eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□○زبان حال مناجات حسین علیه السلام در گودال قتله گاه○□ □ ! در این واپسین لحظات عمرم در گودال قتله گاه، سراپا مسرورم که با انوار تجلیات ذاتت چراغ محبتت در دلم بیفروختی و قلبم را به مهر بی بدیلت منشرح ساختی. □ !در این صحرای کربلا لطف بیکرانه ات بر من عیان و نگاه پر فضلت مرا از هر دردی امان است. □ ! در هجوم این شمشیرها و نیزه ها خواهان آن دردم که تو درمان آنی و بنده ی آن ثنایم که تو سزای آنی. □ !نیک میدانم که این ابتلای به نااهلان و نصیبم از غم و اندوهان از سر احسان باریابی به روضه ی رضوانت است که هر که را در زندان دنیا گریان کنی، قبله جانش به دیدار یار مزین سازی. □ ! از همان دم که بر مزار جدم شنیدم که می خواهی مرا کشته و عیال و کودکانم را اسیر ببینی دانستم که قصد آن داری بزمی پر شور و شرر برایم محیا سازی پس هرچه داشتم از جوان برومندم علی اکبر و برادر رشیدم عباس گرفته تا خواهر مهربانم زینب و دختران شیرین زبانم رقیه و صفورا و طهورا همه را در طبق اخلاص نهاده و در این سفر همراه نمودم و حتی از شش ماهه دردانه ام علی اصغر دریغ نکردم تا که عیش بزمت تمام و مستی مجلس انست بی پایان باشد. □ ! انگاه که فرزندان کوچکم را تشنگی بی رمق نمود و بی آبی طاقت ربود همان دم نیز دیدم که هرگز چشمه جوشان مهر و محبتت را بر من و فرزندانم مسدود نفرمودی و آب زلال کوثر رضوانت از ما دریغ ننمودی. □ !در همان آغاز این قتال از هجر علی اکبرم یکایک بند وجودم از هم گسست و یک باره پیر بی رمق شدم اما به راستی جانی که در گرو قبض و بسط توست کی زندانی تن شود و دلی که در قبضه لطف و محبت توست کی به غم مبتلا گردد؟ □ ! آنگاه که عمود پشتم به بازوان قطع شده و فرق شکسته برادر وفادارم عباس شکست دانستم که دریای محبت و رحمت خاصه ات را کرانی نیست، و بیکرانه عاشق کشی تو را زبانی گویا نیست خوش دلم که با هرچه لشکر داشتی این حبیب دردمند خود را آزمودی و جز شکر ندیدی و جز ثنا نشنیدی. □ ! خون گلوی نازدانه علی اصغرم اگر چه شیره جانم گرفت و عمر بی پایانم را در دمی به خزان مبدل ساخت اما از مرغزار وصالت چو آوای قبول شنیدم همه نوش گشت و شهد شکر پاره شد. □ ! در بوسه وداع اخرم با طفل سه ساله ام بیابان چشم تشنه ام به دریای مواج کشتی شکن مبدل گشت اما قدح شادی رضایتت بر کفم محکم بماند و از بی صبری بر زمین بی مهری سرازیر نگشت. □ ! چشمان منتظر خواهر عزیزتر از جانم که مهرش تنها نصیب دنیای من است از هجوم این سنگها و نیزه ها و شمشیرها بر پیکر هزار پاره ام غرق خون است. خدایا در این صحرای پر بلا همان گونه که دیده ام را به نور جمالت روشن ساختی قلب چاک چاک یار کودکی و مونس تنهایی ام زینب را به انوار محبتت پر فروغ ساز که با صبر و استقامتش کاخ بی بنیان آمال دشمنانت را منهدم سازد و جز رشک بدانچه دیده نورزد و جز شکر بدانچه کشیده نگوید. □ ! آنچه تقدیمت داشتم همه بضاعتم بود پیشکش به محضر قدسی ات. بنده ای را که جز دو دست تهی در بارگاه انورت ندارد عاجز از بذل و بخششی در خور ذات کبریایی توست. از خاک جز خطا برنخیزد و از کریم جز وفا برنیاید پس این متاع ناقابل را از من پذیرا باش و به بزرگواریت این اندک را بر من ببخشای. □ !در این گاه بی رمقی و نیمه جانی اگر چه پیشانی بر تیر نشسته و دستان بریده و پاهای شکسته ام معذور از سجده بر بارگاه کبریایی توست اما در عوض، زبان قرآن خوانم بر بالای نیزه مترنم به ذکر سجده ات خواهد بود. □ ! مرا فرصتی دگر نمانده تا ازکمال حسن و بهایت بازگویم و بر آنچه بر من مرحمت فرمودی سپاس گویم چرا که خنجر کین شمر هم اکنون بر حلقومم نشست مرا قوتی ده تا بر بالای نیزه نیز ثناگویت باشم...