و به آنها لباس و مال می بخشید.[15]
بردباری
از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی(ع)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان، سختی این سالهای ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. در این سالها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و از خدنگ بی وفایی، زخم می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علی(ع) شیوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: السَّلَامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین؛[16]سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان. در حضور ایشان، به هتک و دشنام امیرالمؤمنین(ع) زبان می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار، هتاکیها و دشنامها را تحمل می کرد.
روزی ایشان، وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جای خالی نیافت و ناگزیر، نزدیک پای معاویه نشست که بالای منبر بود. معاویه با دشنام به حضرت علی(ع) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست. سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی(ع)] در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت.
امام فرمود: ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟ معاویه گفت: بله به خدا! امام فرمود: می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟ گفت: بگو. آن حضرت پاسخ داد: عجیب تر از اینکه عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم. [17]
بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران
می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی (ع) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آنقدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید بگونه ای باشد که فرهنگ گدایی را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون کند.
روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: خدایا! هزار درهم به من ارزانی دار. حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.[18]
پی نوشت:
[1] بحارالانوار، ج43، ص331.
[2] مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب،ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص3399.
[3] مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب،ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص3399.
[4] مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان.
[5] بحارالانوار، همان
[6] همان، ص332.
[7] بروج/3.
[8] احزاب/45.
[9] هود/103.
[10] بحارالانوار، ج43، ص345.
[11] نساء/86.
[12] مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18.
[13] تحفة الواعظین، ج2، ص106.
[14] بحارالانوار، ج43، ص352.
[15] مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص16 و 17
[16] همان، ج75، ص287
[17] ناسخ التواریخ،ج2، ص293
[18] مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص17.
May 11
سلام علیکم
به علت سفر زیارتی کربلا محتوای اربعین دیر ارسال شد
با عرض معذرت
کسانی که امشب منبر دارند ان شاء الله استفاده کنند
منبر اربعین.pdf
736.7K
منبر و روضه اربعین
#امام_حسین
#صفر
#اربعین
#روضه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
♦️منبر شهادت پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم )
قال النّبی صلیاللهعلیهوآله : أمّتی علی ثلاثة أصناف: صنف یشبهون بالأنبیاء، وصنف یشبهون بالملائکة، وصنف یشبهون بالبهائم، فأمّا الذین یشبهون بالأنبیاء فهمّتهم الصلاة والزکاة، وأمّا الذین یشبهون بالملائکة فهمّتهم التسبیح والتهلیل والتکبیر، وأمّا الذین یشبهون بالبهائم فهمّتهم الأکل والشرب والنوم
امت من سه دسته هستند
دسته ای شبیه انبیا،دسته ای شبیه ملائکه،دسته ای شبیه چهارپایان
آنانی که شبیه پیامبرانند همتشان نماز و زکات است
(♦️برخی همتشان پول،پست و مقام و ... است.
نماز نماد ارتباط با خدا و زکات ارتباط با خلق خداست.نباید از خلق خدا هم برید.
در مورد اهمیت نماز نزد بزرگان و پیشوایان ما خیلی صحبت ها شده است.
در حالات مرحوم قاضی(ره) نوشته اند آخر عمر گریه میکرد.میفرمود اگر بمیرم و به بهشت برم و نماز نباشد چطور به آرامش برسم؟
بو علی سینا هر مشکل علمی پیش می آمد دو رکعت نماز میخواند و مشکلش حل می شد.مرحوم آیت الله بهجت فرمود تا نماز درست نشود هیچ چیز ما درست نمی شود.
زکات هم نماد ارتباط با مردم و جل مشکلات و خدمت به مومنین و بی تفاوت نبودن به وضع آنها مخصوصا فقراست.
مرحوم آیت الله فاضل فرمود من پنجاه سال اسلام خوانده ام بعد انجام واجبات در بین مستحبات تا می توانی به مردم خدمت کن و روز قیامت بگو فاضل گفته بود.
ادامه حدیث...
دسته ای که شبیه ملائکه هستند همتشان تسبیح و تهلیل خداست
(♦️نماز جعفر طیار غوغاست زیرا تماما ذکر سبحان الله و لا اله الا الله است.
این نماز که نیم ساعت طول می کشد گره های بزرگ باز میکند
یکی از علما میگفت مشکل مالی که داشتم بین الطلوعین نماز جعفر می خواندم و تا عصر مشکل حل میشد)
ادامه حدیث....
دسته ای که شبیه چهارپایان هستند همتشان خوردن و نوشیدن و خوابیدن است
بخور و بخواب کارمه ....خدا نگهدارمه
#اهل_بیت
#پیامبر_اکرم
#صفر
کانال ره توشه ی مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
منبر شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)
وَ اعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَأَنـَّكَ تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنـَّكَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَة، وَ هَیبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»
براى دنیایت چنان كار كن كه گویا همیشه زندگى مىكنى، و براى آخرتت به گونه اى كاركن كه گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شكوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 44 ، ص 139
♦️توضیح حدیث
برخی این اشکال را می کنند که دین اسلام دین دنیا گریزی است و یک مسلمان نباید مال دنیا داشته باشد.قسمت اول این حدیث این تفکر را رد می کند.
آیات قرآن و روایتی مثل همین روایت مردم را تشویق می کنند به جمع آوری دنیا از حلال.
داشتن دنیا اصلا عیب نیست و دنیا مزرعه ی آخرت هست اما دلبستگی به دنیا مذموم است که شاید یک فقیر هم دلبسته ی دنیا باشد
در بحث عبادات طوری عبادت کنیم که گویا آخرین عبادت ماست.نه اینکه هزار جا فکر ما در نماز برود.همه ی کار هایمان را بکنیم و بعد فکر حج رفتن باشیم.صبر کنیم بازنشست که شدیم شروع کنیم زیارتگاه ها را چرخیدن از سر بیکاری.
توبه را به تاخیر بیاندازیم و... چه بسا توفیق عبادت پیدا نکردیم و مردیم.
یک عده عزت را در زیادی فامیل می بینند مثلا میگویند من ده تا اولاد دارم شش تا برادر و... بعضی عزت را در پست و مقام خود یا خانواده شان میبینند،برادرم شورای شهر هست،نماینده هست و....
امام اینجا میفرمایند عزت واقعی در اقوام و مقام نیست.اگر میخواهی ذلیل نشوی ذلت گناه را ترک کن و اگر میخواهی عزیز بشوی اطاعت خدا را بکن بقیه ی چیزها کشک هست.
خلیفه ی دوم به سلمان فارسی گفت ریش تو بهتر است یا دم سگ؟؟؟
سلمان فرمود اگر فردای قیامت از پل صراط سالم رد شدم ریش من بهتر است اگر نه در جهنم سقوط کردم دم سگ
#اهل_بیت
#امام_حسن
#صفر
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20