eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■●امام حسین علیه‌السّلام و اهل بیت و اصحاب بزرگوار آن حضرت، مظهر تامّ و شکیبایی در دشوارترین موقعیّت‌ها می‌باشند. آن حضرت در سخنرانی‌ای که در مکّه ایراد فرمودند، اظهار داشتند: ■●نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اُجورَ الصّابِرینَ: بر بلای پروردگار می‌کنیم و شکیبایی می‌ورزیم و خداوند پاداش‌های صابران را به نحو کمال به ما عطا می‌فرماید. ■●امام زمان ارواحنا‌فداه در زیارت ناحیه‌ی مقدّسه از این صبر به عظمت یاد کرده‌اند. آن حضرت خطاب به جدّ خویش عرضه می‌دارند: قَد عَجَبَت مِن صَبرِکَ مَلائِکَةُ السَّماءِ: یا اباعبدالله! صبر تو آن‌قدر شگفتی‌آفرین بود که ملائکه‌ی آسمان‌ها هم از آن شگفت‌زده شدند. ■●بنابراین یکی از درس‌های بزرگی که از مکتب عاشورا می‌توان آموخت، درس در دل سختی‌ها در جریان زندگی است. ■●كرشمه حسن _ استاد مهدی طيب●■
■●یادداشت های دکتر دینانی خدا را الله بگوییم یا «هو»؟●■ ■بسیاری از اهل تحقیق بر این عقیده اند که کلمه «الله» یک لفظ ظاهر است که بر خداوند تبارک و تعالی علم شده و بر او اطلاق میگردد. خود خداوند تبارک و تعالی نیز این کلمه را در مورد خود به کار برده و گاهی نیز از خود با ضمیر «هو» سخن گفته است. خدا را الله بگوییم یا «هو» ؛ آنچه در اینجا می تواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد این است که وقتی در مورد حق تبارک و تعالی سخن میگوییم از اسم ظاهر «الله» استفاده کنیم و یا اینکه به جای کلمه «الله» ضمیر «هو» را بر زبان جاری سازیم؟ ■کسانی را می شناسیم که روی اسم ظاهر «الله» به عنوان کلمه ای که برای خداوند علم شده تکیه کرده و آن را بر ضمیر «هو» ترجیح می دهند. در مقابل این گروه، کسانی بر این عقیده اند که به کار بردن ضمیر «هو» در مورد حق تبارک و تعالی گویاتر و رساتر از کلمه «الله» است. ما اکنون در این بحث که آیا کدام یک از این دو کلمه گویاتر و رساتر از دیگری است وارد نمی شویم. همین اندازه یادآور می شویم که اگر اسم الله معرفه است و به وضوح و روشنی افاده معنی میکند ضمیر «هو» نیز در زمره معارف قرار گرفته و میزان دلالت ضمایر بر معانی و مراجع خود به هیچ وجه کمتر از دلالت یک اسم ظاهر نیست. ■به همین جهت گروهی از عرفا و متصوفه با ذکر مقدس «یا هو» انس و الفت بسیار داشته و در خلوت و جلوت آن را تکرار می کنند. در نظر این جماعت دلالت ضمیر «هو» و تأثیر آن بیش از اسم ظاهر «الله» است. در اینجا برخی از ارباب معرفت به نکته ای اشاره کرده اند که جالب توجه است. این اشخاص میگویند: درست است که کلمه «هو» به حکم ضمیر بودن بیش از کلمه «الله» بر قرب به حق تبارک و تعالی دلالت دارد ولی از سوی دیگر آن یک ضمیر مفرد مغایب به شمار می آید و در ضمیر غایب همواره نوعی فاصله و غیبت منظور می گردد.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 254-253 بقره قسمت پنجم بخش سوم1⃣ بحث فلسفى ● بحثى فلسفى (در باره حقيقت كلام و مصاديق آن و بيان فلسفى متكلم بودن خداوند) حكما گفته اند: آن عملى كه نام آن در نظر مردم گفتار و كلام است ، عبارت است از اينكه صاحب كلام بخواهد معنائى را كه در دل دارد به ديگران بفهماند، و به اين منظور، لغت وضع مى كند، يعنى قبل از هر كار با ديگران قرار مى گذارد كه هر وقت من فلان صدا را از دهان بيرون آوردم ، بدان كه منظورم فلان چيز است ، (و به همين جهت است كه در تمامى جوامع بشرى لغات و واژه هائى معين شده كه هر لغت آن از معنائى حكايت مى كند)، و چون آن صدا به گوش طرف مقابل و يا هر شنونده اى رسيد، معنائى كه طبق قرارداد قبلى براى آن لغت معين كرده بودند، به ذهن او وارد مى شود، و در نتيجه ، گوينده و شنونده هر دو به يك معنا متوجه مى شوند، و غرض از تكلم كه همان تفهيم و تفهم است ، حاصل مى گردد، و گفته اند غرض نهائى از كلام و حقيقت آن همين است كه فهم و ذهن كسى به معنائى آشنا شود كه تاكنون آشناى به آن نبود، و اما بقيه خصوصيات و اينكه مثلا تفهيم كننده ، انسانى باشد، و دستگاه تنفس داشته باشد، و با نفس صدايى در حنجره خود پديد آورد، و آن صدا را در فضاى دهان و به وسيله زبان ، شكل دهد، و با تركيب چند صدا، كلمه اى بسازد، كه قبلا با همه شنوندگان قرار گذاشته بود كه اين صدا علامت فلان معنا است ، و اينكه شنونده ، دستگاه شنوائى داشته باشد، دستگاهى كه صدا را در شرايطى معين بشنود يعنى در صورتى كه ارتعاش صدا در ثانيه فلان مقدار باشد، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 497 نه كمتر و نه بيشتر، همه اين خصوصيات مربوط به مصداق و مورد تكلم بشرى است ، نه اينكه همه آنها در تحقق حقيقت كلام دخالت داشته باشند، و تفهيم هاى ديگر كلام نباشد. پس در حقيقت كلام مصاديقى دارد، يكى از آنها، همان بود كه گفتيم ، مصداق ديگرش اشاره است ، مثل اينكه با دست به كسى اشاره كنى كه بنشين ، و يا بيا، و يا اشاره كنى كه نرو، و يا نگو، براى اينكه اين حركت هم وسيله ای برای تفهيم و مصداقى براى حقيقت كلام است ، و همچنين موجودات خارجى كه هر يك معلول علتى است ، با هستى خود، هستى علت خود را نشان مى دهد، و با خصوصيات ذاتش بر خصوصيات علت خود دلالت مى كند، پس اگر بگوئيم معلول با خصوصيات وجودش كلامى است براى علت خود، درست گفته ايم ، براى اينكه اگر معلول و خصوصيات آن نبود، كسى از ذات و صفت علت آگاه نمى شد، پس هر موجود از موجودات عالم به آن جهت كه وجودش مثالى است براى كمال علت فياضه خود، قهرا هر مجموعى از مجموعه هاى موجودات كلمه اى ، و آنگاه مجموع تمامى اين مجموعه ها يعنى سراپاى عالم امكان ، كلامى است براى خداى سبحان ، و خداى تعالى با اين كلمات سخن مى گويد، و كمالات اسما و صفات خود را كه نهفته در ذات او است ظاهر مى سازد، پس خداى تعالى همانطور كه او خالق عالم و عالم مخلوق او است ، همچنين او متكلم به عالم ، و عالم ، كلام او است ، چون به وسيله همين عالم است كه كمالات نهفته در اسماء و صفات خود را ظاهر مى سازد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●ذکر قنوت گزیده‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت●■ ■●ادعیه و اذکار ایشان در قنوت نماز مختلف بود. مطابق برخی موارد متفاوت می‌شد؛ مثلاً گاهی خشکسالی بود، قنوتش را تغییر می‌داد. یادم هست یک‌بار به ایشان گفتند که اهالی شمال خیلی به آب نیاز دارند؛ اصلاً بارندگی نشده است. اگر این هفته باران نبارد محصول امسال می‌سوزد. ایشان در قنوت نمازش در این‌باره دعا می‌کرد؛ طلب رحمت می‌کرد. در سال‌های گذشته دعای «لااِلهَ اِلاَّ اللّه الْحَلِیمُ الْکریم... » را مرتب در نماز می‌خواند: ■●«لااِلهَ اِلاَّ اللّه الْحَلِیمُ الْکریم، لااِلهُ الاّ اللّه الْعَلِی الْعَظِیم، سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْع وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیم وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین».(بحارالانوار، ج۸۲، ص۲۰۶ ـ ۲۰۸.) ■●معبودی جز خداوند نیست، که صاحب حلم و کرم است، معبودی جز خداوند نیست که بلندمرتبه و بزرگ است، منزّه است خداوند، پروردگار آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌های هفت‌گانه و آنچه در آن‌ها و میان آن‌ها است، [خدایی که] پروردگار عرش بزرگ است و ستایش خدایی را که پروردگار عالمیان است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●یادداشت های دکتر دینانی خدا را الله بگوییم یا «هو»؟●■ ■بسیاری از اهل تحقیق بر این عقیده اند که
■●یادداشت های دکتر دینانی خدا را الله بگوییم یا «هو»؟●■ ■●در ادامه بخوانید: انسان کنشگر است خدا را الله بگوییم یا «هو»●■ ■این اشخاص بر این عقیده اند که برای برداشتن این فاصله و غیبت، بهتر است به جای ضمیر «هو» از ضمیر «انت» استفاده کنیم و مغایب را به مخاطب تبدیل نماییم. تردیدی نمی توان داشت که آن نزدیکی و قربی که در ضمیر مخاطب دیده میشود در ضمیر مغایب تحقق پذیر نخواهد بود ولی سخن این اشخاص در اینجا نیز پایان نمی پذیرد زیرا درست است که ضمیر مخاطب بیش از ضمیر غایب بر قرب به حق تبارک و تعالی دلالت دارد. ■با این همه در ضمیر مخاطب مانند کلمه «انت» نوعی فاصله و دوگانگی نهفته است که گوینده را از شنونده جدا می سازد و این جدایی و دوگانگی که میان متکلم و مخاطب دیده می شود با توحید محض و یگانگی مطلق و صرف، سازگار نیست. به همین جهت کسانی از اهل تصوف از ضمیر مخاطب نیز صرف نظر کرده و در مقام مناجات و گفت وگو با حق تبارک و تعالی از ضمیر متکلم یعنی کلمه «انا» استفاده کرده اند. ■نه «الله» و نه «هو» بلکه «أنا»■ ■منصور حلاج از جمله کسانی است که همین راه را پیموده و در مقام سخن گفتن از حق تبارک و تعالی به جای اسم ظاهر و ضمیر غایب و مخاطب از ضمیر متکلم وحده استفاده کرده و کلمه «انا الحق» را به کار برده است. البته کسانی که در چهارچوب قواعد زبانی زندانی شده و تنها از دروازه الفاظ و لغات به عالم معانی وارد می شوند هرگز نمی توانند با معنی سخن حلاج آشنا شوند و تأویل یا توجیه آن نیز برای آنان به هیچ وجه قابل پذیرش نخواهد بود اما کسانی که به کشتن نفس خود نایل آمده و از انانیت خویشتن عبور کرده اند جز به انیت حق تبارک و تعالی به چیز دیگری نمی اندیشند و کسی که جز هستی حق چیز دیگری را نمی بیند با سخن حلاج بیگانه نیست.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
■●بعد از موت دیگر گریه نیست؛ همه جا نور است. گریه برای امام حسین علیه السّلام آن‌قدر شریف و مؤثّر است که اگر قبل از موت یک بار روضه و گریه آمد، برای همه ی عمر انسان کافی است. ■●فَلیَضحَکُوا قَلیلاً وَ لیَبکُوا کَثیراً: پس باید کم بخندند و زیاد گریه کنند. تا نگرید ابر کی خندد چمن ●گریه بر هر درد بی‌درمان دواست ●چشم گریان چشمه ی فیض خداست ■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■ ■●مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●تفاوت فعل ولیّ خدا با دیگران حضرت علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه●■ ■●انسان تا چشمش به جمال پروردگار گشوده نشده و مراتب هستی خود را فراموش ننموده، تمام افعال را از خود می بیند و حتماً برای غایت و نتیجه ای انجام می دهد. ■●ولی اگر در مرحلۀ عبودیّت قدم به صدق گذاشت، رفته رفته در اثر انکشاف مراحل توحید، دیگر از خود وجود و هستی ادراک نمی کند تا برای حفظ آن یا برای جلب نفع و رفع ضرر کاری انجام دهد. ■●با طلوع خورشید حقیقت و مشاهدۀ جمال مطلق و حیات و علمِ مطلق، وجود خود را سراب دیده و نمی تواند چیزی را برای خود و به مصلحتِ خود انجام دهد. ■●هر کاری که از او در این صورت و این حال سر می زند کارِ حقّ است و بس. ■●«امام شناسی» ج ۱ ص ۲۰۲ (به صورت خلاصه)●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴صلی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین🏴 ■●در افواه هست که وقتی حضرت بقیّةالله الاعظم ارواحنافداه ظهور فرمودند، قبله را به منتقل میکنند و مرقد مطهّر حسینی قبله میشود. معنای این سخن آن نیست که از نظر جغرافیایی، سمت ایستادن برای عبادت، از شهر مکّه به شهر تغییر میکند. این دریافت اشتباهی از این سخن است. ■●قبله محلّ اقبال انسان است؛ محلّی است که دل انسان به آن رو میکند؛ قلب انسان به آن متوجّه است؛ توجّه انسان به آن متمرکز است؛ «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» جایی که وجه انسان، وجهه ی همّت انسان، روی دل و قلب انسان، همه ی حواس و توجّه انسان به آن سمت است، آنجا است. اینکه قبله به منتقل میشود، یعنی روح کعبه، که حقیقت است، و ظهور ولایت در اوج قلّه ی آن، که عشقی است که اباعبدالله عليه السلام در عالم ظاهر کردند، آن عشق الهی بروز میکند و روح کعبه، که عشق حسینی است، قبله گاه قلبها و دلهای انسانها میشود. ■●آیا امروز علائم آن را نمی بینیم؟ حتّی به شکل ظاهری عرض کنم؛ مگر چند نفر به مراسم حج مشرّف میشوند؟ حتّی سالهایی که خیلی حج شلوغ است؛ ايام اربعین چند نفر در کربلای اباعبدالله عليه السلام بودند؟ آیا به کربلا منتقل نشده است؟ محلّ توجّه دلها و قلبها کربلای اباعبدالله الحسین عليه السلام نشده است؟ و حال خواهید دید در آينده چه اتّفاقی میافتد. ●صبر کن صبح دولتت بدمد ●کاین هنوز از نتایج سحر است ■●استاد مهدی طيب | جلسه ٤ ديماه ٩١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴اعزام قافله‌ی اسرا به شام ■نگرانی ابن زیاد از شورش مردم کوفه ■نامه یزید و دستور اعزام قافله به شام ■استفاده آل الله از حرکت بین شهرها برای آگاه سازی مردم علیه بنی‌امیّه
🏴روز نوزدهم محرم: آغاز حرکت اسرا از کوفه به شام ■بنابه یکی از دو نقل، روز نوزدهم محرم الحرام، روز حرکت قافله ی اسرا از کوفه به شام است. ■حضرت زینب سلام الله عليها، حضرت امّ کلثوم سلام الله عليها حضرت فاطمه ی بنت الحسین سلام الله عليها و در رأس آنها علیّ بن الحسین، امام سجّاد عليه السلام، با سخنرانی های آتشین و با آن نحوه ی مواجهه با ابن زیاد در دربار او، کاری کردند که شهر کانون التهاب شد. ■جریان عبدالله ابن عفيف هم پایه ی شورش و حرکت توّابین در همان جا گذاشته شد. در نتیجه ابن زیاد به شدّت نگران از این شد که نکند مردم کوفه بر او بشورند و آنچه که او با آلوده کردن دستان خود به خون پسر پیامبر صلي الله عليه و اله به دست آورده است، از کف او برود؛ لذا به شدّت از حضور قافله ی اسرا در کوفه ناراحت بود. ■از طرف دیگر نامه ی یزید حاوی دستور اعزام این قافله به شام، به کوفه رسید. لذا تلاش کرد به سرعت قافله را به‌سمت سوق و حرکت دهد. در روز پانزدهم یا نوزدهم ماه محرّم الحرام این قافله حرکت کرد. ■اسرا در مسیر خود تا رسیدن به شهر شام و در روز ورود به شهر شام در روز اوّل ماه صفر، چه حرکت عظیمی انجام دادند! ■خدمتتان عرض کرده ایم که حرکت اباعبدالله عليه السلام از به مکّه و توقّف چهار ماهه‌ی آن حضرت در شهر مکّه یک کار حساب شده و برنامه ریزی شده برای ایجاد آگاهی در سطح جهان اسلام بود؛ برای اینکه حضرت همه ی مسلمان هایی را که برای عمره به مکّه می آمدند، آگاه می کردند و پیام انقلاب و نهضت عظیمی را که در پیش داشتند، از طریق آنها به اقصی نقاط بلاد اسلامی می رساندند، که این کار قبل از بود. شبیه آن کار هم بعد از عاشورا، از طریق قافله ی اسرا انجام شد. ■سربازان مزدور و خونخوار ابن زیاد و یزید، به خاطر اینکه افتخار و پیروزی خود را به رخ مردم بکشانند و شاید هم نسقی از مردم بگیرند و به مردم نشان دهند که اگر کسی بخواهد جلوی یزید پلید ایستادگی نشان دهد، چه بر سر او خواهد آمد؛ این قافله را به‌صورت زیکزاک حرکت دادند؛ یعنی در مسیری که به سمت می رفتند، قافله را به‌سمت هر آبادی و شهری که در مسیر بود، منحرف می کردند و اسرا و سرهای مطهّر شهدا را نمایش می دادند. ■اتّفاقاً همین ماجرا بستری بود برای اینکه آل الله از آن استفاده کنند و با سخنرانی-های آتشین در نقطه نقطه ی شهرهای مسیر، بذر اعتراض را بپاشند و بستری برای یک حرکت عمیق علیه حکومت بنی امیّه فراهم کنند. ■●جلسه ٣٠ آبان ٩٢_ استاد مهدی طيب●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#رمز_ماندگاری_عاشورا ■۲- عشق ■رمز تکامل در آفرینش، قربان شدن در راه موجود اشرف و عالی‌تر از خویشتن
■●رمز ماندگاری عاشورا●■ ■۱- اخلاص ■همه چیز فانی و نابود است جز وجهِ ربّ. ■رمز ماندگاری و پایداری هر پدیده‌ای آن است که وجه رب اللّهی به خود بگیرد. اگر کسی بطور مطلق از خودش خالی شد و همه‌ی وجود او را خدا پر کرد، آن چهره ماندگار است. ■مخلوق در جریان زمان فانی می‌شود، اما زمان، خدا را نه کهنه می‌کند و نه نابود می‌کند. خدا همیشگی است. وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ. ■علت اینکه حادثه عاشورا، یک حادثه پایدار و جاوید تاریخ است، این است که در این حرکت ذره‌ای انگیزه‌ی غیرخدایی و انگیزه‌های نفسانی مثل قدرت طلبی، شهرت طلبی، ثروت طلبی و انتقام گیری نیست. ■وجود مقدس اباعبدالله علیه السّلام یک‌پارچه وجه الله است. امام حسين عليه السّلام کمال دقّت را داشتند که ذره‌ای انگیزه‌های غیرخدایی در یارانشان نباشد. ■آنچه که جنبه‌ی وجه اللّهی به انسان می‌دهد و وجود او را از غیر خدا خالی می‌کند، محبّت و عشق است. ■عاشق چنان توجّهش فانی در معشوق است که اصلًا خودش را نمی‌بیند، برای عاشق فقط رضایت محبوب مطرح است، خود و سود و زیان خودش را نمی‌بیند، لذا حرکتش خالی از انگیزه‌های نفسانی است. ■قرآن کریم بر فِی سَبِيلِ الله بودن جهاد تأکید زیادی دارد. وقتی اصلاً انگیزه‌‌ی نفسانی در جهاد نباشد، فِی سَبِيلِ الله می‌شود. یعنی خالص برای رضایت حضرت حقّ. اخلاص بسیار بزرگ است. ■رمز جاودانگی عاشورا در اخلاصی هست که در این حرکت خالص وجود دارد. هیچ چیزی نمی‌خواهند، فقط می‌خواهند خودشان را در راه حضرت حق قربانی کنند ........ ■●«استاد مهدی طیّب»●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
سلام علیکم یادمون نره برای هم دعا کنیم و مواظب دلهای حسینی تون باشید یاعلی✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 254-253 بقره قسمت پنجم بخش سوم1⃣ بحث فلسفى ● بحثى فلسفى (در باره حقيقت كلام و مصاديق آن و
آیات 254-253 بقره قسمت پنجم بخش سوم2⃣ بحث فلسفى ● بحثى فلسفى (در باره حقيقت كلام و مصاديق آن و بيان فلسفى متكلم بودن خداوند) بلكه اگر در معناى جمله (دلالت بر معنا) دقت كنيم ، ناگزير مى شويم كه بگوئيم : ذات خداى تعالى بر ذات خود دلالت مى كند، براى اينكه دلالت از هر راهى كه باشد بالاخره شانى از شئون هستى ، و اثرى از آثار آن است ، و هيچ موجودى اين دلالت را از پيش خود نياورده ، بلكه همانطور كه وجودش از خدا است دلالتش هم از خدا و قائم به خدا است ، پس هر موجود كه با وجودش بر موجودش دلالت مى كند، اين دلالتش فرع دلالتى است كه به نوعى بر ذات خود دارد، (چون قبل از اينكه بر غير خودش دلالت كند بر هستى خود دلالت مى كند، و ساده تر بگويم به خاطر اینکه موجود هست ، بر وجود صانع خود دلالت دارد)، و اين دلالتها در حقيقت از خدا است ، پس دال بر اين موجود كه داراى دلالت است ، و دال بر دلالتش خداى سبحان است ، (زيرا او است كه موجودى آفريده كه با آثارش بر وجود خودش ، و با هستى خود بر وجود خدا دلالت مى كند). پس خداى سبحان تنها كسى است كه با ذات خود هم بر ذاتش دلالت مى كند، و هم بر تمامى مصنوعاتش ، و بنابراين مى توان مرتبه اى از ذات او را كلام ناميد، همچنان كه به بيان گذشته مرتبه اى از فعل او را كلام ناميديم . ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 498 پس خلاصه بيان فلسفى اين شد كه خداى تعالى از دو جهت متكلم است يك مرتبه از كلام ، صفت ذات است ،از اين جهت كه بر ذات او دلالت مى كند، و مرتبه ديگر آن صفت فعل است ، كه همان خلقت و ايجاد باشد، چون هر موجودى بر كمال پديد آورنده اش دلالت دارد. و آنچه در اينجا از فلاسفه نقل كرديم به فرض كه درست هم باشد، لغت با آن مساعد نيست ، براى اينكه آنچه از كتاب و سنت كه براى خدا اثبات كلام كرده با امثال عبارات زير اثبات كرده ، مى فرمايد: ((منهم من كلم الله ))، ((و كلم الله موسى تكليما))، ((اذ قال الله يا عيسى ))، ((و قلنا يا آدم ))، ((انا اوحينا اليك ))، ((نبانى العليم الخبير)) و كلام به معناى عين ذات با هيچ يك از اين عبارت ها سازش ندارد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●چندین چراغ داریم و بی‌راهه می‌رویم!●■ : ■●در روایت آمده است که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «أَهْلُ بَیتی أَمانٌ لأَهْلِ الأرْضِ، کما أَنّ النجُومَ أَمانٌ لأَهْلِ السماواتِ؛ اهل‌بیت من، مایه‌ی امنیت زمینیان هستند، همان‌گونه که ستارگان مایه‌ی امنیت آسمانیان هستند».[۱] ■●آیا امکان دارد در شداید و گرفتاری‌ها به آنها پناهنده شویم و آنها چاره نکنند و پناه ندهند و بلا را از ما مرتفع نکنند؟! راه اهل‌بیت علیهم‌السلام، راه نجات و سعادت و امان و مایه‌ی سلامت دارَین دنیا و آخرت است. .... ■●در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴۶●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●یادداشت های دکتر دینانی خدا را الله بگوییم یا «هو»؟●■ ■●در ادامه بخوانید: انسان کنشگر است خدا ر
■●یادداشت های دکتر دینانی خدا را الله بگوییم یا «هو»؟●■ ■●در ادامه بخوانید: ده سال پای درس امام خمینی●■ ■منصور حلاج خود به این مسأله اشاره کرده و اسارت نفس و نفی انانیت را مورد تأکید قرار داده است. از ابن باکویه نقل شده که حمد پسر حلاج در شب آخر عمر پدرش به او گفت: ای پدر مرا نصیحت کن. حلاج به او گفت: فرزندم نفس خود را اسیر کن از بیم آنکه مبادا او تو را اسیر خود کند. حمد گفت: پدر آیا تنها یک چیز به من میگویی؟ حلاج گفت: وقتی عالم در کار بردگی است، تو در کار آن باش که کمترین ذره اش در حسن و جمال و عظمت، از کار دو عالم برتر است! حمد گفت: پدر آن چیست؟ حلاج گفت: . ■همان سان که در این عبارت مشاهده می شود مهم ترین پند و اندرز حلاج در آخرین شب عمر خود به فرزندش چیزی جز اسیر کردن نفس و نفی انانیت نیست. نکته قابل ملاحظه ای که در نصیحت حلاج به فرزندش مشاهده می شود این است که یک ذره معرفت را در زیبایی و عظمت از دو عالم و آنچه در آنهاست برتر و بالاتر شمرده است. موارد دیگری نیز در سخنان حلاج می توان پیدا کرد که او روی مسأله معرفت تکیه کرده و برای آن ارزش فراوان قائل شده است(۳) @mohamad_hosein_tabatabaei