مطالبی در شخصیت بالای هانی بن عروه(ره)
#ذی_الحجه
#عرفه
#هانی_بن_عروه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
هانی فرزند عروة از قبیله بنی مراد شاخهای از قبیله بزرگ مذحج (قبیلهای که در سریه علی بن ابی طالب (علیهالسلام) به یمن مسلمان شدند.
هانی بن عروة مرادی، از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حضرت علی (علیهالسلام) و از قاریان و بزرگان کوفه به شمار میرفت.
او سخت پایبند تشیع بود. هانی از بزرگان -قبیله- بنی مراد بود و رهبری آنها را به عهده داشت و چنان بود که هنگام سوار شدن چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده با او حرکت میکردند و هر گاه هم پیمانان خود از قبیله کنده را فرا میخواند سی هزار نفر گرد او جمع میشدند،
و نزد مردم کوفه، بسیار وجیه بود.
از یاران خاص امیر مومنان علی (علیهالسلام) بود
که در جنگهای آن حضرت (علیهالسلام) شرکت داشت.
س از نافرمانی معاویه، با این که امیرمومنان علی (علیهالسلام) برای رفتن به شام جهت نبرد عجله داشتند؛ اما مردم ترسیدند و خواستند که در کوفه بمانند، این در حالی بود که هانی بن عروة و افرادی هم چون مالک اشتر و عدی بن حاتم و عمرو بن حمق خزاعی، سعید بن قیس همدانی بدون ترس از دشمن، با اعلان جان فشانی گفتند: آرزویمان این است که بر دشمنانت پیروز شویم یا در رکابت کشته شویم.
هانی با این که در روز عاشورا نبود اما با قیام امام حسین (علیهالسلام) همراهی کرد.
مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین (علیهالسلام) که در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شده بود، (ابن سعد میگوید: حسین بن علی (علیهالسلام) مسلم بن عقیل را به کوفه گسیل داشت و به او فرمود که در خانه هانی بن عروه مرادی منزل کند.)
با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر میرسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. هر چند طبق نقل برخی گزارشها هانی از آمدن مسلم به خانهاش خشنود نشد، زیرا تکلیف سختی بود؛ اما هانی، مسلم را پذیرفت و به وی گفت: احترام کسی چون تو مانع از آن میشود که از روی نادانی پاسخ رد به تو بدهم، باید از عهده ی این کار برآیم.
پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبید الله بن زیاد با خیالی آسوده اراده کرد تا هانی را به قتل برساند. در این بین محمد بن اشعث هر چه وساطت کرد و جایگاه ویژه او در میان قبیلهاش را یادآور شد، موثر واقع نشد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش میکردند، ببرند و گردنش را بزنند.
هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم میبردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری میطلبید و فریاد میزد: ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم.
همان گونه که گذشت، با این که هانی بن عروه یکی از بزرگان کوفه بود؛ ولی با کمال بی وفایی هیچ کس شهامت یاری رساندن به او را نداشتند.
#ذی_الحجه
#عرفه
#هانی_بن_عروه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
منبر شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیهما السلام)+ روضه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
#ذی_الحجه
#عرفه
#روضه
#کلیپ
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بسم الله الرحمن الرحیم
◀️موضوع:علل تنها شدن حضرت مسلم و رها کردن ایشان توسط کوفیان
اگر به تاریخ نگاه کنیم هزاران نفر به امام حسین(علیه السلام) نامه نوشتند و حسین جان بیا،زندگانی بی تو بر ما حرام است و ما امام نداریم و از این دست مطالب.
ندای آن روز کوفیان بی شباهت با ندای یابن الحسن بیا بیا که ما امروزه سر میدهیم نیست.
به راستی آیا ما هم مثل کوفیان قرار است امام خود را تنها بگذاریم؟
مسلم (ع) در پنجم شوال سال ۶۰ هجرى به کوفه رسید[۱] و براى رعایت تدابیر امنیتى، مخفیانه وارد شهر شد.[۲] او پس از ورود به کوفه به خانه مختار ابوعبید ثقفى رفت.[۳] شیعیان پس از مدتى نزد او آمدند و از وى به گرمى استقبال کردند.
سپس حضرت مسلم (ع) نامه مولاى خود امام حسین (ع) را براى آنان خواند. کوفیان سراپا گوش شدند و با اشتیاق به کلمات امام گوش میدادند. اشک در چشمان همگى آنان حلقه زده بود. سپس پیش آمدند و با فرستاده امام، بیعت کردند. به دنبال آن، حاضران نیز با آن جناب، همپیمان شدند.[۴]
بدین ترتیب، نخستین روز حضور سفیر امام در کوفه با استقبال گرم میزبانان، به رهبرى حبیب بن مظاهر به پایان رسید؛ اما دشمن نیز بیکار ننشسته و در پى سرکوب قیامى بود که هرلحظه بیشتر بر تنوره آن دمیده میشد. برخى از عوامل شکست قیام نماینده امام در کوفه بدین قرار است:
۱. سخن چینى و جاسوسى امویان
نعمان بن بشیر، والى کوفه بود. خبر حضور مسلم (ع) در کوفه به گوش او رسید. وى تصمیم گرفت براى آرام کردن اوضاع براى مردم سخنرانى کند. نعمان، انسان مسالمت جویى بود و مردم را از خشونت بر حذر داشت. پس از سخنرانى وى، برخى از هواخواهان بنیامیه از فرجام سازشکاری و مسالمت جویى نعمان در هراس افتادند و یقین کردند او فردى نیست که مسلم (ع) را سرکوب کند؛ از اینرو برخى چهرههای شاخص طرفدار بنیامیه و نیز جاسوسان امویان طى مکاتباتى، مراتب امر را به اطلاع حکومت مرکزى شام رسانیدند.
آنان طى نامههایی، یزید را از بیکفایتی نعمان در سرکوب مخالفان آگاه ساختند؛ از جمله آنان عمر بن سعد، محمّد بن اشعث، عبد اللّه بن مسلم حضرمى و عماره بن عقبه بودند.
نخست عبد اللّه بن مسلم، نامهای به یزید نوشت. مضمون نامه او بدین شرح بود: «مسلم بن عقیل به کوفه آمده است و شیعیان با وى براى حسین بن على بیعت کردهاند. اگر به کوفه نیاز دارى، مردى نیرومند را به اینجا بفرست که فرمان تو را به کار گیرد و آنچنان عمل کند که تو با دشمن خود رفتار میکنی. بدان که نعمان بن بشیر در ا ین امر یا ضعیف است و یا ضعیف نمایى میکند.»[۵]
شاید از این نامهها بهخوبی آشکار شود که کوفیان تا چه اندازه به عهد خود پایبند بودند؛ زیرا چندان مدتى از نامهنگاری آنان با امام نمیگذشت و هنوز جوهر قلمهایشان خشک نشده بود که شروع به مکاتبه با یزید کردند و او را به سرکوبى مسلم (ع) برانگیختند.
پس از او عمر سعد، عماره بن عقبه و محمّد بن اشعث نیز براى اینکه از قافله خوش خدمتى به خلیفه، جا نمانند دست به قلم بردند و نامههایی نوشتند.[۶]
شاید از این نامهها بهخوبی آشکار شود که کوفیان تا چه اندازه به عهد خود پایبند بودند؛ زیرا چندان مدتى از نامهنگاری آنان با امام نمیگذشت و هنوز جوهر قلمهایشان خشک نشده بود که شروع به مکاتبه با یزید کردند و او را به سرکوبى مسلم (ع) برانگیختند.
۲. روى کار آمدن عبیداللّه
ناگفته پیداست پس از رسیدن نامه هواخواهان حاکمیت به دست یزید، چه حالى به او دست داد. یزید که از همه جا بى خبر بود، پس از آگاهى از اخبار کوفه، برآشفته و پریشان شد. او که جوانى سبکسر و ناپخته بود، هیچ اقدامى را بهتر از سرکوبى سریع و شدید بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل (ع) ندید؛ اما براى این کار «تیغى برّنده در دست وحشیای مست!» لازم بود. او براى این کار با مشاور خود سرژیوس مسیحى مشورت کرد.
سرژیوس که پیشتر در دربار معاویه خدمت میکرد و با مبانى و مشى سیاسى معاویه آشنا بود،[۷] پرسید: «اگر معاویه زنده بود از او میپذیرفتی؟» یزید پاسخ داد: «آرى.» سرژیوس گفت: «پس از من نیز بپذیر که کسى جز عبیداللّه بن زیاد درخور این کار نیست. او را فرماندار کوفه کن.»
یزید به دلیل خشمى که بر عبیداللّه گرفته بود، چندان از او خوشش نمیآمد و با شنیدن نام او چهره درهم کشید. سرژیوس گفت: «این نظر معاویه است. او در آستانه مرگ، چنین پیشنهادى داده بود.»[۸]
دل یزید با شنیدن این سخن، آرام گرفت. عبیداللّه در این هنگام، فرماندار بصره بود. یزید ضمن نامهای، فرماندارى کوفه را نیز به او سپرد و نعمان را از ولایت کوفه عزل کرد.
او به حاکم جدید نوشت: «پیروان من در کوفه برایم نامهای نوشتهاند مبنى بر اینکه پسر عقیل در کوفه به جمعآوری سپاه مشغول شده است تا در میان مسلمانان اختلاف بیندازد؛ چون نامه مرا خواندى رهسپار کوفه شو و پسر عقیل را همچون درّى که در میان خاک گم شده باشد، جستجو کن و بیاب و او را در بند کن و یا بکش و یا از شهر بیرون کن.» سپس نامه را به مسلم بن عمرو باهلى داد تا به او برساند.[۹]
ورود عبیداللّه به کوفه
ابن زیاد تمام سعیاش را به کار بست تا هر چه زودتر به کوفه برسد و پیش از ورود امام به کوفه، زمام امور را در آنجا به دست گیرد.[۱۰]
عبیداللّه پیش از ورود به شهر، دست به نیرنگى پلید زد. او عمامهای سیاه بر سر گذاشت و صورت خود را پوشانید و خود را شبیه هاشمیان کرد تا همگان خیال کنند، امام حسین (ع) به کوفه آمده است.[۱۱]
او از این کار دو منظور داشت: ابتدا تلاش کرد تا جوانب امنیتى را رعایت کند؛ زیرا او براى زودتر رسیدن، نتوانسته بود افراد زیادى را با خود بیاورد و احساس خطر میکرد؛ چرا که همگان، سابقه ابن زیاد را میدانستند و با نام و آوازه پلیدش آشنا بودند و هرگز علاقهای به او نداشتند.
دیگر اینکه او میخواست با این کار، مردم کوفه را بیازماید و استقبال آنها را از امام نظارهگر باشد تا آنها را محک زده، بفهمد کوفیان چقدر مشتاق ورود امام و زمامدارى او هستند؛ از این رو به این نیرنگ سیاه روى آورد. وى به هیچکس اطمینان نداشت و میخواست مهرورزى و یارى کوفیان از امام را با چشم خود ببیند.
وقتى عبیداللّه در شهر گام نهاد، دستهای از مردم به استقبالش آمدند و اطرافش جمع شدند و همگان بر او سلام کردند. آنان میگفتند: «خوش آمدى اى پسر رسول خدا صلیالله علیه و آله! درود بر تو باد.» رفتهرفته جمعیت بیشتر میشد و عبیداللّه هم سرعت خود را براى رسیدن به قصر دارالاماره بیشتر میکرد. او از استقبال مردم و سلامهایشان به شدت خشمگین میشد و خودخورى میکرد.
مسلم بن عمرو، مردم را با جملهای پراکنده ساخت. او به مردم گفت: «دور شوید! این امیر، عبیداللّه بن زیاد است.» این سخن، چون آب سردى بر سر مردم ریخته شد و همه شادیها را به غصه تبدیل کرد. عبیداللّه به کنارى رفت و عمامه سیاه را از سرش برداشت و یکپارچه نقش دار یمنى بیرون آورد و به سر بست و وارد محوطه دارالاماره شد.[۱۲]
پس از اندک مدتى، عبیداللّه به مسجد کوفه رفت و جارچیان، مردم را به مسجد فراخواندند. او بالاى منبر نشست و گفت: «امیر مؤمنان (یزید) مرا بر شهر شما و مرزهاى شما و بهره هایتان از بیتالمال فرمانروا ساخته و به من دستور داده است با ستمدیدگان با انصاف باشم و به محرومان بخشش کنم و به آنان که گوش شنوا دارند و از دستورات پیروى کنند، مانند پدرى مهربان نیکى کنم؛ اما تازیانه و شمشیر (شکنجه و قتل) من براى سرپیچى کنندگان از دستورها آماده است.
پس باید هر کس بر خود بترسد و مواظب [رفتار] خود باشد. بدانید این راستى و درستى است که انسان را نجات میدهد.» آنگاه از منبر پایین آمد.[۱۳] نعمان بن بشیر نیز با دیدن وضع موجود، بار سفر بست و دست از پا درازتر به وطن خود، شام بازگشت.[۱۴] در یک جمع بندى میتوان گفت سیطره عبیداللّه بر کوفه، مهمترین عامل شکست مسلم (ع) بود. در واقع، معاویه با زیرکى تمام، بهترین فرد را براى سرکوبى اهلبیت پیشبینی کرده بود و این، شاید الهامى شیطانى بود که زاده ابوسفیان از ابلیس دریافت کرده بود!
در واقع، پیشبینی حکومت مرکزى براى تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادى درست از آب در آمده بود و در گامهای نخست، اوضاع را اندکى به نفع رژیم و طبق میل آنها رقم زد؛ اما قضیه در همین جا به فرجام خود نرسید. هوشیارى و دوراندیشى فرستاده امام حسین (ع) بیش از آن بود که با یک تغییر، ابتکار عمل خود را از دست بدهد و هنگامى که اوضاع را بر وفق مراد خود نبیند، میدان مبارزه را تهى کند.
۳. بکارگیرى شبکه جاسوسى پیشرفته
عبیداللّه، مسئولیت اصلى خود را - که براى آن از بصره به کوفه آمده بود - فراموش نکرده بود. هدف نهایى او سرکوبى مسلم بن عقیل (ع) و متلاشى ساختن تشکیلات و سازماندهى او در کوفه بود؛ از اینرو او براى موفقیت در این کار، عریفان کوفه را جمع کرد و با آنان جلسهای تشکیل داد.
عریفان، کار مأموران مخفى امنیت و اطلاعات امروز را انجام میدادند. هر عریف، مسئولیت اطلاعاتى و امنیتى افراد گروه خود را - که بین ده تا پنجاه نفر بودند - بر عهده داشت. آنان لیستى از اسامى این افراد در اختیار داشتند و باید تمام حرکات و رفتارهاى آنان را تحت نظارت بگیرند و کوچکترین حرکتهای مخالفت آمیز آنان با حاکمیت را گزارش کنند. البته آنان صرفاً جاسوس نبودند؛ اما جاسوسى از وظایف مهمشان بود.
از جمله مسئولیتهای آنان، پرداخت حقوق افراد گروه خود از بیتالمال و اخذ مالیاتهایشان بود. دراینباره اگر کسى از این افراد از دنیا میرفت، میبایستی نام او را از لیست مستمرى بگیران حذف و با دنیا آمدن نوزادى، نام او را به ردیف آنان میافزودند. بنابراین آنها از مرگ و میرها و زاد و ولدها نیز اطلاع کامل داشتند و هر ماه، تعداد افراد لیست خود را کنترل و بررسى میکردند.
از دیگر وظایف مهم آنان، تشویق و ترغیب مردم و بسیج آنان براى شرکت در جنگها بود. همچنین قطعِ حقوق و مزایاى افراد غایب در جنگ بر عهده ایشان بود. آنان در عملکردهاى تبلیغاتى خود براى حاکمیت، گاه به ابلاغ دیگر دستورالعملها و آییننامهها نیز میپرداختند.
باید به خاطر داشت در آن دوران، بیشتر این ابلاغها و تبلیغها به گونه شفاهى بود؛ چرا که اکثر مردم، از سواد خواندن و نوشتن محروم بودند و راهى جز اطلاعرسانی و تبلیغ شفاهى وجود نداشت. با توجه به نکات پیش گفته، حساسیت نقش عریفان در بافت عمومى جامعه مشخص میشود. عبیداللّه با آگاهى کامل از کار آیی و کارآمدى این شبکه گسترده، از آنان به عنوان حربهای براى ایجاد رعب و وحشت در بین مردم سود جست.[۱۵]
او در جلسهای به عریفان گفت: «همه شما بایستى لیستى از مخالفان و نفاق پیشگان و خوارج و افراد مورد غضب امیر مؤمنان یزید براى من تهیه کنید. پس هر کدامتان، نام فردى از آنها را بنویسد، در امان است؛ اما اگر نمیخواهد بنویسد باید تعهد بدهد که در اتباع او مخالفى وجود ندارد و ضمانت بدهد که کسى از افراد او شورش و مخالفت نخواهد کرد و خود باید مسئولیت فرد خاطى را بر عهده بگیرد؛ اما اگر کسى تعهد ندهد و یا نام آنها را براى ما ننویسد، از حمایت من خارج و خون او مباح است.
اگر در افراد هر کدام از شما حتى یک مورد، تمرّد مشاهده شود و کسى از گروه او تحت تعقیب قرار گیرد و شما او را به ما معرفى نکرده باشید، مقابل خانهتان به دار کشیده خواهید شد و بهره خانوادهتان هم از بیتالمال قطع میشود و آنها به عمان تبعید خواهند شد.»[۱۶]
۴. ایجاد فضاى رعب و وحشت
عبیداللّه با در پیش گرفتن سیاست ایجاد رعب و وحشت، فضاى سنگین و خفقان زدهای بر کوفه حاکم کرد. انتشار خبر سرکوبى افرادى که به مسلم (ع) کمک کنند، موجى از نگرانى را بین مردم به راه انداخت. فشار سیاسى عبیداللّه به مردم، اسباب شکست فرستاده امام را فراهم آورد. بسیارى از کسانى که در ابتدا سنگ همیارى و بیعت را با آن جناب به سینه میزدند، پا پس کشیدند، اظهارات حاکم جدید و فعالیت گروههای فشار که اغلب جیره خواران حکومت، از جمله عریفان بودند، فضاى مسمومى را ایجاد کرد.
در واقع، پیشبینی حکومت مرکزى براى تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادى درست از آب در آمده بود و در گامهای نخست، اوضاع را اندکى به نفع رژیم و طبق میل آنها رقم زد؛ اما قضیه در همین جا به فرجام خود نرسید. هوشیارى و دوراندیشى فرستاده امام حسین (ع) بیش از آن بود که با یک تغییر، ابتکار عمل خود را از دست بدهد و هنگامى که اوضاع را بر وفق مراد خود نبیند، میدان مبارزه را تهى کند.
مسلم بن عقیل (ع) در این مقطع، بیشتر دقت کرد و با احتیاط، عزم و اراده جدى به فعالیتهای خود ادامه داد. نخستین تصمیم او این بود که محل استقرار خود را تغییر دهد؛ چرا که در جریان بیعت گیرى از مردم و دیدار با بزرگان و سران کوفه، محل اختفایش شناسایى شد. به همین دلیل وى شبانه محل اقامت خود (خانه مختار) را ترک کرد و به خانه یکى دیگر از بزرگان کوفه به نام هانى بن عروه رفت.[۱۷]
هانى از صحابه رسول خدا (ص) و شیعیان راستین امیر مؤمنان (ع) بود که در جنگهای گوناگونى پا در رکاب عزم کرده و شانه به شانه على (ع) در دفاع از حق شمشیر زده بود. میدان کارزار جمل، صفین و نهروان، رشادتهای بسیارى از او بر لوح سینه دارد.
هانى، بزرگ قبیله مراد بود و رهبرى چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده را بر عهده داشت. او هرگاه همپیمانانش از قبیله کنده را فرا میخواند، شمار آنها، به سى هزار نفر میرسید.[۱۸]
منبع:ماهنمامه مبلغان شماره 110 ،نوشته ی حجت الاسلام ابوالفضل هادی منش
پی نوشت ها
[1] مقتل الحسین علیهالسلام، محمّد تقى آل بحر العلوم، بیروت، دار الزهراء، دوم، 1405 ق، ص 217 و مقتل الحسین المقرم، عبد الرزاق الموسوى المقرم، قم، مکتبه بصیرتى، پنجم، 1394 ق، ص 167.
[2] الحسین علیهالسلام، محمّد بن سعد، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، اوّل، 1415 ق، ص 65.
[3] الاخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود الدینورى، مصر، مطبعه السعاده، اوّل، 1330 ق، ص 232، الارشاد، محمّد بن محمّد بن النعمان المفید، تهران، انتشارات علمیه الاسلامیه، بى تا ج 2، ص 38؛ الفتوح، احمد بن اعثم الکوفى، حیدر آباد هند، دائره المعارف العثمانیه، اوّل، 1391 ق، ج 5، ص 56 و السیره النبویه، محمّد بن حبّان، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، اوّل، 1407 ق، ص 556.
[4] الفتوح، ج 5، ص 57؛ تاریخ الطبرى، ابو جعفر محمّد بن جریر بن یزید طبرى، مصر، دار المعارف، دوم، بى تا ج 5، ص 355.
[5] الاخبار الطوال، ص 233؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 356؛ الارشاد، ج 2، ص 39؛ اعلام الورى باعلام الهدى، الفضل بن الحسن الطبرى، نجف، مکتبه الحیدریه، سوم، 1390 ق، ص 224 والفتوح، ج 5، ص 59.
[6] الکامل فى التاریخ، ابن اثیر جزرى، بیروت، دار الکتاب العربیه، دوم، 1387 ق، ج 3، ص 267؛ نهایه الارب فى فنون الادب، شهابالدین احمد بن عبدالوهاب النویرى، قاهره، مکتبه العربیه، 1395 ق، ج 20، ص 388؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 356؛ جمل من انساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، بیروت، دار الفکر، اوّل، 1417 ق، ج 2، ص 335.
[7] الارشاد، ج 2، ص 39 و الفتوح، ج 5، ص 60.
[8] تاریخ طبرى، ج 5، ص 356؛ الارشاد، ج 2، ص 39؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسه الرساله، اوّل، 1403 ق، ج 44، ص 336؛ مقتل الحسین علیهالسلام، ابو المؤید الموفق بن احمد الملکى الخوارزمى، قم، مکتبه المفید، بى تا ج 1، ص 198 والفتوح، ج 5، ص 60.
[9] همان.
[10] الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 268 و نهایه الارب، ج 20، ص 389.
[11] تاریخ حبیب السیر، خواند امیر، تهران، کتابفروشى خیام، دوم، 1353 ش، ج 2، ص 41.
[12] تاریخ الطبرى، ج 5، ص 358 - 360؛ عبرات المصطفین فى مقتل الحسین علیه السلام، شیخ محمدباقر محمودى، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، اوّل، 1415 ق، ج 1، ص 307؛ الارشاد، ج 2، ص 41؛ بحار الانوار، ج 44، ص 330؛ العوالم، الشیخ عبد اللّه البحرانى الاصبهانى، قم، مدرسه الامام المهدى، اوّل، 1407 ق، ج 17، ص 190؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 1، ص 199 و الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 268.
[13] الارشاد، ج 2، ص 42؛ مثیر الاحزان، نجم الدین جعفر بن محمّد ابن نمان الحلى، تهران، دار الخلافه، چاپ سنگى، 1318 ق، ص 16؛ مقاتل الطالبیین، ابو الفرج على بن الحسین الاصبهانى، نجف، المطبعه الحیدریه، دوم، 1965 م، ص 63؛ الفتوح، ج 5، ص 66؛ الاخبار الطوال، ص 234 و الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 269.
[14] الاخبار الطوال، ص 234.
[15] مبعوث الحسین، ص 139؛ الحیاه الاجتماعیه والاقتصادیه فى الکوفه، محمّد حسین الزبیدى، بغداد، بى نا، 1970 م، ص 52.
[16] الارشاد، ج 2، ص 42؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 359؛ مقتل الحسین، بحر العلوم، ص 222؛ الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 269؛ نهایه الارب، ج 2، ص 390 و بحار الانوار، ج 44، ص 341.
[17] الارشاد، ج 5، ص 42؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 348؛ المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، ابن جوزى، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، اوّل، 1412 ق، ج 5، ص 325 و بحار الانوار، ج 44، ص 341.
[18] مقتل الحسین، المقرم، ص 151 و الاخبار الطوال، ص 233.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه ی حضرت مسلم بن عقیل(علیهما السلام) با صدای حجت الاسلام میرزا محمدی
#مسلم_بن_عقیل
#ذی_الحجه
#عرفه
#روضه
#کلیپ
کانال ره توشه ی مبلغین
@mobaleqin20
May 11
اعمال شب و روز عید قربان
شب دهم ذیحجه از شبهای مبارک است. و جزء چهار شبی است که احیاء و شب زنده داری در آنها مستحب است. در شب عید قربان، درهای آسمان باز است. برای این شب اعمالی ذکر شده است:
1- زیارت امام حسین علیه السلام .
2- خواندن دعای "یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلیَ الْبَرِیَّةِ" که در شب جمعه هم وارد شده است.
اعمال روز عید قربان
روز دهم ذیحجه، روز عید قربان است و بسیار روز شریفی است و اعمال آن چند چیز است:
1- غسل . که در این روز سنّت مؤکد است و بعضی از علماء واجب دانستهاند.
2- اقامه نماز عید قربان، به همان نحو که در عید فطر ذکر شده است. اما در این روز مستحب است که بعد از نماز، با گوشت قربانی افطار شود.
3- خواندن دعاهائی که وارد شده پیش از نماز عید و بعد از آن و در اقبال ذکر شده و شاید بهترین دعاهای این روز، دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه باشد که اوّل آن "اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ" است.
4- خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه که اینگونه آغاز میشود: "یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِبادُ".
5- خواندن دعای ندبه .
6- قربانی کردن؛ که سنّت مؤکّد است .
7- خواندن تکبیرات برای کسی که در منا باشد بعد از پانزده نماز که اولش نماز ظهر روز عید است و آخرش نماز صبح روز سیزدهم است. و کسانی که در سایر شهرها هستند نیز بعد از ده نماز از ظهر روز عید تا صبح دوازدهم این تکبیرات را بگویند. تکبیرات بنا بر روایت صحیح در اصول کافی از این قرار است :
اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ ولِلّه الْحَمْدُ اللّهُ َکْبَرُ
خدا بزرگتر از توصیف است، معبودی جز خدا نیست و خدا بزرگتر است، و ستایش خاص خدا است
اعَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ
خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائی کرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزی ما کرد از چهارپایان انعام (شتر و گاو و گوسفند)
وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا.
و ستایش خاص خدا است برای آنکه آزمود ما را .
و مستحب است که به مقداری که توانایی است این تکبیرات بعد از نمازها تکرار شود.
#ذی_الحجه
#عید_قربان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالَمين، بِهم نَتولّي و مِن أعدائهم نَتبرّء اِلي الله».
«اسعد الله أيامنا و أيامکم» مقدم شما بزرگواران و نمازگزاران را گرامي ميداريم! عيد سعيد قربان که از برجستهترين اعياد اسلامي است، به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما نمازگزاران تهنيت عرض ميکنيم. بهترين عيدي که از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم، گراميداشت معبد ما و نماز ما که وسيله قُرب ماست. چرا عيد در اسلام تشکيل شد و چرا عيديِ ما نماز است؟ عيد گرچه بخش وسيع و مهمّاش مربوط به ولايت است که غدير را در پيش داريم؛ اما عيدِ مشترک، از عود و بازگشت بنده به خداست. اگر کار صالحي را سالک انجام داد، به او عيدي ميدهند و آن عيدي هم عيدانه پُربرکت است. وقتي يک ماه انسان مهمان خدا در ماه مبارک رمضان بود، ادب ميزباني او را مشاهده کرد، وظيفه مهماني خود را تقديس کرد، خدا به او عيدي ميدهد به عنوان عيد فطر که عيدانهاش نماز است. حاجياني که جزء «ضيوف الرحمن» و مهمان سرزمين وحي هستند، ادبي که بايد در حضور ميزبان رعايت بکنند کردند، حق ميزبان را رعايت کردند، روز دهم با سر تراشيدن يا تقصير، از جامه احرام به در ميآيند و جام وصال در بر ميگيرند، خدا به آنها عيدي ميدهد و آن نماز عيد قربان است. نه به هر کس عيدي ميدهند، نه عيدانه هر کسي نماز است، يک سفر ملکوتي وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثناء) داشت، به او عيدي داد و عيدانه او همين نماز است. نماز از معراج آمده، نه در مکه و نه در مدينه! اين ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾[1] رهآوردش نماز بود. وقتي به حضرت عرض کردند:
چنان رفته باز آمده باز پس ٭٭٭ که نايد در انديشه هيچ کس[2]
چه آوردي؟ فرمود نماز آوردم. قبل از معراج که نماز نبود! اين معراج، اين عروج، عيدانهاش همين است که گفته شد: «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِن».[3] بنابراين دستور نماز، نه به هر کسي است، نه در هر زماني است، نه در هر زميني است. اگر در عيد فطر است، آن زمان، زمان ضيافت است و اگر در عيد قربان است آن زمين، زمين ضيافت است. بگذريم آنچه آل سعودِ يهود به اين روز نشسته است! ولي «عَلي أيّ حال» عيد قربان محصول نماز است، محصول حج است، محصول ضيافت است.
اما معبدي که امروز به عنوان افتتاح اين مسجد، شما بزرگواران حضور پيدا کرديد، بايد از همه خيّرين حقشناسي کنيم و ذات اقدس الهي به همه پاداش دنيا و آخرت عطا کند. از هيأت محترم اُمنا حقشناسي کنيم، از مهندس بزرگوار و مهندسان ارجمند سپاسگزاري کنيم، از شهرداري تهران و جناب دکتر قاليباف بالخصوص حقشناسي کنيم که در ساخت اين مسجد سعي بليغ داشتند، سعي همه مشکور باشد. اما اينها ظاهر قضيه است، اينها بدنه است، اينها سنگ و گِل است، اينها مسجد نيست. مسجد را از اين به بعد، هم آن بزرگواراني که هيأت امنا هستند، مهندسان هستند، ساختهاند و هم شما، مسجد را قرآن معرّفي کرد که «المسجد ما هو»؟ يک هشت اصلي را مرحوم ابن بابويه قمي نقل کرد، هم از وجود مبارک امير مؤمنان است، هم از وجود مبارک امام ممتحن(عليهما آلاف التّحيّة و الرّحمن)،[4] آن هشت خصلت را کمتر روحاني است که نگفته باشد يا نشنيده باشد، آنها خصال هشتگانهاي است که وظيفه عادي مسجد است؛ اما قرآن کريم وقتي مسجد را معرّفي ميکند، ميفرمايد مسجد تنها جاي تکليف و امتثال تکليف نيست، مسجد جاي تشريف است. اين جشن تشريفي که بعد از انقلاب رسميت يافت از سنّتهاي پايدار ابن طاووس است. اين ابن طاووس وقتي سنّ او به بلوغِ شرعي رسيد، از دوستانش دعوت کرد که در جشنی شرکت کنيد، گفتند چه جشني است؟ گفتند جشن تشريف. من به شکرانه اينکه نمردم و زنده شدم و مشمول خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ شدم، جشن گرفتم. من مشرَّف شدم نه مکلَّف.[5] از آن به بعد در بين خواص، اين جشن تشريف رونق داشت، در انقلاب و شهداي انقلاب که سهم عظيمي داشته و دارند، اين جشن تشريف رسميت پيدا کرد. ابن طاووس گفت من مشرَّف شدم، تا ديروز لايق خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ نبودم که خدا مستقيماً با من سخن بگويد و چيزي از من بخواهد. به شکرانه اينکه نمُردم، به جايي رسيدم که مخاطب خدا شدم، با او ميتوانم حرف بزنم، گفتگو کنم، خطاب او را دريافت کنم، من مشرَّف شدم، جشن ميگيرم. قرآن کريم مسجد را نه تنها جاي تکليف ميداند، جاي تشريف ميداند؛ نه تنها جاي تشريف ميداند، جاي طهارت و قداست و نزاهت از هر نقص و از هر عيب؛ نقص چيزي است، عيب چيزي ديگر است، بين نقص و عيب فرق فراواني است؛ نه تنها طهارت از نقص، نه تنها نزاهت از عيب، بلکه مسجد جاي محبّت طهارت است، ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾،[6] ميبينيد شما را ميخواهند به خاندان عترت و اهل طهارت نزديک کنند. اين آيه تطهير در اوج است و مختص به اهل بيت، ما که شاگردان آنها هستيم ما را ميخواهند به اين اوج نزديک کنند، ميگويند شما هم مطهَّر باشيد، آنها در صدر هستند شما در ذيل، آنها امام هستند شما مأموم. اگر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[7] (عليهم افضل صلوات المصلّين)، اگر خداي سبحان آنها مطهّر معرفي کرد، خانهاي ساخت براي خود به نام مسجد که «بيتُ الله» است و اين خانه جاي آن اصول هشتگانه هست؛ اما آن حداقلي است. بالاتر از حداقلي، حد توسط؛ طهارت و نزاهت است. اوج اين محبّتِ طهارت است، انسان دوست دارد به خاندان پيغمبر اقتدا کند، ﴿يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾، کسي که علاقهمند به طهارت است، نه تنها گناه نميکند، فکر گناه هم نيست.
پس «المسجد ما هو»؟ جنس و فصل مسجد را اين کريمه مربوط به مسجد قبا مشخص کرد. وجود مبارک حضرت از مکه به مدينه مهاجرت کردند به قبا که رسيدند، اوّلين کاري که کردند مسجد ساختند. اگر مسجد، مسجد باشد کشور آباد است؛ نه سخن از اختلاس است، نه سخن از رباست، نه سخن از بيراهه رفتن است، نه سخن از راه ديگران را بستن است، ﴿يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾. عصاره مسجد، دفاع هشتساله است، اينها دوست دارند که شبيه خاندان پيغمبر باشند، اين کم مقامي نيست. پس مسجد جاي محبّتِ طهارتِ از «ما سوي الله» است. کساني که با تفسير مأنوس هستند، اين جمله نوراني سوره «انسان» را ببينند که صدرش مربوط به خاندان عصمت و طهارت است و امروز هم از زيارتهاي مخصوص سالار شهيدان است، در آنجا ميگويند: ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾،[8] وقتي آثار بهشت و بهشتيها را قرآن کريم تشريح کرد، فرمود ذات اقدس الهي خودش ساقي است، ساغر به دست اين ساقي است، آن شراب در اين ساغري است که به دست اين ساقي است، به فرشته و فَلک و مَلَک امر نکرد، خودش فرمود من ساقيام، ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾. شما به تفسير شريف مجمع البيانِ امين الإسلام که تقريباً جزء مشهورترين تفسيرهاي دست ماست مراجعه کنيد، ميبينيد اوّل ايشان اين حرف را نقل ميکند، بعد به صورت صيغه جمع مذکر سالم ميگويد اين بزرگواران اين حديث را از امام صادق نقل کردند، «بالاتّفاق». آن حديث چيست؟ فرمود: ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾، اين «طَهور» صيغه مبالغه است. پاک است، يک؛ پاک کننده است، دو. اين شرابي که در بهشت، خدايي که ساقي است، در ساغر غيبي ميريزد، به بهشتيها ميدهد، آنجا نه آلودگي است نه آلودگان، از چه پاک ميکند؟ بهشت که آلوده در آن نيست، آلودگان در آن نيستند، آنکه آلوده است که به بهشت راه ندارد، در بهشت، خداي سبحان که شراب طهور ميدهد اگر فرموده بود «شراب طاهر است»، اين سؤال جا نداشت. فرمود اين شراب پاک کننده است، از چه چيزي پاک کننده است؟ اين را امام صادق ميخواهد که معين کند، فرمود در بهشت نعمتها فراوان است، هم بدني فراوان است، هم روحي، ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾.[9] هم آنچه لذّت بدن است در آنجاست، هم آنچه لذّت جان است در آنجاست. در چنين فضايي جا براي طهور بودن نيست. اين امام صادق ميخواهد! فرمود غير خدا که در بهشت هست، انبيا که در بهشت هستند، حوري که در بهشت هست، نعمت که در بهشت هست، خدا به اين انبيا، به علي و اولاد علي شرابي ميدهد که «يطهّرهم عن كلّ شیء سوی اللَّه اذ لا طاهر من تدنّس بشیء من الأكوان الّا اللَّه»؛[10] هر چه غير خداست آلودگي است، ولو بهشت، ولو حورالعين، ولو لَذّات بهشتي. به هر حال غير خداست، ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا، ما ادبا و شعرا کم نداشتيم، ولي هيچ حکيمي هيچ اديبي قبل از اسلام به اين پايگاه بلند شعر نميگفت، اين گوي و اين ميدان! شما يک شاعر، يک حکيم، يک اديب قبل از اسلام بياوريد که اين قدر بلند حرف زده باشد! اين حرفهاي بلند از بلنداي آن آيه است، فرمود اين شراب وقتي به اين بهشتيها داده شد اينها از هر چه غير خداست صرف نظر ميکنند، چيزي غير خدا نميبينند. سخن از بهشت و حوري بهشت نيست:
ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا ٭٭٭ حلوا به کسي دِه که محبت نچشيدست[11]
گر مخيّر بکنندم به قيامت که چه خواهي ٭٭٭ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را[12]
چرا در سوره «انسان» اين قدر ذات اقدس الهي از بهشت و بهشتيان با جلال و جبروت ياد ميکند؟ ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾، چون در صدر اين سوره جريان وجود مبارک اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا(عليهما السلام) امام حسن(عليه السلام)، امام حسين(عليه السلام) اينها آن قصهاي که روزه گرفتند و افطاري خودشان را به مسکين و يتيم و اسير دادند، کمتر شيعهاي است که نشنيده باشد: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾؛[13] آن مفسّران متوسط اين ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ را به طعام برميگردانند، يعني خودشان احتياج داشتند.[14] وقتي ذيل اين سوره را نگاه ميکنيد ميبينيم که اين ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ را بايد به «الله» برگرداند. آن برای ابرار است که آنچه نياز دارند به ديگران ميدهند، ولي مقرّباني که از غير خدا تطهير شدهاند به غير خدا دل نميبندند «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّ الله مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً». اين سه بخش را عنايت کنيد تا روشن شود چرا در پايان اين سوره فرمود اينها از غير خدا گسستهاند؟ به مسکين طعام دادن کار آساني است، چون غير از مسلمان هم اطعام ميکنند، برای ما هم عادي است. به يتيم طعام دادن بله! اما اين اسير چه کسي بود؟ ما در مدينه اسير نداشتيم، مسلمان اسير نبود! جنگهايي که بين مسلمين و غير مسلمين ميشد، گاهي آنها اسير ميگرفتند گاهي ما اسير ميگرفتيم ما از مشرک بتپرست اسير ميگرفتيم، اين مشرک بتپرست آمده درِ خانه علي و فاطمه، آنها افطاري را به اين دادند، اين بيت بوسيدني است! وگرنه در مدينه ما مسلمان اسير نداشتيم! حرف علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم آلاف التّحية و الثناء) اين است که وقتي کار دست من است، کسي که بيراهه نميرود، راه کسي را هم نميبندد، ولي کافر است، اين بايد شکمش سير باشد در کشور من. ما نبايد گرسنه داشته باشيم، ولو بيدين، اين حرف علي است! اين اسير چه کسي بود؟ ما در مدينه مسلمان داشتيم اسير باشد؟ فرمود کشور شماست مستأمن شماست، شما را قبول کرده است، در پناه دولت شماست ولو مشرک، شکمش را سير کن! به اميرالمؤمنين طبق نقل مرحوم ابن بابويه قمي گفتند شما سلحشور و يلِ ميدان هستيد يک يلِ جنگجو که اين اسب را سوار نميشود! اين زرهاي که شما بستيد اين به پيشبند آشپزها شبيه است اينکه زره نيست، چون پشت سر ندارد، اين چه زرهي است پوشيديد؟ فرمود من که پشت نميکنم، زره من چرا پشت داشته باشد؟ اين اسبي را که ميگوييد، من که از ميدان فرار نميکنم، کسي هم که فرار کرد من او را تعقيب نميکنم، من چرا اسب بدو بخواهم؟[15] اين علي است! اين علي، آن فاطمه، اين حسن، اين حسين(عليهم آلاف التّحية و الثناء) ميگويند ولو اسير به هر حال مشرک است بتپرست است؛ اما در کشور ماست، او نبايد گرسنه باشد! ما بايد به اينجا برسيم. مسجد جاي اين حرفهاست، تنها نماز نيست. فرمود نه تنها عادل باشيد، دوستدار عدالت باشيد، ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾، به تعبير اين طلاب عادي، اينها جمله خبريهاي است که به داعي انشا القاء شده است. اين ﴿يُحِبُّونَ﴾ يعني «أحبُّ». شما اين چنين باشيد، نه اين چنين هستند! اين نُه دعاي نوراني نُه قنوت عيد غدير و عيد قربان و عيد فطر، بخش وسيعاش جمله خبريه است که به داعي انشا القاء شده است، «اللَّهُمَ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ»؛ يعني مرا به اين مقام برسان! «أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ»؛ يعني مرا به اين مقام برسان! «أَهْلَ التَّقْوَی وَ الْمَغْفِرَة»؛[16] يعني مرا به اين مقام برسان، وگرنه ما مدّاح او باشيم، ستايشگر او باشيم که دعا نشد! دعا يعني دعا، دعا انشايي است جمله انشايي است خبريه نيست، درخواست است، ولو به صورت جمله خبريه باشد. اين نُه بار گفتيم ما را به کبريايي برسان! مسجد جاي اينهاست. اگر مسجد به اين بارگاه رسيد؛ آنگاه ميشود ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ﴾.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾.[17]
خدايا نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما، نمازگزاران ما و اين برادران و خواهران را مشمول دعاي ويژه وليّات قرار بده!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطرات سلفي و تکفيري و داعشي و امثال اينها را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
#ذی_الحجه
#عید_قربان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
من مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامي ميدارم، از هيأت امنا و خيّرين حقشناسي ميکنيم، از مهندس بزرگوار که راضي نشد نامش برده شود و مهندسان سپاسگزاريم، از شهرداري محترم و جناب دکتر قاليباف که سعي بليغ داشتند سپاسگزاريم و بالاتر از همه و بيشتر از همه، از شما همسايههاي بزرگوار، هم سپاسگزاريم هم توقّع داريم، روزي که اين مسجد به حرف ميآيد فقط از شما شفاعت کند؛ مبادا ـ خداي ناکرده ـ اين به حرف بيايد بگويد فلان همسايه مسجد بود و نيامد! اين ستونها اين زمان و زمين، اين مکان، اينها چيز ميفهمند. «مرا زنده پندار چون خويشتن»،[33] اينها چيز ميفهمند، در قيامت شکايت ميکنند،[34] در قيامت شفاعت ميکنند. اميدواريم از همه ما شفاعت بکنند.
از برادران و خواهران حقشناسي ميکنيم و از خداي سبحان مسئلت ميکنيم آنچه خير و صلاح و فلاح است مرحمت کند!
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾.
خدايا! نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما، جوانهاي ما، همه را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
مشکلات اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّات برطرف بفرما!
خطر سلفي و تکفيري و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
روحانيت معزّز و معظّم مخصوصاً بزرگواران حاضر در مجلس را جزء اولياي الهي قرار بده!
توفيق بهرهوري از اين بزرگواران را به همگان مرحمت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
#ذی_الحجه
#عید_قربان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و أفضلهم محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله. اللهمّ صلّ و سلّم علي ائمة المسلمين علي بن ابيطالب و الحسن و الحسين سيّدي شباب اهل الجنّة و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و الحجة القائم المنتظر المهدي صلواتک عليه و عليهم اوصِيکُم وَ نَفسِي بِتَقوَي الله».
اميدواريم اين بحثها که مربوط به تقوا بود در خطبه اوّل و همچنين در خطبه دوم در خود گوينده اثر کند اوّلاً و بزرگواران شنونده متّعظ بشوند ثانياً که ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي﴾.
جريان عيد قربان، اصل قرباني و حج، از يادگارهاي ابراهيم خليل و دودمان او(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است. قرآن کريم بعد از اينکه سنّت ابراهيم را بازگو فرمود، به ما فرمود بايد تأسّي بکنيد در بخشهاي فراوان؛ يکي از بخشهاي اساسي که شما بايد به ابراهيم خليل(سلام الله عليه) تأسّي بکنيد آن تبرّي از مشرکين است. سنّتهاي فراواني قرآن کريم از خليل حق ياد کرده است، ولي در بخش برائت از مشرکين فرمود شما به اينها تأسّي کنيد، ﴿إِذْ قالُوا﴾ به اعدائشان، به مخالفين، ﴿إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُم﴾.[18] اين برائت از مشرکين که در سرزمين وحي انجام ميشد و اميدواريم به بهترين وجه بعدها انجام بشود، عمل به همين دستور قرآن کريم است. بعد از جريان «خليل من همه بتهاي آزري بشکست»[19] جريان حج رسمي شد. الآن ما در بين اين دوازده ماه، يک ماه را به عنوان حج و حِجّه ميشناسيم و آن ذي الحجّة است؛ ولي در گذشت زمان، دوازده ماه را به عنوان حجّ ميشناختند. وقتي ميخواستند بگويند پنج سال، ميگفتند پنج حج! وقتي موساي کليم و شعيب(سلام الله عليهما) عقد اجاره ميبندند به جاي اينکه بگويند هشت سال، ميگويند هشت حج، ﴿ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾،[20] وقتي گفتند هشت حج؛ يعني هشت سال. از بس جريان حج بعد از خليل حق شهرت جهاني در بين پيروان وحي پيدا کرد که به جاي اينکه بگويند يک سال، ميگفتند يک حج. اين عظمت حج است! در جريان حج، ذات اقدس الهي صريحاً ميزبان است، عدهاي هم مهمان او هستند. آل سعود الآن گرفتار يک مغالطه است، آل سعود خيال کرد کعبه نظير آنچه در تخت جمشيد ايران است، جزء ميراث فرهنگي ايران و ايرانزمين است کعبه هم اين چنين است! آل سعود خيال کرد کعبه نظير اهرام مصر است، او بايد بداند و بفهمد که نه مِلک احدي است نه مُلک احدي! اين سرزمين اين کعبه اين بيت، «عتيق» است، «عتيق» يعني آزاد از تملّک هر کسي. اين از روز ازل مِلک کسي نبود، هيچ کس مالک اين منطقه نبود و خليل حق و ذبيح الهي به فرمان ذات اقدس الهي، اين کعبه را اين خانه را اين ديوارها را سانتيمتر به سانتيمتر به قصد قربت ساختند. ببينيد قرآن وقتي کيفيت کعبهسازي اين خليل و ذبيح را ذکر ميکند شنيديد غالباً اين کارگرها اين بنّاها اينها ذکرهايي زير لب زمزمه دارند، آنکه متعهّد است يا آيات و روايات را زير لب زمزمه ميکند يا اشعار سودمند را. آنکه بيهودهگراست يا ترانه ميخواند يا تصنيف ميخواند خيال ميکند اين خستگياش را رفع ميکند! به هر حال کارگر زير لب زمزمهاي دارد، زمزمه اين بزرگوار خليل حق، آن بزرگوار ذبيح حق، در قرآن کريم به اين صورت آمده است: ﴿وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾،[21] ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾؛ تکتک اين سنگها، تکتکها اين مَلاتها، تکتک اين جاگذارها ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾؛ چون به صورت فعل مضارع ذکر ميکند. اين فعل مضارع غير از فعل ماضي است، نه اينکه اين چنين گفتهاند، نخير! ﴿وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا﴾، ﴿رَبَّنَا﴾، ﴿رَبَّنَا﴾، ﴿رَبَّنَا﴾؛ يعني در حال ساختار آنچه در زير لب زمزمه داشتند، ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ بود، اين شده کعبه و قرآن کريم هم فرمود اين بيت، «عتيق» است: ﴿وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾.[22] سال 68 که آن حادثه تلخ رخ داد، مقالتي نوشته شد که عصاره آن مقاله اين است که آل سعود بايد بفهمد کعبه مثل تخت جمشيد ايران نيست مِلک کسي نيست، کعبه مثل اهرام مصر که مِلک مصر بود اين نيست، اين برای آل سعود نيست، اين برای مردم حجاز نيست، اين برای عربستان نيست، اين «بيت الله» است اين آزاد است؛ پس آنها مالک نيستند.
تدبير و مديريت و نگهباني و نگهدارياش هم برای اينها نيست طبق بياني که فرمود: ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاّ الْمُتَّقُونَ﴾؛[23] حتماً اين بياني که فرمودند بايد حقيقتياب پيدا بشود، هم حقيقتياب در آن بخش اوّل و دوم پيدا بشود هم در حادثه تلخ منا که جزء اخير است؛ هم بايد حقيقتياب، مفسّر قوی پيدا بشود که «الکعبة ما هي»؟ يک وقت خواستند کعبه را مزين کنند با پرنيان و اطلس! حکيم سنايي فرمود که چرا به دنبال ابريشم ميگرديد؟ چرا به دنبال استبرق ميگرديد؟
كعبه را جامه كردن از هوس است ٭٭٭ يای بيتي جمال كعبه بس است[24]
شما ميخواهيد با استبرق و پرنيان کعبه را مزين کنيد، با طلا کعبه را زينت کني، همين سنگ سياه يک زيور دارد و آن کلمه «ياء» ضمير است، يک «ياء» دارد که اين «ياء» زيور آن است که خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾.[25]
كعبه را جامه كردن از هوس است ٭٭٭ يای بيتي جمال كعبه بس است
همين يک «ياء» را خدا به ما هم دارد؛ اما ما به دنبال سنگ و گِل ميگرديم. مگر نفرمود: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾![26] مگر ما را از خودش ندانست؟ مگر اين «ياء» شرَفبخش را به ما نداد؟ مگر اين «ياء» زيور و استبرق و حرير ما نيست؟ مگر نفرمود اگر اين «ياء» را شما حفظ کرديد من شما را به بهشتي ميآورم ﴿عَلَي فُرُشٍ﴾[27] متّکي هستيد که ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛ بهترين فرشهاي دنيا ابريشم است، ما از ابريشم گرانتر نداريم. فرمود فرشهايي که زير پاي بهشتيهاست، يک ابره و يک آستر دارد، ابره او که گرانبهاتر از آستر است چيست؟ شما نمونهاش را نديديد که من بگويم! اما آسترش ابريشم است. «بطائن» جمع «بطانه» است، «الظهارة ابره دان و البطانة آستر»؛[28] آسترش فرمود استبرق است ابرهاش چيست؟ خدا ميداند! اينها زير پاي شماست. آن وقت حيف اين معنا نيست که انسان مسجد را رها کند مسجدي نباشد طهارت نداشته باشد قداست نداشته باشد!؟ او که نميخواهد بپوسد، ميخواهد از پوست به در بيايد اين حرف قرآن است فرمود شما مگر ميخواهيد بپوسيد؟ مگر مرگ پوسيدن است؟ آنکه خيال ميکند مرگ پوسيدن است راه ديگري دارد، ولي شما ميخواهيد از پوست دربياييد. اگر مرگ آخر خط بود، بگو من هر چه ميخواهم لذّت ببرم، اما مرگ معبَر است، امروز از روزهاي مخصوص زيارت سالار شهيدان است حسين بن علي بن ابيطالب(عليه افضل الصلواة المصلّين) چه کرد؟ ببينيد وقتي که آن تير آمد از طرف عمر سعد ملعون «أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ كَأَنَّهَا الْقَطْر»؛[29] مانند قطرات باران تير به طرف اردوي حسين ميآمد، در اين مقطع حضرت مرگ را معنا کرد، فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»،[30] مرگ پوسيدن نيست آقايان! مرگ از پوست به در آمدن است، يک؛ مرگ فرمود پلي است زير پاي شما؟ حضرت نفرمود فقط صبر کنيد، مرگ را تفسير کرد فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»، اين پل شماست! از اين پل بگذريد همه خبرها آن طرف است، «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ».
بنابراين اين «ياء» اگر جمال کعبه بس است جمال ما هم هست، گفت: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾؛ کم مقامي نيست؛ قرآن کريم دارد وقتي مؤمن رحلت ميکند فرشتگان فراواني به پيشگاه او و در بستر او حاضر ميشوند عرض سلام ميکنند: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾،[31] ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾،[32] که در بخش ديگر است. فرمود محتضر وقتي مؤمن باشد فرشتهها در کمال ادب به پيشگاه او ميآيند سلام عرض ميکنند؛ در بخش ديگر دارد درهاي بهشت باز است فرمود بفرماييد! اين مقام کم است؟ حيف نيست انسان اين را به بيگانه بفروشد؟ مسجد جاي اين حرفهاست.
بنابراين جريان حج از ديرزمان بود. جريان کعبه به عنوان بيت عتيق هست؛ منتها آل سعود اين تفکر وهابيت خيال کرده که اين مثل تخت جمشيد ايران است، خيال کرد مثل اهرام مصر است، خيال کرد که آثار فرهنگي آنهاست، اينها بيگانهاند، فرمود اين مِلک کسي نيست، يک؛ تحت مُلک و سلطه کسي نيست، اين دو؛ آن کشتار بيرحمانه 1368، اين هم 1394 که اميدواريم ذات اقدس الهي اين بيت شريف را از شرّ آل سعود آزاد کند و شهداي شهريور؛ چه هفده شهريور چه قبل از آن، و شهداي منا و شهداي سال 1368 همه را مشمول لطف ويژه وليّ عصر قرار بدهد! با انبيا و اوليا محشور بفرمايد! به خانوادههاي معزّز و معظّم و مکرّم شهدا، صبر جميل و اجر جزيل مرحمت بفرمايد! تا اينها بدانند که آنها در روح و ريحاناند شهيد در روح و ريحان است، هيچ نگراني ندارد. بنابراين آنچه اين سالها ميگذرد از دست همين غارتگران بينالملل است همين خائنان منطقه خاورميانه است و همين مزدوران داخلي و حاميان جنگهاي نيابتياند که ما اميدواريم به برکت قرآن و عترت روزي فرا برسد که مکه، مدينه، حرمين آزاد بشوند.
پی نوشت ها
[1]. سوره اسراء، آيه1.
[2]. گنجور، نظامی، خمسه، شرف نامه، شرف نامه، بخش ۴ ـ در معراج پيغمبر.
[3]. كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج2، ص676.
[4] . الخصال، ج2، ص409 و 410.
[5] . ر.ك: كشف المحجة، ص 78.
[6]. سوره توبه، آيه108.
[7]. سوره احزاب، آيه33.
[8]. سوره انسان، آيه21.
[9]. سوره الرّحمن، آيه46.
[10]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج10، ص623.
[11] . ديوان اشعار سعدی، غزل شماره61.
[12] . ديوان اشعار سعدی، غزل شماره6.
[13] . سوره انسان، آيه8.
[14] . الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج4، ص668.
[15] . الأمالی(للصدوق)، النص، ص170.
[16]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص654.
[17]. سوره اخلاص، آيات1ـ4.
[18] . سوره ممتحنه، آيه4.
[19]. ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کَسم ديده بر نميباشد ٭٭٭ خليل من همه بتهاي آزري بشکست».
[20] . سوره قصص، آيه27.
[21] . سوره بقره، آيه127.
[22] . سوره حج، آيه29.
[23] . سوره أنفال، آيه34.
[24]. سير العباد الي المعاد(سنايي ـ چاپ تهران)، ص101.
[25] . سوره بقره، آيه125.
[26] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[27] . سوره الرّحمن، آيه54.
[28] . نصاب الصبيان
[29]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص100.
[30]. معاني الأخبار، ص289.
[31] . سوره نحل، آيه32.
[32]. سوره زمر، آيه73.
[33] . نظامی، خمسه، شرف نامه، بخش6 ـ در حسب حال و انجام روزگار؛ «مرا زنده پندار چون خويشتن *** من آيم به جان گر تو آيی به تن »
[34] . بحار الانوار، ج7، ص222؛ «يجِىءُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ يَشكُونَ: اَلمُصحَفُ وَالمَسجِدُ وَ العِترَةُ».
بسم الله الرحمن الرحیم
در کتاب شریف بحارالانوار ، علامه مجلسی نقل نموده اند که محمد بن حسین از علی بن مهزیار روایت کرده است که گفت: من بر حضرت امام هادی علیه السلام وارد شدم و آن جناب ابتدا به سخن نمود و با من به زبان فارسی تکلم نمود.
📚زندگانی عسکریین، به نقل از بحارالانوار،ص74
همچنین مرحوم قطب الدّین راوندی و ابوحمزه طوسی به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت کند :
روزی از روزها به محضر مبارک حضرت ابوالحسن هادی صلوات اللّه علیه وارد شدم و پس از عرض سلام نشستم .
پس از گذشت لحظاتی ، حضرت با من به زبان هندی صحبت فرمود؛ ولی من نتوانستم پاسخ فرمایشات وی را بدهم ، چون به زبان هندی آشنا نبودم . در همین اثناء ، متوجّه شدم که ظرفی پُر از سنگ ریزه در کنار امام علیه السلام قرار دارد ، حضرت یکی از آن ریگ ها را برداشت و درون دهان مبارکش نهاد و آن را مقداری مکید و سپس همان ریگ را به من عطا نمود و فرمود داخل دهان خود بگذار .
دستور حضرت ، آن ریگ را داخل دهان خود نهادم و قبل از آن که از محضر شریف آن حضرت مرخّص شوم ، حالتی را در خود احساس کردم ، مثل این که می توانم غیر از عربی هم سخن بگویم و در همان موقع به هفتاد و سه زبان ، سخن گفتن را فرا گرفتم که یکی از آن ها زبان هندی بود .
📚برگرفته از کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی (ع ) نوشته آقای عبدالله صالحی
توسل به امام هادی علیه السلام در شدائد و گرفتاری ها اهمیت زیادی دارد. بر اساس روایات، شخصی گرفتار آمد و به حضرت عرض کرد من گرفتارم و از نظر فقر خیلی رنج می برد. از حضرت خواست که واسطه شود پیش فلان شخصی که غنی بود تا مشکلش حل شود. حضرت فرمودند که درست می شود انشاءالله؛ مشکل آن شخص حل شد و بعد از مدتی که آمد با چهره ای باز نزد حضرت مشرف شد.
وی با تأکید بر این که امام هادی علیه السلام در زمان مماتشان نیز همینگونه هستند، گفت: امام هادی علیه السلام فرمودند: اگر کسی به زیارت من بیاید و در حرم من دعا بخواند، من از خداوند خواسته ام خدای متعال او را رد نکند و این دعا در مفاتیح، در آداب زیارت امام هادی علیه السلام نقل شده است.
حتی نیاز نیست کنار قبر حضرت حاضر شد
در زمان امام هادي علیه السلام شخصى نامهاي نوشت از يکي از شهرهاي دور، نامهاي نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهي حاجاتي دارم، مشکلاتي دارم، به هر حال چه کنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك » لبت را حرکت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم.
📚(بحارالانوار/ج53/ص306)
بد نیست یک حدیث هم از حضرت بگوییم و ان شاء الله عمل کنیم
قالَ الا مامُ اءبو الحسن ، علىّ الهادى صلوات اللّه و سلامه عليه :
1- مَنِ اتَّقىَ اللّهَ يُتَّقى ، وَمَنْ اءطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ اءطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقينَ، وَمَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقينَ.
ترجمه :
فرمود: كسى كه تقوى الهى را رعايت نمايد و مطيع احكام و مقرّرات الهى باشد، ديگران مطيع او مى شوند.
و هر شخصى كه اطاعت از خالق نمايد، باكى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد داشت ؛ و چنانچه خداى متعال را با معصيت و نافرمانى خود به غضب درآورد، پس سزاوار است كه مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گيرد.
👌👈نکته اینجاست که قدرت های بزرگ دنیا هیچ هستند.ابر قدرت خداست و امام راحل با تکیه بر تقوا بود که از دنیا نترسید و فرمود امریکا هیچ غلطی می تواند بکند.اگر امروزه دولت و رئیس جمهور این تقوای سیاسی را رعایت نکردند از محبوبیت آنها کاسته و مردم با آنها دشمن شده اند
#ذی_الحجه
#اهل_بیت
#امام_هادی
#تقوا
#سیاسی
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
May 11