eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.5هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
108 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋 🌍 آیت الله بهجت: 💡«در روایت دربارۀ شرایط استجابت دعا آمده است:«من دَعا وَ هُوَ لایَحِسُّ...؛ [یعنی]هرکس دعا کند و جز اجابت احساس نکند، دعایش مستجاب می‌شود»...قلب متیقّن و دلِ شکسته‌ای می‌خواهد که دعایش مثل تیر به هدف برسد» 🌹سجده های شکر ما هنگام ...،نشانه اعتماد ما به خدا در استجابت دعاست 🌍امام خامنه‌ای : 💡« یعنی برترینِ اعمال امّت من این است که منتظرفرج باشند[یعنی] امید...،در یک روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام[نقل شده]: «اِنتظروا الفرج ولا تیأَسوا من رَوح الله» 🌍امام باقر علیه‌السلام: 💡«الدعايرد القضاء وقد ابرم اِبراما، دعا،قضارا گرچه قطعى شده باشدبرمى گرداند» (کافی،ج۴) ✅اگه ظهورامضانشده باشه، 🚨امشب یعنی برای گرفتن امضای ظهور با دعا و...،بهترین فرصته، 🌍 آیت الله سیبویه به نقل از یکی از بزرگان می فرمود: 💡«...روز ای طرف عصر در رفتم دیدم غیر ازمن احدی نیست...درآن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود:«به و مابگویید که خدا را دهندبه حق علیها السّلام که مرانزدیک گرداند» 🌍 آیت الله بهجت: 💡«آیانباید درفکر این باشیم ازکسی که خداوندبرای اصلاح جامعه قرارداده بخواهیم که بیاید!؟ خوداودر مسجد سهله، جمکران،درخواب وبیداری در گوش افرادی ازدوستانش...،فرموده:« فرج من نزدیک است،دعا کنیدیابه نقلی فرموده: نزدیک شده،دعا کنیدبدا،حاصل نشود» 🌹 🌹 🌹 🌹
گفت: پدر من می‌خواهم شما را به (ع) بدهم که مانع رفتن من نشوید. این را که گفت من حسابی منقلب شدم و گفتم: عیب ندارد. سر و جانم فدای بشود. تا این حرف را شنید ، پرید و مرا در آغوش گرفت و بوسید و رفت. اول آبان سال ۶۲ رفت ، هشتم آبان تماس گرفت و از من اجازه خواست در شرکت کند. دعایش کردم و اجازه دادم. شب دوازدهم آبان ماه ، بزرگوار آمد مغازه ما و گفت: خبر دارید فردا می‌آورند قزوین؟ گفتم: چه کسانی هستند؟ گفت: ای یک سری بچه‌های هستند. بعد از کمی صحبت گفت: راستی اگر آقا مصطفی هم بین آنها باشد چه کار می‌کنی؟ گفتم: به خداوندی خدا آن روزی که رفت، من دیدم او روی زمین نیست و دارد پرواز می‌کند. صبح روز سیزدهم آبان ماه زنگ منزلمان به صدا درآمد. رفتم در را باز کردم ، دیدم تعدادی از دوستانش هستند. گفتند: آمده‌ایم صبحانه را پهلوی شما بخوریم ، نان هم گرفته‌ایم. نشستیم و شروع به خوردن صبحانه کردیم. که سر صحبت باز شد ، گفتند: بین این ۲۱ که آورده‌ام ، هم هست. : صدایتان را بیاورید ، پایین که متوجه نشود. صبحانه را که خوردیم دسته جمعی از خانه زدیم بیرون و رفتیم بسیج تا شهدا رو ببینیم. اولین که آوردند بود. صورتش را باز کرده بودند. نگاهش که کردم ، داشت می‌خندید. درست مثل خنده‌ای که وقتی اجازه دادم به جبهه برود به لب داشت. نگاهش کردم دیدم آنقدر صورتش زیبا شده که حد ندارد. : سید حبیب الله حاج میری(پدرشهید)