eitaa logo
مدافعان حجابیم
225 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌76 کمی با همدیگر قرآن و زیارت خواندیم و
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین خواستم دهان باز کنم و جوابش را بدهم که صدای حسین را از پشت سرم شنیدم: _ورژن جدیدش خیلیا رو اذیت کرده و منو خوشبخت.. برگشتم سمتش و دستان یخ زده ام را در دستش قرار دادم. تپش قلبم به وضوح دیده میشد و این را حسین کاملا فهمید سپس رو به آرمین کرد و حرفش را ادامه داد: _ورژن جدید دخترخاله تون سازگار با همسرشه و نیازی نیست به کسی بخاطرش جواب پس بده. آرمین رو کرد به من و گفت: _وکیل مدافع خوبی برای خودت گرفتی سفت بچسب بهش و ولش نکن.. یه وقت شهید نشه بیوه بشی! حسین را دیدم که داشت از عصبانیت گر میگرفت.. دستم که در دستش بود را از شدت عصبانیت محکم فشار داد و زیر لب گفت: لا اله الا الله.. خدایا رحم کن.. رو به آرمین کردم و گفتم: _مراقب حرف زدنت باش..اگر چیزی نمیگم فکر نکن ازت میترسم،، نه اینجوریام نیست تو هیچییی نیستی آرمین اینو کی میخوای بفهمی؟! همون طور که برای مراسم عقدم نبودی لطفا دیگه هیچوقت نباش! هرچند که تو برای من وجود نداشتی اصلا... اما از این به بعدم تو زندگیم نباش! حسین دستم را کشید و مرا به عقب برد و با عصبانیت گفت: _لازم نکرده باهاش همکلام بشی بار آخرت باشه باهاش اینقدر راحت حرف میزنی فهمیدییییی؟! با تعجب به حسین نگاه کردم چشمان قهوه ای زیبایش سرخ شده بود صورت جذابش پر از اخم و چروک بود و انگشت اشاره اش که جلوی چشمانم بود.. قطره اشکی از چشمانم ریخت و زیر لب باشه ای گفتم.. نگاهم را از چشمانش گرفتم و به ایوان طلا خیره شدم. امام رضا جانم چرا اینجوری شد؟؟؟ تا بحال حسین را اینطور ندیده بودم. چقدر ته دلم خالی شد از این حسین.. سرم رابرگرداندم اما حسین نبود! کلافه و دستپاچه اطرافم را نگاه کردم.. آرمین هم نبود! با دست به سرم ضربه ی آرامی زدم و گفتم: _یا امام رضا خودت رحم کن.. نکنه اتفاقی بیوفته..یا حسین! دستپاچه داخل حیاط میچرخیدم.. کلافه به مردها نگاه میکردم تا حسین را پیدا کنم.. گریه ام گرفت و دیگر نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.. با صورتی پر از اشک و هق هق نامش را صدا میزدم و دنبالش میگشتم.. _حسیییین؟ .... حسین من؟... حسین...کجایی؟؟؟ یا امام رضا حسینم کووو؟! از شدت نگرانی و گریه همانجا روی زمین افتادم.. همه دورم را گرفتند اما من حالم خوب نبود.. سرگیجه داشتم و همه چیز را دوتایی و چهارتایی میدیدم.. دستانم را روی سرم گذاشتم و اسمش را فریاد زدم: _حسیییییین؟؟؟ نمیدانم چه شد.. فقط در عالم تیره و تاریکی دیدگانم کسی را دیدم که دوید سمتم... پ.ن: سورپرایز داریم براتون😍😍 ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram