👆👆👆
💞#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت6⃣3⃣
ــ #امام با تو چه كارى داشت؟
ــ سريع به سوى خانه #امام حركت كردم.
شكر #خدا كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد #امام رفتم سلام كرده و نشستم.
#امام به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد.
#امشب مى خواهم به تو #مأموريّتى بدهم تا همواره #مايه افتخار تو باشد".
ــ بعد از آن چه شد؟🕊🕊
ــ #امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به #بغداد بروم.
او نشانه هاى #كنيزى را به من داد و من بايد آن #كنيز را خريدارى كنم.
با شنيدن اين سخن مقدارى به #فكر فرو مى روم.
#امام و خريدن #كنيز!
آخر من چگونه براى #جوانان بنويسم كه #امام مى خواهد #كنيزى
براى خود بخرد.
در اين كار چه #افتخارى وجود دارد؟
چرا #امام به #بِشر گفت كه اين #مأموريّت براى تو #افتخارى هميشگى خواهد داشت؟
در همين #فكرها هستم كه صداى #بِشر مرا به خود مى آورد
#ادامه_دارد... @modafeanzuhur
👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت2⃣4⃣
بِشر نامه اى را كه #امام_هادى(ع) به او داده بود در دست دارد، با احترام جلو مى رود و نامه را به #بانو مى دهد و مى گويد: بانوى من! اين نامه براى شماست.
#نرجس نامه را مى گيرد و شروع به خواندن مى كند. نامه به زبان رومى نوشته شده است. هيچ كس از مضمون آن خبر ندارد. #نرجس نامه را مى خواند و اشك مى ريزد.
چه شورى در دل بانو به پا شده است؟ خدا مى داند.
اكنون او پيامى از دوست ديده است، آن هم نه در خواب، بلكه در #بيدارى!
#نحّاس رو به #بانو مى كند و مى گويد: تو را به اين پيرمرد بفروشم؟ نرجس رضايت مى دهد، #پيرمرد سكّه هاى طلا را به نحّاس مى دهد.
#نرجس برمى خيزد و همراه بِشر حركت مى كند.
او نامه #امام را بارها بر چشم مى كشد و گريه مى كند. گويى كه عاشقى پس از سال ها، نشانى از #محبوب خود يافته است.
نرجس آرام و قرار ندارد، عطر #بهشت را از آن نامه استشمام مى كند.
ما بايد هر چه زودتر به سوى #سامرّا حركت كنيم...
به شهر #سامرّا مى رسيم، نزديك غروب است. وارد شهر مى شويم.
حتماً يادت هست كه رفتن به خانه #امام_هادى(ع) جرم است!
ما بايد به خانه #بِشر رفته و در فرصت مناسبى خود را به خانه #امام برسانيم.
#امشب هوا خيلى تاريك است و ما مى توانيم از تاريكى شب استفاده كنيم. نيمه شب كه شد، آماده حركت مى شويم.
#بِشر از ما مى خواهد كه خيلى مواظب باشيم و بدون هيچ سر و صدايى حركت كنيم.
وارد محلّه #عسكر مى شويم و نزديك خانه امام مى ايستيم.
تو باور نمى كنى لحظاتى ديگر به ديدار #امام خواهى رسيد. اشكت جارى مى شود.
صدايى به گوش مى رسد: خوش آمديد!
بِشر وارد خانه مى شود، زانوهاى نرجس مى لرزد، بوى گل #محمّدى به مشامش مى رسد. اينجا بهشت #نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است .
#امام_هادی (ع) به استقبال او می آید.
#نرجس سلام می کند و جواب می شنود.
#ادامه_دارد...
🔰 #امشب
🤲 احیـاء شـب #نیمه_شعبان
#امام_زمان
▫️سخنران : آیت الله میرباقری
▫️بانوای : حاج میثم مطیعی
📆 پنجشنبه ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۰
⏰ از ساعت ۲۳ به وقت عراق
⏰ از ساعت ۰۰:۱۵ بامداد به وقت ایران
📍کربلای معلی، جنب تل زینبیه، صحن عقیله بنی هاشم (سلام الله علیها)
📺 پخش زنده مراسـم از شبکه افق
مدافعان ظهور
💞 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت5⃣3⃣ يادم مى آيد دفعه اوّلى كه ما به سامرّ
💞#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت6⃣3⃣
ــ #امام با تو چه كارى داشت؟
ــ سريع به سوى خانه #امام حركت كردم.
شكر #خدا كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد #امام رفتم سلام كرده و نشستم.
#امام به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد.
#امشب مى خواهم به تو #مأموريّتى بدهم تا همواره #مايه افتخار تو باشد".
ــ بعد از آن چه شد؟🕊🕊
ــ #امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به #بغداد بروم.
او نشانه هاى #كنيزى را به من داد و من بايد آن #كنيز را خريدارى كنم.
با شنيدن اين سخن مقدارى به #فكر فرو مى روم.
#امام و خريدن #كنيز!
آخر من چگونه براى #جوانان بنويسم كه #امام مى خواهد #كنيزى
براى خود بخرد.
در اين كار چه #افتخارى وجود دارد؟
چرا #امام به #بِشر گفت كه اين #مأموريّت براى تو #افتخارى هميشگى خواهد داشت؟
در همين #فكرها هستم كه صداى #بِشر مرا به خود مى آورد
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مدافعان ظهور
#آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت1⃣4⃣ ــ چه كسى خواهد آمد؟ نكند #منتظر هستى كه ج
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت2⃣4⃣
بِشر نامه اى را كه #امام_هادى(ع) به او داده بود در دست دارد، با احترام جلو مى رود و نامه را به #بانو مى دهد و مى گويد: بانوى من! اين نامه براى شماست.
#نرجس نامه را مى گيرد و شروع به خواندن مى كند. نامه به زبان رومى نوشته شده است. هيچ كس از مضمون آن خبر ندارد. #نرجس نامه را مى خواند و اشك مى ريزد.
چه شورى در دل بانو به پا شده است؟ خدا مى داند.
اكنون او پيامى از دوست ديده است، آن هم نه در خواب، بلكه در #بيدارى!
#نحّاس رو به #بانو مى كند و مى گويد: تو را به اين پيرمرد بفروشم؟ نرجس رضايت مى دهد، #پيرمرد سكّه هاى طلا را به نحّاس مى دهد.
#نرجس برمى خيزد و همراه بِشر حركت مى كند.
او نامه #امام را بارها بر چشم مى كشد و گريه مى كند. گويى كه عاشقى پس از سال ها، نشانى از #محبوب خود يافته است.
نرجس آرام و قرار ندارد، عطر #بهشت را از آن نامه استشمام مى كند.
ما بايد هر چه زودتر به سوى #سامرّا حركت كنيم...
به شهر #سامرّا مى رسيم، نزديك غروب است. وارد شهر مى شويم.
حتماً يادت هست كه رفتن به خانه #امام_هادى(ع) جرم است!
ما بايد به خانه #بِشر رفته و در فرصت مناسبى خود را به خانه #امام برسانيم.
#امشب هوا خيلى تاريك است و ما مى توانيم از تاريكى شب استفاده كنيم. نيمه شب كه شد، آماده حركت مى شويم.
#بِشر از ما مى خواهد كه خيلى مواظب باشيم و بدون هيچ سر و صدايى حركت كنيم.
وارد محلّه #عسكر مى شويم و نزديك خانه امام مى ايستيم.
تو باور نمى كنى لحظاتى ديگر به ديدار #امام خواهى رسيد. اشكت جارى مى شود.
صدايى به گوش مى رسد: خوش آمديد!
بِشر وارد خانه مى شود، زانوهاى نرجس مى لرزد، بوى گل #محمّدى به مشامش مى رسد. اينجا بهشت #نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است .
#امام_هادی (ع) به استقبال او می آید.
#نرجس سلام می کند و جواب می شنود.
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
﷽
# با چه رويي به درگاهت بياييم
حالا فرض کنیم و هیچ اشکالی هم ندارد
اگر خدابه من امشب خطاب کرد:
ای بندۀ من! به تو امر کردم که فلان کار را بکن،
امّا نکردی
و گفتم که آن کار را نکن، ولی انجام دادی؛
به تو نعمت دادم؛
امّا سپاسگزاری نکردی
و در راه من استفاده نکردی؛
من از شما سؤال می کنم:
چه جوابی داریم بدهیم؟
#امشب درها باز است و هر چه می خواهی بگویی می توانی،
امّا سه سؤال از تو دارم.
گفتم بکن، نکردی؛
گفتم نکن، کردی؛
به تو نعمت دادم، امّا سپاسگزاری نکردی.
در اینجا من چه جوابی بدهم؟
شب نوزدهمِ شب های قدر،
شب سرنوشت سازی است.
امّا باید بگویم شب نوزدهم،
#شب شرمندگی است؛
#شب سرافکندگی است.
#خدایا! ما بد کردیم.
در اینجا مسئله پیش می آید كه اگر ما اعتراف کردیم،
آیا جواب مثبت است یا نه؟
مهم اینجاست.
«فَهَلْ ینْفَعُنِی ، یا إِلَهِی ، إِقْرَارِی عِنْدَكَ بِسُوءِ مَا اكْتَسَبْتُ»؛
#آیا این برای من سودی دارد که امشب اعتراف کنم به اینكه بد کردم؟
آیا این برای من فایده دارد؟
«وَ هَلْ ینْجِینِی مِنْكَ اعْتِرَافِی لَكَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَكَبْتُ»؛
1️⃣ و آیا اعترافم پیش تو من را نجات می دهد؟
اعتراف به اینکه من کار زشت کردم؟ جواب بر طبق تمام روایاتی که داریم، مثبت است:
«إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»
2️⃣. (خدا همه گناهان را مى آمرزد.) اهل معرفت می گویند
# به مقام غفّاریّت خداوند پناه ببر و از خداپوزش بطلب.
#شب نوزدهم، شبی است که انسان باید پناه به مقام غفّاریّت خداببرد
. امّا یک چیزی هم وجود دارد و آن اینکه امشب ما دستِ خالی نیستیم.
این را مکرّر گفته ام.
این طور نیست كه هیچ چیز نداشته باشیم.
بلكه یک گوهر گران بها در دلم دارم
و به آن اتّکا می كنم
#و آن حبّ امامعلی است. در خانۀ امامعلی برویم.
#التماس دعا.
1️⃣الصحیفۀ السجّادیّه، دعا 12
2️⃣سورۀ مبارکۀ زمر، آیۀ 53
📚 #حقیقت_بندگی
💫💥💫