✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۱ )
⚡️توجه⚡️
⚖با توجه به اینکه تمام اعداد و ارقام ذکر شده در کتاب به صورت #درهم یا #دینار است ما برای درک بهتر آنها ، همه را به تومان تبدیل کردهایم و معادل آن را نوشتیم ⚖
یکی از مشکلاتی که پس از #جنگنهروان و نمایان شدن #سستی یاران #امیرالمومنین برای حکومت آن حضرت به وجود آمد ، این بود که هر کس از اصحاب حضرت که خیانتی میکرد، یا به #دنیا گرایش پیدا میکرد یا برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمومنین بگریزد و به آن پناه ببرد.
که آن مأمن ، #شام و قرار گرفتن تحت حمایت #معاویه بود. در نتیجه عدهای از #اصحابامیرالمومنین خیانت کرده و به سمت #شام گریختند.
که ما برای مثال چند نمونه از این خیانت ها را در #منبر_دوازدهم ذکر خواهیم کرد.
💢در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام ، #مُنذِربنجارود #حاکمفارس بود. او ۴۰۰ هزار درهم مالیات از مردم جمع آوری کرد و آنها را برای خودش برداشت. امیرالمومنین او را به زندان انداخت #صعصعهبنصوحان پیش امام شفاعت او را کرد و ضمانت کرد که آن مبلغ را بپردازد و در کار او به جد ایستاد تا توانست او را از زندان آزاد کند.
⚖معادل سازی⚖
هر درهم = ۱۳.۸۱۰ تومان (آذرماه ۱۴۰۲)
۴۰۰هزار درهم = ۵.۵۲۴.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۲ )
💢#یزیدبنحجیته بعد از جنگ #نهروان حاکم امام بر #ریونسبتی (منطقه بزرگ حد فاصل میان ری و همدان بود) شد ، اما #مالیات را جمع کرد و همه را برای خودش برداشت.
حضرت او را به مرکز خلافت فراخواند و زندانی کرد و #سعد (غلام و ملازم امیرالمومنین بود و مسئولیت رساندن پیغام حضرت به کارگزاران و نگهبانان زندان را بر عهده داشت) را برای نگهبانی او گمارد. اما وقتی #سعد خواب بود او از غفلت #سعد سو استفاده کرد و به سمت #معاویه گریخت. یزید خود را به شهر #رقه رساند که در قلمرو #معاویه بود زیرا مرسوم بود در آن زمان هر کس به سمت #معاویه فرار میکرد ابتدا خود را به #رقه میرساند و در آنجا میماند تا #معاویه به او اذن ورود دهد.
یکی از یاران امام به آن حضرت گفت: اگر من را دنبال او بفرستید میتوانم او را برگردانم.
سخن این فرد به #یزید رسید اما او با حالت #تمسخر #اشعاری سرود و به #بدگویی امیرالمومنین و اصحاب ایشان پرداخت و در #مدح معاویه و اصحابش شعر گفت. وقتی خبر اشعار او به امام رسید حضرت او را نفرین کرد به اصحابش گفت همه دستهایتان را بالا بیاورید و او را نفرین کنید.
💢روز اول ماه مبارک رمضان بود. #نجاشیشاعر به همراه فردی دیگر شروع به روزه خواری و مشروبخواری کردند به طوری که در آخر روز صدایشان از مستی بلند شد و شکایت همسایگان را به همراه داشت.
زمانی که امام از این موضوع باخبر شد دستور داد آنها را دستگیر کنند و #حد بزنند.
(ادامه دارد ...)
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۳ )
امام در ملع عام ۱۰۰ ضربه شلاق به #نجاشی زد.
وقتی امام نجاشی را حد میزد #یمنیهایی که با حضرت بودند بسیار ناراحت شدند به ویژه #طارقبنعبدالله.
بعد از حد خوردن نجاشی و ناراحتی عبدالله،زمانی که شب فرا رسید هر دو به سرعت به سمت معاویه رفتند و نجاشی که شاعری بزرگ بود در اشعاری امیرالمومنین را هجو کرد.
💢#معقل که یکی از فرماندهان امام بود در جنگی توانست حدود ۵۰۰ #اسیر را دستگیر کند.
در راه بازگشت به کوفه به #مصقلهبنهُبَیره که از سوی امام فرماندار #اردشیرخره بود،رسید.
مصقله از گریه و زاری اسیران دلش به رحم آمد و خواست آنها را بخرد و شروع کرد با معقل برای خرید آنها مذاکره کنند آنها توافق کردند که به مقدار ۵۰۰ هزار درهم اسیران را به بفروشد.
بعد از آن معقل نزد امام آمد و ماجرا را بازگو کرد امام نیز کار او را تایید کرد.
اما مدتی گذشت و مصقله پول اسیران را پرداخت نکرد. امام او را به کوفه فراخواند و از او طلب پول اسیران را کرد مصقله ۲۰۰ هزار درهم پرداخت کرد و بقیه را نتوانست بپردازد.
اما امام مُصِر بود که آن را از او بگیرد،اما مصقله از این موضوع ناراحت بود و میگفت: به خدا قسم، اگر #معاویه یا #عثمان چنین طلبی از من داشتند آنرا به من میبخشیدند. همانا عثمان سالیانه #هزاردرهم از #مالیاتآذربایجان را به #اشعثبنقیس میبخشید
یک شب مصقله پنهانی از کوفه فرار کرد و به معاویه پیوست.
⚖معادل سازی⚖
۳۰۰هزاردرهم=۴.۱۴۹.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( 4 )
روزی #عقیل به کوفه و نزد #امیرالمومنین آمد. در حالی که حضرت در صحن مسجد کوفه نشسته بود.
خدمت حضرت رسید و به ایشان سلام کرد امام هم جوابش را داد و به فرزندش #امامحسنعلیهالسلام فرمود: برخیز و #عمویت را به خانه ببر و برای او لباس و کفش نو بخر.
فردای آن روز #عقیل نزد امیرالمومنین آمد در حالی که تمام لباسهایش نو بود ، به حضرت سلام کرد و گفت: یا امیرالمومنین میبینم که چیزی از این دنیا جز سنگریزهها نصیبت نشده است.
( #کنایه از اینکه آنچه به من دادهای بسیار ناچیز است)
حضرت فرمود: وقتی سهم خودم را از #بیتالمال بگیرم آن را به تو میدهم. اما #عقیل به این مقدار راضی نبود و سهم بیشتری از #بیت المال میخواست.
حضرت به او فرمود: تا روز جمعه صبر کن. در روز جمعه وقتی حضرت ، نماز جمعه را اقامه کرد ، جمعیت نمازگزار را به #عقیل نشان داد و فرمود: نظرت در مورد کسی که به #همه این جماعت #خیانت کند چیست؟ #عقیل گفت: انسان بسیار بدی است!!
حضرت به او فرمود: آیا تو به من میگویی به این جماعت #خیانت کنم و سهم آنها را به تو بدهم !!؟
اینگونه شد که #عقیل #امیرالمومنین را ترک کرد و به سوی #معاویه رفت.
#معاویه در #اولین قدم #عقیل را در مجلس در کنار خود نشاند و به او ۱۰۰ هزار درهم #هدیه داد.
⚖معادل سازی⚖
۱۰۰ هزاردرهم=۱.۳۸۳.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۵ )
#معاویه به #عقیل گفت: حال که پیش ما آمدهای برایمان بگو بین لشکرگاه من و لشکرگاه #علی(ع) چه فرقی دیدی؟
#عقیل گفت:لشکرگاه علی شبی داشت مثل شبهای پیامبر و روزی مثل روزهای پیامبر با این تفاوت که پیامبر در بین آنها نبود،اما در لشکرگاه تو با جمعی از منافقین روبرو شدم که در شب عَقَبه قصد ترور رسول خدا را داشتند.
سپس پرسید: ای معاویه آنکه در دست راست تو نشسته کیست؟
معاویه گفت:#عمروبنعاص
عقیل گفت: او کسی است که شش مرد ادعا میکردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود بر دیگران قالب شد.
آن دیگری کیست؟
معاویه گفت:#ضحاکبنقیس است.
عقیل گفت:به خدا قسم کار پدرش در زمان جاهلیت این بود که حیوانات نر را با ماده جفت میکرد.
عقیل گفت: آن دیگری کیست؟
معاویه گفت:#ابوموسیاشعری
عقیل گفت:مادرش دزد بود.
وقتی معاویه دید که عقیل مجلس نشینان را عصبانی کرده ، پرسید: درباره من چه میگویی؟
عقیل گفت:در مورد خودت چیزی نپرس!!
اما معاویه اصرار کرد
عقیل گفت:#حمّامه را میشناسی؟
معاویه گفت:حمّامه کیست؟
عقیل گفت:همین که گفتم و برخاست و رفت.
معاویه #نسبشناسی را خواست و به او گفت:به من بگو حمّامه کیست؟
او گفت: به من و خانوادهام امان بده تا بگویم.
معاویه گفت: امان دادم.
او گفت: حمّامه مادربزرگ تو بود که در زمان جاهلیت کارش #فحشا بود و از کسانی بود که برای نشان دادن شغلش بر سر در خانه خودش #پرچم زده بود.
{#حمّامه ، مادر مادر #ابوسفیان بوده است.}
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh