eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم1⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ جمعى از مفسرين تأويل را به
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم2⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ در اينجا قول چهارمى نيز هست ، و آن اين است كه تأويل از جنس معانى الفاظ نيست ، بلكه امرى عينى است ، كه الفاظ گوينده بر آن اعتماد دارد، حال اگر كلام ، حكمى انشائى باشد، مثلا امر و يا نهى باشد، تأويلش ‍ عبارت از مصلحتى است كه باعث انشاى حكم و تشريع آن شده ، پس ‍ تأويل آيه : ((اقيموا الصلوة )) مثلا آن حالت نورانى خارجى است كه در روح نمازگزار در خارج پيدا مى گردد، و او را از فحشا و منكر دور مى كند. و اگر كلام خبر باشد و خبر از حوادث گذشته بدهد، تأويلش خود آن حوادث واقعه در زمان گذشته است ، نظير آياتى كه سرگذشت انبياى گذشته و امتهاى آنان را بيان مى كند، و اگر از حوادث زمان نزول و يا بعد از آن خبر دهد آن خبرى كه مى دهد سه جور است : ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 70 يا راجع به امورى است كه با حواس ظاهرى درك مى شود و يا از امورى است كه با عقل درك مى گردد كه تأويل اينگونه آيات نيز همان حوادثى است كه در خارج واقع شده ، و يا واقع مى شود، نظير آيه : ((و فيكم سماعون لهم ))، و آيه شريفه : ((غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين )). و يا راجع به امور غيبى و آينده است كه آن امور را در دنيا و با حواس ‍ دنيائى نمى توان درك كرد، و حتى حقيقت آن را با عقل هم نمى توان شناخت ، نظير امور مربوط به روز قيامت ، يعنى تاريخ وقوع آن ، و كيفيت زنده شدن اموات ، و سؤال و حساب و پخش نامه هاى عمل و امثال آن . و يا راجع به امورى است كه اصلا از سنخ زمان نبوده و از حد ادراك عقول خارج است ، مانند صفات و افعال خداى تعالى ، كه تأويل آن خود حقايق خارجيه است ، و فرق ميان اين قسم از آيات (كه حال صفات و افعال خدا، و ملحقات آن يعنى احوال قيامت و امثال آن را بيان مى كند) با ساير اقسام ، اين است كه اقسام ديگر امورى بودند كه علم به تاءويل آنها براى ما انسانها ممكن بود ولى قسم اخير چنين نيست ، يعنى هيچ كس ‍ بجز خدا حقيقت تأويل آنها را نمى داند، بله مگر راسخين در علم كه اگر خدا ايشان را به آن امور آگاه بسازد مى توانند عالم بدانها بشوند، آن هم بقدر وسع عقل و توانائى شان . و اما حقيقت آن امور كه تأويل حقيقى هم همان است ، امورى است كه خدا علم بدان را به خود اختصاص داده است . اين چهار وجهى كه ازنظر شما گذشت ، آراء و مذاهبى بود كه مفسرين در معناى تأويل ذكر كرده اند، البته اقوال ديگرى نيز در اين ميان وجود دارد كه در حقيقت از شاخه هاى همان قول اول است ، هر چند كه قائلين به آن از قبول وجه اول وحشت داشته اند. از آن جمله هفت قول زير است : اول اينكه : ((تفسير))، عمومى تر از ((تأويل )) است و استعمال كلمه تفسير بيشتر در الفاظ و مفردات آن ، و كلمه تاءويل بيشتر در معانى و جمله ها بكار مى رود و نيز كلمه تاءويل بيشتر در مورد كتابهاى آسمانى استعمال مى شود، ولى كلمه ((تفسير)) هم در آن مورد و هم در ساير موارد استعمال مى شود ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 71 دوم اينكه : گفته اند ((تفسير))، به معناى بيان معناى لفظى است كه بيشتر از يك وجه در آن محتمل نباشد، و ((تأويل )) به معناى تشخيص يك معنا از چند معنايى است كه در لفظ با همه آنها مى سازد و استنباط آن به وسيله دليل است . سوم اينكه : گفته اند ((تفسير))، عبارت است از بيان معناى قطعى يك عبارت و يا يك لفظ، و ((تأويل )) ترجيح يكى از چند معنايى است كه در آن محتمل است ، البته ترجيحى كه يقين آور نباشد، اين وجه قريب به همان وجه قبلى است . چهارم اينكه : ((تفسير))، بيان دليل مراد، و ((تأويل )) بيان حقيقت مراد است ، مثلا در آيه : ((ان ربك لبالمرصاد))، تفسيرش ‍ اين است كه بگوئيم كلمه ((مرصاد)) از ماده (را - صاد - دال ) است ، و به معناى پاييدن و مراقب بودن است ، و تأويلش اين است كه بگوئيم آيه شريفه مى خواهد مردم را از سهل انگارى و غفلت از امر خدا برحذر بدارد. پنجم اينكه : ((تفسير))، بيان معناى ظاهراز لفظ است ، و ((تأويل )) بيان معناى مشكل است . ششم اينكه : ((تفسير))، به دست آوردن معناى آيه است به وسيله روايت ، و ((تأويل )) به دست آوردن آن است از راه تدبر و درايت . هفتم اينكه : ((تفسير))، جنبه عمل و پيروى دارد، و ((تأويل )) تنها به درد استنباط و نظر مى خورد، اين اقوال هفتگانه در حقيقت از شعب قول اول از چهار قولى است كه قبلا نقل كرديم ، و اشكالى كه متوجه آن بود متوجه همه اينها نيز هست. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین اینکه با کسی که حیات و ممات، غنا و فقر، مرض و صحت، مریض‌خانه و دکتر ،خزانه و ثروت و ... به دست اوست مجالست کنیم ؟ یا با کسی که هیچ ندارد؟! انسان کدام را اختیار می‌کند ؟ و محبت وجدانیه - نه به‌حسب خوف نار یا شوق بهشت - با کدام طرف است؟ ■●در محضر بهجت، ج١، ص١٢●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □پس وقتی در پیشگاه الهی، آن نحوه اشتیاق تامّ وجودی پیش آمد
□برای همین است که ائمه در بعضی از فراز های دعاهای شان وقتی می خواهند او را بستایند می گویند: «بارالها؛ از این که از تو می خواهیم ما را ببخش، مهربان باش و... این هارا برای بیچارگی خودمان می گوییم، و اگر نه اگر بخواهیم تو را آن طوری که هستی ببینیم تو «غَنِیُّ عَنِ العالَمینَ» هستی.(۶۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □برای همین است که ائمه در بعضی از فراز های دعاهای شان وقتی
□آن ربی که «غَنِیَّ عَنِ العالَمینَ» است، «اللّه» ای که از مطلق موجودات نظام هستی، غنای محض دارد، هیچ نحوه با آن ها ارتباط ذاتی بالذات نداشته باشد، نه موضوع دعاهاست، نه موضوع عرفان است و نه موضوع قرآن.(۶۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □آن ربی که «غَنِیَّ عَنِ العالَمینَ» است، «اللّه» ای که از
□قرآن هم که اومد «اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم» را در اول سوره ی «فاتحه الکتاب» موضوع قرار داد و راجع به آن بحث کرد، راجع به ذات و تمام شئون این ذات از عوالم وجودی، از موجودات عالم، از عوالم غیبی، از عالم شهود، از عموم مردم، از حالات مردم، از حیوانات، از کوه ها، ازآسمان ها، از ستاره ها و ماه و آفتاب، ازتمام کهکشان ها و هر چه راحرف زده است، برای این است که موضوع قرآن «اللّه» مرتبط در الوهیت با مالوده است، «اللّه الرّحمن»، «اللّه الرّحیم»، «اللّه» ای که «ربَ العامین» است، «اللّه» ای که «مالِکِ یَومِ الدَّینِ» است، «اللّه» ای محیط است، «اللّه» ای که حلیم است، حکیم است، قدیر است، این «اللّه» موضوع قرآن است و «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالَمینِ» موضوع قرآن نیست و قرآن اصلاً راجع به این «اللّه» بحث نمی کند، چون آن «اللّه» بحث بر نمی دارد، هیچ کس از آن ذات «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالمینَ» خبر ندارد، تمام انبیا از آن مقام اطلاقی غیبیه ی محض او اظهار بی اطلاعی کرده اند، که «ولا یُحیطُونَ بِهِ عِلماً» آن مربوط به ذات اقدس الهی است که در مقام «غَنِیُّ عَنِ العالَمین» است، بی نیاز محض از همه ی کثرات است، آن اصلا موضوع برای بحث علم یقرار نمی گیرد، «اللّه» است که موضوع بحث است؟ آن «اللّه» ای که «وَ عَلَّم َاَدَمَ الاسماءَ کُلَّها» است. اللّه معلم تمام اسما به آدم، موضوع بحث قرآن است، «اللّه» ای که استناد به جدول وجودی این شخص، آن شخص، این یکی، آن یکی پیدا کند که حتی شیطان مضل هم اورا بگوید: «ربّ من» او موضوع قرآن است، این است که حضرت هم در ابتدای دعای شان، الوهیت را استناد به جدول وجودی خودش کرد و فرمود: «الهی...»(۶۵) @mohamad_hosein_tabatabaei
■سفر اسارت سفر بسيار پررنجی بود. قافله‌ی اسرا آسيب و آزار بسیاری متحمّل شدند؛ امّا به‌هرحال اين سفر تمام شد و اين بشارت را می‌دهد كه سالك الی الله باید بداند که هرچه راه برايش دشوار باشد بالاخره این سفر به انتها خواهد رسيد و اگر طالب و و ديدار و لقاء است، می‌بايست رنج اسارت در عالم كثرت را متحمّل شود. ■طبيعی است، كسی كه راه اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام و راه همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام را در پيش می‌گيرد، (که قطعاً راه اهلبيت عليهم السّلام در حقيقت با هم هيچ تفاوتی ندارند) بايد خودش را برای اين رنج‌ها و دشواری‌ها آماده كند. در عالم خلق مستلزم تحمّل رنج‌ها و آسيب‌هاست و اين تنها برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام نبود؛ همه‌ی ائمّه و همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام اين رنج را متحمّل شدند. ■ديديم وقتی امام مجتبی عليه السّلام هم قصد رفتن به مبارزه‌ی با معاويه را كردند، ياران خودشان چگونه بر ایشان شوريدند و حمله ور شدند! جانماز را از زير پای امام مجتبی عليه السّلام كشيدند! با خنجر ران مبارك حضرت را مجروح كردند! به قصد جان آمدند؛ امّا موفّق نشدند حضرت را از پا درآورند؛ اين است كه اهلبیت عليهم السّلام حتّی از جانب دوستان چنين نامرادی‌هایی را متحمّل شدند. وقتی خواستند به ميدان مبارزه‌ی با گمراهی و فساد و ظلم و زور بروند و زبان به اعتراض و نقد آنها گشودند؛ حتّی دوستانشان پشت آنها را خالی كردند. امام مجتبی عليه السّلام از همين ياران و دوستان و اصحاب كم رنج نديدند. ساير ائمّه هم همين طور: اميرالمؤمنين عليه السّلام چه كشيد؟! از بی‌وفايی دوستانی كه او را در ميدان مبارزه تنها گذاشتند! چه آن روزی كه كودتای خشن و سراسر انحراف سقيفه شكل گرفت، که دیدید چگونه اصحاب رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به خانه‌ی اميرالمؤمنين عليه السّلام حمله ور شدند و آن خانه را به آتش كشيدند و اهل خانه را مورد هجوم قرار دادند! اینها همان اصحاب پیغمبرند! و چه روزی كه اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسند خلافت قصد مبارزه با معاويه‌ی ستمگر را می‌كنند، همين دوستان چگونه خون به دل اميرالمؤمنين عليه السّلام كردند كه فرمودند: وَ اللهِ‏ يُمِيتُ‏ الْقَلْبَ‏ وَ يَجْلِبُ‏ الْهَمَّ‏ مِنِ اجْتِماعِ هٰؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلىٰ باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! ■پس این ماجرایی نيست كه فقط برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد؛ همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام متحمّل اين رنج شدند. سالكی كه قصد و و لقاء خدا را می‌كند بايد خود را برای اين رنج‌ها و نامردمی‌ها آماده‌ كند. اهل طبيعت يا اهل غفلتند يا اهل دنياپرستی و هر دو گروه با اهل بصيرت در تعارض و در جنگند. اهل طبيعت با اهل ايمانی که خطر می‌كنند و در شرايطی كه فضا برای سخن حقّ به‌شدّت تنگ است، با پذيرش همه‌ی پيامدهايش فرياد حقّ‌طلبانه سر می‌دهند، طبيعتاً سر مدارا و سازش ندارند؛ ولذا طبيعی است كه برای آنها رنج و سختی پيش بيايد. ■بنابراین قافله‌ی اسرا با همه‌ی رنجی كه متحمّل شدند، اين خبر را به ما می‌دهند كه اين راه بالاخره به پايان خواهد رسيد ولذا سالك شايسته و وارسته جا ندارد كه از رنج سفر، حتّی از بی‌وفايی‌های دوستان گلايه و بی صبری كند. او آگاهانه راه خود را انتخاب كرده و می‌داند كه چه می‌كند. @mohamad_hosein_tabatabaei
■● قوس نزول و صعود در هستی، سفر چهل‌روزه‌ی قافله‌ی اسرا و سلوک حسیني عليه السلام●■ ■اربعینی که از آغاز شد و به کربلا خاتمه پیدا کرد و در میانه‌ی آن، بیست روز بعد از عاشورا، قافله‌ی اسرا به شام رسید و بیست روز پس از ورود به ، مجدّداً به کربلا بازگشت، این رفت و برگشت، در جهان‌بینی عارفان تداعی‌گر و است. ■عارفان آفرینش همه‌ی هستی را تجلّی حقّ متعال می‌دانند و این تجلّی را در شاهدند که مقام احدیّت به قائم‌مقامیِ ذات لاتعیّن حقّ متعال نقش تجلّی را عهده‌دار شد. در تجلّی اوّل که بود، عالم لاهوت شکل گرفت؛ ابتدا اسماء و صفات الهی در علم حقّ متعال پدیدار شدند و در شعاع آن اسماء و صفات، اعیان ثابته که صورت علمی عالم خلقت است، در علم حقّ متعال پدیدار و ظاهر شد و بعد با تجلّی دوم که است، آن صور علمیّه، در جهان بیرون محقّق شدند و مراتب عوالم شکل گرفت؛ ابتدا و جبروتیان، بعد ، چه ملکوت اعلیٰ، چه ملکوت اسفل و نهایتاً به یا عالم ملک رسید که همین عالم طبیعت و عالم خاک است و نهایتاً به مادّه‌ی بدون صورت و صفت یا هیولا رسید که انتهای است. ■آن گاه از انتهای قاعده‌ی هستی و اسفل سافلین دوباره حرکت به سمت مبدأ اولیّه آغاز شد؛ از دل جماد گیاه رویید؛ از گیاه حیوانات پدید آمدند؛ حیوانات به بشر منتهی شدند. پیکره و جنبه‌ی طبیعی بشر با حیوانات مشترک و نفس حیوانی و غرائز او، شهوات او، غضب او و پیکر جسمانی او شبیه حیوانات است؛ امّا پتانسیل و استعداد و گوهری در وجود انسان است که می‌تواند با اختیار خود راه عروج را در پیش گیرد و با سیر و سلوک الی الله مراتب را یک به یک به سمت مبدأ اوّلیّه طی می‌کند. «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعونَ» و در انتهای مسیر، به قلّه‌ی‌ هستی راه پیدا کند و در ذات حقّ متعال فانی شود. این مسیر قوس نزول و قوس صعود بود که قبلاً مفصّل راجع به آن صحبت کرده‌ایم. ■ولایت و توحید دو روی یک حقیقتند. مقام بطون است و مقام ظهور. لذا همیشه تقارنی بین این دو وجود دارد. نمونه‌ی آن را در دو حدیث قدسی می‌توان دید. یکی در حدیث سلسلة ‌الذّهب که علیّ بن موسی الرّضا عليه السلام در شهر نیشابور نقل کردند که «كَلِمَةُ لا اِلهَ‏ اِلّا اللهُ‏ حِصْنِی‏ ... وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابِی‏» خدا فرمود کلمه‌ی «لا اِلهَ‏ اِلّا اللهُ» دژِ استوار من است و هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. قرینِ این حدیث قدسی، حدیث قدسی دیگری داریم که «وَلايَةُ عَلِيِّ‏ بْنِ‏ اَبِي‏ طالِبٍ‏ حِصْنِي‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي اَمِنَ مِنْ عَذابِی‏». ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب عليه السلام دژِ استوار من است و هرکس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■واز جمله مواردی که تقارن بین و را می‌شود دید سفر چهل روزه قافله‌ی اسراست. در سفر مِنَ الْکَرْبَلاءِ اِلَی الشّام، یا مِنَ الْحُسَیْنِ اِلَی الْیَزِید، آیا حرکتِ از اَحسنِ تقویم به اَسفَلِ سافلین و تداعی‌گر قوس نزول نیست؟! و بازگشت از شام به کربلاء، سیر مِنَ الشّامِ اِلَی الْکَرْبَلاء، یا مِنَ الْیَزِیدِ اِلَی الْحُسَیْن، آیا به‌یادآورنده‌ی قوس صعود نیست؟! لذا سالکانی که سلوک حسینی دارند، در این چهلّه‌ی بین تا ، به عشق و محبّت اباعبدالله عليه السلام مسیر سلوک را به قافله‌سالاری زینب کبریٰ عليها السلام طی می‌کنند و در پایان این چهل روز به انتهای سیر و سلوک عارفانه‌ی خود در مکتب اباعبدالله عليه السلام نائل می‌شوند. در انتهای این راه سالک سبیل حسینی عليه السلام به ارشاد زینب کبری عليها السلام از پوسته و حجب بیرون می‌آید؛ چشم باطنش به جمال اباعبدالله الحسین عليه السلام گشوده می‌شود؛ به زیارت وجود نورانی اباعبدالله عليه السلام نائل می‌شود. روایات متعدّدی که در بحث داریم، حقیقتش اینجاست. ■گرچه اربعین هم خیلی بزرگ است؛ خوشا به سعادت کسانی که امروز موفّق شدند در سرزمین کربلا مرقد مطهّر اباعبدالله‌الحسین عليه السلام را کنند؛ امّا حقیقت آن روایات، این زیارت ظاهری نیست؛ این سایه‌ای و رقیقه‌ای از آن حقیقت است. لذا در روایات داریم «مَنْ‏ زارَ الْحُسَيْن عليه السلام»، نه «مَنْ‏ زارَ مَرْقَدَ الْحُسَيْن عليه السلام». کسی که خود اباعبدالله عليه السلام را زیارت کند. خود اباعبدالله عليه السلام را زیارت کردن نتیجه‌ی همین و چهلّه‌نشینی است که با ارشاد زینب کبریٰ عليها السلام، تحت جاذبه‌ی عشق اباعبدالله‌الحسین عليه السلام انجام می‌شود و در انتهای آن، دیده‌ی دل سالک سبیل حسینی عليه السلام باز می‌شود و در آیینه‌ی قلبک خود، جمال اباعبدالله‌الحسین عليه السلام را زیارت می‌کند؛ زائر حقیقی چنین سالکی است.
‍ ■یکی از معانی زیارت اربعین همین است که دوستِ حضرت اباعبدالله علیه السلام در این چهل روز با یاد و محبت و اشک ریختن برای حضرت چهله ای می نشیند و در این دوره حجب از دل او برطرف می شود و در نهایت او در اربعین به زیارت باطنی حضرت در آینۀ دل نائل می گردد. ■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٣٠ ديماه ٨۹●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🚩■واقعه‌ی عظيم اربعين، هم به‌معنای سير باطنی‌ در سلوك، و هم به‌معنای ظاهری در سيره‌ی اهل بيت عليهم السّلام ، هر دو منزلت بسيار بزرگ و بلندی دارد. اميدواريم ما هم قدر جنبه‌ی آفاقی را بشناسيم و از زائران اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در اربعين باشيم كه می‌دانيد هر جايی كه نام اباعبدالله عليه السّلام برده شود و توجّه قلبی به اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد، آنجا تحت قبّه‌ی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است و ان شاءالله خدا حقیقت اين حرف‌هايی را كه با زبان می‌گوييم، نشانمان دهد و ببينيم كه اينها تمثيل نیست؛ اغراق نيست. ■وقتی مجلسی با نام اباعبدالله عليه السّلام تشكيل می‌شود، همان‌جا حرم اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است. ان شاءالله اين حقيقت را ببينيم و درك كنيم و بتوانيم جزو زائران باشيم. اگرچه موفّق نشديم به سرزمين سفر كنيم؛ امّا می‌توانيم در روز اربعين به ياد اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام بنشينيم و حضرت را زيارت كنيم. گفت: بُعد منزل نبود در سفر روحانی... و هم ان شاءالله در جنبه‌ی سير باطنی، اين سير چهل روزه، اين را طی كرده باشيم و به شهود و لقاء و زيارت باطنی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در پايان اين اربعين نائل شويم. ●صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ■استاد مهدی طیب■ @mohamad_hosein_tabatabaei  
🚩 اَلسَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللهِ وَ حَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ اللهِ وَ نَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلیَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلی خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فیِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنی وَ شَری آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّی فی هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِهِ حَتّی اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ. اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فیِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوی وَ اَعْلامُ الْهُدی وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقی وَالْحُجَّةُ علی اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَ خَواتیمِ عَمَلی وَ قَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ، وَ اَمْری لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّی یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ علی اَرْواحِکُمْ، وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ. آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ. @mohamad_hosein_tabatabaei
●گمانم کاروان اهل‌بیت است ●کـه سوی کعبه‌ی دل با سر آید ●گلاب از چشم هر آلاله، جاریست ●کـه عطر عترت پیغمبر آید ●پس از یک اربعین اندوه و هجران ●به دیدار برادر، خواهر آید ●همان خواهر کـه غوغا کرده در شام ●همان ریحانه‌ی پیغمبر آید. ■فرا رسیدن اربعین سرور و سالار شهیدان تسلیت باد■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■منزل پرخطر سلوک!■ ■آیت الله مصباح نقل می کنند: « آقایی در قم بود که آلبومی از عکس های همه بزرگان و علما درست کرده بود. از هر یک از علما و مراجع عکسی همراه با امضایی از آنان تهیه کرده بود. ■از من خواستند که عکسی هم از علامه برایش بگیرم … مرحوم علامه هم عکسی از خودشان را دادند و پشت آن، [ این] شعر حافظ را نوشتند. ●در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی ●نقطه عشق نمودم به تو هان! سهل مکن ورنه تا بنگری از دایره بیرون باشی ●کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کِی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۳ ■حضرت امیرالمؤمنین مظهر اتمّ ولایت است لذا صلب و پشتیبان و رکن
☑️قسمت_۱۴ ■پس ما نمی‌توانیم خدا را بشناسیم. خدا واحد و بسیط است. پس اینهمه کثرات، چطور از یک واحد بسیط صادر شده است؟! نحوه‌ی صدور کثرت از وحدت چیست؟ چگونه باید بشود؟ این خدا یک اسم اعظمی دارد که این اسم اعظم شبیه حق متعال و مثل اوست. مثل الله یا مَثَل الله است. این اسم اعظم، در عین حالی که بسیط است، در عین حالی که واحد و احد است، در عین حال، کل الکمالات است. خدا همه‌ی کمالات را در او قرار داده است. لذا بحثی تحت عنوان أول ما خَلَق یا اول ما صَدَر مطرح شده است. اول چیزی که خدا خلق کرده چیست؟ خیلی مهم است. بحثهای بسیار سنگینی پیرامون این مطلب مطرح شده است. عرفا قائل به اول ما صَدَر هستند؛ یعنی اول چیزی که از خدا صادر شده است و حضرات فلاسفه قائل به اول ما خَلَق هستند. یعنی اول چیزی که خدا خلق کرده است. ما منظورشان را یکی درنظر می‌گیریم. ■اول چیزی که از خدای لایتناهی که هیچ حدی ندارد تجلی کرده است چیست؟ خدا یک اسم اعظمی دارد که او کل کمالات است. در عین حالی که او اول حقیقتی است که از خدا صادر شده است، همه‌ی مخلوقات از این اسم صادر شده‌اند. او، انسان کامل است. در روایات، از عقل و حوت و ماء به عنوان اول چیزی که صادر شده است یاد کرده‌اند. ■اهل بیت علیهم السلام فرموده‌اند اول چیزی که خدا خلق کرده است نور ماست. این که در روایات داریم ما چهار هزار سال قبل از خلقت بودیم، همین است. نه این سال عددی! قبل از خلقت، سال چه معنایی دارد؟! اینها قدیم اند. یا قَدیم الاحسان بحق الحسین... تا خدا بوده اینها بوده‌اند. خدا که نمی‌تواند بدون تجلی باشد! خدا یک حقیقتی است که دائم در حال ظهور است. اگر در حال ظهور نباشد که کمال نیست! خاصیت کمال این است که خود را نشان بدهد. لذا چون خدا کمال است، صمد است، پُر است، همیشه در حال ظهور است. یک حقیقت هم بیشتر از خدا ظاهر نمی‌شود و آن نیز انسان کامل و نور اهل بیت است. این نور چون از واحد خلق شده است واحد است و چون خلق شده است یک جنبه‌ی خلقی و حدی دارد. البته حدش وسیع است. نور اهل بیت محدود است؟! نیست. محدود است اما قیدی دارد و قیدش نیز همین اطلاق است! بالاخره، خدا نیست! نور خداست. همین که نور خداست پس مقید است پس می‌شود که کثرت از او صادر بشود لذا فرمود  نَحنُ صَنائِعَ رَبّنا والخَلق من بَعد صَنائعنا. ما صنعت های خداییم و کل مخلوقات بعد از ما، صنعت ما هستند. مظهر خالقیت و رزاقیت و جود و هدایت حق متعال ما اهل بیت هستیم...
🏴 🏴 ■در بین حضرات معصومین علیهم السلام اجمعین، تنها امام حسین علیه‌السلام است که اربعین دارد. اربعین، ویژه‌ی امام حسین و حضرت زینب است. اربعین عدد کمال است. حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ... (احقاف/۱۵) وقتی که انسان به مقام بلوغ عقلی رسید، می‌تواند بگوید که پروردگارا! به من یاد بده که چطور بر نعمتهایی که به من و والدینم دادی شاکر باشم. مقام شاکرین جزو مقامات بالایی است که مختص اولیاء خدا است... انسان اگر در مسیر الهی باشد و اهل علم و عمل باشد، در چهل سالگی انسان بالفعل می‌شود. چه بسا شخص هشتاد ساله که یک ساله است! اربعین عدد سال نیست بلکه کمال است. باید در مسیر عمرمان به اربعین برسیم. اربعین شما ممکن است در هر زمانی پیش بیاید یعنی اینکه شما به کمال برسی. امام از شما بلوغ می‌خواهد. نقطه اوج زیارت اربعین این است که یا اباعبدالله، شما خون قلبت را دادی تا خلق از جهل خارج شوند. هر زمانی که از جهل خارج شدی زائر امام حسین شده‌ای‌. ■چرا در عالَم تشیع، اربعین مهم تر از عاشوراست؟ چون عاشورا آن دانه ای است که توسط اباعبدالله الحسین کاشته شد و اگر حضرت سید الساجدین و حضرت زینب و این خاندان نبودند، این دانه به هدر می‌رفت. همین خدایی که می‌خواهد حسین کشته شود، می‌خواهد که زینب نیز اسیر شود. چرا؟ چون اگر زینب اسیر نشود، کشته شدن حسین در محاق می‌رود. در آن زمان که هیچ ابزار ارتباطی مثل امروز وجود نداشت، ۷۲ نفر در برابر ۱۲۰ هزار نفر کشته شدند. این جریان به مرور زمان از حافظه تاریخ پاک می‌شد اما حضرت زینب سلام الله علیها از همان عصر عاشورا این حادثه را تبیین کرد. عاشورا در اربعین به کمال خود رسید...
■از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد عالَم عِلوی که عالم معنی است سوال کردند، حضرت فرمود: صُورٌ عارِيَةٌ عنِ المَوادِّ، عالِيَةٌ عنِ القُوَّةِ و الاسْتِعدادِ... یعنی عالم معنی از ماده عریان است و فعلیت محض بوده و دارای قوه و استعداد نیست چون قوه و استعداد جایی مطرح است که ماده و استکمال مطرح باشد درحالیکه معنی فعلیت محضه و کمال صرف است. هر چیزی که مجرد از ماده باشد صورت علمیه است. پس معنی صورت علمیه است. صور علمیه در صقع ذات ربوبی هستند. نفس ناطقه‌ی انسانی نیز چون مجرد است صورت علمیه و معنی است لذا نفس ناطقه و معانی در صقع ذات ربوبی اند؛ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا. ■نفس ناطقه اباعبدالله الحسین علیه السلام محل تجمیع صور علمی و معانی بی منتهای الهی است و او بر جمیع ممکنات ربوبیت دارد. ببین جان تو بر کدامین پرده آویخته شده است و مربوب که هستی، بر در او باش. زیارت اتحاد زائر با مزور است و این اتحاد، اتحاد اندکاکی است یعنی این همانی و هم مکانی!! زائر کسی است که با مزور یکی شود نه اینکه امام اش را در مکان و زمان و جهات زیارت کند. امام حقیقتی است که نفوس، اشراقات نفس کلی اویند. پس حجابِ تن و تعلقات آن را کنار بزن تا آفتاب عالم تاب امام را در جان خود بیابی که او از رگ گردن به تو نزدیکتراست. ●گــر صـــورت بی صـورت معشـوق ببینید ●هم خانه و هم خواجه و هم کعبه شمایید ■وهب نصرانی وقتی که به خدمت امام رسید حضرت از او سوال کرد، مَا إسمُك یا شَاب؟ اسمت چیست ای جوان؟ وهب عرض کرد؛ ألآن حسین. یعنی فنای زائر در مزور. اگر زیارت اربعین نشانه ایمان است دلیل اش این است که نفس در چهل سالگی به کمال می رسد البته به شرطی که در مسیر الهی باشد. اگر در این اربعین جان انسان با جان امام یکی شد یعنی اتحاد بین زائر و مزور برقرار شد، چنین زائری مؤمن است. به همین خاطر طلیعه زیارت اربعین با سلام بر مقام ولایتی امام شروع شده است: السلام علیک یا ولی الله.‌‌.. مؤمن کسی است که ولایت امام حسین علیه السلام را داشته باشد. ولایت چسبندگی اعتقادی و رفتاری بین ولی و عبد می باشد. ●سالـها دل طلب جـام جم از ما می کرد ●آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد ■زیارت زدودن غبار حجاب تن و تعلقات آن از چهره دل آرای نفس ناطقه است. نفس انسان شعبه و شعاعی از نفس کلی امام است و اگر این حجاب دریده شود اسقاط اضافات صورت پذیرد و غبار ره فرو نشیند، نفس امام ظاهر می شود و انانیت فرد را مضمحل می کند، عین اضمحلال سایه توسط خورشید. مستی دهد زیارت خاک جم ای عجب گویی هنــوز، زیر لحد جــام می کشد ☑️امام‌ را درخودت دریاب بلکه خودت را در امام پیدا کن...
■●‍آيه الحق و العرفان، ميرزا علی قاضی طباطبائب رضوان الله تعالی عليه●■ ❗️انسان هيچ وقت نبايد مأيوس شود؛‌ و از ديركرد نتيجه نبايد دست از كار سير و سلوك بردارد زيرا ممكن است كسی با ناخن زمين را به تدريج بخراشد و سپس ناگهان به اندازه گردن شتر، آب زلال و روان جاری شود. «من كان هَمُّهُ الله ، كفاهُ اللهُ في جميع هُموُمِهِ» ، كسی كه اهتمام او در مقصدش خدا باشد، خداوند كفايت امر او را در جميع مقاصد و شئونش خواهد نمود. ■●وصيّت نامه مرحوم علی قاضی طباطبايی رحمة الله علیه. ص ۳۲●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■سیر تمام ممکنات و موجودات من الامام الی الامام است لذا انسان کامل همه را به سوی خویش دعوت کرده است، «وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شوری/۵۲) ■صراط مستقیم ولایت الهیه است و پیامبر خاتم همه را بدان صراط دعوت کرده است. داعی مدعو را به سوی خویش دعوت می‌کند و معنی ندارد به غیر خود دعوت کند مگر آنکه از غیر نیابت بگیرد. ■امام، مطلق موجودات خاصه انسانها را به سوی قله‌ای که خود بر آن ایستاده می‌خواند و آن طود اعظمی است که ورای آن عبادانی نیست مگر ذات غیبی. چون مبداء صدور همان کوه اعظم است و همه‌ی ممکنات چون سیل از او جاری شده‌اند صیرورت و غایت همه به همان سو می‌باشد فهم مبداء الوجود و غایته. ■امام اما احدی را به ذات غیبی دعوت نکرده است چون چنین دعوتی محال است، «يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (آل‌عمران/۳۰) حق متعال به پیامبر خاتمش صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (قصص/۵۶)... تو نمی‌توانی هر کس را که دوست داری به ذات غیبی لابشرط مقسمی هدایت کنی اما به سبب مظهریت اسم جامع الله، هر که را بخواهی به مرتبه‌ی تعین اول و جلوات او دعوت کن. ■پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی تعین اول اللهِ احد است لذا او همگان را به سوی حقیقت انسانی محمدیه صلی الله علیه و آله دعوت فرموده است. ■تعین اول یا صادر نخستین، جلوه‌ی اول ذات است و همه‌ی کثرات به سبب تجلی مقدس او در مرتبه‌ی واحدیت و الوهیت از وحدت صادر می‌شوند. «کُلُّکُمْ راعٍ، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» ( بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸). این مسئولیت در قبال رعایا مظهریت امام مر اسم جامع راست که باذن الله ممکنات را ربوبیت می‌کند. ■پس اربعین حسینی که سیر من الحسین الی الحسین علیه السلام است ناظر به این معنای بلند است، فاغتنم. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد اربعین ۱۴۴۲ ه ق  
■امام حسین علیه السّلام در آن فضای اختناق آنقدر شفّاف، حقّ و باطل را روشن و رسالت سنگین انسان‌های اهل ایمان را تبیین کردند که دیگر برای کسی عذر و بهانه‌ای نماند ... _حسینی @mohamad_hosein_tabatabaei
■اربعین حسینی، جلوه‌گاه حقیقت توحید و ولایت ■ظهور آفاقی و انفسی حجت خدا ... ۹۳/۰۹/۲۲ @mohamad_hosein_tabatabaei
■شخصی نزد امام صادق علیه‌السلام رفت و پرسید: ما که نتوانستیم به کربلا برویم چه می شود؟ ■فرمودند: روز اربعین چه کار می کنی؟ گفت: دلم متوجه قبر حضرت می شود... ■امام علیه السلام زیارت اربعین را به او آموزش داد و فرمود: حتی اگر از راه دور در این روز این زیارت را انجام دهی ،خداوند در این روز فرشتگانی در عالم دارد که معلق اند و صبح سحر روز اربعین می آیند و تا غروبش در زمینند . ■هر جای عالم و هر کس در قالب این کلماتی که من گفتم یعنی زیارت اربعین، ارتباط دلی و قلبی برقرار کند ملائک می آیند و آن زیارت را بر می دارند و تا دم غروب نزد سیدالشهدا علیه‌السلام می برند. و حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام به ملائک امر می کند که بنویسید اینجا آمدند و زیارت کردند... ■امام صادق علیه‌السلام در ادامه فرمودند: غصه نخور که نرفتی، فقط در این روز دلت به یاد کربلا باشد و غم کربلا داشته باشی یعنی رفتی،آه که می توانی بکشی؟چه بسا این آه ثوابش بیشتر از آن زیارت می شود... @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم2⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ در اينجا قول چهارمى نيز هست ،
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش پنجم1⃣ ● دو دليل (اجمالى و تفصيلى ) بر سستى اقوالى كه درباره مراد از تأويل گفته شده است و بهر حال به دو دليل ، نه به آن چهار قول مى توان تكيه كرد و نه به اين هفت قولى كه از آنها منشعب مى شود. يكى دليل اجمالى است ، كه اشكالى است متوجه همه آن وجوه ، و دومى تفصيلى . اما اجمالى كه خواننده عزيز توجه نمود: مراد از تأويل آيات قرآن مفهومى نيست كه آيه بر آن دلالت دارد، چه اينكه آن مفهوم مطابق ظاهر باشد، و چه مخالف آن ، بلكه تأويل از قبيل امور خارجى است ، البته نه هر امر خارجى تا توهم شود كه مصداق خارجى يك آيه هم تأويل آن آيه است ، بلكه امر خارجى مخصوصى كه نسبت آن به كلام نسبت ممثل به مثل و نسبت باطن به ظاهر باشد. و اما تفصيلا يعنى اشكالاتى كه متوجه يك يك آن وجوه مى شود اين است ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 72 كه وجه اول لوازم غلطى دارد، كه كمترين آن اين است كه بايد ملتزم شويم كه بعضى از آيات قرآنى آياتى باشد كه فهم عامه مردم به درك تأويل يعنى تفسير آن نرسد، و نتواند مدلول و معناى لفظى آنها را بفهمد. و نمى توانيم به چنين چيزى ملتزم شويم ، چون خود قرآن گوياى اين مطلب است كه به منظور فهم همه مردم نازل شده ، و صاحب اين قول هيچ چاره اى جز اين ندارد كه بگويد در قرآن تنها حروف مقطعه اول بعضى سوره ها متشابه است . چون تنها آنها است كه عموم مردم معنايش را نمى فهمند، تازه اگر به همين معنا هم ملتزم شود باز اشكال ديگرى بر او وارد است ، و آن اين است كه دليلى بر چنين توجيه ندارد، و صرف اينكه كلمه ((تأويل )) مانند كلمه ((تفسير)) مشتمل بر معناى رجوع است ، دليل نمى شود بر اين كه اين دو كلمه به يك معنا است ، ما مى دانيم كه كلمه ((ام )) نيز مشتمل بر معناى رجوع هست و مادر، مرجع فرزندان هست ولى تأويل فرزندان نيست ، كلمه ((رئيس )) مشتمل بر معناى رجوع هست و مرئوس به رئيس مراجعه مى كند، ولى رئيس تأويل مرئوس نيست . علاوه بر اين گفتار، فتنه جوئى اى كه در آيه شريفه صفت مخصوص ‍ متشابه ذكر شده در غير حروف مقطعه هست ، نه در آنها، بيشتر فتنه هايى كه در اسلام پديد آمده از ناحيه پيروى آيات متشابه يعنى از ناحيه پيروى علل احكام و آيات مربوط به صفات خدا و امثال آن پديد آمده است . اشكال قول دوم : اين است كه لازمه آن وجود آياتى است در قرآن كه خلاف معناى ظاهرى آن اراده شده باشد، و باعث معارضه آنها با آيات محكمات و در نتيجه ، پديد آمدن فتنه در دين باشد، و برگشت اين سخن به اين است كه در بين آيات قرآن اختلافى هست ، كه برطرف نمى شود مگر آنكه از ظاهر بعضى از آنها چشم پوشيد، و آنها را بر خلاف ظاهرشان بر معنايى حمل كرد كه فهم عامه مردم از درك آن عاجز باشد. و اين سخن احتجاجى را كه در آيه : ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا)) است ، باطل مى كنند، زيرا اين آيه دلالت دارد بر اينكه در قرآن هيچ اختلافى نيست ، و اگر معناى اختلاف نداشتن اين باشد كه هر جا به ظاهر اختلافى ديديد آن را بر خلاف آنچه ظاهر كلام دلالت دارد حمل كنيد، به معنايى كه غير از خداى سبحان ، كسى آن را از ظاهر كلام نفهمد، حجيت آيه از بين مى رود چون اختلاف نداشتن به اين معنا اختصاص به قرآن ندارد، بلكه هر كتابى را هر چند هم صفحه به صفحه اش با هم نسازد و حتى سراپا دروغ باشد مى شود با حمل بر خلاف ظاهر، رفع اختلاف از آن كرد، و ديگر اختلاف نداشتن قرآن به اين معنا هيچ دلالتى ندارد بر اينكه اين كتاب از ناحيه خداست و هيچ بشرى نمى تواند چنين كتابى درست كند. بلكه درست كردن چنين كتابى براى هر كسى ممكن است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 73 پس اختلاف نداشتن به اين معنا، يعنى رفع اختلاف از كتابى به وسيله حمل بر خلاف ظاهر، نمى تواند دليل باشد كه اين كتاب از ناحيه كسى است كه مانند انسانها هر دم بر سر يك مزاج نيست ، و دچار تناقض در آراء و سهو و نسيان و خطا و تكامل تدريجى در مرور زمان نمى شود، در حالى كه آيه نامبرده مى خواست همين را بگويد، و بفرمايد نبودن اختلاف در قرآن دليل است بر اينكه خداى عزوجل فرستنده آن است . پس آيه شريفه با لسان استدلال و احتجاجى كه دارد صريح است در اينكه قرآن در معرض فهم عامه مردم است ، و عموم مى توانند پيرامون آياتش بحث و تاءمل و تدبر كنند، و هيچ آيه اى در آن نيست كه معنايى از آن منظور باشد كه بر خلاف ظاهر يك كلام عربى است و يا جنبه معما گويى و لغز سرايى داشته باشد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■شخصی از حضرت سؤال کرد: «آقا، من فرصت نمی‌کنم که هر روز این زیارت(عاشورا) را با صد لعن و صد سلام بخوانم، چه کنم؟» ■ایشان راه چاره‌ای به او نشان دادند و فرموند: «زیارت عاشورای مختصره» را بخوانید. [منظور زیارتی است که در فضیلت و ثواب مانند زیارت عاشورا است، ولی صد لعن و سلام را ندارد. این زیارت در مفاتیح‌الجنان، پس از زیارت عاشورا با نام «زیارت عاشورای غیرمعروفه» آمده است. ..] ■●رحمت واسعه، ص٢٢(مجموعه فرمایشات حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره پیرامون حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و اصحاب و یاران آن حضرت)●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
❓■●چرا قرآن، مال و فرزند را "فتنه" خوانده؟ ( إِنَّمَا أَمْوَلُکُمْ وَ أَوْلَدُکمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ) تغابن:۱۵●■ : ■«کلمه "فتنه" به معناى گرفتاری‌هایى است که جنبه آزمایش دارد، و آزمایش بودن اموال و فرزندان به خاطر این است که این دو نعمت دنیوى از زینت‌هاى جذاب زندگى دنیا است، نفس آدمى به سوى آن دو آن چنان جذب مى‌شود که از نظر اهمیت، هم‌پایه آخرت و اطاعت پروردگارش قرار داده، رسما در سر دو راهى قرار مى‌گیرد، و بلکه جانب آن دو را مى‌چرباند، و از آخرت غافل مى‌شود، همچنان که در جاى دیگر فرمود: "المال و البنون زینه الحیوه الدنیا" و تعبیر آیه مورد بحث، کنایه از نهى است، مى‌خواهد از غفلت از خدا به وسیله مال و اولاد نهى کند، و بفرماید: با شیفتگى در برابر مال و اولاد، جانب خدا را رها نکنید! با اینکه نزد او اجرى عظیم هست.» ■●ترجمه المیزان، ج۱۹، ص۵۱۷●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■همه مقاطع زندگی انسانهای کامل، الهی و قابل زیارت است. اما برخی مقاطع گنجایش بیشتری برای ظهور توحید داشته است. □اکنون حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در سه مقطع مورد توجه قرار دهید: روز عرفه، روز عاشورا و روز اربعین. ■در ، حضرتْ یک تقاضای توحیدی والایی را مطرح می‌نماید و در فقرات دعای عرفه به نمایش می‌گذارد. این فعلا دعا و درخواست است. اما دعایی برخواسته از جان مبارک حضرت، که اقتضای وجودی اوست. ■در این دعا استجابت می‌شود و حوادثی پیش می‌آید که حضرت سیدالشهدا علیه السلام را به اوج تجلی توحیدی می‌رساند. در اینجا، آنچه پیشتر دعا بود، ظهور نموده و حضرت مظهر آن واقع شده است. ■در این تجلی توحیدی به مقام ختمیت می‌رسد؛ زیرا پس از عاشورا حوادث و بلایای تلخ‌تری رخ داد که همان اسارت آل الله بود. و سر مبارک حضرت که همراه این قافله بود، ناظر این قضایا بود. لذا این ابتلائات جدید، یک تجلیات عمیق‌تری می‌آورد که همان ختم تجلی توحیدی است. ■لذا زیارت ایشان در روز اربعین اهمیت ویژه‌ای دارد و از نشانه‌های مومن شناخته می‌شود. چراکه یوم اربعین روزی است که اوج توحید در حضرت نمودار شده است. لذا زیارت حضرت در این حال، آثار ویژه‌ای خواهد داشت. ■اینکه بیش از بیست میلیون نفر در چنین روزی، جذب این ساحت مقدس می‌شوند بخاطر همین ختم در تجلی است که دل‌ها را شیدا نموده است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت_۱۴ ■پس ما نمی‌توانیم خدا را بشناسیم. خدا واحد و بسیط است. پس اینهم
☑️قسمت ۱۵ ■امام صادق علیه‌السلام فرمود: نَحنُ وَاللهِ الأسماءُ الحُسنی. الاسماء الحسنی باهم می‌شود اسم اعظم. این ما که مبدا خلقت هستیم منظور جسم ما نیست بلکه آن مرتبه نورانیت ما است. انسان که مکان و زمان نمی‌شناسد! ●لامکانی که بود نور خدا ●ماضی و مستقبل و حالش کجا؟! ■انسان که حال و آینده و گذشته ندارد! من و شما چون در قید عالم طبیعت هستیم فکر می‌کنیم عالَم یعنی همین. آن انسان کاملی که افق اندیشه‌اش افق اعلی شده است. وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (تکویر/۲۳). وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ (نجم/۷).‌او از افق رهیده است. همه‌ی مکان و زمان تحت احاطه اوست. وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ (یس/۱۲). آن نورانیت هزار هزار سال قبل از خلقت بوده است که این هزار هم عدد کثرت است نه عدد تعیینی. تا خدا بوده، نور بوده و خدا به واسطه این نور خلق می‌کند. واسطه است دیگر... امام یعنی واسطه. اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الاَرْضِ وَالسَّماءِ؟! و خدا "از" و "تا" ندارد. خدا قدیم است. قدیم یعنی ازلی. خدا ازلی و ابدی است. نور اهل بیت علیهم‌السلام نیز ازلی و ابدی است. الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ. نور انسان کامل خاموش شدنی نیست. وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (صف/۸). نور حق متعال تمام و تام است. به هیچ وجه خاموشی در این نور راه پیدا نخواهد کرد. ■این نور واسطه خلقت است. به واسطه‌ی این نور و این حقیقت، خدا به همه‌ی مخلوقاتش افاضه‌ی فیض می‌کند. در این مقام، کُلّنا نُورٌ واحِد. همه‌ی ما یک نوریم. مگر نور کثیر هم داریم؟! اصلا نور واحد و احد است. چون نور، واحد و احد است؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. اگر واحد نباشد چطور می‌تواند نور همه‌ی آسمان‌ها و زمین باشد؟! کثیر می‌تواند نور آسمان‌ها و زمین باشد؟! آنگاه کدام نور برای کدام مخلوق است؟! نور غیر واحد، تجلیات این نور است. این می‌شود نحوه‌ی صدور کثرت از وحدت. این نور واحد جلوات دارد و جلوات آن، همین آسمان و زمین و هرکه و هرچه که در آن ها هستند است. همگی از آن نور واحد هستند. خودشان نورند. ■ما چون همواره نور را به شکل خورشید و پروژکتور ها و نیروگاه‌های حرارتی می‌دانیم، فکر می‌کنیم نور یعنی این‌ها. نه! این یکی از ظهورات نور است. شما هم نورید. سنگ و آسمان و زمین هم نورند. ملائکةالله هم نورند. هرچیزی که قدم به عرصه‌ی خلقت گذاشته است نور است. این نور از کُلّنا نُورٌ واحِد منشعب شده است لذا چهارده معصوم علیهم‌السلام در مرتبه‌ی مقام واحدیت و احدیت یک حقیقت هستند. آنجا دیگر فقط حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ نیست. آنجا امام حسین با امام حسن، با امام صادق و با دیگر حضرات ائمه علیهم‌السلام فرقی ندارد. یک نورند. هر چهارده نفر به این مرتبه رسیده‌اند.