eitaa logo
ره توشه مبلغین
3.7هزار دنبال‌کننده
450 عکس
22 ویدیو
351 فایل
📋📄کانال مخصوص محتوای تخصصی تبلیغ 🎤✔ 🎤سخنرانی های کوتاه⌛⏰ 📕 محتوای مناسبتی... سبکی متفاوت در ارائه ی محتوای تبلیغی... مدیر کانال جهت نظرات و پیشنهادات و تبادل و ... @abdolmahdi70 👆👈👈لطفا قبل از ترک کانال علت ترک را به مدیر بگویید🌟⭐
مشاهده در ایتا
دانلود
منبر میلاد امام کاظم(علیه‌السلام) کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم قال الکاظم(علیه السلام): مَا مِن شَیءٍ تَراهُ عَینَاک إلّا وَ فِیه مَوعِظَه چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزی است. بحاالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۱۹، ♦️بحث موعظه پذیری و چشم عبرت گیر نعمتی است که برخی این نعمت را در خود کشته اند.اصلا معتقدند معصومند و گل بی خار این عبرت پذیری چیزی است که امام جواد(علیه السلام)میفرمایند که یکی از سه چیزی است که مومن به آن نیاز دارد. در روایات ما بهترین چشم چشمی است که با دیده ی عبرت پذیری به آن نگاه شود. 💠پیامبر اکرم(ص)میفرماید به فصلها که نگاه می کنید یاد قیامت بیفتید 💠پیامبر اکرم(ص) وقتی به پیرزن نخ ریس رسید فرمود خدا را چگونه شناختی؟ گفت:از این چرخ ریسندگی. من دست از این چرخ و چرخاندن آن بردارم می افتد.حتما این جهان هم چرخاننده ای دارد. 💠آن عالم بزرگ وقتی باربر بارش را خالی کرد نگاه به الاغ کرد و گریه کرد.شاگردان گفتند:اتفاقی افتاده؟ آقا فرمود:الاغ به پن گفت شیخ من وظیفه ام رو انجام دادم و بارم را به مقصد رساندم آیا تو هم وظیفه ی انسانی خود را انجام دادی و به مقصد رساندی؟ 💠قدیم لوله کشی و... که نبوده یک عده شغل آنها خالی کردن چاه فاضلاب بود و آن را با خاکستر مخلوط کرده و دم چاه میگذاشتند و یک عره اینها را می بردند.بزرگی از کنار این فضولات رد میشد و ایستاد و نگاه کرد.شاگردان از بوی بد فرار کردند. آقا شروع کرد گریه کردن.شاگردان علت را جویا شدند.فرمود:این فضولات با من حرف زدند و گفتند:ای انسان من بهترین غذاها و میوه ها و نوشیدنی ها بودم.یک لحظه با تو همنشین شدم ببین به چه روزی افتادم؟ ♦️از همه ی پدیده ها انسان درسی باید بیاموزد. 💠شخصی از عالمی پند خواست.عالم او را نزد یک حمامّی برد و گفت:نگاهش کن و درست را بگیر شخص گفت:متوجه نشدم. عالم گفت:این شخص مسئول حمام است و به برکت او هزاران نفر به حمام می آیند و تمیز میشوند وای خودش چقدر کثیف و بد بو است. مبادا من طلبه حرف هایی بزنم که پا منبری ها توبه کنند و در زندگی خود عمل به احادیث کنند اما خودم عمل نکنم و جهنمی بشوم. مداح روضه بخواند و مستمع گریه کند و حاجت بگیرد اما خودش عمل نکند 💠شیخ رجبعلی خیاط وقتی نجار آمده بود برای دوختن لباس گفت دری هم برای قلبت بساز و آن را به غیر خدا ببند هزاران عبرت در دور و اطراف ما هست اما افسوس که به فرموده امیرالمومنین(علیه السلام ) :مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ چه قدر عبرت ها زیاد و عبرت گیرنده کم است نهج البلاغه حکمت ۲۸۹ کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام ان شاءالله محتوای تبلیغی ماه محرم از امروز داخل کانال بارگزاری خواهد شد
4_5911331195072809104.mp3
11.59M
🎙 اهمیت ماه محرم 🕦 زمان: ۳۱ دقیقه 🗂حجم : ۹ مگابایت 📅تاریخ : ۱۳۹۹/۵/۲۹ 🕌 هیات رزمندگان اسلام. میدان امام حسین علیه السلام ارسال بدون ذکر لینک جایز نیست. ✔کانال استاد رفیعی ☑ @ostadrafiei
4_5913720442429900642.mp3
13.99M
🎙 پیام خطبه های امام حسین علیه السلام 🕦 زمان: ۳۷ دقیقه 🗂حجم : ۱۰ مگابایت 📅تاریخ :۱۳۹۹/۵/۳۱ 🕌 هیات رزمندگان اسلام. میدان امام حسین علیه السلام ارسال بدون ذکر لینک جایز نیست. ✔کانال استاد رفیعی ☑ @ostadrafiei
4_5915972242243585710.mp3
8.7M
🎙 پیام خطبه های امام حسین علیه السلام 🕦 زمان: ۳۴ دقیقه 🗂حجم : ۱۰ مگابایت 📅تاریخ :۱۳۹۹/۵/۰۱ 🕌 هیات رزمندگان اسلام. میدان امام حسین علیه السلام ارسال بدون ذکر لینک جایز نیست. ✔کانال استاد رفیعی ☑ @ostadrafiei
4_5922540162067204084.mp3
10.3M
🎙 پیام خطبه های امام حسین علیه السلام 🕦 زمان: ۳۴ دقیقه 🗂حجم : ۱۰ مگابایت 📅تاریخ :۱۳۹۹/۵/۰۲ 🕌 هیات رزمندگان اسلام. میدان امام حسین علیه السلام ارسال بدون ذکر لینک جایز نیست. ✔کانال استاد رفیعی ☑ @ostadrafiei
4_5829931334201508716.mp3
15.94M
◾23-06-1397 شب پنجم محرم 1440 ✅سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ✔موضوع : پیام خطبه های امام حسین (ع) ۵ ◀️مسجد اعظم قم @ostadrafiei
4_5832323029689959116.mp3
15.21M
◾24-06-1397 شب ششم محرم 1440 ✅سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ✔موضوع : پیام خطبه های امام حسین(ع) ۶ ◀️مسجد اعظم قم @ostadrafiei
4_5836903169929511869.mp3
14.08M
◾25-06-1397 شب هفتم محرم 1440 ✅سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ✔موضوع : پیام خطبه های امام حسین(ع) ۷ ◀️مسجد اعظم قم @ostadrafiei
4_5843811328472384581.mp3
14.39M
◾28-06-1397 شب عاشورا 1440 ✅سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی ✔موضوع : پیام خطبه های امام حسین(ع) ۸ ◀️مسجد اعظم قم @ostadrafiei
4_5942861752583586327.mp3
11.02M
❣حاکمین معنویت در کربلا شب نهم ☑️ @ostadrafiei
4_5846031594636182854.mp3
31.16M
شب دهم محرم 1440- 💬سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی 🔰هیات رزمندگان اسلام قم ☑ @ostadrafiei
4_5848283394449867734.mp3
29.12M
شام غریبان محرم 1440 💬سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی 🔰هیات رزمندگان اسلام قم ☑ @ostadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فیش روضه کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
🔹🔷《اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا سَفِیرَ الحُسَینِ(ع) یَا مُسلِمَ بنِ عَقِیلِ بنِ اَبِی طَالِبِِ(ع)》🔷🔹 ✅شیخ صدوق روایتی در امالی نقل می کند که روزی امیرالمؤمنین(ع)، به حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت : 📋《یَا رَسُولَ اللهِ(ص)! إنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلاً؟》 ♦️آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت(ص) فرمود : 📋《اِی وَاللهِ!》 ♦️به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود: 📋《إنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّینِ، حُبَّاً لَه و حُبَّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبِِ لَه》 ♦️من دو محبت به عقیل دارم. یکی این که؛ خود عقیل را دوست دارم و یکی این که؛ عقیل محبوب پدرش حضرت ابوطالب(ع) بود! 📋《وَ إنَّ وَلَدَهُ لَمَقتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ》 ♦️علی جان! فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین، شهید می شود. 📋《فَتَدمَعُ عَلَیهِ عُیُونُ المُؤمِنینَ》 ♦️و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. 📋《وَ تُصَلَّی عَلَیهِ المَلائِکةُ المُقَرَّبُونَ》 ♦️و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. 📋《ثُمُّ بَکَی النَّبیُ(ص) حَتَّی جَرَت دُمُوعُهُ عَلَی صَدرِهِ》 ♦️با نام بردن از حضرت مسلم(ع)، پیغمبر اکرم(ص) گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر(ص) برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد.(۱) در تاریخ آمده است؛ مسلم بن عقیل(ع) در روز پنجم شوال سال ۶۰ هجری وارد کوفه شد. او ابتدا به خانه مختار ثقفی و سپس به خانه هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه، که جز سى نفر با او كسى نمانده بود، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، توجه کرد، دید ديگر كسى با او نبود! او در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و یاور در کوچه های کوفه مورد تحت تعقیب قرار گرفت. مسلم خسته و تشنه، تکیه بر دیوار خانه ای زد که صاحب خانه، زنی به نام طوعه بود. پسری داشت بلال نام، که بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى كشيد. مسلم بر طوعه، سلام كرد و طوعه نیز جواب داد. مسلم به طوعه گفت : ای بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. طوعه، ظرف آب را بُرد و بازگشت و گفت : مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا! طوعه گفت : 📋《يا عَبْدَالله! اِذْهَبْ اِلي مَنْزِلِکَ!》 ♦️ای بنده خدا! به خانه ات برو. مسلم، سكوت كرد. طوعه، این حرف را برای بار دوم نیز تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه طوعه گفت : 📋《ياعَبْدَالله! قُمْ! عَافَاکَ اللهُ! اِذْهَبْ اِلي اَهْلِك!》 ♦️ای بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده ات بازگرد. 📋《فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلُوُسُ عَلى بَابِي، وَلَااُحِلُّهُ لَكَ!》 ♦️شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى دارم. مسلم برخاست و گفت : 📋《مَا لِي فِي هَذَا الْمِصرَ مَنزِلٌ وَ لَا اَهْلٌ》 ♦️من در اين شهر، خانه و خانواده اى ندارم. آيا مى خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت : اى بنده خدا! جريان چيست؟ مسلم گفت : 📋《أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هَؤُلاءِ القَومُ وغَرُّونِي》 ♦️من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت : تو مسلم هستى؟ گفت : آرى! زن گفت : داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد، ولی مسلم غذایی نخورد. وقتی پسر طوعه برگشت، به دخول و خروج نامتعارف مادرش به آن اتاق تردید کرد و علت را جویا شد. مادرش ابتدا کتمان کرد، ولی چون پسرش اصرار نمود، وی را قسم داد تا این مطلب را به کسی نگوید. سپس حال جریان را به پسرش گفت و پسرش سکوت کرد و خوابید.(۲) وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند. محل اختفای مسلم که فاش شد، خانه ی طوعه توسط سربازان عبیدالله محاصره شد. سپاهيان، ابتداء خانه را سنگباران كردند و با نى هاى آتش گرفته، آتش مى افكندند. مسلم چاره را در جنگ با آنان دید پس آن گاه به زن گفت : خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خير دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا! @AsnadolMasaeb ادامه مطالب :👇
زن، در را گشود و مسلم مانند شير خشمگين در برابر سپاهيان، قرار گرفت و با شمشير بر آنان حمله بُرد و چهل نفر از آنان را به درک واصل کرد.(۳) خبر به عبیدالله رسید و به پسر اشعث پیغام داد که ما تو را فرستادیم که فقط یک مرد را نزد ما بیاوری و او چنین رخنه ای را در میان یارانت ایجاد کرده است؟!! ابن اشعث جواب داد : 📋《ایُّها الاَمِیرُ! أَ تَظُنُّ انَّکَ بَعَثَتَنِی اِلَی بَقَّالِِ مِن بَقَّالِی الکُوفَةِ اَو اِلَی جَرَمقَانِی مِن جَرَامِقَةِ الحِیَرَةِ؟! اَوَلَم تَعلَم اَیُّهَا الاَمِیرُ اَنَّکَ بَعَثَنِی اِلَی اَسَدِِ ضَرغَامِِ وَ سَیفِِ حِسامِِ فِی کَفِّ بَطَلِِ هَمَامِِ مِن آلِ خَیرِ الاَنَامِ》 ♦️ای امیر! تو گمان کردی مرا به جنگ بقّالی از بقّالهای کوفه و یا کشاورزی از کشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمی دانی که مرا به جنگ شیری ژیان و شمشیری بُرّان فرستادی، شمشیری که در دست یک قهرمان بی همتا و یک شجاع بی مانندی از خاندان پیغمبر(ص) است.(۴) وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه خدعه وارد شوند و به او امان دهند. پس محمد بن اشعث به مسلم امان داد و از این طریق او را دستگیر و سوار بر استری کردند و او را به سمت دارالعماره کوفه بردند. در طول مسیر، مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! از جان خویش می ترسی؟ مسلم جواب داد : 📋《وَ اللهِ إنِّي مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ القَتْلِ أرْثِي وَ إنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبُّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً》 ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! 📋《وَ لَكِنِّي أبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبِلِينَ، إنِّي أبْكِي لِلْحُسَيْنِ(ع) وَ آلِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین(ع) گریه می‌کنم.(۵) سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد و بگوید : 📋《اِرْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ وَ لَيْسَ لِمَكْذُوبٍ رَأْيٌ》 ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رائی ندارد.(۶) مسلم به دارالعماره رسید و او را در بیرونی دارالعماره نگه داشتند تا اذن دخول دهند. در این حین، مسلم احساس عطش کرد و با دیدن کوزه آبی طلب آب نمود. مسلم بن عمرو از دادن آب به مسلم امتناع کرد و به او آب نداد، تا اینکه عمرو بن حریث به غلامش دستور داد تا جرعه آبی به او بنوشاند. مسلم جام را گرفت و همین که خواست بنوشد، خون دهان مبارکش، جام را پر کرد، او دو بار نیز این کار را کرد، که هر بار این عمل تکرار شد و بار سوم که خواست بنوشد دندانهای پیشین او، در جام افتاد. و در این هنگام مسلم گفت : 📋《الحَمدُلِله! لَو كَانَ لِي مِن اَلرِّزقِ المَقسُومِ شَرِبتُهُ》 ♦️خدا را سپاسگزارم! اگر از این آب، رزق مقسوم من بود، حتما از آن سیراب می شدم.(۷) مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد و در ادامه بین او و عبیدالله سخنانی رد و بدل شد تا اینکه عبیدالله با عصبانیت تمام، شروع کرد به ناسزا گفتن به امام علی(ع) و حسنین(علیهما السلام) و در آخر مسلم را تهدید به قتل کرد. و مسلم خطاب به عبیدالله گفت : تو و پدرت به دشنام سزاوارترید، هر چه خواهی بکن ای دشمن خدا! سپس عبیدالله حکم قتل او را صادر کرد.(۸) در این هنگام، مسلم درخواست نمود تا وصیتی کند و عبیدالله گفت : وصیت کن! مسلم به اطراف خود نگریست و عمر بن سعد را دید و او را به گوشه ای فراخواند و وصیت خود را به او بازگو نمود. سفیر مظلوم امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر خود سه وصیت کرد و گفت : 📋《إِنَّ عَلَيَّ دَيْناً بِالْكُوفَةِ اسْتَدَنْتُهُ مُنْذُ قَدِمْتُ الْكُوفَةَ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَاقْضِهَا عَنِّي! فَإِذَا قُتِلْتُ فَاسْتَوْهِبْ جُثَّتِي مِنِ ابْنِ زِيَادٍ فَوَارِهَا وَ ابْعَثْ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) مَنْ يَرُدُّهُ فَإِنِّي قَدْ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُعْلِمُهُ أَنَّ النَّاسَ مَعَهُ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا مُقْبِلًا》 @AsnadolMasaeb ادامه مطالب :👇
♦️همانا در شهر كوفه من قرضى دارم كه از هنگامى كه وارد اين شهر شدم آن را به قرض گرفته ام و آن هفتصد درهم است، پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهى مزبور را بپرداز، و چون كشته شدم بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن كن، و كسى به نزد حسين(ع) بفرست كه او را از اين سفر باز گرداند، زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته ام كه مردم با او هستند، و چنين پندارم كه او در راه است.(۹) بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. به دستور عبیدالله، بکر بن حمران مسلم را به بالای دارالعماره برد و مسلم را در حالی که مشغول تسبیح خدای تعالی و استغفار و درود بر پیغمبر(ص) بود، سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند و جنازه اش را نیز، به دستور ابن زیاد، در محلّه كُناسه كوفه، به دار آويختند و سرهای مقدس مسلم بن عقیل را به همراه هانی بن عروه، به دمشق برای يزيد فرستادند.(۱۰) در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ 📋《وَ هَذَا أَوَّلُ قَتِیلِِ صُلِبَت جُثَّتُهُ مِن بَنِیِّ هَاشِمِِ وَ أَوَّلُ رَأسِِ حُمِلَ مِن رُوُوسِهِم اِلَی دِمَشقَ》  ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد.(۱۱) انبار مقتل: حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در منزل زُباله از شهادت مُسلم بن عقیل و هانی بن عروه مطلع شد و بعد از شنیدن خبر آیه استرجاع خواند و گریست.(۱۲) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : کوچه های کوفه گشته قتلگاهم یاحسین(ع)  از تبار حیدرم، این شد گناهم یا حسین(ع) مرگ من باشد طلوع سرخ عاشورای تو در ره تو من غلامی سربه راهم یاحسین(ع) گوئیا در کوفه هم رسم مدینه آمده  خود ببین یک زن فقط داده پناهم یاحسین(ع)  من چه گفتم این چنین برصورتم آتش زدند؟ من فقط یک بوسه از دست تو خواهم یاحسین(ع)  کاش کوفه هرچه دارد سنگ ریزد بر سرم  تا من از زخم سر زینب(س) بکاهم یاحسین(ع) شکر حق رفتم ندیدم دخترت سیلی خورَد  یا بسوزد در میان قتلگاهم یا حسین(ع)  👤ساداتی 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۱۲۹ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۷ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۵۴ ۵)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۳ ۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۶۰_۵۹ ۷)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۳۴ ۸)اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۰ ۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۱ ۱۰)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۷۵ ۱۱)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۰ ۱۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۵ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅کاروان امام حسین(ع) بعد از مسافت راه سخت و طولانی در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به سرزمین کربلا رسید. امام(ع) تا وارد سرزمین کربلا شد، غم عجیبی در قلب خویش احساس کرد. قندوزی می نویسد : 📋《وَقَفَ جَوادُ الحُسَينِ(ع)، وَكُلَّمَا حَثَّه عَلَى المَسيرِ لَم يَنبَعِثَ مِن تَحتِه خَطوَةَ وَاحِدَةَ》 ♦️مرکب امام(ع) از حرکت ایستاد و قدم از قدم بر نداشت.(۱) امام(ع) از این حرکت به شگفت آمد و فرمود : 📋《مَا يُقالُ لِهذِهِ الأَرضِ؟ فَقَالُوا : كَربَلاءُ فَبَكَى، وَ قَالَ : كَربٌ وَ بَلَاءٌ!》 ♦️نام این سرزمین چیست؟ پاسخ دادند : کربلا! پس حضرت(ع) گریه کرد و فرمود :  دشت اندوه و بلا! 📋《وَ قَبَضَ الْحُسَيْنُ(ع) قَبْضَةً مِنْها فَشَمَّها، وَ قالَ : هذِهِ وَاللهِ! هِيَ الأَْرْضُ الَّتي أخْبَرَ بِها جَبْرَئيلُ رَسُولَ اللهِ(ص) أَنَّني أُقْتَلُ فيهَا》 ♦️آن گاه كه به امام حسين(ع) مُشتى از خاك آن جا را برگرفت و بوييد و فرمود : به خدا سوگند اين همان سرزمينى است كه جبرئيل به پيامبر خدا(ص) خبر داده که من در آن كشته مى شوم.(۲) سپس حضرت(ع) خطاب به اهل بیت و کاروان فرمود : 📋《قِفُوا وَ لا تَرْحَلُوا مِنْها!  اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ》 ♦️همین جا توقّف کنید و از آن کوچ نکنید. پروردگارا! پناه می برم به تو از دشت اندوه و بلا! سپس فرمود : 📋《هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ! انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللهِ(ص)》 ♦️منزلگه مقصود ما همین جاست! همين جا، جاى پياده شدن ما و محل ريختن خون ما و محل قبرهاى ماست. جدّم رسول خدا(ص) به من چنين خبر داده است.(۳) لذا امام حسین(ع) دستور داد بارها را بگشایند و خیمه ها را برپا کنند. 🏴عصر عاشوراء فرا رسید. از منظره های جانسوز کربلا، لحظه وداع اهل بیت(علیه السلام) با بدن های پاره پاره است. وقتی اسرای کربلا را از کربلا راهی کوفه می کردند، اسراء را از کنار کشتگان و شهیدان کربلا گذر دادند. اهل حرم در کنار همسفرانی، چون حسین(ع) و سایر شهیدان بنی هاشم و غیر بنی هاشم پا به سرزمین کربلا گذاشتند و اکنون به صورت اسیر به سوی کوفه می روند و پیکرهای همسفران خود را روی خاک گرم کربلا می گذارند و می گذرند. زینب کبری(س) و به دنبال ایشان سایر زنان حرم، خود را به بدن های شهداء رساندند و زینب کبری(س) خود را بر سر جنازه ی مطهر امام حسین(ع) رساند و بالای جنازه امام حسین(ع) ایستاد و سنگها و نیزه ها و شمشیرها را کنار زد و جنازه مطهر را با دو دست بلند برد و بدن پاره پاره ی برادر را در آغوش گرفت و فرمود : 📋《اللَّهُمَّ تَقبَّل مِنَّا هَذا القُربَانَ》 ♦️پروردگارا! این قربانی را از ما بپذیر!(۴) و بر اثر ندبه زینب کبری(س)، در مقاتل این تعبیر دیده می شود که ؛ 📋《حَتَّی رَأیَنا دُمُوعَ الخَیلِ یَنحَدِرُ عَلَی حَوافِرِهَا》 ♦️اسبان نیز طاقت شنیدن ناله­ های او را نداشتند، تا جایی که قطرات اشكهاى اسبهاى مخالفان، بر روى سم هايشان مى ريخت.(۵) از طرفی نیز دشمن، آن ها را مجبور به حرکت می کرد و برای آنان چاره ای جز جدایی نبود. یکی از ظالمان سنگدل به نام زجر بن قیس تازیانه به دست کنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بیت(ع) فریاد کشید که زود سوار شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید؛ ولی اهل بیت(ع) از کنار پیکرها، بلند نمی شدند.  📋《فَاخَذَ یَضرِبُهُنَّ بِالسَوطِ وَاجتَمَعَ عَلَیهُنَّ النَاسُ حَتَّی ارکَبُوُهُنَّ عَلَی الجَمَالِ》 ♦️پس زجر بن قیس با تازیانه آن ها را در حالی که در محاصره دشمن بودند، می زد تا سوار بر شترها کرد.(۶) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم!  آیا تویی برادر من؟ نیست باورم! عمر منی که از کف من رفته ای و من، بی تو، گمان بودن خود را نمی بَرم، با کعب نی کنند جدا از توام و لیک،  از جان خویش بگذرم و از تو نگذرم! 👤رجب زاده 📚منابع : ۱)ينابيع المودّة قُندوزی، ص۴۰۶ ۲)تذكرة الخواصّ سبط بن جوزی، ص۲۵۰ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۸۰ ۴)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۹۵۸ ۵)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۹ ۶)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۰۹  @AsnadolMasaeb
✅بعد از استقرار امام حسین(ع) در کربلا، زمین کربلا را از صاحبان زمین خریدند. شیخ بهایی از احمد بن داوود قمی نقل می کند که؛ 📋《اَنَّ اَلْحُسَيْنَ(ع) اشْتَرَى النَّوَاحِيَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُهُ مِنْ أَهْلِ نَيْنَوَى وَ الْغَاضِرِيَّةِ بِسِتِّينَ أَلْفِ دِرْهَم وَ تَصَدَّقَ بِهَا عَلَيْهِمْ وَ شَرَطَ أَنْ يُرْشِدُوا إِلَى قَبْرِهِ وَ يُضَيِّفُوا مَنْ زَارَهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ‏》 ♦️امام حسین(ع) زمين منطقه كربلا را [از هر طرف به اندازه چهار میل] به شصت هزار درهم خريد و آن را دوباره به مالكان صدقه داد و شرط كرد كه آنها زائران را سه روز ميهمان كنند و به مزار حضرت راهنمایی کنند.(۱) در حدیثی امام صادق(ع) فرمود : 📋«إِنَّهُم لَم يَفُوا بِالشَّرطِ» ♦️ولی آنان به شرط خود وفا نکردند.(۲) 📚منابع : ۱)مستدرك الوسائل محدث نوری، ج۱۴، ص۶۱ ۲)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۱۹۶ @AsnadolMasaeb