eitaa logo
مدافعان حجابیم
237 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت_دهم با صدای جیغ خودم از خواب پریدم! صور
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین _چته دختر؟خونه رو گذاشتی رو سرت.. آب دهانم را قورت دادم و دستانم را روی شانه های ریحانه گذاشتم.. _ریحانه..خودت مگه نگفتی شوهرت برای ماموریت باید بره کشورهای عربی؟ مگه نگفتی اونجا جنگ داخلیه؟ _خب؟ _نزار بره..من جای تو دلشوره دارم تو چطور میتونی انقدر دل گنده باشی؟ ریحانه لبحندی زد و مرا به آغوش کشید.. _قربونت برم من آخه.. ما خودمون به همدیگه قول دادیم و اینجور زندگی رو قبول داریم. عصبانی تر شدم و فریاد کشیدم.. _چرااا؟ چطور میتونی این زندگی احمقانه رو قبول کنی؟ سکوت کرد و تا نزدیک باغچه ی حیاطشان قدم زد.. _چون ما اینجوری باور داریم به خدا میرسیم.. _واسه من روضه نخون ریحانه..اگر جونتو بزاری کف دستت بری به خدا میرسی؟ این احمقانه است یه جور خودکشیه! _ما توکل و توسل میکنیم..با خدا برای رسیدن به خودش معامله میکنیم.. _نمیفهممت ریحانه بنظرم کافیه چون من هیچوقت این مضخرفات رو درک نمیکنم! کلافه و سر به زیر از منزلشان بیرون زدم و رفتم سمت خیابان.. قدم میزدم و خرده سنگ ها را با کفش کتانی مشکی ام شوت میکردم! اصلا عقیده ی ریحانه را نمیتوانستم درک کنم.. با چادر پوشیدنشان در گرما و سرما و نمازی که بنظرم فقط خم و راست شدنِ بیهوده است کاری نداشته باشم،نمیتوانم قبول کنم خودکشی هم برای خداست! آه بلندی کشیدم و به خانه برگشتم..باید کم کم خانه را برای برگشتن پدر و مادر آماده میکردم،اما این خانه ی درهم را تنهایی حریف نیستم!از آشپزخانه شروع میکنم.. ظروف کثیف و درعین حال زیبا را شروع به شستن کردم! خدای من چقدر ازاین کار متنفر بودم..ناچارا ادامه دادم و سپس به گردگیری کردن کابینت های تمام ام دی اف و سفید رنگ پرداختم.. با یک دست گردگیری و با دست دیگر عرق پیشانی ام را پاک میکردم! چقدر هوا گرم شده... کار را نیمه تمام رها کردم و خودم را روی تخت اتاق انداختم! افکار به هم ریخته ام لحظه ای آرامش برایم نگذاشته بود.. _ریحانه، نامزدش، مرگ!... من ،تخصص قلب،ترکیه! ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram