آیات 252-244 بقره قسمت پنجم
بخش سوم
● بحثى در تاريخ و اينكه چرا قرآن به آن اهتمام ورزيده است
بحثى در تاريخ و اينكه قرآن از چه نظر به آن اهتمام ورزيده است
كلمه ((تاريخ )) بر وزن ((تعريف )) مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمان پديد آمدن آن است ، و اصطلاحا به معناى باستان شناسى و طبقات الارض نيز استعمال مى شود، و گفتار ما در معناى لغوى آن يعنى تاريخ نقلى است و تاريخ نقلى عبارت است از ضبط حوادث كلى و جزئى ، و نيز نقل آن و گفتگو پيرامون آن .
بايد دانست كه بشر از قديم ترين عهد زندگى و زمان وجودش در زمين به ضبط حوادث اهميت مى داده ، و تا آنجا كه ما مى دانيم در هر عصرى از اعصار عده اى ديگر هم يا به ذهن مى سپرده اند، و يا يادداشت نموده و يا كتاب تاليف مى كرده اند، و عده اى ديگر هم آنچه را كه آنان ضبط كرده بودند دست به دست مى گرداندند، و پيوسته انسان در جهات مختلف زندگى خود از تاريخ استفاده مى كرده ، يا در طرز تشكيل اجتماع از تاريخ الگو بر مى گزيده ، و يا از سرگذشت گذشتگان عبرت مى گرفته ، و يا داستان سرائى مى كرده ، و يا با نقل آن شوخى و تفريح مى كرده ، و يا در مسائل سياسى ، اقتصادى ، صنعتى و يا غير آن مورد استفاده قرار مى داده اند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 464
ليكن فن تاريخ با اين همه شرافت و منافع كه دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده ، و از اين به بعد هم خواهد بود، و اين دو عامل تاريخ را از صحت طبع ، و صدق بيان به سوى باطل و دروغ منحرف كرده است .
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●آیتالله بهجت قدس سره :
#روح_عبادات
ویژه بزرگداشت #عید_غدیر●□
□●روح عبادات، #ولايت_الله است و ولايت ولى الله [هم] ولايت الله است. ما با ائمه اثناعشر و انبيا و أوصيا كاری نداريم إلا [بهخاطر] اينكه خدا با اينها كار دارد.
□●دوستى خدا با دوستى اينهاست و امر خدا وقتی امتثال(اطاعت) مى شود که امر اینها امتثال شود؛ چون [خدا] اطاعت اينها را ایجاب كرده است...
□●رحمت واسعه، ص٣۴●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□سوره همزه□
□ #تهديد شديد به گردآورندگان مال و ذكر اوصاف آنان كه ((همزه ))اند و ((لمزه )) و مال خود را مايه جاودانى مى پندارند و...
□وَيْلٌ لِّكلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَة□ٍ
□در مجمع البيان گفته : كلمه ((همزه )) به معناى كسى است كه بدون جهت بسيار به ديگران #طعنه مى زند و عيب جويى و خرده گيريهايى مى كند كه در واقع عيب نيست . و اصل ماده ((همز)) به معناى شكستن است ، و كلمه ((لمز)) نيز به معناى عيب است پس ((همزه )) و ((لمزه )) هر دو به يك معنا است .(۱)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□سوره همزه□ □ #تهديد شديد به گردآورندگان مال و ذكر اوصاف آنان كه ((همزه ))اند و ((لمزه )) و مال
□سوره همزه□
□ولى بعضى گفته اند: بين آن دو فرقى هست ، و آن اين است ((همزه )) به آن كسى گويند كه #دنبال سر مردم عيب مى گويد و خرده مى گيرد، و اما ((لمزه )) كسى را گويند كه #پيش روى طرف خرده مى گيرد - نقل از ليث .
□و بعضى گفته اند: همزه كسى را گويند كه همنشين خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن كسى است كه با چشم و سر عليه همنشين خود اشاره كند، و به اصطلاح فارسى تقليد او را در آورد. آنگاه مى گويد صيغه ((فعله )) براى مبالغه در صفتى بنا شده كه باعث مى شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زياد سر بزند، و خلاصه فعل مذكور #عادتش شده باشد، مثلا به مردى كه زياد زن مى گيرد، مى گويند، فلانى مردى ((نكحه )) است ، و به كسى كه زياد مى خندد، مى گويد فلانى ((ضحكه )) است ((همزه و لمزه )) هم از همين باب است .
□پس #معناى_آيه اين است كه : واى بر هر كسى كه بسيار مردم را #عيب گويى و #غيبت مى كند. البته اين دو كلمه به معانى ديگرى نيز تفسير شده ، و در نتيجه آيه را هم به معانى مختلفى معنا كرده اند.(۲)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□سوره همزه□ □ولى بعضى گفته اند: بين آن دو فرقى هست ، و آن اين است ((همزه )) به آن كسى گويند كه #دنب
□سوره همزه□
□الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ يحْسب أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَه□ُ
□اين آيه ، ((همزه )) و ((لمزه )) را بيان مى كند، و اگر كلمه ((مالا)) را نكره آورد به منظور تحقير و ناچيز معرفى كردن مال دنيا بوده ، چون مال هر قدر هم كه زياد و زيادتر باشد دردى از صاحبش را دوا نمى كند،
□تنها سودى كه به حالش دارد همان مقدارى است كه به مصرف حوائج طبيعى خودش مى رساند، مختصرى غذا كه سيرش كند، و شربتى آب كه سيرابش سازد، و دو قطعه جامه كه به تن كند.
□و كلمه ((عدده )) از ماده ((عدبه )) معناى #شمردن است ، مى فرمايد شخصى كه #همزه و #لمزه است از بس #عاشق_مال و #حريص_بر_جمع آن است ، مال را روى هم جمع مى كند و پى در پى آن را مى شمارد، و از بسيار بودن آن لذت مى برد.
□ولى بعضى گفته اند: معنايش اين است كه مال را #عده و #ذخيره مى كند براى روزى كه مورد هجوم ناملايمات روزگار واقع شود، كه بنابر اين ، كلمه ((عدده )) ديگر به معناى شمردن نيست .(۳)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمهای_از_اسرار_حج (قسمت پنجم)○□ □○بارها اشاره کردهایم که سالک به مقصد نمیرسد، مگر اینکه اهل
□○ #شمهای_از_اسرار_حج (قسمت ششم)○□
□○وادی #منا سرزمین آرزو و عشق و دلدادگی و محبّت است. چون عرصهی کارزار عرصهی عشق است. کسی که اهل عقل و تجارت و چُرتکه انداختن و سود و زیان حساب کردن است به وادی کارزار و مجاهده راه ندارد.
□○انسان باید اهل عشق و آرزوهای عاشقانه شود تا جان بر کف نهد و در میدان کارزار، آنچه را دارد سرمایهگذاری کند. لذا عرصهی کارزار سرزمین مناست.
□○جایی که سالک الی الله به نبرد با شیطان و نفس، که شیطان درونی است، میپردازد؛ سرزمین عشق است. وقتی دل داد و عاشق شد؛ شایستگی به میدان مبارزه رفتن پیدا میکند.
□○روز دهم که روز عید قربان و یوم اضحیٰ است، وارد سرزمین منا میشود. همان روز اوّل باید سه کار بزرگ انجام دهد؛
□○۱- ابتدا باید به بزرگترین مظهر شیطان حملهور شود و سنگ بزند؛ با شیطان، در عظیمترین جلوهاش بجنگد.
□○۲- بعد از رمی جمرات، باید به قربانگاه برود؛ قربانی کند
□○۳- و پس از آن اگر مرد باشد، سر میتراشد؛ خصوصاً اگر سفر نخستینِ حجّش باشد؛ حَجَّةُ الاسلام یا حجّ واجبش باشد؛ با انجام این سه کار وظیفهی روز نخست را به پایان برده است.
□○وادیِ عجیب عشق و دلدادگی و آرزومندی و امید، وادییی است که این سه کار بزرگ باید در آن انجام شود؛ باید سرِ #نفس بریده شود؛ آنچه انّیّت و انانیّت سالک است باید ذبح شود؛ آن هم در وادی عشق و دلدادگی.
□○دوم باید مظهر اعظم شیطان رمی شود؛ یعنی آنچه بزرگترین تأثیراتِ دورکننده را در سالک میگذارد؛ بزرگترین خطر است و بزرگترین آسیب از رهگذر آن بر او وارد میشود.
□○سوم باید سر بتراشد؛ یعنی به عبودیّت و بندگی تن دهد و پذیرای آن شود. این سه لازمهی مقام #تسلیم است. سالک با این سه، به مرتبهی تسلیم نائل میشود و مُسلِم میشود؛ اهل تسلیمِ در برابر حق میشود.
#ادامه_دارد...
□○در محضر استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۰۵○□
#ماه_ذی_الحجه
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●بخشیدن #فدک به حضرت زهرا علیهاالسّلام- ۱۴ ذیالحجّه سال ۷ هجری قمری
@mohamad_hosein_tabatabaei
□●استاد علی صفایی حائری●□
#ولايت_چيست؟
□●اين ولايت، بالاتر از محبت و دوستى و عشق است؛ كه عشق على در دل دشمنان او هم خانه داشت. آنها كه شكوه و وقار كوه و زيبايى دشت و عظمت كوير و دريا و جلوهى طلوع و غروب، اسيرشان مىكند و چشمشان را مىگيرد و دلشان را به بند مىكشد، چگونه مىشود شكوه و عظمت آن روح بزرگتر از كوه، زيبايى و گستردگى آن قلب وسيعتر از هستى و عظمت و ناپيدايى آن سينهى ناپيداتر از كوير و عميقتر از دريا و جلوهى آن طلوع بى غروب، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نكند.
□●هر كس با هر مشربى و عقیده ای ، مىتواند دوستدار على باشد.
در على، علم و عشق،
تدبير و شمشير،
حريت و عبوديت،
نجواى دل و آتش سخن،
زمزمهى شب و فرياد روز،
قدرت و عزت و تواضع و ذلت،
نرمش و آشنايى و خشونت و پايدارى،
در على اين همه هست و اين همه بخاطر حق است و براى اوست و اين است كه همهى او دوست داشتنى است و حتى دشمنش در دل شيفتهى اوست و مخالفش در پنهان شيداى او.
□● #غدیر، صفحه ۱۲●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●مرحوم آیتالله شاهآبادی نقل میکرد که یکی از علمای اهل سنّت کتابی علیه شیعه نوشته و گفته است که این کتاب مثل صاعقه شیعه را میسوزاند. امّا خود این عالم سنّی در همین کتابش از عایشه نقل کرده است شبی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم در حجرهی من بودند. نیمهی شب حضرت را نیافتم.
■●حجرهی سایر همسرانشان را گشتم، آنجا هم نبودند. بعد دیدم با سر و پای برهنه بالای بام حجرهی خودم ایستاده و دست به آسمان بلند کرده و خداوند را به حقّ حضرت علی علیه السّلام قسم میدهند و عرضه میدارند:
■اِلهی بِحَقِّ عَلِیٍّ، اِلهی بِحَقِّ عَلِیٍّ■
■●و دعا میکنند. عرض کردم کسی را بهتر از علی نیافتید که خدا را به حقّ او قسم میدهید؟
فرمود قسم به آن کسی که جانم به دست قدرت اوست، به آسمان نگاه کردم، بهتر از علی نبود، به زمین نظر کردم، بهتر از علی نبود، به شرق و غرب نگاه کردم، کسی بهتر از علی نبود، لذا خدا را به حقّ او قسم دادم."
■●مصباح الهدی - مبحث اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين -ص٢٨٩●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
○....درس های اعتقادت را بیا از سر بگو
○با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو
○از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین
○باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو
○یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا
○با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو
○من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام
○بر محبین علی در وادی محشر، بگو...
○...عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟
○کی مرا هم می بری یک شب نجف، آخر بگو
○سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف
پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف
○بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا
○بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا
○من همان عبد شما هستم که از شوق وصال
○سجده کردم سالیان سال سوی سامرا
○با شمیم و جذبه های سامرایی شما
○پروراندی در دل ما آرزوی سامرا
○تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت
○ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا
○ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین
○اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا
○اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟
○می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟
#یاعلی
#مهدی_علی_قاسمی
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
آیات 242-244 بقره قسمت پنجم
بخش چهارم
● دو عامل مهم همواره در فن تاريخ دخالت كرده و موجب فساد و بى اعتبارى آن گشته اند
عامل اول : حكومت هاى خود كامه اى بوده كه به حكم خودكامگى و داشتن قوه و قدرت ، هر چيزى كه به نفعش تمام مى شد، اشاعه مى داده است ، (هر چند دروغ محض مى بود) و هرچه را كه به ضررش تمام مى شده ، با اعمال قدرت ، جلوى اشاعه آن را مى گرفته است ، (هر چند كه صدق محض مى بود) و يا آن را به صورتى اشاعه مى داد كه باز به نفعش تمام شود،
و اين چيزى نيست كه كسى در آن ترديد داشته باشد (اصلا اقتضاى خودكامگى همين است و همواره به چشم خود مى بينيم ) كه اينگونه حكومت ها باطل و دروغ را به لباس حق و صدق در مى آورند، و به خورد مردم مى دهند علتش هم اين است كه انسان چه فرد فردش و چه مجتمعش ، بر اين فطرت مفطور شده و به هر جور كه ممكن باشد منافع را به سوى خود جلب نموده ، و ضررها را از خود دفع مى كند، و كسى كه كمترين شعورى داشته باشد و بتواند اوضاع حاضر عصر خود را درك نموده و در تاريخ امت هاى گذشته و حتى امت هاى خيلى دور نظر بيفكند، اين حقيقت را مى بيند.
عامل دوم : متهم بودن بينندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاريخى ، و نيز آن كسانى است كه از ايشان نقل مى كنند، و يا در كتاب خود مى آورند، و چون ما مى دانيم كه اين دو طايفه
، خالى از احساسات باطنى و يا تعصب هاى قومى نيستند، و در آنچه كه تحمل مى كنند و يا درباره آن داورى مى نمايند حب و بغض و يا تعصب هاى درونى را دخالت مى دهند، براى اينكه حاملين اخبار در گذشته ، با در نظر گرفتن اينكه حكومت در اعصار ايشان حكومت دين بوده ، و قهرا خود آنان متدين به يكى از اديان و مذاهب بوده اند، و احساسات مذهبى و تعصبات قومى در ايشان شديد بوده ، قهرا اخبار تاريخى آنان از آن جهت كه يك حدى از آن به احكام دين بر مى خورده ، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است .
همچنان كه امروزه به چشم خود مى بينيم احساسات و تعصب هاى شديدى كه مردم مادى نسبت به آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و عليه دين و عقل دارند باعث شده كه خبرنگاران امروز آن تعصب ها را در اخبارى كه مى دهند و يا مى نويسند دخالت دهند، همانطور كه گذشتگان در آنچه ضبط كرده و نقل نموده اند، دخالت داده اند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 465
و از اينجا است كه مى بينى هيچ نويسنده اى كه متدين به دينى و مذهبى است در كتاب خود و گردآورى هايش خبرى كه مخالف و بر ضرر مذهبش باشد نياورده ، پس اهل هر مذهب هر چه درباره مذهبش نوشته موافق با اصول مذهب خود بوده همچنان كه امروز هم هيچ گفتارى تاريخى در نوشته هاى ماديين نمى بينى ، مگر اينكه از جهتى و به وجهى مذهب ماديت او را تأييد مى كند.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○روایات عامه(اهلسنت) دربارهی امامان دوازدهگانه و منزلت ویژهی علی علیهالسلام○□
#ویژه_بزرگداشت_عید_غدیر
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره:
□○در بیست حدیث از بیست صحابی آمده است که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «أَلْخُلَفآءُ بَعْدِی إِثْنی عَشَرَ کلهُمْ مِنْ قُرَیشٍ؛ خلفا و جانشینان بعد از من دوازده نفر هستند که همگی از قریش میباشند».
□○و همین روایت را ابوبکر و عمر و عثمان نیز نقل کردهاند.
□○همچنین به دو طریق که در یکی از آنها راوی آن ابوبکر مستقیماً از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت میکند، آمده است: «مَنْزِلَةُ عَلِی مِنی، کمَنْزِلَتِی مِنْ رَبی؛ مقام و منزلت علی علیهالسلام نسبت به من، همانند منزلت من نسبت به پروردگارم میباشد».
□○و این حدیث در کتاب «صواعق محرقه» (تألیف ابنحجر عسقلانی) از کتب عامه نیز نقل شده است. خوب است کتابهایی که این حدیث در آنها آمده، جمعآوری شود تا به حد تواتر برسد. این حدیث از لحاظ متن از «حدیث منزلت» بالاتر است، هر چند حدیث منزلت از حیث سند از او بالاتر و متواتر است.
□○در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٨و١٨٩○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□
□رد پندار غلط انسانى كه خيال مى كند مال دنيا به او جاودانگى مى بخشد□
□((يحسب ان ماله اخلده )) - يعنى او خيال مى كند #مالى كه براى روز مبادا جمع كرده زندگى #جاودانه به او مى دهد، و از #مردنش جلوگيرى مى نمايد، بنابر اين منظور از جمله ((اخلده )) كه صيغه ماضى است ، معناى مضارع - آينده - است ، به قرينه جمله ((يحسب )) كه آن نيز مضارع است .
□پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبيدنش به زمين و زندگى مادى زمينى ، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنيا به آن مقدارى كه حوائج ضرورى زندگى كوتاه دنيا و ايام گذراى آن را كفايت كند قانع نمى شود، بلكه هر قدر مالش زيادتر شود #حرصش تا بى نهايت زيادتر مى گردد، پس از ظاهر حالش پيداست كه مى پندارد مال ، او را در دنيا #جاودان مى سازد، و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست می دارد، تمام همش را صرف #جمع مال و شمردن آن مى كند، و وقتى جمع شد و خود را بى نياز احساس كرد، شروع به #ياغى_گرى نموده ، بر ديگران تفوق و #استعلا مى ورزد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: ((ان الانسان ليطغى ان راه استغنى ))، و اين استكبار و تعدى اثرى كه براى آدمى دارد همز و لمز است.(۱)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □رد پندار غلط انسانى كه خيال مى كند مال دنيا به او جاودانگى مى بخشد□
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□
□از اينجا روشن مى گردد كه جمله ((يحسب ان ماله اخلده )) به منزله تعليل است براى جمله ((الذى جمع مالا و عدده ))، و مى فهماند اگر مال پشيز دنيا را جمع مى كند و مى شمارد، انگيزه و علتش #پندار غلطى است كه دارد، و اين #خطاى_عمليش مستند به خطاى #فكرى او است ، كه پنداشته مال او را جاودان مى سازد،
□و نيز جمله ((الذى جمع ...)) به منزله تعليل است براى جمله ((ويل لكل همزه لمزه ))، و مى فهماند علت اينكه ويل را نثار هر همزه و لمزه كرديم اين است كه او مال پشيز دنيا را جمع مى کند و می شمارد.(۲)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □از اينجا روشن مى گردد كه جمله ((يحسب ان ماله اخلده )) به منزله تعليل اس
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□
□َكلا لَيُنبَذَنَّ فى الحُْطمَة□ِ
□اين جمله ردع و #تخطئه پندار غلط او است ، كه مى پندارد مال ، جاودانه اش مى كند، و لام در كلمه (( #لينبذن )) لام سوگند است ، و واژه ((نبذ)) به معناى پرت كردن و دور انداختن چيزى است . و كلمه ((حطمه )) (بر وزن همزه و نيز بر وزن لمزه و نكحه و ضحكه ) صيغه مبالغه است ، و مبالغه در حطم شكستن ) را مى رساند، البته به معناى خوردن هم استعمال شده ، و اين كلمه يكى از نامهاى جهنم است چون جمله ((نار اللّه الموقده )) آن را به آتش جهنم تفسير كرده .
□و معناى آيه اين است كه : نه ، او اشتباه كرده ، مال دنيايش جاودانش نمى سازد، سوگند مى خورم كه به زودى مى ميرد و در حطمه اش پرت مى كنند.
□وَ مَا أَدْرَاك مَا الحُْطمَة□ُ
□و تو نمى دانى حطمه چه حطمه اى است ؟! اين جمله تعظيم و هول انگيزى حطمه را مى رساند.(۳)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمهای_از_اسرار_حج (قسمت ششم)○□ □○وادی #منا سرزمین آرزو و عشق و دلدادگی و محبّت است. چون عرصهی
□○ #شمهای_از_اسرار_حج (قسمت هفتم)○□
□○عید قربان عید قربانی شدن و اهل #قرب شدن است و به قرب راه پیدا نمیکند، مگر کسی که آمادهی قربانی شدن باشد. راهِ تقرّب قربان شدن است.
□○اگر کسی میخواهد به دوست راه بَرد، باید آمادهی قربان شدن در راه دوست باشد؛ باید همهی وجودش را در طبق #اخلاص نهد و آرزومندِ این باشد که این پیشکش و هدیهی ناقابلی را که به آستان دوست تقدیم میکند، از او بپذیرد.
□○ #عید_قربان عید قرب و نزدیک شدن از راه قربان شدن است. لذا مستحبّ است وقتی حاجی خودش گوسفند را سر میبرد یا اگر خودش ذبح بلد نیست و ذبح را نیابتاً به کسی میسپرد، دستش را روی دست کسی که گوسفند را ذبح میکند بگذارد و نیّت کند که نفس خود را ذبح میکند؛ انّیّت و انانیّت خود را ذبح میکند. از این پس منی در وجودم نیست؛ هرچه بارقهای از من در وجودم بود همه رفت.
□○لذا در روایات داریم به ازای هر عضو قربانی یک عضو قربانیکننده از آتش دوزخ نجات پیدا میکند. پس گویا قربانی خود اوست و نفسِ امّارهی فرد است که در پیشگاه الهی سر بریده میشود. دیگر منی ندارد؛ داعیهای ندارد؛ خطّی به دور خویشتن نکشیده است که او را از گسترهی هستی متمایز کند. تمام تعیّنات را با قربان کردن فرو میریزد.
□○این خطّی که به دور خود کشیدهایم که ما را تعریف میکند؛ اسم من چیست؛ فامیلیام چیست؛ فرزند چه کسی هستم؛ اهل کجا هستم؛ چه تحصیلاتی دارم؛ چه شغلی دارم؛ چه عنوان اجتماعییی دارم؛ و ...؛ اینها همان خطّی است که به دور خود کشیدهایم؛ یک خطّ وهمی که اگر پاک شود، به بیکرانهی هستی متّصل میشویم.
□○مثل یک دایره که با گچ روی تختهسیاه کشیده شده باشد. آنچه سطح این دایره را از کلّ تختهسیاه متمایز کرده است، خطّ سفیدی است که به شکل دایره کشیدهایم. اگر این خط را پاک کنیم؛ آن دایره به کلّ تخته سیاه متّصل است. پس اگر بتوانیم خطّی را که به دور خود کشیدهایم پاک کنیم؛ خود را از تعیّنات وهمی نجات دهیم، به بیکرانهی هستی وصل میشویم.
□○قربان شدن یعنی این؛ یعنی همهی تعیّنات خویش را سر بریدن؛ آثاری از انّیّت و انانیّت برجا نماندن.
□○حاجی، قاصد، سالک، سائر الی الله اگر به این سه کار موفّق شد؛ یعنی هم با شیطان که دشمن قسم خورده است و بر قسم خود جدّی و استوار ایستاده است؛ «عَدُوٍّ لَکُمْ» «اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» اگر این دشمن قسمخورده را به دشمنی شناخت و با همهی وجود در برابر او ایستاد و مقاومت کرد؛ از سوی دیگر، نقطهی آسیبپذیری که بعضی از مکاتب به آن چاکرا¬ میگویند و نقطهی نفوذ شیطان است که در شخص وجود دارد؛ از بین برد. اصل این نقطه انانیّت ماست.
○مادر بتها بت نفس شماست
○چون که آن بت مار و این بت اژدهاست
□○اگر توانست نفس را از پا درآورَد؛ یعنی اگر از بیرون شیطانِ حملهور و از درون نقطهی نفوذ و آسیبپذیر وجودش را از بین برد، موجود رویینتنی میشود که هیچ دشمنی بر او قدرت غلبه و پیروزی ندارد.
#ادامه_دارد...
□○در محضر استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۰۵○□
@mohamad_hosein_tabatabaei