eitaa logo
"کنجِ حرم"
256 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
شخصی خدمت امام صادق - علیه السلام- رسید، و برای انجام کاری استخاره کرد.📘 از قضاء استخاره بد آمد. 😟ولی اعتنا نکرد،😒 و سفرش را که برای تجارت💸 بود، آغاز کرد🐫. اتفاقاً در سفر به او خوش گذشت،😎🏝 و سود بسیاری به دست آورد.🤑💸💵 وی از بد آمدن استخاره در شگفت ماند،🤔 از این رو پس از بازگشت، خدمت حضرت رسید✨ و جریان را از ایشان پرسید.🌱 امام صادق - علیه السلام- لبخندی نموده☺️ و فرمودند: به یاد داری که در مسافرتت🐪 در فلان منزل⛺️ آنچنان خسته بودی😩 که خوابت برد. 😴 و وقتی بیدار شدی که آفتاب طلوع کرده🏞 و نماز صبحت قضا شده بود؟!🤭😥 اگر خداوند متعال آنچه را که در دنیاست به تو داده بود،🛍🍇🏡 جبران دو رکعت نماز قضای تو نمی‌شد .😔 📚 🦋
📜 فرض کن قیامت شده و نامه اعمالت رو آوردن... توش نگاه می‌کنی می‌بینی نوشته ۱۰۰,۰۰۰ نفر رو باحجاب کرده!!😳😳 از تعجب شاخ‌ درمیاری: «این چیه؟ من کی این کارو کردم که خودم‌ خبر ندارم ؟!!!»😍😍😍 مأمور حساب و کتاب: «این آثار نهی از منکرهاته تا سال‌ها پس از مرگت!»😊 ▫️این همه...!!! نکنه به ریال نوشته😳 ▪️نه بابا ریال چیه؟ تازه، هنوز بودی توی دنیا .... ▫️آخه من که هر چی نهی از منکر کردم خیلیا «به تو چه» و «تو‌ نگاه نکن» و این حرفا جواب می‌دادن... چه اثری؟!🤔 ▪️جلوی تو این حرفا رو می‌زدن. بعدتر که می‌رفتن و به حرفت و رفتار مؤدبانه‌ات فکر می‌کردن تأثیر می‌گرفتن اما خودت بی خبر بودی...😇 ▫️بازم این همه نمی‌شه!🤔 ▪️بعضیاشونم چون قبل از تو کسی بهشون تذکر داده بود اما فقط ۱ نفر بود بی‌اثر بود. تو گفتی شد دو‌ نفر و اثر گذاشت...😊 ▪️بازم این همه نمیشه!!🤔 ▫️خیلیا هم بچه‌ها و‌ نسل خانمایی هستن که محجبه شدن... از مادرشون که تو با تذکرت باحجابشون کردی اثر مثبت گرفتن... با واسطه ثوابش مال تو هم شده...😉 ▫️ولی بازم این همه نمیشه...!🤔 ▪️خیلی از محجبه‌ها از ترویج حجابت ثابت قدم‌تر شدن... ▫️خب، بازم ایـــن همه نمیشه... !!🤔 ▪️توی دنیا که بودی، این آیه رو نخونده بودی که هر کس کار خوب انجام بده «فله عشر أمثالها..» ده برابر براش حساب می کنن؟؟؟😠 ▫️چرا، خوندم... اما بازم ایـــن همه... !!!🤔 ▪️اه... بسه دیگه، چقدر گیر دادی... اگه نمی‌خوای پاکش کنم، نامه عملت رو‌ بدم دست چپت؟😡 ▫️نه نه نه...! غلط کردم. دیگه حرف نمی‌زنم.😅 ▪️بیا... اینم اجر توهیناییه که توی این راه شنیدی... اگه یک کلمه باز حساب کتاب کنی من می‌دونم و تو...😒 ▫️وااااای... عجب اجری‌...😍😍 کاش بیشتر از اینا بهم توهین می‌کردن... کاش میزدن تو گوشم، کاش می‌کشتنم... با این حساب اجر چیه؟🤔 ▪️اون مقامش خیلی خاصه👌 شماها نمی‌بینید. وگرنه از حسرت کلی غبطه میخورین... بهتون رحم کردن که بی خبر گذاشتنتون. ▫️خوش به سعادتش... ▪️یه مژده هم دارم برات...☺ ▫️چی؟ ▪️پشت نامه عملت رو نگاه کن... ▫️پشتش...؟! أ....!!!!!!!! چیه ایییین؟ چقدر زیادهههه... همش مال منه؟؟ 😃 ▪️بله، توی دنیا یه خاطره امر به معروف برای یه کانال فرستادی، خیلیا خوندن و و رو‌ شروع کردن... تو توی ثواب همه اون امر به معروفا سهیم شدی ...💯 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
📚 یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط (ره) می گوید: شبی وارد جلسه شدم،کمی دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد،یکی را دیدم که ریشش را تراشیده بود،در دل ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که چرا این شخص چنین کرده است. جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود،ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: به ریشش چه کار داری؟ ببین اعمالش چگونه است، شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری!
📚👆 ✨ مادر و دختری پیش هم زندگی میکردند یک شب دختر خواب میبیند آقا امام زمان رو روی پل بزرگ اصفهان خواب ایستادن☺️ و میگن: چرا دیگه مادرت برای من نامه نمی نویسد؟💔 دختر میره برای مادرش تعریف میکنه.💕 وقتی مادر ماجرا رو میشنوه بسیار منقلب میشه و گریه میکنه.💔😔 و میگه: من همیشه برای آقا صاحب الزمان نامه می نوشتم ولی باخودم گفتم چه فایده ای داره من که جواب نامه هارو نمیگیرم...😔 (درصورتی که آقا همیشه منتظر هست ما باهاش حرف بزنیم و برامون دعا کنه) دختر میپرسه: اخه پس دلیل اینکه آقا رو پل بزرگ اصفهان بودن چی بود؟🤔 مادر دوباره گریه اش میگیره و میگه من همیشه وقتی نامه می‌نوشتم اونها رو از بالای پل می انداختم داخل رود زیر پل...🌱
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔 این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐🌹 به نظرنتون کارخوبیه؟؟🤔 کیا موافقن؟؟؟ ✅ کیامخالف؟؟؟؟ ❌ اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!❌😡 بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...😏 بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"😤 بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!😰 تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄 همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.🤔 ولی استاد جواب نمیداد...😐 یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟؟؟ شما مسئول برگه های ما بودی؟؟؟😡😤 استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...🤔📝 استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟🤔⁉️ همه ی دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟⁉️⁉️ گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓 درس خوندیم📚📖🖊 هزینه دادیم 💵💶💷 زمان صرف کردیم...🕒 هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝 استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟ یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄 استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد.😱😱😱 استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌 دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید، پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟🤔 بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔 چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔 تنها کسی که موافق بود .... ✨🌱
✨📚 مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟ ✅حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی) ✅پرسید آن هدایا کدامند؟ رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ۱- هدیه عزرائیل ۲- هدیه قبر ۳- هدیه نکیر و منکر ۴- هدیه میزان ۵- هدیه پل صراط ۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم) ۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت) ۸- هدیه پیامبر ۹- هدیه جبرئیل ۱۰- و هدیه خداوند متعال 🌱اما هدیه عزائیل چهار چیزاست : ۱- رضایت حق داران ۲- قضای نمازها ۳- اشتیاق به خداوند ۴- آرزوی مرگ 🌱اما هدیه قبر چهار چیزاست : ۱- ترک سخن چینی ۲- استبراء ۳- تلاوت قرآن ۴- نماز شب 🌱اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست : ۱- راستگویی ۲- ترک غیبت ۳- حق گویی ۴- تواضع در برابر همه 🌱اما هدیه میزان چهار چیزاست : ۱- فرو خوردن خشم ۲- تقوای راستین ۳- رفتن به سوی جماعت ۴- دعوت به سوی آمرزش الهی 🌱اما هدیه صراط چهار چیزاست : ۱- اخلاص عمل ۲- زیاد به یاد خدا بودن ۳- خوش اخلاقی ۴- تحمل کردن آزار دیگران 🌱اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست : ۱- گریه از ترس خداوند ۲- صدقه مخفی ۳- ترک گناهان ۴- خوش رفتاری با پدر و مادر 🌱اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست : ۱- صبر در ناملایمات ۲- شکر بر نعمت ۳- انفاق مال در راه اطاعت خداوند ۴- رعایت امانت در مال وقفی 🌱اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست : ۱- دوست داشتن او ۲- پیروی از سنت او ۳- دوست داشتن اهل بیت او ۴- زبان را از بدی ها حفظ کردن 🌱 اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست : ۱- کم حرف زدن ۲- کم خوردن ۳- کم خوابیدن ۴- مداومت بر حمد 🌱اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست : ۱- امر به نیکی ۲- نهی از بدی ۳- نصیحت و خیر خواهی برای مردم ۴- و مهربانی کردن با همه 🍃 این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کن 🍃چراکه هر کس بر آن عمل نموده و به نسل های آینده برسد 🍃 إن شاءالله ، اجرش به تو خواهد رسید ✅باذکر صلوات شروع کنید 📚 کتاب المواعظ العدديه 🌱
📚 دختری یک تبلت خریده بود. پدرش وقتی تبلت را دید پرسید: وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟ دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم. پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟ دختر: نه! پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟ دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم. پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟ دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم. پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟ دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه. پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت و فقط گفت: “حجاب” یعنی همین 🕊
واسا رد نکن حرف مهم دارمم😑✨ ی چنل آوردم مخصوص دخترای خوبمون هوهو🧘🏼‍♀✨ توش کلی چیزای::🌝☁️ 🙇🏻‍♀✨ ❤️✨ 🌎✨ 🌪✨ 🕴🏻✨ 👒✨ 🔥✨ ☁️✨ 🥣✨ و ڪݪۍ مطاڶب نابہ دیگہ🦋✨ دخیا تازه خبر خوببب ورود پسرا ممنوعه🧚🏻‍♀✨ https://eitaa.com/joinchat/2981232797C3d5ff4450c بدو عضو شو تا از دستت نرفتههه🏃🏼‍♀✨
📚 دو خواهر، همین طور شوخی و جدی سرظرف شستن آن روز یکی به دو می کردند. یکی شان گفت خسته ام. این دفعه تو ظرف ها را بشوی! 😡 آن یکی جواب داد اگر تو خسته ای من هم خسته ام. نوبت خودت است.😡 بگو مگو برنده نداشت و ظرف ها ماند. نزدیک اذان که شد، ظاهرا امام برای وضو رفت توی آشپزخانه. اما وضوی آقا این بار خیلی طول کشید. خواهران نگران شدند و رفتند به آشپزخانه که ببینند خدای نکرده اتفاقی برای امام نیفتاده باشد. وارد آشپزخانه که شدند، خشک شان زد. امام بود و آستین های بالا زده یک کپه ظرف شسته شده تر و تمیز. ☺️ امام که تعجب شان را دیدند، لبخندی زد و گفت حرف هایتان را که شنیدم، احساس کردم که این دفعه نوبت من است که ظرف ها را بشویم. 🌸امام خمینی «ره»🌸