مطالبی در شخصیت بالای هانی بن عروه(ره)
#ذی_الحجه
#عرفه
#هانی_بن_عروه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
هانی فرزند عروة از قبیله بنی مراد شاخهای از قبیله بزرگ مذحج (قبیلهای که در سریه علی بن ابی طالب (علیهالسلام) به یمن مسلمان شدند.
هانی بن عروة مرادی، از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حضرت علی (علیهالسلام) و از قاریان و بزرگان کوفه به شمار میرفت.
او سخت پایبند تشیع بود. هانی از بزرگان -قبیله- بنی مراد بود و رهبری آنها را به عهده داشت و چنان بود که هنگام سوار شدن چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده با او حرکت میکردند و هر گاه هم پیمانان خود از قبیله کنده را فرا میخواند سی هزار نفر گرد او جمع میشدند،
و نزد مردم کوفه، بسیار وجیه بود.
از یاران خاص امیر مومنان علی (علیهالسلام) بود
که در جنگهای آن حضرت (علیهالسلام) شرکت داشت.
س از نافرمانی معاویه، با این که امیرمومنان علی (علیهالسلام) برای رفتن به شام جهت نبرد عجله داشتند؛ اما مردم ترسیدند و خواستند که در کوفه بمانند، این در حالی بود که هانی بن عروة و افرادی هم چون مالک اشتر و عدی بن حاتم و عمرو بن حمق خزاعی، سعید بن قیس همدانی بدون ترس از دشمن، با اعلان جان فشانی گفتند: آرزویمان این است که بر دشمنانت پیروز شویم یا در رکابت کشته شویم.
هانی با این که در روز عاشورا نبود اما با قیام امام حسین (علیهالسلام) همراهی کرد.
مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین (علیهالسلام) که در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شده بود، (ابن سعد میگوید: حسین بن علی (علیهالسلام) مسلم بن عقیل را به کوفه گسیل داشت و به او فرمود که در خانه هانی بن عروه مرادی منزل کند.)
با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر میرسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. هر چند طبق نقل برخی گزارشها هانی از آمدن مسلم به خانهاش خشنود نشد، زیرا تکلیف سختی بود؛ اما هانی، مسلم را پذیرفت و به وی گفت: احترام کسی چون تو مانع از آن میشود که از روی نادانی پاسخ رد به تو بدهم، باید از عهده ی این کار برآیم.
پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبید الله بن زیاد با خیالی آسوده اراده کرد تا هانی را به قتل برساند. در این بین محمد بن اشعث هر چه وساطت کرد و جایگاه ویژه او در میان قبیلهاش را یادآور شد، موثر واقع نشد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش میکردند، ببرند و گردنش را بزنند.
هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم میبردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری میطلبید و فریاد میزد: ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم.
همان گونه که گذشت، با این که هانی بن عروه یکی از بزرگان کوفه بود؛ ولی با کمال بی وفایی هیچ کس شهامت یاری رساندن به او را نداشتند.
#ذی_الحجه
#عرفه
#هانی_بن_عروه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
منبر شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیهما السلام)+ روضه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
#ذی_الحجه
#عرفه
#روضه
#کلیپ
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
◀️موضوع:علل تنها شدن حضرت مسلم و رها کردن ایشان توسط کوفیان
اگر به تاریخ نگاه کنیم هزاران نفر به امام حسین(علیه السلام) نامه نوشتند و حسین جان بیا،زندگانی بی تو بر ما حرام است و ما امام نداریم و از این دست مطالب.
ندای آن روز کوفیان بی شباهت با ندای یابن الحسن بیا بیا که ما امروزه سر میدهیم نیست.
به راستی آیا ما هم مثل کوفیان قرار است امام خود را تنها بگذاریم؟
مسلم (ع) در پنجم شوال سال ۶۰ هجرى به کوفه رسید[۱] و براى رعایت تدابیر امنیتى، مخفیانه وارد شهر شد.[۲] او پس از ورود به کوفه به خانه مختار ابوعبید ثقفى رفت.[۳] شیعیان پس از مدتى نزد او آمدند و از وى به گرمى استقبال کردند.
سپس حضرت مسلم (ع) نامه مولاى خود امام حسین (ع) را براى آنان خواند. کوفیان سراپا گوش شدند و با اشتیاق به کلمات امام گوش میدادند. اشک در چشمان همگى آنان حلقه زده بود. سپس پیش آمدند و با فرستاده امام، بیعت کردند. به دنبال آن، حاضران نیز با آن جناب، همپیمان شدند.[۴]
بدین ترتیب، نخستین روز حضور سفیر امام در کوفه با استقبال گرم میزبانان، به رهبرى حبیب بن مظاهر به پایان رسید؛ اما دشمن نیز بیکار ننشسته و در پى سرکوب قیامى بود که هرلحظه بیشتر بر تنوره آن دمیده میشد. برخى از عوامل شکست قیام نماینده امام در کوفه بدین قرار است:
۱. سخن چینى و جاسوسى امویان
نعمان بن بشیر، والى کوفه بود. خبر حضور مسلم (ع) در کوفه به گوش او رسید. وى تصمیم گرفت براى آرام کردن اوضاع براى مردم سخنرانى کند. نعمان، انسان مسالمت جویى بود و مردم را از خشونت بر حذر داشت. پس از سخنرانى وى، برخى از هواخواهان بنیامیه از فرجام سازشکاری و مسالمت جویى نعمان در هراس افتادند و یقین کردند او فردى نیست که مسلم (ع) را سرکوب کند؛ از اینرو برخى چهرههای شاخص طرفدار بنیامیه و نیز جاسوسان امویان طى مکاتباتى، مراتب امر را به اطلاع حکومت مرکزى شام رسانیدند.
آنان طى نامههایی، یزید را از بیکفایتی نعمان در سرکوب مخالفان آگاه ساختند؛ از جمله آنان عمر بن سعد، محمّد بن اشعث، عبد اللّه بن مسلم حضرمى و عماره بن عقبه بودند.
نخست عبد اللّه بن مسلم، نامهای به یزید نوشت. مضمون نامه او بدین شرح بود: «مسلم بن عقیل به کوفه آمده است و شیعیان با وى براى حسین بن على بیعت کردهاند. اگر به کوفه نیاز دارى، مردى نیرومند را به اینجا بفرست که فرمان تو را به کار گیرد و آنچنان عمل کند که تو با دشمن خود رفتار میکنی. بدان که نعمان بن بشیر در ا ین امر یا ضعیف است و یا ضعیف نمایى میکند.»[۵]
شاید از این نامهها بهخوبی آشکار شود که کوفیان تا چه اندازه به عهد خود پایبند بودند؛ زیرا چندان مدتى از نامهنگاری آنان با امام نمیگذشت و هنوز جوهر قلمهایشان خشک نشده بود که شروع به مکاتبه با یزید کردند و او را به سرکوبى مسلم (ع) برانگیختند.
پس از او عمر سعد، عماره بن عقبه و محمّد بن اشعث نیز براى اینکه از قافله خوش خدمتى به خلیفه، جا نمانند دست به قلم بردند و نامههایی نوشتند.[۶]
شاید از این نامهها بهخوبی آشکار شود که کوفیان تا چه اندازه به عهد خود پایبند بودند؛ زیرا چندان مدتى از نامهنگاری آنان با امام نمیگذشت و هنوز جوهر قلمهایشان خشک نشده بود که شروع به مکاتبه با یزید کردند و او را به سرکوبى مسلم (ع) برانگیختند.
۲. روى کار آمدن عبیداللّه
ناگفته پیداست پس از رسیدن نامه هواخواهان حاکمیت به دست یزید، چه حالى به او دست داد. یزید که از همه جا بى خبر بود، پس از آگاهى از اخبار کوفه، برآشفته و پریشان شد. او که جوانى سبکسر و ناپخته بود، هیچ اقدامى را بهتر از سرکوبى سریع و شدید بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل (ع) ندید؛ اما براى این کار «تیغى برّنده در دست وحشیای مست!» لازم بود. او براى این کار با مشاور خود سرژیوس مسیحى مشورت کرد.
سرژیوس که پیشتر در دربار معاویه خدمت میکرد و با مبانى و مشى سیاسى معاویه آشنا بود،[۷] پرسید: «اگر معاویه زنده بود از او میپذیرفتی؟» یزید پاسخ داد: «آرى.» سرژیوس گفت: «پس از من نیز بپذیر که کسى جز عبیداللّه بن زیاد درخور این کار نیست. او را فرماندار کوفه کن.»
یزید به دلیل خشمى که بر عبیداللّه گرفته بود، چندان از او خوشش نمیآمد و با شنیدن نام او چهره درهم کشید. سرژیوس گفت: «این نظر معاویه است. او در آستانه مرگ، چنین پیشنهادى داده بود.»[۸]
دل یزید با شنیدن این سخن، آرام گرفت. عبیداللّه در این هنگام، فرماندار بصره بود. یزید ضمن نامهای، فرماندارى کوفه را نیز به او سپرد و نعمان را از ولایت کوفه عزل کرد.
او به حاکم جدید نوشت: «پیروان من در کوفه برایم نامهای نوشتهاند مبنى بر اینکه پسر عقیل در کوفه به جمعآوری سپاه مشغول شده است تا در میان مسلمانان اختلاف بیندازد؛ چون نامه مرا خواندى رهسپار کوفه شو و پسر عقیل را همچون درّى که در میان خاک گم شده باشد، جستجو کن و بیاب و او را در بند کن و یا بکش و یا از شهر بیرون کن.» سپس نامه را به مسلم بن عمرو باهلى داد تا به او برساند.[۹]
ورود عبیداللّه به کوفه
ابن زیاد تمام سعیاش را به کار بست تا هر چه زودتر به کوفه برسد و پیش از ورود امام به کوفه، زمام امور را در آنجا به دست گیرد.[۱۰]
عبیداللّه پیش از ورود به شهر، دست به نیرنگى پلید زد. او عمامهای سیاه بر سر گذاشت و صورت خود را پوشانید و خود را شبیه هاشمیان کرد تا همگان خیال کنند، امام حسین (ع) به کوفه آمده است.[۱۱]
او از این کار دو منظور داشت: ابتدا تلاش کرد تا جوانب امنیتى را رعایت کند؛ زیرا او براى زودتر رسیدن، نتوانسته بود افراد زیادى را با خود بیاورد و احساس خطر میکرد؛ چرا که همگان، سابقه ابن زیاد را میدانستند و با نام و آوازه پلیدش آشنا بودند و هرگز علاقهای به او نداشتند.
دیگر اینکه او میخواست با این کار، مردم کوفه را بیازماید و استقبال آنها را از امام نظارهگر باشد تا آنها را محک زده، بفهمد کوفیان چقدر مشتاق ورود امام و زمامدارى او هستند؛ از این رو به این نیرنگ سیاه روى آورد. وى به هیچکس اطمینان نداشت و میخواست مهرورزى و یارى کوفیان از امام را با چشم خود ببیند.
وقتى عبیداللّه در شهر گام نهاد، دستهای از مردم به استقبالش آمدند و اطرافش جمع شدند و همگان بر او سلام کردند. آنان میگفتند: «خوش آمدى اى پسر رسول خدا صلیالله علیه و آله! درود بر تو باد.» رفتهرفته جمعیت بیشتر میشد و عبیداللّه هم سرعت خود را براى رسیدن به قصر دارالاماره بیشتر میکرد. او از استقبال مردم و سلامهایشان به شدت خشمگین میشد و خودخورى میکرد.
مسلم بن عمرو، مردم را با جملهای پراکنده ساخت. او به مردم گفت: «دور شوید! این امیر، عبیداللّه بن زیاد است.» این سخن، چون آب سردى بر سر مردم ریخته شد و همه شادیها را به غصه تبدیل کرد. عبیداللّه به کنارى رفت و عمامه سیاه را از سرش برداشت و یکپارچه نقش دار یمنى بیرون آورد و به سر بست و وارد محوطه دارالاماره شد.[۱۲]
پس از اندک مدتى، عبیداللّه به مسجد کوفه رفت و جارچیان، مردم را به مسجد فراخواندند. او بالاى منبر نشست و گفت: «امیر مؤمنان (یزید) مرا بر شهر شما و مرزهاى شما و بهره هایتان از بیتالمال فرمانروا ساخته و به من دستور داده است با ستمدیدگان با انصاف باشم و به محرومان بخشش کنم و به آنان که گوش شنوا دارند و از دستورات پیروى کنند، مانند پدرى مهربان نیکى کنم؛ اما تازیانه و شمشیر (شکنجه و قتل) من براى سرپیچى کنندگان از دستورها آماده است.
پس باید هر کس بر خود بترسد و مواظب [رفتار] خود باشد. بدانید این راستى و درستى است که انسان را نجات میدهد.» آنگاه از منبر پایین آمد.[۱۳] نعمان بن بشیر نیز با دیدن وضع موجود، بار سفر بست و دست از پا درازتر به وطن خود، شام بازگشت.[۱۴] در یک جمع بندى میتوان گفت سیطره عبیداللّه بر کوفه، مهمترین عامل شکست مسلم (ع) بود. در واقع، معاویه با زیرکى تمام، بهترین فرد را براى سرکوبى اهلبیت پیشبینی کرده بود و این، شاید الهامى شیطانى بود که زاده ابوسفیان از ابلیس دریافت کرده بود!
در واقع، پیشبینی حکومت مرکزى براى تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادى درست از آب در آمده بود و در گامهای نخست، اوضاع را اندکى به نفع رژیم و طبق میل آنها رقم زد؛ اما قضیه در همین جا به فرجام خود نرسید. هوشیارى و دوراندیشى فرستاده امام حسین (ع) بیش از آن بود که با یک تغییر، ابتکار عمل خود را از دست بدهد و هنگامى که اوضاع را بر وفق مراد خود نبیند، میدان مبارزه را تهى کند.
۳. بکارگیرى شبکه جاسوسى پیشرفته
عبیداللّه، مسئولیت اصلى خود را - که براى آن از بصره به کوفه آمده بود - فراموش نکرده بود. هدف نهایى او سرکوبى مسلم بن عقیل (ع) و متلاشى ساختن تشکیلات و سازماندهى او در کوفه بود؛ از اینرو او براى موفقیت در این کار، عریفان کوفه را جمع کرد و با آنان جلسهای تشکیل داد.
عریفان، کار مأموران مخفى امنیت و اطلاعات امروز را انجام میدادند. هر عریف، مسئولیت اطلاعاتى و امنیتى افراد گروه خود را - که بین ده تا پنجاه نفر بودند - بر عهده داشت. آنان لیستى از اسامى این افراد در اختیار داشتند و باید تمام حرکات و رفتارهاى آنان را تحت نظارت بگیرند و کوچکترین حرکتهای مخالفت آمیز آنان با حاکمیت را گزارش کنند. البته آنان صرفاً جاسوس نبودند؛ اما جاسوسى از وظایف مهمشان بود.
از جمله مسئولیتهای آنان، پرداخت حقوق افراد گروه خود از بیتالمال و اخذ مالیاتهایشان بود. دراینباره اگر کسى از این افراد از دنیا میرفت، میبایستی نام او را از لیست مستمرى بگیران حذف و با دنیا آمدن نوزادى، نام او را به ردیف آنان میافزودند. بنابراین آنها از مرگ و میرها و زاد و ولدها نیز اطلاع کامل داشتند و هر ماه، تعداد افراد لیست خود را کنترل و بررسى میکردند.
از دیگر وظایف مهم آنان، تشویق و ترغیب مردم و بسیج آنان براى شرکت در جنگها بود. همچنین قطعِ حقوق و مزایاى افراد غایب در جنگ بر عهده ایشان بود. آنان در عملکردهاى تبلیغاتى خود براى حاکمیت، گاه به ابلاغ دیگر دستورالعملها و آییننامهها نیز میپرداختند.
باید به خاطر داشت در آن دوران، بیشتر این ابلاغها و تبلیغها به گونه شفاهى بود؛ چرا که اکثر مردم، از سواد خواندن و نوشتن محروم بودند و راهى جز اطلاعرسانی و تبلیغ شفاهى وجود نداشت. با توجه به نکات پیش گفته، حساسیت نقش عریفان در بافت عمومى جامعه مشخص میشود. عبیداللّه با آگاهى کامل از کار آیی و کارآمدى این شبکه گسترده، از آنان به عنوان حربهای براى ایجاد رعب و وحشت در بین مردم سود جست.[۱۵]
او در جلسهای به عریفان گفت: «همه شما بایستى لیستى از مخالفان و نفاق پیشگان و خوارج و افراد مورد غضب امیر مؤمنان یزید براى من تهیه کنید. پس هر کدامتان، نام فردى از آنها را بنویسد، در امان است؛ اما اگر نمیخواهد بنویسد باید تعهد بدهد که در اتباع او مخالفى وجود ندارد و ضمانت بدهد که کسى از افراد او شورش و مخالفت نخواهد کرد و خود باید مسئولیت فرد خاطى را بر عهده بگیرد؛ اما اگر کسى تعهد ندهد و یا نام آنها را براى ما ننویسد، از حمایت من خارج و خون او مباح است.
اگر در افراد هر کدام از شما حتى یک مورد، تمرّد مشاهده شود و کسى از گروه او تحت تعقیب قرار گیرد و شما او را به ما معرفى نکرده باشید، مقابل خانهتان به دار کشیده خواهید شد و بهره خانوادهتان هم از بیتالمال قطع میشود و آنها به عمان تبعید خواهند شد.»[۱۶]
۴. ایجاد فضاى رعب و وحشت
عبیداللّه با در پیش گرفتن سیاست ایجاد رعب و وحشت، فضاى سنگین و خفقان زدهای بر کوفه حاکم کرد. انتشار خبر سرکوبى افرادى که به مسلم (ع) کمک کنند، موجى از نگرانى را بین مردم به راه انداخت. فشار سیاسى عبیداللّه به مردم، اسباب شکست فرستاده امام را فراهم آورد. بسیارى از کسانى که در ابتدا سنگ همیارى و بیعت را با آن جناب به سینه میزدند، پا پس کشیدند، اظهارات حاکم جدید و فعالیت گروههای فشار که اغلب جیره خواران حکومت، از جمله عریفان بودند، فضاى مسمومى را ایجاد کرد.
در واقع، پیشبینی حکومت مرکزى براى تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادى درست از آب در آمده بود و در گامهای نخست، اوضاع را اندکى به نفع رژیم و طبق میل آنها رقم زد؛ اما قضیه در همین جا به فرجام خود نرسید. هوشیارى و دوراندیشى فرستاده امام حسین (ع) بیش از آن بود که با یک تغییر، ابتکار عمل خود را از دست بدهد و هنگامى که اوضاع را بر وفق مراد خود نبیند، میدان مبارزه را تهى کند.
مسلم بن عقیل (ع) در این مقطع، بیشتر دقت کرد و با احتیاط، عزم و اراده جدى به فعالیتهای خود ادامه داد. نخستین تصمیم او این بود که محل استقرار خود را تغییر دهد؛ چرا که در جریان بیعت گیرى از مردم و دیدار با بزرگان و سران کوفه، محل اختفایش شناسایى شد. به همین دلیل وى شبانه محل اقامت خود (خانه مختار) را ترک کرد و به خانه یکى دیگر از بزرگان کوفه به نام هانى بن عروه رفت.[۱۷]
هانى از صحابه رسول خدا (ص) و شیعیان راستین امیر مؤمنان (ع) بود که در جنگهای گوناگونى پا در رکاب عزم کرده و شانه به شانه على (ع) در دفاع از حق شمشیر زده بود. میدان کارزار جمل، صفین و نهروان، رشادتهای بسیارى از او بر لوح سینه دارد.
هانى، بزرگ قبیله مراد بود و رهبرى چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده را بر عهده داشت. او هرگاه همپیمانانش از قبیله کنده را فرا میخواند، شمار آنها، به سى هزار نفر میرسید.[۱۸]
منبع:ماهنمامه مبلغان شماره 110 ،نوشته ی حجت الاسلام ابوالفضل هادی منش
پی نوشت ها
[1] مقتل الحسین علیهالسلام، محمّد تقى آل بحر العلوم، بیروت، دار الزهراء، دوم، 1405 ق، ص 217 و مقتل الحسین المقرم، عبد الرزاق الموسوى المقرم، قم، مکتبه بصیرتى، پنجم، 1394 ق، ص 167.
[2] الحسین علیهالسلام، محمّد بن سعد، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، اوّل، 1415 ق، ص 65.
[3] الاخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود الدینورى، مصر، مطبعه السعاده، اوّل، 1330 ق، ص 232، الارشاد، محمّد بن محمّد بن النعمان المفید، تهران، انتشارات علمیه الاسلامیه، بى تا ج 2، ص 38؛ الفتوح، احمد بن اعثم الکوفى، حیدر آباد هند، دائره المعارف العثمانیه، اوّل، 1391 ق، ج 5، ص 56 و السیره النبویه، محمّد بن حبّان، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، اوّل، 1407 ق، ص 556.
[4] الفتوح، ج 5، ص 57؛ تاریخ الطبرى، ابو جعفر محمّد بن جریر بن یزید طبرى، مصر، دار المعارف، دوم، بى تا ج 5، ص 355.
[5] الاخبار الطوال، ص 233؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 356؛ الارشاد، ج 2، ص 39؛ اعلام الورى باعلام الهدى، الفضل بن الحسن الطبرى، نجف، مکتبه الحیدریه، سوم، 1390 ق، ص 224 والفتوح، ج 5، ص 59.
[6] الکامل فى التاریخ، ابن اثیر جزرى، بیروت، دار الکتاب العربیه، دوم، 1387 ق، ج 3، ص 267؛ نهایه الارب فى فنون الادب، شهابالدین احمد بن عبدالوهاب النویرى، قاهره، مکتبه العربیه، 1395 ق، ج 20، ص 388؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 356؛ جمل من انساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، بیروت، دار الفکر، اوّل، 1417 ق، ج 2، ص 335.
[7] الارشاد، ج 2، ص 39 و الفتوح، ج 5، ص 60.
[8] تاریخ طبرى، ج 5، ص 356؛ الارشاد، ج 2، ص 39؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسه الرساله، اوّل، 1403 ق، ج 44، ص 336؛ مقتل الحسین علیهالسلام، ابو المؤید الموفق بن احمد الملکى الخوارزمى، قم، مکتبه المفید، بى تا ج 1، ص 198 والفتوح، ج 5، ص 60.
[9] همان.
[10] الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 268 و نهایه الارب، ج 20، ص 389.
[11] تاریخ حبیب السیر، خواند امیر، تهران، کتابفروشى خیام، دوم، 1353 ش، ج 2، ص 41.
[12] تاریخ الطبرى، ج 5، ص 358 - 360؛ عبرات المصطفین فى مقتل الحسین علیه السلام، شیخ محمدباقر محمودى، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، اوّل، 1415 ق، ج 1، ص 307؛ الارشاد، ج 2، ص 41؛ بحار الانوار، ج 44، ص 330؛ العوالم، الشیخ عبد اللّه البحرانى الاصبهانى، قم، مدرسه الامام المهدى، اوّل، 1407 ق، ج 17، ص 190؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 1، ص 199 و الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 268.
[13] الارشاد، ج 2، ص 42؛ مثیر الاحزان، نجم الدین جعفر بن محمّد ابن نمان الحلى، تهران، دار الخلافه، چاپ سنگى، 1318 ق، ص 16؛ مقاتل الطالبیین، ابو الفرج على بن الحسین الاصبهانى، نجف، المطبعه الحیدریه، دوم، 1965 م، ص 63؛ الفتوح، ج 5، ص 66؛ الاخبار الطوال، ص 234 و الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 269.
[14] الاخبار الطوال، ص 234.
[15] مبعوث الحسین، ص 139؛ الحیاه الاجتماعیه والاقتصادیه فى الکوفه، محمّد حسین الزبیدى، بغداد، بى نا، 1970 م، ص 52.
[16] الارشاد، ج 2، ص 42؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 359؛ مقتل الحسین، بحر العلوم، ص 222؛ الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 269؛ نهایه الارب، ج 2، ص 390 و بحار الانوار، ج 44، ص 341.
[17] الارشاد، ج 5، ص 42؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 348؛ المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، ابن جوزى، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، اوّل، 1412 ق، ج 5، ص 325 و بحار الانوار، ج 44، ص 341.
[18] مقتل الحسین، المقرم، ص 151 و الاخبار الطوال، ص 233.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه ی حضرت مسلم بن عقیل(علیهما السلام) با صدای حجت الاسلام میرزا محمدی
#مسلم_بن_عقیل
#ذی_الحجه
#عرفه
#روضه
#کلیپ
کانال ره توشه ی مبلغین
@mobaleqin20
May 11
اعمال شب و روز عید قربان
شب دهم ذیحجه از شبهای مبارک است. و جزء چهار شبی است که احیاء و شب زنده داری در آنها مستحب است. در شب عید قربان، درهای آسمان باز است. برای این شب اعمالی ذکر شده است:
1- زیارت امام حسین علیه السلام .
2- خواندن دعای "یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلیَ الْبَرِیَّةِ" که در شب جمعه هم وارد شده است.
اعمال روز عید قربان
روز دهم ذیحجه، روز عید قربان است و بسیار روز شریفی است و اعمال آن چند چیز است:
1- غسل . که در این روز سنّت مؤکد است و بعضی از علماء واجب دانستهاند.
2- اقامه نماز عید قربان، به همان نحو که در عید فطر ذکر شده است. اما در این روز مستحب است که بعد از نماز، با گوشت قربانی افطار شود.
3- خواندن دعاهائی که وارد شده پیش از نماز عید و بعد از آن و در اقبال ذکر شده و شاید بهترین دعاهای این روز، دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه باشد که اوّل آن "اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ" است.
4- خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه که اینگونه آغاز میشود: "یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِبادُ".
5- خواندن دعای ندبه .
6- قربانی کردن؛ که سنّت مؤکّد است .
7- خواندن تکبیرات برای کسی که در منا باشد بعد از پانزده نماز که اولش نماز ظهر روز عید است و آخرش نماز صبح روز سیزدهم است. و کسانی که در سایر شهرها هستند نیز بعد از ده نماز از ظهر روز عید تا صبح دوازدهم این تکبیرات را بگویند. تکبیرات بنا بر روایت صحیح در اصول کافی از این قرار است :
اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ ولِلّه الْحَمْدُ اللّهُ َکْبَرُ
خدا بزرگتر از توصیف است، معبودی جز خدا نیست و خدا بزرگتر است، و ستایش خاص خدا است
اعَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ
خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائی کرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزی ما کرد از چهارپایان انعام (شتر و گاو و گوسفند)
وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا.
و ستایش خاص خدا است برای آنکه آزمود ما را .
و مستحب است که به مقداری که توانایی است این تکبیرات بعد از نمازها تکرار شود.
#ذی_الحجه
#عید_قربان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20