سلام به همه عزیزان
🔴خطرخطرخطربالاترازخطر
برای امسال محرم وصفرشیاطین نقشه کشیدن...
لطفا تامیتونیداین پیام رادرگروههای خود نشر بدین.
بوی توطئه بس خطرناک می آید فردا درمحرم وصفربایددرزبالها وسطل آشغالهای شاهدماسکهای به نام اهل البیت علیه السلام باشیم احتمالاپشت این حرکت دستهای آلوده میباشد لطفا به اندازه توانانتان تادیرنشد #نشر_حداکثری بدهید
توهین و قبح شکنی
نام اهلبیت با ماسک های در دماغی ✍عزیزان این طرح بیش از آنکه خدایی باشد شیطانی هست نام اهلبیت باید بر روی سر باشند نه روی دماغ های..... خواهشا نه بخرید و نه سکوت کنید تا میتوانید کمپین #نه_بزدن_ماسک_با_نام_اهلبیت راه بندازید مردم رو بیدار کنید به بهانه ماه محرم کاسبی راه انداختن که در این کاسبی قبح شکنی وجود دارد هرکار میتوانید با توضیح و بیداری مردم رو آگاه کنید،، استوری کنید، فضای مجازی بلاخص اینستا گرام
که زود پخش میشه اونجا با توضیح قبح شکنی نام اهلبیت مقابله کنید .
#التماس_بصیرت
#التماس_تفکر
#نه_بزدن_ماسک_با_نام_اهلبیت
#نشر_حداکثری✋
دختر خانم هاى #چادرى حتما بخونن👇👇
📛 ان شاء الله كه از اين ادما نباشيم:
اگر #چادرى باشى و صداى
#قهقه_هات رو #نامحرم
ها بشنون😱
اگر #چادرى باشى و
بوى #عطرت تا چند تا خيابون اونطرف تر بياد😱
اگر #چادر سر كنى و
همزمان با #چادر_پوشيدن با #آرايش عجيب برا اينكه نشون بدى
به اصطلاح #مذهبى ها هم شيك و هم با كلاس و تميزن شالهاى رنگارنگ #قرمز و...سر كنى😰
اگر #چادر_سر كنى و
با #نامحرم هاى فاميل راحت باشى...به بهانه اينكه نظر خواهر و برادرى به هم دارين...😏
باهاش بگو و بخند
كنى... و دلدارى صداش كنى و خودمونى باشى...😏
اگه #چادر_سر_كنى و
تو فضاى #مجازى با عكسهاى پروفايلت با ژست هاى خاص و هزار ناز و عشوه #دلبرى بكنى
از نامحرم؟😱
اگر #چادر سر كردى و
با ادا و اطورى جلوى جمع #نامحرم راه رفتى
اگر #چادر سر كردى و
معيارت براى #ازدواج
پول و ثروت و موقعيت شغلى
خواستگارت بود 😒
و اگر و اگر ...
#چادر پوشيدنت بوى حيا نداد😱
اين #چادر پوشيدنت #زهرايى نيست😰
يكم فكر كن...🤔
#چادر حرمت دارد...❤️
براى #جلوه_گرى نيست
يادمان باشد با نام #ديندارى و #مذهبى بودن
به #دين و #مذهب لطمه نزنيم...
و شما دوستان❗️
نقص آدم ها را به پاى #اسلام و #تشيع نگذاريد
#اسلام و #دين كامل است❤️🌸
#چادرت_حرمت_دارد❤️
#حاج_قاسم_سلیمانی
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت#سوم:
🦋مجروح عملیات🦋
سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریستهای وابسته به آمریکا در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند. آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله میکردند. هر بار که سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده میشدند نیروهای آن گروهک تروریستی به شمال عراق فرار می کردند. شهریور سال ۱۳۹۰ و به دنبال شهادت سردار جاننثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه، نیروهای ویژه سپاه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاکسازی کل منطقه تدارک دیدند. عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چندتن از نیروهای پاسدار ارتفاعات و کل منطقه مرزی از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. من در آن عملیات حضور داشتم، از این که پس از سالها یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه میکردم حس خیلی خوبی داشتم. آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم اما با خودم می گفتم ما کجا و شهادت کجاست!؟ دیگر آن رو حیات دوران جوانی و عشق به شهادت در وجود ما کمرنگ شده. در آخرین مرحله این عملیات تروریستها برای فرار از منطقه از گازهای فسفری و اشک آور استفاده کردند تا ما نتوانیم آنها را تعقیب کنیم آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود دود اطراف ما را گرفت رفقای من سری از محل دور شدند، اما من نتوانستم. چشمان من به شدت میسوخت، سوزش چشمان من حالت عادی نداشت. چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمانم را باز نگه دارم! به سختی و با کمک یکی از رفقا به عقب برگشتم. پزشک واحد امداد، قطره را در چشمانم ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب میشی. ساعتی گذشت اما همین طور در د چشم را اذیتم میکرد. به پزشک بیمارستان صحرایی و سپس بیمارستان داخل شهر مراجعه کردم و به وسیله آرام بخش توانستم استراحت کنم ،اما کماکان درد چشم مرا اذیت میکرد .چند ماه از آن ماجرا گذشت عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاک سازی شود. نیروها به واحدهای خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشمم بودم. بیشتر چشم چپم مرا اذیت می کرد. تا اینکه یک روز صبح!! احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده .
همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید. دیگر قابل تحمل نیست. کمیسیون پزشکی تشکیل شد عکس ها و آزمایشگاه های متعدد از من گرفته شد در نهایت تیم پزشکی .
اعلام کردند یک غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ایجاد شده، فشار این غده باعث جلو آمدن چشم شما شد ه.
به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است بعد اعلام شد که اگر عمل صورت بگیرد یا چشمان بیمار از بین میرود و یا مغز او آسیب جدی خواهد دید. با همه دوستان و آشنایان خداحافظی کردم با همسرم که باردار بود و در این سالها سختی های بسیار کشیده بود، وداع کردم از همه حلالیت طلبیدم و با توکل به خدا راهی بیمارستان در اصفهان شدم وارد اتاق عمل شدن حس خاصی داشتم احساس می کردم که از این اتاق عمل دیگر بر نمیگردم، تیم پزشکی با دقت بسیار کارش را شروع کرد عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند، برداشت این غده همانطور که پیشبینی میشد با مشکل جدی همراه شد، آنها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد .
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#مجروح_چشم
@chadoram
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت#چهارم
🦋پایان عمل جراحی🦋
احساس کردم آنها کار را به خوبی انجام دادند دیگر هیچ مشکلی نداشتم آرام و سبک شدم چقدر حس زیبایی بود درد از تمام بدنم جدا شد یک بار احساس راحتی کردم سبک شدم با خودم گفتم خدا را شکر از این همه درد چشم و سردرد راحت شدم چقدر عمل خوبی انجام شد با اینکه کلی دستگاه به سر و صورت هم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بود را دیدم از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدن برای لحظاتی به همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت رفت چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم در همین حال و هوا بود که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم بسیار زیبا و دوست داشتنی بود نمیدانم چرا این قدر او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم او در کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند می زد محو چهره او بودم با خودم گفتم چقدر چهرهء زیباست چقدر آشناست من او را کجا دیده ام سمت چپ نگاه کردم عمو و پسر عمه ام آقا جان سید و غیر ایستاده بودند اما یه مدتی قبل از دنیا رفته بود پسر عمه نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود از اینکه بعد از سالها آنها را می دیدم خیلی خوشحال شدم زیر چشمی به جوان زیبارویی که در کنار آن بود دوباره نگاه کردم من چقدر تورا دوست دارم چقدر چهره اش برایم آشناست یکبار یادم آمد که،
حدود ۲۵ سال پیش شب قبل از سفر مشهد، عالم خواب ،حضرت عزرائیل........ با ادب سلام کردم .حضرت عزرائیل جواب دادند، محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفت :برویم؟، با تعجب گفتم کجا!! بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم دکتر جراح ،ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت مریض از دست رفت دیگه فایده نداره، بعد گفت خسته نباشید شما تلاش خودتون رو کردید، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی دیگه از پزشک ها گفت دستگاه شوک رو بیارین نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل کردم همه از حرکت ایستاده بودند. عجیب بود که دکتر جراح من ،پشت به من قرار داشت، اما من میتوانستم صورتش را ببینم حتی میفهمیدم که در فکرش چه می گذرد من افکار افرادی که داخل اتاق بودن را هم میفهمیدم. همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد، من پشت درب اتاق را می دیدم، برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر می گفت. خوب به یاد دارم که چه ذکری میگفت اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را میتوانستم بخوانم. با او خودش گفت خدا کند که برادرم برگرده او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است اگر اتفاقی برایش بیفتد ما با بچههایش کنیم یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند، کمی آن طرف تر داخل یکی از اتاقهای بخش، یک نفر در مورد من با خدا حرف می زد ، من او را هم می دیدم .
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#روح_عزرائیل_راحتی
@chadoram
#عرفه
+خداوندا عرفه را با حسینش از ما مگیر
که ما دل خسته ی توبه شکن هاییم:)
***اگر قبول کنی توبه ام را***
چه شود بعد از هزار بار توبه و شکستن ان%
قدر عرفه را بدان که بی فایده نیست
-_☘️***
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت#پنجم
🦋ادامه ،پایان عمل جراحی.🦋
داخل بخش آقایان یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا میکرد، او را میشناختم قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم. این جانباز خالصانه می گفت خدایا من را ببر اما او را شفا بده،او زن و بچه دارد، اما من به یک باره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم، نیازها و اعمال آنها را میبینم .بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟؟ از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم ،فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده، اما گفتم نه .خیلی زود فهمیدم منظور ایشان مرگ من و انتقال به آن جهان است، مکثی کردم و به پسر عمه ام اشاره کردم بعد گفتم ،من آرزوی شهادت دارم، من سالها به دنبال جهاد و شهادت بوده ام حالا اینجا و با این وضع بروم. اما انگار اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم همان لحظه دو جوان بار دیگر ظاهر شدند، و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم. بیاختیار همراه با آنها حرکت کردم، لحظهای بعد خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم این را هم بگویم که زمان اصلا مانند اینجا نبود، من در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را میدیدم آن زمان کاملاً متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده، اما احساس خیلی خوبی داشتم که از آن چشم درد شدید راحت شده بودم، پسرعمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو ملک را می دیدم ،چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود دوست داشتم همیشه با آنها باشم ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت میکردیم کمی جلوتر چیزی را دیدم😳 روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دور دست ها چیزی شبیه سراب دیده میشد .
اما آنچه می دیدم سراب نبود شعلههای آتش بود حرارتش را از راه دور حس می کردم به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود ،نسیم خنکی از آن سو احساس میکردند به شخص پشت میز سلام کردم با ادب جواب داد منتظر بودم میخواستم ببینم چه کار دارد این دو جوان که در کنار من بودن هیچ عکس العملی نشان ندادند .حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد . !!
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#دوملک_بهشت_جهنم
ادامه دارد ..._______
@chadoram
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت#ششم
🦋حسابرسی🦋
جوان پشت میز به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید گفت کتاب خودت هست بخوان .امروز برای حسابرسی همینکه خودت آن را ببینی کافی است.
چقدر این جمله آشنا بود، در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود 🌹اقرا کتابک کفا بنفسک الیوم علیک حسیبا 🌹این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاهی به اطرافیانم کردم کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم بالای سمت چپ صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود
🌑🌙۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز🌞
از آقای که پشت میز بود پرسیدم این عدد عدد چیه ؟گفت سن بلوغ شماست. شما دقیقاً در این تاریخ به بلوغ رسیدی. توی ذهنم بود که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن دارید من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت تا هیئت و احترام به والدین و غیره پرسیدم :این ها چیست گفت: اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام داده اید همه این کارهای خوب برایت حفظ شده. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم .
یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرده نمازهای پنج گانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا میرود نمازهای پنج گانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نمازهای پنج گانه می باشد. من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویقهای پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم، کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت میدادم. وقتی آن ملک ،یعنی جوان پشت نیز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمالم رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین فرمودند اولین چیزی که مورد محاسبه قرار میگیرد نماز است اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول میشود و اگر نماز رد شود بقیه اعمال هم رد میشود. خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود کوچک ترین کارها حتی ذرهای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند تازه فهمیدند که🌹 فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره🌹 یعنی چه !!هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند .در داخل این کتاب در کنار هر کدام از کارهای روزانه ی من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره میشدم مثل فیلم به نمایش در میآمد درست مثل قسمت ویدیو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده میکردم، آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات، یعنی در مواجهه با دیگران حتی فکر افراد را هم میدیدیم لذا نمی شد هیچکدام از آنها را انکار کرد. غیر از کارها حتی شنیده های ما ثبت شده بود، آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند جای هیچگونه اعتراضی نبود تمام اعمال ثبت بود هیچ حرفی هم نمیشد بزنیم اما خوشحال بودم که از کودکی همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم ،از این بابت به خودم افتخار می کردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت می دیدم همینطور که به صفحه اول نگاه میکردم و به اعمال خوبم افتخار میکردم یک دفعه دیدم .....
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#اعمال_ثبت_ویدئو_حسابرسی
ادامه دارد...._______
@chadoram
✨نشانم ده صراط روشنم را
✨خودم را، باورم را، بودنم را
✨خداوندا من از نسل خلیلم
✨به قربانگاه می آرم «منم» را
#عید_قربان ،
جشن رهایی از اسارت نفس
و شکوفایی ایمان و یقین ،
عیـد سرسپردگی و بندگی
عیــــد نزدیک شدن دلها به قـرب الهی
بـر همه شما مبارڪ
ـــــــــــــــــــــــــ
@chadoram
سربلندی ابراهیم ، آرامش اسماعیل، امیدواری هاجر، عطر عرفه
و برکت عید قربان را برای شما آرزومندم
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه ی زمزم
عید سعید قربان مبارك باد....
*عیدتون مبارک*
@chadoram
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت#هفتم
🦋ادامه ،حسابرسی🦋
یکی یکی از اعمال خوبم در حال محو شدن است صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود با عصبانیت به آقایی که پشت میز نشسته بود گفتم چرا اینها محو شدند مگه من این کارهای خوب را نکردم گفت بله درسته اما همان روز غیبت یکی از دوستان را کردی، اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد با عصبانیت گفتم چرا ،چرا همه اعمال من اون هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که فرمود (سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد) رفتم صفحه بعد آن روز هم پر از اعمال خوب بود ، نماز اول وقت مسجد بسیج هیئت و رضایت پدر مادر و غیره
فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود تمام اعمال خوب مورد تایید من بود آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماماً برای من یادآوری می شد اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محدود شدن است، گفتم این دفعه چرا من که در این روز غیبت نکردم ،جوان گفت یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی، این عمل زشت باعث نابودی اعمال تو شد. بعد بدون اینکه حرفی بزند آیه ۳۳ سوره یاسین برایم یادآوری شد، روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است (یا حسرت علی العباد مایاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون) خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد ،من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم با خودم گفتم اگر اینطور باشد که خیلی اوضاع من خراب است. رفتم صفحه بعد روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم اما کارهای خوب من پاک نشد . با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم غیبت نکرده بودم هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود برای همین شوخیها و خنده های من به عنوان کار خوب ثبت شده بود با خودم گفتم خدا را شکر یا در حدیثی افتادم که امام حسین می فرماید . (برترین اعمال
بعد از اقامه نماز شاد کردن دل مومن است) البته از طریقی که گناه در آن نباشد خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد با تعجب دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده، به آقایی که پشت میز نشسته بود با لبخندی از سر تعجب گفتم حج !!من در این سن کم کی رفتم حج که خبر ندارم؟؟!! گفت ثواب حج ثبت شده. برخی اعمال باعث میشود که ثواب چندین حج در نامه عمل شما ثبت شود ،مثل اینکه از سر مهربانی به پدر و مادر نگاه کنید یا مثلاً زیارت با معرفت امام رضا و غیره .
اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن است دیگر نیاز به سوال نبود خودم مشاهده کردم که آخرش با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که میفرمود برخی اعمال باعث نابودی اعمال خوب انسان میشود، به دو نفری که در کنارم بودند گفتم شما یک کاری بکنید همینطور اعمال خوب من نابود میشود!! سری به نشانه ناامیدی و این که نمیتوانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند همینطور ورق میزدم و اعمال خوبی را میدیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم اما یکی یکی محو میشد .فشار روحی شدیدی داشتم کم مانده بود دق کنم .
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#اعمال_نابودی_حج_نیکی
ادامه دارد.....________
@chadoram
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت#هشتم
🦋نیت🦋
((و کتاب اعمال انها در انجا گذارده میشود.پس #گنهکاران را میبینی در حالے ڪهـ از انچه در ان است ترسان و هراسان هستندو میگویند؛واے برما !! این چه کتاب است که هیچ عمل کوچک و بزرگ را ڪنار نگذاشته مگر اینکه ثبت کرده است.اعمال خود را حاضــر مے بینندو پروردگارت به هیچ ڪس ستم نمے ڪند)) (ڪهــف۴۹)...صفحات را ڪــه ورق مے زدم در بالای صفحه نوشته بود.
در یڪے از صفحات به صــورت بسیار بزرگ نوشته بود: ڪمڪ به یڪ خانواده فقیر....شرح جزئیات و فیلم ان موجود بود ولے راستش را بخواهیدهرچه فڪر ڪردم به یاد نیاوردم ڪه به ان خانواده ڪمڪ ڪرده باشم! یعنے دوست داشتم اما توان مالے نداشتم.انها را میشناختم همسایه مابودند و اوضاع خوبے نداشتند.خیلے دلم مے خواست به انها ڪمڪ ڪنم براے همین از خانه خارج شدم و به بازار رفتم.به دونفر از فامیل ڪه وضع مالے خوبے داشتند مراجعه ڪردم و شرح حال ان خانواده را گفتم و انها اعتنایے نڪردند.حتے به من گفتند این ڪارها به تو نیامده .ان زمان من ۱۵ سال داشتم و با این برخورد انها دیگر پیگیرے نڪردم.اما عجیب بود ڪه در #نامه_عمل من ڪمڪ به ان خانواده فقیر ثبت شده! به جوان پشت میز گفتم؛من ڪه ڪارے برای انها نڪردم!؟؟
گفت؛تو #نیت این ڪار را داشتی و تلاش ڪردے اما به نتیجه نرسیدے،براے همین نیت و حرڪتے ڪه ڪردے در نامه عملت ثبت شده.یاد حدیث رسول خدا افتادم؛ خداے والا میفرماید؛ وقتے بنده من ڪار نیڪی را اراده ڪند انجام دهد اما نتواند ان یڪ ڪار نیڪ برای وی ثبت میشود.البتهـ فڪرونیت ڪار خوب در بیشتر صفحات ثبت شده بــود ولی خداروشڪر ڪه نیت هاے گناه و نادرست ثبت نمیشد.البته باز هن مشاهده میڪردم ڪه اعمال خوب خودم را با ندانم ڪاری واشتباهات و گناهانے ڪه بیشتر در رابطه با دیڱران بود از بین میبردم هرچه جلو میرفتم نامه عملم بیشتر خالے میشدخیلے از این بابت ناراحت بودم از طرفے نمےدانستم چه کنم...اےڪاش ڪسے بود تا گناهانم را گردنش بیندازم و اعمال خوبش را بگیرم!هرچه میگذشت بدتر میشد...جوان پشت میز ادامه داد: وقتے اعمال شما بوے ریابدهد پیش خدا ارزشے ندارد،ڪارے ڪه غیرخدا در ان شریڪ باشدبه درد همان شرڪ میخورد.اعمال خالصت را نشان بده تا ڪارشماسریع حل شود،مگر نشنیده اے ؛ ألاعمالُ بِالنیات. #اعمال_به_نیات_بستگی دارد....
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#نیت
ادامه دارد.......________
@chadoram