eitaa logo
مدافعان ظهور
388 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۴ قسمت ۶ بدانید که هر کسی فلان عمل را انجام بدهد در روز قیامت به صورت مار محشور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۴ قسمت ۷ می‌بینی یک گوشه‌ی حرفش مربوط به آن آقاست؛ یک گوشه‌ی حرفش مربوط به آن دو نفر است؛ یک جمله‌ی حرف آقا مربوط به آن پنج نفر آقایان است؛ یک دوتا جمله‌ی آقا مربوط به آن چهارتا خانم است؛ یک کارهایی کرده‌اند آقا دارد پراکنده حرف می‌زند! الان ما می‌آییم موضوعی صحبت می کنیم، یک موضوعی را می گیریم به اندازه فهممان راجع به او حرف می زنیم، نمی‌دانیم دردتان چی هست که! اما آقا نه؛ آقا طبیب است؛ آقا طبیبی است که هرصبح طبابت می‌کند، هر روز ظهر مردم را بین نماز وقتی می‌آیند، خب بله یکی از لطایف هم این است که امام جماعت وقتی تشریف آورد برای نماز جماعت، قبل از مأمومین بیاید؛ البته این را من نمی‌گویم، دستور شرعی است (یکی از لطایفی که اینجوری به ذهنمان آمد، این است) امام جماعت قبل از مردم تشريف‌فرما می‌شود؛ معمولا هم الان مساجد ما اینطوری است؛ تشریف فرما بشود، بعد وقتی تشریف فرما شد در محراب ننشیند رو به قبله فقط خودش با خدای خودش! نه! از روی محراب رو کند به طرف در ورودی مسجد؛ مردم همینطور که وارد می‌شوند اینها را نگاه کند؛ حالاتشان را ببیند که اینها صبح تا ظهر چه‌کار کردند؟ چشمش هم باز است دیگر؛ اینها را مشاهده کند، که الان وقت نماز شده با این مشاهدات یک حالی دارد پیش خدا؛ بارالها ما این همه زحمت برای این مردم کشیدیم، این همه من تذکر می‌دهم، الان باز تشریف آوردند نماز، باز وضع و اوضاع خیلی آشفته است که! سر نماز برایشان دعا می کند؛ می‌خواهد قنوت بگوید برایشان دعا می‌کند. و لذا می‌بینید ائمه به غیر از آن مقداری که در نماز به اختیار ظاهری‌شان نیست، باید حمد بخوانند باید سوره بخوانند، سوره چون اختیارشان است، ناگهان می‌بینند که یک روزی جناب رسول‌الله دارد سوره‌ی قیامت را می‌خواند! چه شده؟! آقا باز دارد آن سوره را می‌خواند! فردا سوره‌ی کوثر را می‌خواند؛ سوره‌ی زلزله را می‌خواند؛ زلزال را. این خواندن‌ها نشان می دهد که ای داد بیداد.. باز مثل این که امروز آقا در محراب نشسته بود مردم همینجور می‌آمدند، یک صحنه‌هایی مشاهده کرده که عجب امروز این سوره را بعد از حمد دارد می‌خواند؛ مثل اینکه مربوط به یکسری چیزهایی است؛ آنهایی که در پای نمازند، بعد بین نماز صحبت می‌شود یک چیزهایی را که مردم! خدای متعال به منِ پیغمبر دستور داد به شما بگویم اینطور آنطور، ما یک کارهای خرابی کردیم آقا دارد فرمایشات می فرماید خرابی‌های ما درست شود! مسجد، انسان‌ساز است؛ اینها طبیبان دوّار اند. گاهی نه امام امیرالمؤمنین دلش آرام نمی‌گرفت صبح که برای مردم نماز خواند آنها را رهایشان کرد تا اذان ظهر بیایند تا اذان مغرب بیایند، که تازه معلوم هم نیست؛ آیا همه بتوانند اذان ظهر بیایند یا نه؟! نماز جمعه رفتنش حتما واجب است؛ در زمان امام. اما غیر نماز‌جمعه، نمازجماعت واجب که نیست؛ مستحب است.. شاید ظهر نیامدند، دلش تاب نمی‌گیرد ای داد! من یک صبح تا به ظهر اینها را باز رهایشان کنم؟! آقا شلاق دست می‌گرفت روز در زمان حکومت؛ شلاق دست می‌گرفت روز می‌آمد بازار کوفه بین مردم؛ بین مردم قدم می‌زد؛ آقا، آقا. نگاه کنید روایات را. یک ترکه، شلاق دست می‌گرفت، بعد می‌آمد بین مردم. بین مردم همینجور بازار دور می‌زد؛ دم مغازه‌ها، بین مشتری‌‌ها. مشتری‌ها را ببینیم چجوری معامله می‌کنند! روی حساب است یا نه؟! ببینیم بازاری‌ها چجوری می‌فروشند؟ چون ما اگر بتوانیم بازار را اصلاح کنیم، دوتا نقطه‌ی اجتماع مهم است؛ یکی نقطه‌ی خانواده است، یکی نقطه‌ی بازار است. اگر این دوتا اصلاح شود، اجتماع را خیلی می‌شود زیر و رو کرد! آقا ترکه دست می گرفت می آمد آنجا؛ بعد محاسبة‌النفس جناب شهید ثانی (گویا باشد) آنجا روایتی دیدم؛ آقا آمد بازار کوفه یکی از این روزها؛ یک وقتی مردم در حال خرید و فروش و بازاری‌ها در حال فروختن متاع‌ها؛ (یک وقتی دیدند) خب وقتی آقا می‌آمد، قطعا پخش می‌شد: آقا علی آمد؛ علی آمد؛ اميرالمؤمنين آمد.. یک وقتی دیدند آقا های های گریه می‌کند! که نامه ها برنامه ها ۱۴ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۴ قسمت ۷ می‌بینی یک گوشه‌ی حرفش مربوط به آن آقاست؛ یک گوشه‌ی حرفش مربوط به آن د
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۴ قسمت ۸ علی به این عظمت، تو مرد به این بزرگی! مگر نعوذ بالله بچه که نیست! چیه؟ گریه‌ی آقا چه شده؟! های های گریه می‌کند! جمع شدند دور آقا، آقا جان چرا گریه می‌کنید، چی‌تان است؟چه شده؟! فرمود: شما را باز امروز می‌بینم، گریه‌ام گرفته، نمی‌دانم با شما جه‌کار کنم؟ شب تا به صبح که از خستگی کار روز، می‌روید خانه می‌خوابید، صبح هم که الآن آمدم بازار می‌بینم، این می‌گوید به‌والله، او می‌گوید به‌والله، او می‌گوید به تا‌الله، صبح تا غروب هم که کارتان قسم خوردن است! پس شما برای آخرت‌تان کی برنامه دارید، یک چیزی جمع کنید؟! من خسته شدم. من شما را می‌بینم دردم می‌گیرد! به جای این‌که به این‌ها بگوید، این‌ها گریه کنند، آقا از دلسوزی، خودش گریه می‌کرد: نمی‌دانم به شما چه کنم؟ چرا این‌طور هستید؟ چرا به این اشکال هستید؟! چرا به این وضع هستید؟! حالا آقا رویش نمی‌شود بگوید: الان آمدم در این بازار، ندیدم از پانصد نفر که هستند، پانصد تا آدم باشند به شکل انسان! چرا شکل‌های‌تان این است، چرا به این وضع هستید؟! بعد فردای قیامت یقه‌ی من علی را می‌گیرند، می‌گویند: مگر تو نبودی؟ مگر ما به شما نگفتیم مواظب بندگان ما باشید! مگر شما را به عنوان چوپان قرار ندادیم (به منزله‌ی تشبیه) تشبیه را که نباید بگوییم: نعوذ بالله خدا جسارت کرد گفت مردم همه (نعوذ بالله) گوسفندند! نه، تشبیه، تنویر. فردا یقه‌ی من علی را می‌گیرند؛ می‌گویند: مگر من به تو نگفتم که تو ولی من هستی، باید بروی بین مردم، دلسوز مردم باشی، گوش‌شان را بکشی، حواس‌شان را جمع کنی! ولو فحش‌ات هم می‌گویند، بگویند! تو مأمور هستی. صاحبان رسالت کتاب‌دار را که می‌گویند؛ ااوالعزم، برای همین است که این‌ها تصمیم گرفته‌اند که دلسوزی‌هایی را که خدا امر کرده برای مردم بکنند، هرچه بلا به سرشان می‌آورند، بیاورند! فحش می‌گویند بگویند، ناسزا می‌گویند بگویند، آن‌ها را آتش‌شان می‌زنند، آن‌ها را شلاق‌شان می‌زنند، آن‌ها را زندان می‌اندازند، آن‌ها را مثل حضرت نوح آن‌قدر می‌زدند، گوش‌اش را خون می‌آوردند، بی‌هوش می‌کردند، این‌ها تصمیم گرفتند که برای مردم دلسوز باشند. یک وقتی می‌دیدند علی دارد گریه می‌کند می‌آمدند: آقا چیه؟ من شما را چرا این‌طور می‌بینم؟ چرا این‌طور هستید شما؟! می‌فرمود: شب تا به صبح که می‌روید خانه می‌خوابید، هیچ خبری از خدایی، پیغمبری، روزه‌ای، نمازی، ذکری، یک سجده‌ای چیزی نیست، صبح هم که الآن آمدم بازار، شما را از نزدیک دیدم، دیدم فقط دارید قسم می‌خورید! پس شما کی می‌خواهید برای ابدتان توشه جمع کنید؟ می‌دانید من آن روزتان را می‌بینم، من می‌دانم. امام زین العابدین، به مردم فرمود: روزی فرا می‌رسد به من می‌گویید آقا آن روز که تو حالی‌ات می‌شد، چوب در دست‌ات بود، چرا تو‌سر ما نزدی ما آدم بشویم؟! الان بر شما داد بکشم، از من ناراحت می‌شوید، اما من می‌بینم آن روز را شما که نمی‌بینید، ما چه کنیم؟ چه‌کار کنند آقا؟! چرا جناب حضرت پیغمبر اکرم فرمود که؛ دخترهای‌تان وقتی به دم بخت رسیدند، قدرت این را دارند بتوانند شوهر بکنند، این‌ها را معطل نکنید این‌ها مثل میوه‌های رسیده‌ای هستند که اگر سر درخت بماند، ضایع می‌شود، بیفتد هم ضایع می‌شود، این باید چیده بشود. این چیده بشود، استفاده بشود. چه تشبیهی کرده آقا جان! نه این‌که همه‌ی مردم درخت را، میوه را بلدند، معنا را می‌دانند، فرمود: این دختر دم بخت که رسید، میوه‌ی رسیده را می‌ماند، بچینید آن را! یک جوانی بیاید این دختر را بچیند ببرد، استفاده بشود. این میوه حرام نشود؛ در خانه‌ی پدر بماند، این میوه کم کم ضایع می‌شود. این میوه‌ی رسیده‌ی سر درخت، در خانه‌ی پدر در درخت باشد ضایع می‌شود، و حال این‌که درخت، دلسوزش است او را بار آورده. پدر و مادر دلسوز دخترند اما دختر بخواهد در خانه بماند، این دختر ضایع می‌شود. بعد فرمود که اگر بیفتد هم ضایع می‌شود؛ اگر نعوذ بالله برود دنبال نامحرم و شهوت به او فشار بیاورد نتواند کنترل کند، بیچاره‌تر! آقا فرمود: وقتی دخترهایتان رسیده شدند، این‌ها را معطل نکنید، بگذارید بروند خانه‌ی شوهرشان. بگذارید یک جوانی او را بجیند، ببرد، استفاده کند؛ نسائکم حرث لکم زنان شما کشت‌زارند. به زن‌ها یک دستور فرمود؛ فرمود:حریم مرد را در خانه، قوام بشمار، محترم بشمار، الرجال قوامون علی النساء این دستور خدای متعال به زن‌هاست، در مورد مردها، که مرد میخ عمود خیمه‌ی خانه است، این قوام است، الرجال قوامون علی النساء مرد در خانه قوام خانه است، آن ستون اصلی خانه است، زن به مرد قوام دارد. نامه ها برنامه ها ۱۴ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۴ قسمت ۸ علی به این عظمت، تو مرد به این بزرگی! مگر نعوذ بالله بچه که نیست! چیه؟
اما به مرد هم گفت: نسائکم حرث لکم، زنان شما کشت‌زار شما هستند، آقای شوی‌آقای مرد! این زن کشت‌زار تو است، همین‌طور که زمین کشت‌زار مزرعه‌ی خودت را مواظبت می‌کنی و شخم‌اش می‌زنی و شیارش می‌کنی و آب‌یاری اش می‌کنی و مواظب‌اش هستی، که این زمین از بین نرود، چاله‌هایش را هموار می‌کنی و...، این زن نسائکم حرث لکم این کشت‌زار است. از آن کشت‌زار، میوه، سبزی، برنج، نان و آب در می‌آوری از این کشت‌زار می‌خواهی فرزندی به نام انسان بیرون بیاوری! این کشت‌زار را درست حفظ‌اش کن بدان چه در دست داری؟ بدان چه نعمتی خدا به تو داده؟ این‌ها قاعده است. و لذا پیغمبر فرمود: دختر رسیده را معطل نکن بگذار برود. امام صادق فرزند عزیز جناب رسول الله ششمین نسل آقا جان، بعد از چند ده سال، آمد گفت: دخترهای‌تان هنوز عادت نشده‌اند، بدهید بروند. یکی از بزرگواران فرمود: والله امام صادق رویش نمی‌شود بگوید آقا من چه چیزها می‌بینم که رویم نمی‌شود حرف بزنم! نامه ها برنامه ها ۱۴ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
4_671561043452887338.mp3
6.2M
نامه ها برنامه ها ۱۵ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ قسمت ۱ اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین , ثُم الصَّلاَةُ وَ السَلامُ علی جمیع الانبیاء و المرسلین و علی سیدنا ابی القاسم محمد (ص) و علی آله الطيبين الطاهرین المعصومین یکی از برنامه‌های مهم در انسان سازی این است که می‌فرمایند: از اَمَل چشم پوش و در عمل کوش. اَمَل (با الف) یعنی آرزو، عمل (با عین) یعنی کار کردن، عمل کردن به خوبی‌ها و انجام آنچه را که نیک است. می‌فرمایند؛ از آرزوها سعی کن چشم‌پوشی کنی، آرزوهای دنیایی را از خودت دور کن و بیشتر سعی کن در مرحله‌ی عمل و انجام فعل و کار مشغول باشی. آرزوهای طولانی، معمولا در جوان کمتر خودش را ظهور می‌دهد. بیشتر به تعبیر روایات ما در پیران ظهور می‌کند. آن روایتی که داریم؛ فرزند آدم پیر می‌شود اما دو خصلت در او جوان می‌شود. از جنبه‌ی جسمانی رو به ضعف می‌رود، اما از دو جهت رو به قوت می‌رود: یکی حرص است و یکی هم آرزوهای طولانی. آرزوهایی که هر یک از آرزوهای او، شاید نیاز به ۵۰ سال عمر بخواهد و حال آنکه خودش عمرش به اتمام رسیده و همینجور روز به روز منتظر رفتن از این نشئه است، اما چیزهایی را آرزو می‌کند که نیازمند به یک زمان طولانی است. شاید آن آرزوهایش برای یک جوانی که تازه می‌خواهد یک زندگی را شروع کند هم از جنبه‌ی زمان‌بندی باز هم زیاد باشد. این خصلت هست، انسان است. در نشئه‌ی طبیعت است، حشر با این عالَم باعث می‌شود که کم‌کم خو می‌گیرد و دوست دارد که فقط در همین جا ادامه حیات دهد با همان وضعیتی که به آن خوشحال است. این است که می‌گویند از آرزو و اَمَل چشم پوش، کم کن و در عمل بکوش. سعی کن به انجام کارهای خوب، خودت را به کار بگیری. مرد جستجوی باش نه گفتگوی. حرف زدن خیلی مهم نیست، آن یافتن، جستن، به دست آوردن مهم است. داشتن مهم است. می‌خواهد که حرف سخاوت و جود را بزند، اما بهترین راهش این است که در جستجوی به دست آوردن خود این وصف باشد که واقعاً بخشنده باشد به عنوان مثال. حرف کم بزند، عمل زیاد بکند. این‌ جزو خصیصه‌های انسان‌های نیک و پاک است. بعضی‌ها وقتی می‌رسند، حرف فراوان می‌زنند. حرف‌های خوبی هم می‌زنند، حرف‌های زرق و برق‌دار و چرب و نرم هست، اما در مرتبه‌ی کار و کوشش و تلاش و عمل که رسیدند، می‌بینید که پایشان لنگ است. این‌ها مرد جستجو نیستند، مرد گفتگویند. حرف می‌زنند فقط! از دریا بخواه نه از جوی. اگر یک چیزی را می‌خواهی طلب کنی، آبی می‌خواهی بنوشی، برو از دریا آب بگیر. وگرنه آب جوی نه اینکه از آن، آب گرفتن بد باشد، اما همّت انسان را کوتاه می‌کند. اگر می‌خواهد جود را بگیرد، نیاز نیست از کسانی که گهگاه اهل جود و بخشش‌اند از این‌ها یاد بگیرد، برود درِ خانه‌ی کسی جود را یاد بگیرد که آنها معدن جود و سخایند. این است که اهل بیت علیهم السلام را وقتی که معرفی می‌فرمایند، می‌گویند معدن جود و سخا. نامه ها برنامه ها ۱۵ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ قسمت ۱ اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه ر
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ اینها آن گنجینه‌ی بخشش‌اند، باید از آنها یاد بگیرید. نماز خوب خواندن را می‌خواهید یاد بگیرید درست است از یک متقی سر محل‌تان، از یک آدم با تقوای دوستتان یاد بگیرید خوب است، نمی‌گوییم بد است، انسان حکمت را علم را کمال را، از هر کسی که بخواهد بگیرد خوب است، اما وقتی می‌خواهد نماز خوب را یاد بگیرد که چه نمازی است از امام زین العابدین یاد بگیرد، از دریای بیکران نماز یاد بگیرد، همت بلند باشد که انسان همیشه آب را از سرچشمه بنوشد، در جوی‌ها آب نوشیدن نه اینکه بد است، رفع تشنگی نمی‌کند. اما وقتی انسان به آن مخزن رسید تشنگی او بیشتر می‌شود، استعداد او قوی‌تر می‌شود، حقایق و معارف زلال‌تر را از مخزن و گنجینه‌اش می‌گیرد، این‌ها دستورات اخلاقی سطح عالی است. از دریا بخواه نه از جوی، این است که وقتی در ادعیه می‌خواهیم چیزی را از اهل بیت علیهم‌السلام بگیریم به ما معرفی کردند که آنها چه کسانی هستند؟ در نمازشان کی هستند؟ در روزه‌شان کی هستند؟ امام امیرالمؤمنین آنقدر شبانه‌روز در نماز بود، حتی در زمان حکومتش، گاهی روزها در نماز، خب حالا همه‌اش که کار برنامه‌ی حکومتی که نیست، بالاخره یک سر آسوده‌ای پیدا می‌فرموند، از بس که در روزه بودند و در نماز بودند واقعاً اصحاب آقا دلشان می‌سوخت از بس که آقا روزه می‌گرفت و دلشان واقعاً می‌سوخت از بس که آقا نماز می‌خواند، بعد یک روزی چند تا از این اصحاب مثل عمار، یاسر، مقداد، اویس شبیه این‌گونه آقایون از بس که برای آقا دلسوزی می‌کردند گفتند: آقا چقدر روزه می‌گیرید آخر؟ شب هم غذا خوردنشان هم که معلوم نیست، افطارشان زیاد (به تعبیر خودمان) سر و سامان ندارد یک کمی نان و نمک مثلاً، خب چقدر روزه؟! دلشان سوخت! حالا در آن جایگاهی که امام قرار دارند اینها قرار ندارند که امام چه لذتی می‌برد؟ اما عاطفه است دیگر! مثل یک مادر؛ وقتی ببیند فرزندش از کثرت عبادت، از کثرت نماز، از کثرت روزه، ضعیف شده، لاغر شده، مثلاً زبانش خشکیده خب مادر است دلش می سوزد و لو اینکه آن فرزند از اعمال خودش لذت می‌برد اما این مادر که در جایگاه او نیست از باب عاطفه‌ی مادری دلسوزی دارد و لذا این‌ها هم دلسوزی می‌کردند؛ گفتند به آقا بگوییم چه خبر است این همه؟! یکی را نماینده‌ی خودشان کردند حالا گویا عمار یاسر بود، گفتند شما از ما پیرتر هستی و حشر تو با آقا از ما بیشتر است، شما برو پیش آقا این مطلب را عرضه کن بگو آقا! دوستان برایت نگران هستند! ایشان مشرف شد منزل آقا، دید آقا مشغول نماز است، بعد که نشست که نماز تمام بشود می دید تا که نماز سلام قبلی گفته می‌شود بلافاصله آقا برمی‌خیزد تکبیر بعدی را می‌گوید، اصلاً فرجه پیدا نمی‌شود که حرف عرضه کند، خلاصه خودشان را نزدیک کشاندند تا بین یکی از این دو نمازها درجا به امام عنایت کردند (که یعنی عرضه داشتند) که من عرضی دارم، آقا متوجه ایشان شدند، فرمودند: بفرمایید. گفت: آقاجان من نماینده‌ی دوستانم همه برای شما نگرانند، آخه چقدر نماز؟ چقدر روزه؟ تمام لب‌ها خشکیده! تمام پاهایتان ورم کرده! سر و صورت هاتان رنگتان برگشته! این روزه، این نماز، شب تا به صبح، صبح تا به غروب، از آن طرف کارهای حکومتی هم داری، باید بیت المال بررسی کنی، مشکلات مردم را هم بگیری و یک سهمیه‌ای هم تقسیم می‌شود سهمیه‌ات را می‌گیری به محض اینکه یک گدایی، یک کسی آمده اظهار عجز می کند درجا آن سهمیه‌ی بیت‌المال‌ات را هم می‌گیری به آنها می‌دهی! نامه ها برنامه ها ۱۵ جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ #قسمت_۲ اینها آن گنجینه‌ی بخشش‌اند، باید از آنها یاد بگیرید. نماز خوب خواندن ر
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ بعد غذای افطاری‌ات هم که یک کمی نان جو است و گاهی با نمک و گاهی هم احیاناً آن هم به زور یک شیری به شما بخورانند (آن اندازه) آخه چقدر؟ آقا در جوابشان فرمود که پس شما اگر نماز و روزه‌ی پیغمبر را می‌دیدید چه می‌گفتید؟! ما که در مقابل او کاری نمی‌کنیم. که البته این‌ها را بارها به عرض رساندم؛ این‌ها دستورالعمل‌های کُمّلین است. ما یک انسان‌های متعارف داریم؛ همین ماها، آنقدر نفسمان جانمان قوی نیست. ما اگر بخواهیم یک روز دو روز نخوریم ننوشیم، دیگر کم‌کم روز سوم از پا در می‌آییم. یک ماه رمضان روزه گرفتیم دیگر تقریباً اواخر ماه رمضان، آن دعای روز بیست و هشتم، بیست و نهم یا سی‌ام مربوط به: اللّهُمّ غَشِنی، آقایان طرف‌های مازندران ما شوخی می‌کنند، می‌گویند که دیگر روز غش کردن فرا رسیده یعنی؛ دیگه آخرین روز است داریم غش می‌کنیم. بارالها! فردا فطر بشود، برای همین است که مردم ما عادت کردند که هر سال روز بیست و نهم منتظرند که حتما اعلام شود چون دیگر غش کرده‌اند دیگر نمی‌رسد به سی‌ام. این وضع ما است. حالا این‌همه منبرها هم که در گوش ما می‌خوانند حرف می‌شنویم می‌گویند؛ (آقا) امام زین‌العابدین برای استقبال ماه رمضان چقدر خوشحال شد خواست ماه رمضان تشریف ببرد در بدرقه‌اش چقدر ناراحت بود بعد از اینکه عید فطر حرام است باز می‌گویند شش روز آدم برای اینکه ماه رمضان را بدرقه کنند برای رفتن‌اش، باز روزه بگیرد، این‌همه که می‌گویند باز هم سال‌ها الآن تا یک آقایی اعلام کند امروز دیگر روز آخر است فردا فطر است، اگر مردم راه مقلّد بودن‌شان باز باشد که دنبال هرکسی بخواهند بگردند درجا شاید ۹۰ درصد بگویند حق با همین آقا است. این نفوس مستکفی است، جان‌هایی هستند که متوسط‌اند. نمی‌شود دعوا کرد هر کسی به یک اندازه‌ای قبول است، ظرفیت‌ها مختلف است. شما الآن یک ماشین عظیمی آب زلال را از فلان چشمه بگیر بیاور؛ بعد به آقایان بفرما بنوش! این‌جور نیست که همه مثل هم دو تا لیوان سه تا چهار تا با هم بخورند، نه. هر کسی به فراخور تشنگی خودش آب می‌گیرد. حالا تا تشنگی افراد چه مقدار باشد. بعضی‌ها همّت‌شان بلند است؛ خیلی،تشنگی دارند. بعضی‌ها، نه؛ آن‌قدر همت بلند ندارند برایشان زمینه یا پیش نمی‌آید یا نیامده، به هر حال این‌ها هست. یک سری از مردم هستند که اینها جزو اقلی‌ها هستند؛ اینها مقربون‌اند. این‌ها کاملند. کامل؛ در اصطلاح قرآن و حکمت و عرفان به آن انسانی می‌گویند که به تمام اسماء حُسنای الهی رسیده باشد. دست تصرف در ماده‌ی کائنات دارد، می‌تواند عصا اژدها کند(حالا بحث‌های علمی‌اش از جنبه‌ی فلسفی در جای خودش باید بحث شود). این کامل‌ها که جمعش کاملین هم می‌شود یا جمعش کُمّل هم می‌شود، کُمَّل؛ یعنی کامل‌ها، اینها یک دستورات سنگینی در پیشگاه الهی برای حضور و مراقبت دارند که آن دستورهای سنگین برای ما نقل شد، اما ما مأمور به انجام اين دستورات سنگین نیستیم. الآن برای ما نقل شد امام امیرالمؤمنین شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند، اما ما مأمور به این نیستیم که اگر می‌خواهیم مستحبات را هم مقداری مراعات کنیم بیاییم شبانه‌روز بایستیم هزار رکعت نماز بخوانیم. آن دستور سنگینی‌ است برای کسی که زمینه‌های قبلی را طی کرد، شجره‌ی وجودی‌اش یک درخت تنومندی‌ است، حالا اگر بخواهد رشدی بکند به صدها متر ارتفاع برسد و شاخه‌های عجیب و غریبی هم از او بروید، ساقه‌ی عظیم‌الشأنی داشته باشد که بادهای تند صرصر نمی‌تواند این‌ درخت را تکان دهد، آن معلوم می‌شود خیلی زمینه گرفته. آن زمینه‌ای که این درخت در آن رشد کرده، نرم نیست. اگر بخواهد نرم باشد آنی با یک فشار باد از ریشه کَنده می‌شود. جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ #قسمت_۳ بعد غذای افطاری‌ات هم که یک کمی نان جو است و گاهی با نمک و گاهی هم احی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ آن درخت، درخت بی‌ریشه نیست. اگر صد متر ارتفاع شاخه‌ای دارد، شاید صد و پنجاه متر ریشه‌های او در عمق رفته‌اند در زمین که بتواند این بار عظیم چند تنی در بالا را در مقابل بادها نگهداری کنند، حفظ‌اش کنند. شاید یک کسی یک ماهی، یک روزی، یک هفته‌ای ادای امام علی را در بیاورد بتواند هزار رکعت نماز را درجا از فردا شروع کند بخواند، اما بعد از یک ماه مریض است راهی بیمارستان است، بعد می‌گویند: سردرد گرفته، مغزش درد گرفته، بیماری صرع گرفته، حالا خودخوری می‌کند. این هست، اینها هم هست. مثل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی اگر دستوری هم می‌داد، اگر دستورهای سنگین بود، این‌ها را تا یواش یواش بار بیاورد که بتواند یک دستور سنگین سجده‌ی چند‌ساعته را داشته باشند؛ طول می‌کشد، خب آنی افراد سردرد می‌گیرند. دین نیامده (نعوذاً بالله) مردم را دیوانه کند، دین می‌خواهد مردم را آدم بسازد. حالا سجده‌ی طولانی که باید مغز سر را دچار حادثه کند و شخص دچار مریضی صرع بشود و دیوانگی پیدا کند، اینکه مقصود دین نیست، اینکه نمی‌خواهد که یک عده آدم را خل کند! بعضی از دستورات از اهل بیت نقل شده که ما می‌شنویم، نزدیک است خل بشویم تا چه رسد به اینکه عملش کنیم! بله مگر اینکه یک کسی شروع بکند، آهسته آهسته، ذره ذره، از کلاس الفبا شروع کند، بعد از دوازده سال برسد به دیپلم، بعد از شانزده، هفده سال برسد به ریاضیات معادلات سنگین. وگرنه معلوم است امروز که کودک کُتّابی رفت به مکتب‌خانه، باید حرف الف ب و باء و بابا را یاد بگیرد، اگر به او معادلات ریاضی بگویید دیوانه‌اش می‌کنید (برای پدر و مادرش) به منزل می‌فرستید! این چیز روشنی است. مراتب افراد، هر مرتبه‌ای با مرتبه‌ی دیگر فرق می‌کند؛ تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض ما حتی انبیاء را بعضی‌ها را بر بعضی دیگر تفضل دادیم (درجه‌بندی است.) آن مأموریتی که علی در عبادت دارد، شاید آن مأموریت را حضرت موسی هم نداشت. حضرت موسی یک کوه طوری داشت، شبانه‌روز دو سه مرتبه پیاده می‌رفت آنجا در یک محلی یک تپه‌ای، آنجا عبادت می‌کرد. حالا آنجا تا تشریف ببرد، مجدداً یک چند دقیقه‌ای (مثلاً) یک ساعتی (هر چقدر) یک نمازی را به وفق برنامه‌ی خودش انجام بدهد، بعد پیاده تشریف بیاورد، باز مجدداً برود روستای خودش، آنجا باز ابلاغ رسالت کند، بررسی امور مردم کند. این کجا و علی در حال حکومت کجا و آن نمازهای علی کجا؟! نباید اشتباه گرفت در دستورات دینی، هر کسی ظرفیتی دارد. منتها (بله) می‌شود کم کم ظرفیت را زیاد کرد، این البته راه دارد؛ آهسته آهسته! مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته راه را آهسته آهسته بروی خوب می‌توانی طی کنی، ادامه هم می‌دهی. اما اگر یک کوه‌پیمایی که می‌خواهد درجا با یک حرکت سریع به طرف کوه حرکت کند، یک چند لحظه‌ای رفته بالاتر، چند ده متری، چند متری عروج گرفته، رفته بالا، می‌بیند رگ‌های پایش کشیده و نفس بند آمده یا دچار تنگی نفس، یا به گرفتن عضلات، یا به شَل شدن و فلج شدن منجر می‌شود، اینکه کوه‌پیمایی نیست! این است که می‌گویند: عجله نکنید! مطلقاً باید در سیر انسانی عجله را برداشت. هر کسی عجله کرد، ضرر کرد. در نتیجه به جسم ضربه زد و کسی که جسم سالم نداشته باشد یک آدم بی‌معنایی است؛ نه به درد دین می‌خورد، نه به درد آخرت می‌خورد نه به درد دنیا، هیچ به درد نمی‌خورد. اگر می‌خواهی در دریای معارف دین غواصی کنی اولین لازمه‌ی غواصی تو یک کشتی داشتن است. کشتی؛ بدن سالم را می‌گویند. اگر بدن سالم داشته باشی، غواصی ‌می‌کنی. اما اگر بدن سالم نداری از دریا و از بحرهای دریا بی‌خبری، نمی‌توانی گشت و گذار کنی. جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ #قسمت_۴ آن درخت، درخت بی‌ریشه نیست. اگر صد متر ارتفاع شاخه‌ای دارد، شاید صد و
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ این است که ائمه دستورات سنگین داشتند، اما مریض نمی‌شدند. امام امیرالمؤمنین سجده‌های طولانی می‌رفت. امام سجاد آنقدر سجده می‌کرد، پیشانی‌اش پینه می‌بست، قیچی می‌کردند! اما هیچ‌کس نگفته: (نعوذبالله) امام زین‌العابدین به مریضی جنون دچار شد،سرگیجه گرفت، داشتند خیابان راه می‌رفتند (نعوذبالله) حرف‌های نامطلوب می‌زدند! چرا؟ چون از بس‌ که سجده کرده، عقلش از دست رفته! چنین چیزی نبود! نه! پیشانی مبارکش از کثرت سجده پینه می‌بست، زانوی مبارکش از کثرت سجده پینه می‌بست، مثل پینه بستن زانوی شتر؛ نه این‌که شتر بارش می‌کنند، هی باید بنشیند، بلند شود، چون قد‌ش بلند است و مردم قد‌شان نمی‌رسد صد کیلو، سیصد کیلو بار را بگذارند آن بالا، باید نردبان بگذارند بروند آن بالا. خدا برنامه‌ریزی کرد که این حیوان خدا بخوابد، چون می‌خواهد بخوابد، شبانه‌روز هی او را می‌خوابانند، بلند می‌کنند. آن وقت پینه می‌بندد روی زانوی شتر، این را می‌گویند (عرب): ثُفُن؛ یعنی پینه‌ی زانوی شتر، بعد پینه بسته‌ها را جمع می‌بندند می‌گویند: ثفنات. امام زین‌العابدین را می‌گفتند: ذوالثفنات‌. (در روایات داریم؛ نگاه کنید) کسی است که پای او و زانوی او پینه‌ها بسته! اما هیچ‌کس نگفت که یک روز دیدیم امام در کوچه داشت (نعوذبالله) شَل راه می‌رفت، عصا زیربغلش بود، روی ویلچر نشسته بود، روی تخت بیمارستان داشتند او را می‌بردند، زن و بچه بغل او را گرفته بودند، اعصاب آن‌ها خردشده که آقا داشت عبادت می‌کرد، پاهایشان شَل شده بود، این حرف‌ها را کسی نزد؛ زد؟ جایی شنیدید که ائمه به خاطر عبادت رفته باشند؟! آن قدرت نفسانی‌ای که نفس ناطقه‌ی‌ انسانی‌شان پیدا می‌کند، آن‌چنان آن قدرت و قوت و احکام آن بر بدن حاکم می‌شود، بدن مطلقا محکوم‌ نفس قرار می‌گیرد. این بدن، بدن مطیع است، این بدن دیگر بدن عاصی نیست، هرگز از نفس ناطقه عصیان نمی‌کند. اما ما نه؛ ما بخواهیم یک شب تا به صبح سجده برویم، فردا صبح تا غروب سر‌درد داریم. یک جوان بخواهد یک هفته فشار بی‌معنا بیاورد ،هفته‌ی بعد مریضی است. دین که نمی‌خواهد با دستوالعمل‌ها (عارف؛ انسان الهی انسان‌ساز که نمی‌خواهد با دستورالعمل‌ها) مردم را داغون کند، مردم خسته بشوند، مردم دیوانه بشوند، مریض بشوند. حالا تو می‌خواهی ذکر بگویی، باید مریض بشوی! روی دست پدرو مادر بیفتی، عذاب دست دیگران بشوی، بعد یک عمر زن و بچه را به فلاکت برسانی، که چه؟ آقا داشت عبادت می‌کرد؟! چه کسی چنین چیزی از او خواست؟ چرا ؟ برای این‌که زمینه ندارد. اگر جوان است؛ خب، یک جان پاکی دارد، چهار تا کلمه حرف را می‌شنود، بعد درست به راز و رمز حرف‌ها پی نمی‌برد، راه افراط و تفریط در پیش می‌گیرد. بله، امام زین‌العابدین شبانه‌روز آنطور سجده می‌کرد، نه افراط بود نه تفریط. اما من بخواهم شبانه‌روز اینطور سجده کنم افراطی است؛ افراط راه باطل است. بگویم آقا، من می‌خواهم به امام زین‌العابدین اقتدا کنم. بله، آن رتبه و جایگاه امام زین‌العابدین را به‌دست بیاور بعد این سجده را می‌خواهی انجام بدهی، در آن‌جایگاه باش! این مثل این هست که کسی رفته کلاس اول، می‌خواهد کتاب سال چهارم دانشگاه در آن رشته را بخواند! خب آقای عزیز! کلاس اول باید آب، بابا بخوانی، بخواهی بیایی در کلاس اول معادلات ریاضی (یک نفر ریاضی‌دان) در سال چهارم دانشگاه را بخواهی بخوانی، تو در آن رتبه نیستی! چرا می‌روی آن‌جا تکیه می‌زنی؟! تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ #قسمت_۵ این است که ائمه دستورات سنگین داشتند، اما مریض نمی‌شدند. امام ا
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ هر چیزی حسابی دارد. وانگهی کدام امام هست که از شدّت (حالا دیگران در حق آن امام دلسوزی می‌کردند مثل همین نمونه‌ای که به عرض مبارک‌ رساندم) یا اهل بیت امام امیرالمؤمنین برای اینکه حضرت در روزه بودند، شب‌ها هم افطاری‌شان به آن نحو بود، فرزندان عزیزشان از آقاجان دلسوزی می‌کردند؛ مثل حضرت زینب، حضرت ام‌کلثوم. بعد آقاجان هم یک‌طوری به ایشان جواب می‌داد؛ می‌فرمود: دختر جان! این‌که می‌بینی من این حالات را دارم، روزم اینطور است، شب آنطور است، برای اینکه من رئیس حکومت هستم. من الان در یک مسندی نشسته‌ام که تمام مردم این اجتماع، از آن فقیرترین مردم چشمشان به من است. شاید در قلمرو حکومت من، امشب یک عده‌ای باشند که شب تا به صبح هیچ ندارند بخورند. من چون آن‌ها را می‌بینم، اگر یک لقمه غذای خشک برای من بیاورید که من بخورم، من خجالت می‌کشم! این را فلانی ندارد، الان در خانه‌‌اش نشسته آه می‌کشد! نرسیده، زندگی او کمبود دارد، سه ریالی که، سه تومنی، سه دیناری که از بیت‌المال به اینها ماهانه یا هفتگی می‌دهیم، خرجشان به بَرجشان نمی‌رسد، الان مجبور است بیچاره فلان گدا را (حجةالله است دیگر) می‌بیند که الان امشب در زیر مجموعه‌ی حکومت او که او در مدینه حکومت می‌کند یا در کوفه، می‌بیند که الان در قلمرو حکومت او در ایران در آذربایجان در افغانستان آن روز اینها همه در تحت مدینه بودند، کل خاورمیانه؛ عربستان، مصر، عراق، بحرین، امارات، قطر، ایران، افغانستان، پاکستان، کویت، لبنان، سوریه، همه یک حکومت بودند. آقا مرکز حکومتش (اوایل) در مدینه بود، اواسط و اواخر شد کوفه، فقط درگیری هم دارد وقت این را هم ندارد که بیاید ایران را سر بزند ببیند ایران چه خبر است؟ بیاید برود افغانستان را سر بزند ببیند آنجا مردم وضع‌شان چگونه است؟ مثل اینکه الان مسئولین ما سفرهای استانی می‌کنند. خب حجةالله است، می‌بیند در این خاورمیانه‌ی آن‌ روزی که قلمرو یک حکومت است، امشب هزاران نفر غذا ندارند، فردا شب صدها نفر دیگر غذا ندارند، امروز یک عده‌ای بیچاره‌ها هر چه گشتند کار پیدا نکردند، این است که علی می‌خواهد غذا بخورد، خجالتش می‌آید! می‌خواهد یک نان و آب سر راست بخورد می‌بینی خجالتش می‌آید! نان هم می‌خواهد بخورد، می‌بیند (بله) امروز یک عده‌ی زیادی نان داشته‌اند، اما نان تر نداشتند نان خشک است، پس من هم خشک می‌خورم، که اقلاً تکویناً همه با هم همدل باشیم! علی در دل مردم حکومت می‌کند نه ذر سر مردم! می‌شد هم خودش نان تر بخورد، بگوید: خب حالا هست دیگر. اما آن حکومت که دیگر در دل مردم نبود که، با اینکه هیچکس خبر هم ندارد. این است که یک عبای کرباسی بسیار خشن، خشن! روی دوش آقا بود، شاید بیش از ده سال، بیست سال، این عبا روی دوش آقاست! بعد اطرافیان می‌بینند عبای خشن (به اصطلاح) مندرس شده، کهنه، وصله‌خورده، آنقدر خشن است که دیگر بدن آقا را دارد نحیف می‌کند! آقا! آخر یک عبا عوض کن! نه اینکه عرب به پوشیدن عبا (و این‌ها) عادت دارد دیگر، الان هم می‌بینید عرب‌ها لباس‌های بلند می‌پوشند. آقا می فرمود: خب من لباس خوب بپوشم در زیر حکومت من، این همه فقیرها هستند که عبای خوب ندارند چه کنم؟ فردای قیامت باید چه‌جوری آن‌ها را نگاه کنم؟ این است که بچه‌هایشان را قانع می‌کردند، اهل بیت‌شان هم به این‌ها اقتدا می‌کردند، فرزندان و زن‌هایشان هم به این‌ها اقتدا می‌کردند؛ خب حالا که آقای ما این است، چرا ما روِش آقای خودمان را در پیش نگیریم؟! اما به رعیّت زیر دست‌شان اجازه نمی‌دادند که اینطور عمل کنند. و لذا یکی از این‌ها رفت داخل بصره، رفت داخل نخلستانش نشست و شبانه‌روز پای هر درختی دو رکعت نماز می‌خواند. شنید. بصره‌ای بود اهل بصره بود، به او خبر رساندند که علی اینطور است. ایشان هم بنده‌ی خدا سادگی کرد و تا شنید، گفت: من هم می‌خواهم مثل علی باشم. زن و بچه و کار و کاسبی را هم رها کرد و رفت تو نخلستان و زیر درخت، فقط نشسته بود شبانه‌روز خلوت می‌کرد و نماز می‌خواند جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ #قسمت_۶ هر چیزی حسابی دارد. وانگهی کدام امام هست که از شدّت (حالا دیگران در ح
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ قسمت ۷ کم‌کم زن و فرزند او از گرسنگی به ستوه آمدند؛ لباس‌ها مندرس شد، از دست مرد به عذاب در‌آمدند، تا این که حضرت امام امیرالمؤمنین به خاطر جنگ جمل از مدینه تشریف‌فرما شد آمد به جنگ جمل، جنگ که پیروز شد آقا وارد بصره شد؛ همین بصره‌ی نزدیک مرز ما. وارد بصره شد، خانم این آقا شنیده که علی وارد بصره شد. گقت: الان بهترین وقت است که بروم پیش آقا بگویم آقا این شوهر من، چیزهایی از تو شنیده اینجور عمل می کند! این درست است؟! زن راه افتاد رفت مرکز حکومت آقا، آن خانه‌ای که آقاجان آنجا تشریف داشتند. به کسانی که دربان بودند گفت: می‌شود به آقا امیرالمؤمنین بگویید: زنی آمده با ایشان کار دارد؛ مشکل زندگی دارد، مشکل شوهر دارد. ایشان آقای ماست، رئیس حکومت است، (رفتند) آقا فرمود: به ایشان بگویید بیایند. رفت محضر آقا مشرف شد؛ گفت: آقاجان! من شوهری دارم الان مدت هاست ما را رها کرده و فقط می‌رود عبادت می‌کند. حالا خودش مریض شده، نحیف شده، لاغر شده (که چه) بماند، ما دیگر از گرسنگی چیزی نداریم، آه در بساط هم نداریم! این درست است آقا ایشان باید اینجور عمل بکند؟! آقا هم برای اینکه یک وقتی دیگران هم که می‌شنوند بالاخره بدانند (باید همیشه توجه به تمام جوانب کرد؛ چون بعضی‌ها می‌آیند یک جو‌سازی‌هایی می‌کنند که آدم گول جو‌سازی را هم نباید بخورد) آقا فرمودند که بسیارخوب؛ می‌شود که شوهرت را حاضر کنی؟ گفت: بله. آقا فرستادند (رفتند) شوهرش را آوردند؛ آقا رو کرد به شوهرش گفت: خانم شما آمد پیش من، از دست شما یک چنین گزارشی را به من داده، شما قبول داری، گفته‌اش را قبول داری، یا نعوذ بالله دروغ می‌گوید‌؟ گفت: آقا بله, حق با ایشان است؛ من مشغول عبادت هستم. بعد آقا فرمود: خب چرا؟ این کار را چرا انجام می‌دهی؟ خانه را اسیر کرده‌ای؛ زن و فرزند را گرفتار کرده‌ای، چرا؟! گفت: آقا راستش را بخواهید، من خواستم به شما اقتدا کنم! چون به ما خبر رسیده که شما یک چنین عبادتی می‌کنید، همچون برنامه‌ای را در مدینه در نخلستان و لباس تو و اینها... آقا به او تشر زد؛ فرمود: آقا اینهایی که برای تو نقل کردند درست است؛ راست می‌گویند؛ من هم بودم و هستم؛ اما من در مسند حکومتم! من به عنوان حاکم این‌همه مردم‌ هستم! من باید یک جوری عمل کنم که اگر یک کسی آمد در زیر حکومت من، یک لباس تر و تمیز نداشت بپوشد (وصله‌دار است لباس او) خجالت نکشد بین مردم؛ اگر کسی لباس خیلی اتو کرده‌ی کذایی دارد بخواهد به او پزی بدهد بگوید: لباست چرا وصله دارد؟! او هم بگوید: آقا افتخار ماست، آقای ما مولای ما، رئیس حکومت ما، لباسش وصله دارد، اینکه خجالت ندارد! خیلی‌ها هستند خجالت نمی‌کشند.. من باید بر مسند حکومتم اینجور باشم؛ اما تو که چنین مأموریتی نداری، چه کسی به تو گفته این کار را بکن؟! برو سر زندگی‌ات! زن و بچه را داری گرفتار می‌کنی که چه، که من می‌خواهم مثل علی باشم؟! آدم حرف‌های دین را بشنود و درست هضم نکند و نفهمد راز و رمز این مطالب چه است، دچار افراط‌ها و تفریط‌ها می‌شود. یا یک عده‌ای اصلا نماز نمی‌خوانند، یا حالا چهار نفر هم که نمازخوان می‌شوند و نماز بزرگان را که می‌خوانند در جا می‌بینی افراطی‌گری می‌کند، ایستاده به طرف عبادت! دانشگاهش را رها کرد، درسش را رها کرد، چه کسی به تو می‌گوید این کار را بکن؟! حق نداری تو این کارها را بکنی! درس بخوان! مبادا که نفس همین‌جا در عبارت ذیل، یک جایی عبارت دارد که: یک لحظه از نفس غافل نباش! چون دشمن سرسختی است. یک لحظه تو را غافل ببیند گولت می‌زند ولو به نماز! چون می‌رود دانشگاه برای درس خواندن، می‌بیند درس خواندن یک کمی سخت است، می گوید: خب بد نیست؛ یک راه خل‌بازی دربیاوریم بد نیست، از زیر درس در می‌رویم. می‌گويد همین (فقط) نماز می‌خوانیم! اینجور گولش می‌زند. درس بخواند، کار کند، جوان! کار کند؛ کار! جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹
مدافعان ظهور
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ قسمت ۷ کم‌کم زن و فرزند او از گرسنگی به ستوه آمدند؛ لباس‌ها مندرس شد، از دست
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۵ قسمت آخر مرحوم آشیخ محمدعلی آملی رحمت‌الله علیه، کفت: من درس جناب آقای قاضی می‌رفتم و تشنه‌اش شدیم، استاد به این عظمت! منتها شبانه‌روز، مقداري می‌رفتند قبرستان، می‌نشستند، توی دلم گفتم که؛ قربان آقا بشویم، به جای اینکه بروی قبرستان، بنشینی، بیا درس بگو! ما که تشنه‌ایم درس بیشتر بشنويم! همین‌جور؛ یک سؤال تو دلم، شبهه، قبرستان. بعد هم تو دلم می‌گفتم: خب حالا از این قبرستان نشستن چه عاید آقا می‌شود؟ شما وقتی وقتتان را آنجا می‌گیرید، بیایید به جای او وقتتان را برای درس بگیرید! تمام شده در دل من این شبهه، این حدس، این گمان در قلبم عبور کرد، تا یکی از روزها دیدم به من فرمود: آقا! در منزل، آدم پیش کتاب‌ها و قرآن‌ها (و اینها) پا دراز نمی‌کند. ای عجب! آقا از کجا می‌داند ما در حجره پیش کتاب‌ها پا دراز می‌کنیم؟! استاد است دیگر. بعد رفتم و شب خواستم بخوابم، گفتم خب حتما مقصود آقا این است که ما این کتاب را این پایین، وقتی مطالعه می‌کنیم، همین‌جا روی فرش می‌گذاریم و پا دراز می‌کنیم،‌حتما مقصودش این است. امشب را که رفتم، کتاب را که مطالعه کردم، موقع استراحت، کتاب‌ها را جمع کردم، گذاشتم بالای طاقچه بعد دراز کشیدم. فردا صبح فرمود که خيال می‌کنی بالای طاقچه گذاشتی، کافی است؟ باز پا دراز می‌کنی پیش کتاب و قرآن؟ باز جا خوردیم! رفتیم که بگوییم آقا از کجا؟ شبهه‌مان را هم جواب داد؛ گفت: اینهایی که به تو می‌گویم، از قبرستان است. این که در دلت می‌گذرد که برای چه می‌روم قبرستان، این چیزها عایدم می‌شود، ببین چه خبرهاست! حالا این‌همه خیرین که هستند، این‌همه زمین‌ها تو دل هر شهری هر منطقه‌ای هست، بعد می‌شود برای رضای خدا یکی لز این زمین‌ها وقف قبرستان این منطقه بشود؛ بگوییم (فرض) شهرداری منطقه‌ی فلان، یا محله‌ی فلان، محله‌ی تجریش، شهرک فلان، یک قبرستانی هم داشته باشد، که بالاخره آدم هرشب دلش گرفت، الآن ماه رمضان خب انسان وقت دارد، می‌خواهد نیم ساعتی برود بیرون، یک هوایی بگیرد، می‌رود قبرستان، هم یک فاتحه‌ای می‌خواند، هم از قبرستان درس‌ها می‌گیرد، درس‌ها! خداوند عاقبت بخیر بفرماید همگان را جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹