eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
-
زبی‌ وفاییِ‌ دنیا دلم‌ گرفت‌ و‌ نبود وفایِ‌ هیچ‌ کسی‌ بهتر از وفایِ‌ حُسین..♥️ -عزیزم‌حسین
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 خلفای بعد از پیامبر(ص) پس از آنکه رسول خدا در سال ۱۱ هجری از دنیا رفت ، 1⃣ « » به خلافت رسید او دو سال و سه ماه خلیفه بود او پس از آنکه از نبرد با مخالفان و مرتدان در داخل حکومت اسلامی فارغ شد به فتح سرزمین‌های دیگر پرداخت و حیره ، قسمت‌هایی از عراق و دمشق را در این مدت فتح کرد. 2⃣در سال ۱۳ هجری « » به وصیت ابوبکر به خلافت رسید. در زمان او مصر و شمال آفریقا بقیه سرزمین عراق و شامات و قسمت‌های غربی ایران فتح شد. او پس از ۱۰ سال و نیم خلافت درگذشت. 3⃣پس از او « » به خلافت رسید و ۱۲ سال خلافت را بر عهده داشت. فتوحات در دوران عثمان هم ادامه یافت و فارس کرمان ، خراسان ، هرات ، کابل و بلخ توسط مسلمانان تصرف شد. سال‌های پایانی خلافت خلیفه سوم با اقداماتی از طرف او همراه شد که نارضایتی عمومی مسلمانان را در پی داشت و منجر به شورش مردم علیه او شد. انتخاب فرمانداران بی‌کفایت تنها به دلیل خویشاوندی ، بذل و بخشش‌های فراوان از بیت المال به خاندان بنی امیه ، برخوردهای نامناسب با صحابه رسول خدا ، به کار گرفتن مطرودین پیامبر اکرم در دوران حکومتی و ... کارهایی بود که باعث خشم مردم علیه او شد و در نتیجه عده‌ای از مردم شورش کردند و پس از محاصره ۴۰ روزه او را به قتل رساندند. 4⃣پس از کشته شدن خلیفه سوم ، « ❤️❤️ » در روز ۱۸ ذی‌الحجه سال ۳۵ هجری به اصرار مردم به خلافت رسید و ۴ سال و ۹ ماه در این منصب بود. @modafehh
بِسْمِ رَبِّ العَلیِم❤️
🌱 صفحه چهل و نهم قرآن کریم✨ هدیه به شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
گُفتا‌بدونِ‌ باده‌ چه‌سان‌ مَست‌ می‌شوی؟ دادم‌ سلام‌ برتو‌ ونوشیدم‌ اشکِ‌خویش .. حسین‌من♥️
يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ💚 @modafehh
📌دوشنبہ: ناهار: سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا (درود خدا بر ان ها باد) شـام: زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد (درود خـدا بر او باد) ✨@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 مهمترین وقایع حکومت امیرالمومنین در یک نگاه 🗓 سال ۳۵ هجری 🔸 ذی الحجه: مردم با امام و آغاز خلافت در مدینه 🗓 سال ۳۶ هجری 🔸 محرم: تغییر استانداران و ارسال نامه 🔸ربیع الثانی: خروج اهل از مکه و حرکت به سمت بصره 🔸جمادی الاول: نامه نگاری‌های امام برای جلوگیری از جنگ 🔸 جمادی الثانی: 🔸رجب : بازگشت از جمل به کوفه و به کوفه 🔸 شعبان:نامه نگاری‌های امیرالمومنین با معاویه 🔸 رمضان:نامه نگاری‌های امیرالمومنین با معاویه 🔸شوال: حرکت به سمت 🔸ذی القعده : مواجه شدن دو سپاه با هم،بستن آب فرات توسط سپاه معاویه 🔸ذی الحجه: آتش بس و آزادکردن آب از دست معاویه 🗓 سال ۳۷ هجری 🔸 محرم: آتش بس در ماه حرام و مذاکرات بین طرفین 🔸صفر : آغاز ، قرارداد 🔸ربیع الاول: بازگشت به کوفه،جدا شدن خوارج و رفتن به 🔸ربیع الثانی: مناظره فرستادگان امیرالمومنین با خوارج 🔸 رمضان: مذاکرات در دومه الجندال و پایان ماجرای حکمیت 🔸شوال: رفتن خوارج به سمت مدائن و 🗓 سال ۳۸ هجری 🔸 محرم: حرکت مجدد سپاه امام به سمت صفین و تغییر مسیر به سمت نهروان 🔸صفر : 🔸ربیع الاول: ، فرستادن حجربن عدی برای مقابله 🔸 جمادی الثانی: و پیروزی مالک بن کعب بر او 🔸 شعبان: تلاش معاویه برای گرفتن 🔸ذی الحجه: در مصر به تحریک معاویه 🗓 سال ۳۹ هجری 🔸 محرم: در راه مصر 🔸صفر : توسط و شهادت 🔸ربیع الثانی: اقدام معاویه برای 🔸جمادی الاول: شکست فرستاده معاویه به بصره 🔸رجب : تلاش معاویه برای گرفتن 🔸 شعبان: توسط سفیان بن عوف 🔸 رمضان: اعزام برای با سفیان 🔸شوال: فراخوان امام برای رفتن به 🔸ذی الحجه: تعیین برای سرپرستی حجاج توسط معاویه 🗓 سال ۴۰ هجری 🔸محرم: فرستادن برای مقابله با یزید بن شجره 🔸ربیع الاول:تلاش معاویه برای گرفتن 🔸جمادی الاول: (خدا ان شالله این بسر بن ارطاه رو لعنت کنه خون به دل مولا کرد😔 ) 🔸جمادی الثانی: و فرستادن جاریه برای مقابله با او 🔸رجب : بسر و جاریه در حجاز 🔸 شعبان: تلاش امام برای جمع‌آوری سپاه برای 🏴 رمضان: شهادت امام 🏴 @modafehh
در مدار تو بودن سراسر آرامش است،یاالله!
بِسْمِ رَبِّ الکَّریِم🍃
🌱 صفحه پنجاه قرآن کریم✨ هدیه به شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
😊 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛💚 @modafehh
سلام رفقا ، ممنونم از همراهی همیشگی شما عزیزان 🤍 قسط های تهیه ی جهیزیه عروس خانوم های آبرومند عقب افتاده ،دست ب دست هم بدیم هرچقدر در توانمون هست بزاریم ،بی جواب نمی مونه 🌹🙏🏻 موسسه مردم نهاد شهید حمید سیاهکالی مرادی 🍂🌷
📌سه شنبه ناهار: باقر العلوم؛امام محمد باقر (درود خدا بر او باد) شام: شیخ الائمه؛امام صادق (درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی ╔═🍃❤════╗ @modafehh ╚════🍃❤═╝
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 ⚔ جنگ جمل حدود چهار ماه بعد از بیعت مردم با امیرالمومنین ، و که از گرفتن پست و مقام در حکومت آن حضرت ناامید شده بودند ، به مکه رفتند و با ، همسر پیامبر دیدار کردند و نقشه جنگ با امیرالمومنین را ریختند. عایشه و طلحه و زبیر به و با حدود ۹۰۰ نفر از مکه به سمت بصره حرکت کردند تا در آنجا با طرفدارانشان همراه شوند و با امیرالمومنین بجنگند. (ع) نیز با حدود ۷۰۰ نفر از مدینه حرکت کرد و در ذی‌قار توقف کرد تا از سپاهیان حکومت اسلامی از شهر کوفه به آن حضرت ملحق شوند چرا که شهر کوفه محل استقرار نیروهای نظامی حکومت اسلامی بود. جنگ بین دو سپاه شروع شد و در این جنگ طلحه و زبیر و هزاران نفر از یاران آنها کشته شدند و امیرالمومنین پیروز شد. عایشه هم ابتدا به بصره و سپس از آنجا به مدینه فرستاده شد. امام علی بعد از به رفت و آن شهر را خودش قرار داد. @modafehh
📌چهارشنبه ناهار: باب الحوائج؛امام کاظم (درود خدا بر او باد ) شام: شمس الشموس؛امام رضا (درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی ╔═🍃❤════╗ @modafehh ╚════🍃❤═╝
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 ⚔ جنگ صفین با شروع خلافت امیرالمومنین تمام استاندارانی که توسط خلیفه سوم نصب شده بودند ، عزل شدند به جز دو نفر یکی که مالک اشتر واسطه شد تا امام علی او را بر باقی بگذارد و دیگری که به بهانه خونخواهی عثمان و مشروع نبودن حکومت امیرالمومنین حاضر به تحویل نشد. نامه نگاری‌ها و تلاش برای اینکه معاویه بپذیرد ولایت شام را تحویل دهد به جایی نرسید. در نتیجه سپاهیان امیرالمومنین تنها چهار ماه بعد از به سمت شام حرکت کردند و در منطقه با سپاهیان معاویه روبرو شدند و جنگ در ماه صفر سال ۳۷ هجری شروع شد و دو لشکر ۱۲ روز با هم جنگیدند. در شب آخر و پس از کشته شدن هزاران نفر ، یکی از منافقین لشکر امیرالمومنین خطبه خواند و گفت: اگر جنگ به این صورت پیش برود باعث از بین رفتن نسل عرب خواهد شد. زمانی که معاویه از این شکاف سپاه امام مطلع شد به پیشنهاد دستور داد قرآن‌ها را بر سر نیزه بزنند و از لشکر امام بخواهند که قرآن بین دو سپاه حکم و داور قرار بگیرد.این چنین شد که با وجود مخالفت امام بیشتر سپاه آن حضرت به حکمیت مایل شدند و نماینده سپاه امام و نماینده سپاه معاویه انتخاب شدند.بنابراین دو سپاه به سمت شام و کوفه برگشتن و قرار شد دو حکم در با هم دیدار کنند و بر اساس قرآن بین دو گروه داوری کنند.در نتیجه ی ساده لوحی ابوموسی امام علی از خلافت عزل و معاویه خلیفه گردید. @modafehh
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت 11 وارد پذیرایی شدم ،چادررنگیمو روی سرم مرتب میکردم کنار در ورودی ایستادم که در باز شد و زن عمو و معصومه وارد خونه شدم در حالی که با زن عمو احوالپرسی میکردم چشمم به در بود و منتظر رضا ... معصومه نگاهی کرد به قیافه تابلوی من لبخندی زد معصومه: تو حیاطه داره با امیر صحبت میکنه لبخندی زدمو رفتم سمت آشپز خونه بابا و عمو هنوز نیومده بودن ،سینی چایی رو آماده کردم استکانا رو داخلش مرتب چیدم یه دفعه چشمم به پنجره افتاد رفتم نزدیک پنجره شدم و به امیر و رضا نگاه میکردم مامان : دنبال چیزی میگردی اون بیرون ؟ - هاااا...نه ..چقدر امشب ماه قشنگه تو آسمون مامان: آها ماه آسمون یا ماه زمین با شنیدن حرف مامان خجالت کشیدمو رفتم سمت سماور چایی رو داخل استکانا ریختم داشتم از آشپز خونه میرفتم بیرون که در خونه باز شد و امیرو رضا وارد خونه شدن رضا مثل همیشه خوشتیب و خوش لباس بود رضا : سلام مثل ندید بدیدااا که انگار صد ساله ندیده بودمش داشتم نگاهش میکردم - سلام امیر : خواهر من چاییت سرد شده هاا با حرف امیر فهمیدم باز دوباره گند زدم نمیدونم چرا هر موقع رضا رو میبینم خرابکاری میکنم چایی رو بردم گذاشتم روی میز که امیر زحمت دور زدنش و کشید بعد رفتم کنار معصومه نشستم معصومه اروم زیر گوشم گفت: راستی یه خبر خوب دارم برات نگاهش کردم : چی؟ معصومه: الان نمیتونم بگم تو جمع میترسم پس بیافتی ،بیشتر از این ضایع کنی با شنیدن حرفش متوجه شدم حرفش در مورد رضاست مچ دستشو گرفتم و بلند شدم و رفتیم سمت اتاقم در و بستم و نشستیم روی تخت - خوب بگو چیه خبرت؟ معصومه: اول یه نفس عمیقی بکش تا بگم حوصله جرو بحث و نداشتم و یه نفسی کشیدیم : حالا بگووووو معصومه: دیشب یواشکی شنیدم که مامان به بابا میگفت همین روزا بریم خاستگاری آیه واسه رضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸?🌸 💗💗 قسمت 12 با شنیدن حرفش چند لحظه ای تو شوک بودم معصومه : الووو ،خوبی؟ واایییی میدونستم اینقدر بی جنبه ای ،شوهر ندیده... خندم گرفت از حرفش معصومه گونه مو بوسید و گفت: چند وقت دیگه میشی زنداداش خودم ،یه خواهر شوهر بازی سرت بیارررررم که نگوو زدم به بازوش :خیلی لوسی یه دفعه در اتاق باز شد امیر اومد داخل -ای خدااا ۲۷سالت شده هنوز یاد نگرفتی ،سرت و نندازی پایین بیای داخل امیر : خوبه حالا ،انگار اتاق رییس جمهوره ،بیاین عمو و بابا اومدن مامان صدات میزنه - باشه الان میام بعد چند دقیقه منو معصومه هم رفتیم تو پذیرایی ،رفتم نزدیک عمو شدم باهاش احوالپرسی کردم ،عمو پیشونیمو بوسید و با معصومه رفتیم سمت آشپز خونه مامان و زن عمو مشغول کشیدن غذا داخل ظرف بودن منم سفره رو برداشتم و رفتم سمت پذیرایی یه نگاهیی به امیر کردم - امیر جان بیا کمک امیر:آیه نمیشه نیام خودت بزاری - نخیر پاشو تنبل ،بدرد آینده ات میخوره امیر بلند شد و پشت سرش رضا هم بلند شد و سفره رو از من گرفت رضا: شما برین خودمون میزاریم - دستتون درد نکنه بعد از خوردن شام ،منو معصومه ظرفا رو شستیم و بعد با هم رفتیم توی حیاط روی تخت وسط حیاط نشستیم معصومه: خوشحالی نه؟ - از چی؟ معصومه: از اینکه قراره از ترشی در بیای - دیونه ،مگه من چند سالمه که همه فک میکنن ترشی شدم معصومه : به سن نیست که ،به بو هستش که بوی ترشیت تا خونه ما میاد .... میخواستم بزنمش که در خونه باز شد و امیر و رضا اومدن بیرون امیر : نگفتم این دو تا پینیکیو بیرونن معصومه : هر چی باشیم که از شما پت و مت که بهتریم با حرفش خندم گرفت... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اکنون گلزار شهدا به نیابت از شما عزیزان 🌹🍂