💐مصطفی بختی، پنجم مرداد سال ۶۱ در مشهد به دنیا آمد.
او از بدو تولد تا ششسالگی را در خیابان گلشهر گذراند و همزمان با ورودش به کلاس اول دبستان، همراه با خانواده به قاسمآباد، نقلمکان کرده و تا زمان ازدواجش در همین محدوده زندگی کرد.
💐شهید بختی با ورود به دوره تحصیلی راهنمایی، به عضویت بسیج درآمد و نیرویی فعالی در این حوزه شد. او بعد از گرفتن دیپلم علوم انسانی، وارد حوزه علمیه شد و به مدت چهار سال به تحصیل در علوم دینی پرداخت و همزمان با آن، برای امرارمعاش به شغل آزاد مشغول شد.
💐مصطفی با پایان خدمت سربازی که در ارتش گذراند، دوباره راه تحصیل را در پیش گرفت و با دادن کنکور در رشته حقوق پذیرفته شد، اما درنهایت موفق به رفتن نشد.
💐او در سال ۱۳۷۸ ازدواج کرد و حاصل ۱۶ سال زندگی مشترکش، تولد دو دختر را در پی داشت. او از زمانی که آمریکا در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ به عراق حمله کرد، به فکر دفاع از حرم اهلبیت (ع) بود. به همین خاطر در همان سالها با راضی کردن همسر و خانوادهاش، به همراه پدر راهی شهر نجف شد تا شرایط را از نزدیک ببیند
و اگر بیحرمتی به حرمین را مشاهده کرد، برای دفاع به سایر گروهها بپیوندد.
او بعد از گذشت یک ماه و راحت شدن خیالش از بابت حفظ حرمت حرم اهلبیت (ع)، به مشهد بازگشت.
💐با آغاز جنگ در سوریه، مصطفی این بار تصمیم به رفتن و دفاع از زینبیه گرفت. دو مرتبه نیز برای این کار اقدام کرد، اما به خاطر مسائل قانونی، مانع رفتن او شدند
تا اینکه سال ۹۴ با پیوستن به تیپ فاطمیون، امکان رفتن او میسر شد.
مصطفی بختی، هفتم اردیبهشت با داشتن دو دختر، بعد از گرفتن رضایت از همسر و خانوادهاش، برای جنگ با داعش، راهی کشور عراق شد. او بعد از سه هفته حضور در منطقه عملیاتی، نخستین تماس را با خانوادهاش برقرار کرد و
هفته پایانی ماه رمضان نیز، در آخرین تماس، جویای حال خانوادهاش شد و خبر سلامتی خود را به آنها داد.
💐او پس از ۷۵ روز دفاع از زینبیه در برابر عناصر تکفیری داعش، ۲۲ تیر ۹۴ با اصابت ترکش به شهادت رسید. خانواده او چند روز پس از شهادتش، از این واقعه مطلع شدند و هفتم مرداد پیکرش به مشهد منتقل شد.
💐مراسم تشییع پیکر این شهید گرانقدر، هشتم مرداد با حضور مردم و مسئولان و نیروهای بسیج از مقابل حسینیه «پیروان دین نبی (ص)»، تشییع و بعد از طواف در حرم امام رضا (ع)، در قطعه مدافعان حرم بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مصطفی_بختی
#شهید_مدافع_حرم
#زندگینامه
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#04_24
#martyr
#jihad
🔹🔹گفت وگو مادر شهیدان مصطفی و مجتبی بختی
شما افغانستانی هستید یا ایرانی؟
🔹بچهها از طریق نیروهای ایرانی موفق به رفتن نشدند به این دلیل تصمیم گرفتند یکجوری خود را وارد گروه فاطمیون کنند.
🔹دو بار خود را افغانستانی جا زدند اما هر دفعه که برای تحقیقات آمدند، لو رفتند چون ایرانی ها نمیتوانستند با این تیپ اعزام شوند.
🔹یک بار دیگر که اقدام کردند فرماندهان فاطمیون شک کردند و وقتی مدرک خواستند آنها گفته بودند ما مدرک نداریم. یکی از فرمانده ها میگوید شما راستش را بگویید ایرانی هستید یا افغانستانی، ما در هر صورت شما را میبریم.
🔹مصطفی میگوید واقعا راستش را بگوییم میبرید؟ میگویند آره. اما وقتی بچه ها حقیقت را گفتند آنها امتناع کردند. خیلی ناراحت میشوند و میگویند اما شما قول دادین؟ که دیگر اصرار فایدهای نداشته.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مصطفی_بختی
#شهید_مدافع_حرم
#خاطره
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#04_24
#martyr
#jihad
✨مادر شهید بختی؛
*رفتنشان به سوریه جالب بود
🌻رفتنشان به سوریه جالب بود. بیرون از خانه قرار مدارشان را گذاشته بودند که چگونه رضایت مرا جلب کنند. مثلا جدا جدا هم آمدند خانه که من متوجه نشوم. دو نفری زانو زدند و نشستند مقابل من، گفتند: مامان یک لحظه بنشین. پرسیدم: چه شده؟ اینطور که شما دو تا با هم آمدید حتما اتفاقی افتاده.
✨ گاهی مثل دوقلوها حتی جملاتشان را مثل هم بیان میکردند. شروع کردن به صحبت و گفتند: مامان ما همیشه میگفتیم کاش زمان کربلا بودیم تا بیبی زینب(س) تنها نبود، کاش به داد او میرسیدیم، یعنی ما فقط باید زبانی بگوییم کاش بودیم یا باید عمل هم بکنیم؟ گفتم: خب! منظورتان چیست؟ گفتند: ما میخواهیم برویم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، اگر ما نرویم دشمن میآید در خانهمان، مگر نه اینکه آقا فرمودند: اگر این شهدا نبودند دشمن در مرز ایران بود؟!
✨گفتم: مامان از نظر من مشکلی نیست رضایت میدهم بروید اما مصطفی تو باید رضایت خانمت را هم بگیری. اتفاقاً مادر خانم مصطفی میگفت اگر تو رضایت نمیدادی او نمیرفت. گفتم: من هیچ وقت چنین کاری نمیکردم، مگر بچهام میخواست راه بد برود و کار خلافی انجام بدهد؟! بهترین جا را انتخاب کرده بود.
✨ خلاصه اینها رضایت گرفتند و رفتند دنبال هماهنگی کارهایشان. یکسال و نیم دو سال هم طول کشید تا موفق شدند. همیشه میگفتند مامان اگر واقعا راضی باشی کار ما درست میشود.
✨یعنی اعتقاد بچهها خیلی قوی بود و حتی از پدرشان هم اجازه گرفتند ولی من با آنها صمیمیتر بودم. هروقت مصطفی حرفی را نمیتوانست به پدرش بزند به من میگفت، مشکلی و حرف و حدیثی نداشتیم، هر چه پیش میآمد با هم درمیان میگذاشتیم.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مصطفی_بختی
#شهید_مدافع_حرم
#خاطره
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#04_24
#martyr
#jihad