eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
■● علیه‌السّلام●■ ■حضرت اباالفضل علیه‌السّلام چهره‌ی بسیار درخشانی در جنگ‌ها بودند. در جنگ صفّین همه دیدند نوجوانی نقاب بر چهره کشیده، به میدان آمده است و «هَلْ مِنْ مُبارِزٍ؟» می‌طلبد. معاویه به اِبنِ‌شَعثاء گفت: برو به جنگ او و او را بکش. ■ابنِ‌شَعثاء در رزمندگی خیلی قهرمان بود. گفت: مرا به جنگ یک نوجوان می‌فرستی؟ اهل شام می‌گویند اِبنِ‌شَعثاء به اندازه‌ی هزار رزمنده قدرت دارد. دون شأن من است بروم با این نوجوان بجنگم. یکی از پسرانم را می‌فرستم تا او را بکشد. ■هفت پسر داشت. پسر اوّل را فرستاد؛ کشته شد. پسر دوّم؛ کشته شد. پسر سوّم؛ کشته شد. هفت پسر اِبنِ‌شَعثاء کشته شدند. اِبنِ‌شَعثاء به شدّت غضبناک شد. کینه به دل گرفت و گفت: می‌روم و این نوجوان را از پا در می‌آورم. به میدان آمد؛ ولی این نوجوان نقاب بر چهره با یک ضربت اِبنِ‌شَعثاء را از وسط دو نیم کرد و سپس به لشکر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام برگشت. حتّیٰ لشکریان امیرالمؤمنین علیه‌السّلام حیرت زده بودند. این نوجوان کیست که با این همه دلیری و قدرتمندی جنگید؟ ■وقتی حضرت اباالفضل علیه‌السّلام داخل سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السّلام آمدند و نقاب را از چهره برداشتند، سپاه دیدند نوجوان هفده ساله‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، ابوالفضل العبّاس علیه‌السّلام است. ■لذا در جریان عاشورا هم سپاه عمرسعد به شدّت نگران حضور اباالفضل العبّاس بودند و سعی کردند ایشان را از سپاه امام حسین علیه‌السّلام جدا کنند. ■شمر به بهانه‌ی اینکه با مادر حضرت اباالفضل علیه‌السّلام هم قبیله است، امان نامه برای حضرت آورد تا به آن بهانه، چهار برادر را از امام حسین علیه‌السّلام جدا کند و مهم‌تر از سه تای دیگر، خودِ حضرت اَباالفضل علیه‌السّلام بودند. حضرت اباالفضل علیه‌السّلام به قدری شهامت داشتند که لشکر عمر سعد می‌دانستند با بودن ایشان کار خیلی بر آنها دشوار است. ■واقعه‌ی دسترسی به آب، در کربلا فوق‌العاده است. لااقل چهار هزار رزمنده‌ی مسلّح راه را برای دسترسی به شَریعه‌ی فرات بسته بودند و اباالفضل العّباس علیه‌السّلام لحظه‌های آخر، وقتی همه شهید شده بودند، خدمت برادر آمدند و عرضه داشتند: «يَا ابْنَ رَسولِ اللِه بِاَبِي اَنْتَ وَ امِّی» پدر و مادرم به فدایت. به سینه‌ی من فشار می‌آید و تحمّل ندارد. اجازه دهید من هم به میدان بروم. ■حضرت فرمودند: اباالفضل، اجازه‌ی میدان رفتن به تو نمی‌دهم؛ امّا اگر خیلی اصرار داری، برو و مقداری آب برای بچّه‌های خیام بیاور. این بار اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام یک تنه رفتند. یکبار با پنجاه نفر حمله کردند، چندین هزار نفر را کنار زدند و برای خیمه‌گاه آب آوردند؛ امّا اینبار کسی نمانده بود، فقط اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام بودند و بس. مشک را به دوش انداختند و یک تنه چند هزار نفر را پراکنده کردند. اقلاً صد نفر را به دَرَک فرستادند و به داخل شریعه‌ی فرات رفتند. مَشک را از آب پر کردند و برگشتند. این جلوه‌هایی از شهامت حضرت اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام است. ■در مواسات انسان چه بگوید؟! با برادر خود چه کردند! هر چه داشتند، هستی خود را در طَبَق اخلاص نهادند و در حقّ برادر ایثار کردند. همان وقت که در شریعه‌ی فرات رفتند و مشک را از آب پر کردند، دستها را پر از آب کردند و جلو آوردند. نگاه خیره‌ای به آب انداختند، بعد عبارت مَقتَل این است: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحسَيْنِ علیه‌السّلام» یاد لب‌های خشکیده‌ی اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام افتادند و آب را روی آب ریختند. ■حضرت اباالفضل علیه‌السّلام ادب فوق‌العاده‌ای نسبت به اباعبدالله علیه‌السّلام داشتند. هرگز در محضر امام حسین ننشستند. حضرت را جز یا اباعبدالله و یَابن رسول الله صدا نمی‌زدند. فقط یکبار حضرت را برادر خواندند؛ آن هم در آخرین لحظه بود که ندا دادند: «يا اَخِی اَدْرِکْ اَخاکَ»؛ برادر! برادرت را دریاب. ■بعضی از اهل مَقاتِل نقل می‌کنند: علّت اینکه حضرت در لحظه‌ی آخر به خود اجازه دادند امام حسین را برادر خطاب کنند، این بود که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را مشاهده کردند که فرمودند: «وَلَدِی عَبّاس» پسرم عبّاس! وقتی دیدند حضرت فاطمه سلام الله علیها ایشان را فرزند خود خواندند، جرأت کردند به اباعبدالله علیه‌السّلام بگویند: برادرم ... ■●«استاد مهدی طیّب»●■ @mohamad_hosein_tabatabaei