eitaa logo
مدافعان حجابیم
225 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت_چهاردهم صدای مادرم بود که جیغ میکشید و
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین _دوستت؟ کجاست آدرسش؟ _توبرو من بهت میگم... باید میرفتم سمت ریحانه..او بلد بود مرا چطور آرام کند.هق هق کنان آدرس را به آرمین دادم و اوهم جلوی در خانه ی آنها ایستاد و من پیاده شدم.. زنگ درشان را زدم: _کیه؟ _سمیرام...بگید ریحانه بیاد بیرون.. _بیاتو سمیراجان زهرا هم اینجاست.. _ممنون بگید بیاد بیرون کارش دارم.. _باشه.. بعد از چند دقیقه ریحانه و زهرا با چادر رنگی آمدند بیرون..حدس میزدم آرمین آنهارا ببیند تعجب کند که همینطور هم شد! تا ریحانه آمد سریع خودم را روی شانه هاش انداختم و صدای گریه ام بالارفت.. _ریحاااانهههه... ریحانه..باباممم.. _چیشده دختر؟بابات چیشده؟ زهرا درحالیکه دست روی کمرم میکشید گفت: _چیشده سمیراجون؟کمکی از دست ما برمیاد؟ _بابام رفته توی کما و من و مامانم فردا میریم ترکیه... ریحانه مرا محکم درآغوش گرفت و اشک گرمش که روی دستم افتاد را حس کردم.. _عزیزدلم حتما برو اونجا و مراقب پدرت باش..بی پدری خوب نیست.. یادم نبود ریحانه هم وقتی بچه بوده پدرش را ازدست داده بود.. پس خوب درکم میکرد... _ریحانه نمیدونم باید چیکار کنم؟ پس عقد تو چی میشه؟ درس و دانشگاهم چی میشه؟ اصلا خود بابا چی میشه؟؟ ریحانه با لبخند اشک های روی گونه ام را پاک کرد و با صدای گرفته ولی باز هم مهربان گفت: _غصه نخور همه چیز درست میشه. _چجوری؟ _سمیرا؟اگر بهت بگم یه کاری بکنی نه میاری؟ _چه کاری؟ ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram