نکته روز:
یکی از راههای شیرین تر شدن زندگی اینه که زن و شوهر بتونن با همدیگه حرف بزنن
خانمها به جای ناراحت شدن از یک سری کارهای آقایون و قیافه گرفتن ،خیلی راحت به همسرشون بگن که فلان کار منو اذیت کرده
مردها وقتی میبینن که خانمشون قیافه گرفته میرن تو فکر ، وقتی دلیلش رو پیدا نکنن بیخیال میشن
اینجوری خانم حس میکنه آقا براش اهمیت قائل نیست
خلاصه اینکه به جای قیافه گرفتن ، بهتره مشکل رو شفاف توضیح بدید
این داستان خودش باید کشف کنه و خودش باید بفهمه رو بندازید دور لطفا
با قیافه گرفتن و غر زدن شاید چند صباحی جواب بگیرید ولی بعدش قطعا مردتون رو از دست میدید چون مرد پیش خودش فکر میکنه که ای بابا اینم همش غر میزنه و قیافه میگیره پس ولش
رفقا اگه حس کنم که نکاتی که در مورد ترفندها و مهارتهای زناشویی که دارم براتون میگم رو دوست ندارید ، حذفش میکنم
نظرتون رو تو خصوصی بگید
فضائل علوی :
ضربت علی یوم الخندق افضل عبادت الثقلین
ضربت علی ع در روز خندق از عبادات جن و انس تا قیامت بالاتره
جونم به این سردار سپاه نبی اکرم ص
جونم به این مولا
نکته مهدوی:
امروز هم شما رو دعوت میکنم به اینکه امام زمان عج رو یاد کنید حتی به اندازه یک صلوات
والله تنها راه نجات بشر ،امام زمانه
اگر میخواهید از غم و سختی زمانه راحت بشید به امام زمان عج پناه ببرید و کارهاتون رو به ایشان بسپارید
به امید روزی که جزو سربازان حضرت باشیم
بچه هاتون رو به امام زمان عج بسپارید تا آقاجانمون ایشان رو به عنوان سربازشون تربیت کنند
نکته :
اگر دوست دارید به جمع باشگاه امام زمانی ها بپیوندید
بسم الله
https://ppng.ir/d/3VxA
📚 #کاردینال
📖 #قسمت_نود
✍ #م_علیپور
*امیر
خانم مقدم برگشت و به ما که با فاصله ای دور پارک کرده بودیم نگاهی انداخت !
شهریار زیر لب گفتم :
- میترسم این دختره یه گندی بزنه! معلومه ترس برش داشته ...!
صدف خانم با بی تفاوتی گفت :
- در هر حال هیچ راهی نداشتیم که یک نفر رو وارد اون خونه بکنیم و هیچ کسی هم بهش شک نکنه!
تنها کسی که میتونه به آقای مقدم بیشتر از بقیه نزدیک بشه توی این شرایط فقط دخترش بود!
خانم مقدم دم خونه ایستاد و زنگ آیفون رو زد و به انتظار ایستاد .
انگار که توی دلم رخت میشستن ... به شدت استرس داشتم و شروع کردم به آیت الکرسی خوندن، ته دلم از خدا خواستم که خودش مراقبش باشه.
وارد خونه که شد شهریار گفت :
- آخرش من نفهمیدم که چرا وقتی جرم این افراد براتون مسجل شد انقدر راحت اجازه میدین ول بچرخن و هر کاری بکنن؟!
صدف خانم در حال رانندگی جواب داد :
- وقتی هدف مهمتری باشه ، باید از گزینه های کوچیک دیگه موقتاً صرف نظر کرد ... گرچه خیلی از این افرادی که الان با ورود غیرعمدی شما به سیستم تونستیم شناسایی کنیم قبلاً نمیشناختیم ...!
شهریار با ناراحتی گفت :
- فعلاً که اطلاعات شما ظاهراً بیکار نشسته و ما بدون هیچ امنیت و پشتوانه ای وارد گود شدیم!!
الان آقای عظیمی مدارکی که براش فرستادم و خواهش کردم ممنوع الخروج شون کنه رو پرت میکنه گوشه ی دفترش و میگه :
برو بابا دلت خوشه! چه دستور هم داده که اینا نفوذی هستن لطفاً ممنوع الخروج شون کن!!
رو به شهریار جواب دادم :
- البته اطلاعات ظاهراً اونقدرم بیکار ننشسته ، چون که صدف خانم خیلی وقته که همراه ما هست و ما بی خبر از ماجرا بودیم!
صدف خانم لبخندی زد و گفت :
- وقتی جریان #آدرنوکروم لو رفت ، خیلی زود رده های بالای امنیتی دستور پیگیری ماجرا رو دادن ، چون این اتفاق خیلی مهمی بود که دو نفر آدم عادی بدون هیچ آموزشی بتونن یه مورد فوق امنیتی در این سطح رو گزارش کنن.
تصمیم سازمان این شد که بیشتر به شما نزدیک بشیم تا بتونیم سر در بیاریم که واقعاً انقدر اتفاقی وارد ماجرای به این مهمی شدین یا دست دیگه ای توی کار هست ...!
شهریار به پشت دستش کوبید و گفت :
- ای بسوزه پدر سادگی که منم زود گول خوردم! نمیدونستم شما نیروی امنیتی هستین!
صدف خانم ادامه داد :
- مطمئن بودیم که افرادی که دست شون از چنین معامله ی کلانی کوتاه شده ، قطعاً فرد یا افرادی که اونا رو لو دادن پیدا میکنن تا بفهمن کی هستن و چه بسا ازشون انتقام میگیرن.
پس برای شناسایی رده های بالایی این مافیا هم که شده ؛ باید تا مدت ها بصورت نامحسوس شما رو رصد میکردیم!
شهریار با دلخوری گفت :
- اما واقعاً انصاف نبود که منو اوسکول کنید که زبان بلد نیستم و از این حرفا! چقدرم پول خرجکردین ها ... شرمنده بخدا من اون پول ها رو پس میدم.
صدف خانم از دور برگردون دور زد و گفت :
- باور کنید این جزو برنامه نبود و من واقعاً زبانم بد بود ... در واقع من عربی مسلط ترم!
اما واقعاً به لطف شما خیلی زبان رو بهتر یاد گرفتم ... اون پول هایی که دادم هم هیچ ربطی به بیت المال نداره و از حسابم شخصیم براتون واریز کردم !
شهریار که خوشحال شده بود گفت :
- اما خدایی این خانم مقدم خیلی زبان خوب درس میده ... خدا کنه طفلی ماموریتش رو با موفقیت طی کنه!
حالا مطمئنید اون گوشی که توی گوشش هست نویز و اینا نمیده؟ تو فیلم ها آخه یهو نویز میده طرف لو میره و یهو بنگ ...! دخلش رو میارن!
یهو استرس به جونم افتاد و داد زدم :
- شهریار میشه بس کنی!
صدف خانم که متوجه نگرانی من شد جواب داد :
- نگران نباشید ، هُدی در امنیته و الان به طور کامل بچه ها دارن رصد میکنن.
رو به صدف خانم گفتم :
- گفتین که توی لیست فقط یه نفر دیگه بوده که هیچ سوء پیشینه و رابطه ی خاصی با آقای مقدم نداشته درسته؟
صدف خانم جواب داد :
- بله ... سن و سالشون بالاست! و چون محل زندگیشون توی مشهد هست داریم الان به سمت خونه شون میریم تا بفهمیم ماجرا از چه قراره ... !
تا رسیدن به مقصد توی سکوت با امام رضا(ع) درد و دل میکردم و دلم برای دیدن گنبد طلایی داشت پرپر میزد ...!
در خونه ی ویلایی تو محله ی قدیمی ایستادیم.
شهریار زنگ در رو به صدا در آورد و آیفون قدیمی دچار نویز شد و صدایی از فردی که گوشی رو برداشته بود نشنیدیم!
چند دقیقه بعد پیرمردی در رو باز کرد!
کلاه سبزی که نشونه سید بودنش بود رو روی موهای سفیدش گذاشته بود و با تعجب نگاهی به ما کرد و گفت :
- سلام علیکم ... بفرمایید ؟
صدف خانم لبخندی زد و گفت :
- سلام آقا سید حالتون چطوره؟
- آقا سید کمی به صدف خانم نگاه کرد و گفت :
- درمونده نباشی دخترم ... ببخشید به جا نیاوردم! دیگه پیر شدیم و چشم هامون کم سو شده ...
👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال 📖 #قسمت_نود ✍ #م_علیپور *امیر خانم مقدم برگشت و به ما که با فاصله ای دور پارک کرده
صدف خانم با مهربونی گفت :
- ما زائر آقا امام رضا هستیم ...
۱ ساعت میتونیم خونه شما استراحت کنیم؟
آقا سید با خوشاخلاقی در رو باز کرد و گفت :
- زائر آقا روی سر ما جا داره ... بفرمایید.
صدف خانم اول خودش وارد خونه شد و بعدش ما سلام علیک کردیم و وارد شدیم.
خونه ی قدیمی که در و دیوار و وسایلش ما رو به نوستالوژی خونه ی پدربزرگ و مادربزرگ هامون برد ...!
روی مبل قدیمی نشستیم.
آقا سید در حالی که به سمت آشپزخونه کنج هال میرفت گفت :
- تکتم خانم؟ کجایی ... بیا خانم زائر آقا اومده ...
چند دقیقه بعد یهو پیرزن به شدت نورانی و مهربونی با چادر گلدار وارد پذیرایی شد و بی مقدمه گفت :
- قربون قدم تون برم ... منت به سر ماست که زائر آقا قدم های متبرکش رو توی کلبه ی درویشی ما بزاره!
با خجالت سلام علیک و تشکر کردیم.
تکتم خانم به سمت صدف خانم رفت و بغلش کرد و مثه مادربزرگ مهربون بغلش کرد و بوسیدش.
آقا سید با سینی چایی و توت خشک و نبات و قند برگشت و همه شون روی میز گذاشت و گفت :
- بفرمایید میل کنید ، ناقابله!
تشکر کردیم و شهریار که ظاهراً خیلی گرسنه بود چایی و نبات شاخه ای رو برداشت.
آقا سید در حال پرسیدن آب و هوای بین راه و اینکه از کدوم شهر اومدیم بود و منم جسته گریخته مشغول جواب دادن بودم که صدف خانم وسط حرفم پرید و مودبانه گفت :
- حقیقتاً ما غیر از زیارت و احوالپرسی، برای یه کار دیگه هم مزاحم تون شدیم ...
تکتم خانم با تعجب جواب داد :
- بلا به دور ، خیره ان شاالله ... چی شده دخترم؟
صدف خانم با مهربونی دست تکتم خانم رو گرفت و گفت :
- شما آقای مقدم رو میشناسید؟
تکتم خانم پشت چشم نازک کرد و بدون اراده دستش رو از دست صدف خانم بیرون کشید و گفت :
- کدوم مقدم؟
من ادامه دادم :
- آقای ثابتی مقدم ... پسر حاج عطا
آقا سید سرش رو پایین انداخت و گفت :
- لعنت به دل سیاه شیطون ... به فرض که بشناسیم! چی عایِدِ شما میشه ؟
صدف خانم که متوجه شد چندان دل خوشی از آقای مقدم ندارن گفت :
- حقیقت اینه که ما هم دل خوشی از آقای مقدم و بعضی کاراش نداریم ، اما ماجرا اینه که متوجه شدیم هر ماه مبلغی رو به حساب شما واریز میکنن،
میخواستیم اگر شما صلاح بدونید و اجازه بدین علتش رو بدونیم ؟
آقا سید با ناراحتی از روی صندلیش پا شد و به سمت اتاق رفت ...!
چند دقیقه بعد با صندوقچه ی کوچیکی برگشت و درش رو باز کرد.
کارت عابری رو از کیف پول کوچیکی در آورد و روی میز انداخت و با عصبانیت گفت :
- بفرما دختر ... پاشو برو و این کارتم با خودت ببر! به اون آقای مقدمم بگو که خیلی دنبالش گشتم تا بهش بگم ما سر خون بچه مون با کسی تاخت نمیزنیم و این پولا هم تا قیام قیامت به من و این زن حرومه !
از این ماجرا هم هیچکدوم از بچه هام خبر ندارن، تا خدایی نکرده یه وقت شیطون چشم شون رو نبنده تا گول بخورن و دست به این پول نجس حرومی بزنن ... !
تکتم خانم به اینجای حرفای آقا سید که رسید به گریه افتاد و با گوشه ی چادرش اشک هاش رو پاک کرد.
من که به شدت متاسف و متعجب شده بودم گفتم :
- تو رو خدا ببخشید که باعث ناراحتی تون شدیم! واقعیت اینه ما خودمون دنبال این بودیم که آقای مقدم برای چی به حساب شما پول واریز میکنه ... چون ایشون متاسفانه به حساب آدم های نرمالی پول نمیریخته جز حساب شما و نامادریشون ...
یهو تکتم خانم گفت :
- نبات بانو؟ منظورتون نبات بانوئه ...؟ مگه هنوز زنده ست ... ؟ تو رو خدا خبری ازش دارین؟!
یهو آقا سید رو ترش کرد و به سمت خانمش گفت :
- دل بِکن زن از این خانواده ... ! باز یه اسم ازشون شنیدی همه چی یادت رفت ...؟ یادت رفت بدبخت و آواره مون کردن ... ؟ دختر دسته گل مون رو کشتن؟ چی یادت رفته ها؟
که انقدر راحت حال و احوال شون رو میپرسی؟
ادامه دارد ...
#م_علیپور
💠 حضرت علامه حسن زاده آملی(ره)
🔹 بدان که علم و عقل و ادراک به يک معنی است، چنان که عالِم و عاقل و مُدرِک، و نیز معلوم و معقول و مُدرَک. شيخ رئیس را رسالهای است موجز در معراج به فارسی، آن رساله بدان وجیزی بسیار عزیز است و حاوی نکاتی بلند، بلکه آن رساله جملگی نِکات است. در آن رساله گوید: فرق ميان علم و عقل جز به نام نیست؛ امّا در حقیقت یک قوت است که پذیرا و داناست. همان که پذیرد؛ داند و همان که داند؛ پذیرد.
📘 دروس معرفت نفس/ درس پنجاه و هشتم/ ص۲۲۶
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله
🔹 فکر کردن محدودهی خاصی ندارد. در جمادات، در آفرینش زمین و آسمانها، در ستارهها و دیگر موجودات نظام آفرینش می توان تفکّر کرد که چه کسی آنها را پدید آورده؟ و اینها چطور به وظایف خود عمل می کنند؟ تمام موجودات بر اساس علم و شعور و آگاهی حرکت میکنند.
در تمام حالات خود مشغول فکر کردن باشید.
📘 شرح مراتب طهارت/ج۱/مجلس چهاردهم/ص۱۹۳
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله
💫 شهِدتُ مُحَیّاهُ بِعَینِ شُهُودِهِ
💫 صباحاً مَساءً کَرَّةً غِبَّ کَرَّةِِ
🔹 به همان دیدن و شهود او چهرهاش را در بامداد و شبانگاه پی در پی (مرتبهای بعد مرتبهای) مشاهده (و نظاره) میکنم.
✨ شهود وجه الله
🔹 آن که فرمود: به همان شهود او روی او را مشاهده میکردم، برای آن است که شهود عبد، بالعرض است، و شهود حق بالذات.
و هر بالعرضی به بالذات تعلق عینی دارد؛ یعنی عین الربط به اوست که: "بحول الله و قوته اقوم و اقعد"؛ لذا اِسناد افعال به حق سبحانه، بر اساس توحید افعالی بالأصالة است، و اِسناد آن به خلق بالتبع؛ چون غیر حق را، یعنی شئون او را، نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال، هیچ نحوه استقلال وجودی نیست، بلکه شئون او را فقر ذاتی نوری به اوست که:
📖 "یا اَیُّهَا النَّاس اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی الله وَ اللهُ هُوَ الغَنیُّ الحَمیدُ" ؛ لذا اِسناد فعل شهودی عبد باید به همان اِسناد این فعل، به حق باشد تا توحید صمدی قرآنی محفوظ باشد.
🔹 "محیّا" وجه و روی را گویند. وجه شیء به يک معنا خود شیء است، که در قرآن فرمود:
📖 "فَاَینَما تُوَلوا فَثَمَّ وَجهُ الله (بقره/ ۱۱۶)".
📘 ترجمه و شرح قصيده ی عائره ی ینبوع الحیوه/ بيت دوم/ ص۳۱
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
سلام علیکم
یکی از همراهان گرامی پیام دادند ودر مورد آداب همسر داری لطف داشتند واز ما درخواست کردند که در صورت امکان در مورد بر خورد با فرزندان مطلب بزاریم .
باید بگم فرزند داری خیلی مهم وحساس است نمیشه در موردش نکاتی گفت حتما باید از مشاور کمک گرفت یکی از مهمترین وپر اهمیت ترین کارها در حال حاظر فرزند داری میباشد.
إلهی، چگونه حسن از عهدۀ شکر وجودت برآید که دارِ غیرمتناهی وجودت را به او بخشیدی
فراز۳۵۳
#علامه_حسن_زاده_آملی
#الهی_نامه
#مدافعان_ظهور
@modafeanzuhur
#پست_شماره_۲۳: ✨✨🌷
✍️ فلسفه کجا و عرفان کجا :
🔸 فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت .
آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند .
آن نور است و این نار.
آن درسی بُوَد و این در سینه .
از آن دلشاد شوی و از این دلدار .
از آن خداجو شوی و از این خداخو .
آن به خدا کشاند و این به خدا رساند .
آن راه است و این مقصد .
آن شجر است و این ثمر .
آن فخر است و این فقر .
آن کجا و این کجا .
📗#کتاب_هزار_ویک_نکته_نکته ۱۹۶
#علامه_حسن_زاده_آملی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
🍀خوشا به حال کسى که از خواب غفلت بيدار شود و خود را آماده سازد!
🍀خوشا به حال کسى که سرّ خود به غير خدا نگويد
🍀و فقط در راه تقرّب به او و لقا و رضايش کوشش کند!
🍀چه، به ما امر شده است جز او کسى را عبادت نکنيم
🍀و جز او کسى را نجوئيم.
🍀پس خدا را با خلوص قلب، يگانه دان!
🍀تا با چشم بصيرت نظاره کنى که لا هو الا هو و لا اله الا هو؛ و او اول و آخر و ظاهر و باطن است، و هر کجا باشيد با شماست.
📗#رساله_لقاء_الله
#علامه_حسن_زاده_آملی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
4_5839394285320929542.mp3
16.23M
#شرح_دروس_معرفت_نفس
#جلسه_صدوسی۱۳۰
#شرح_کتاب_معرفت_نفس
#از_کتاب_معرفت_نفس
#علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏💢