#استادصمدی_آملی
#چرا_حال_را_از_دست_میدهیم؟
▪️ذغال را که دیگه روشنه، ذغال سیاهه، کدره، تاریکه، صَخِنِه (سرد). حرارت به ظاهر نداره، دست بزنی ذغال را نمی سوزی، اما ذغال را بذار مجاور آتش، کم کم آتش در او رسوُخ کنه، می بینید کم کم این ذغال تبدیل به انگِشت می شه.
حالا می شه مبداء برای اضائه. می تونی با ذغال یک کمی روشنایی پیدا کنی دور و اطراف را ببینی، هم خودش رو نور بده هم دیگران را روشن کنه. هم می تونه حرارت بده. با او آنچه را که مقصود در طبخ داری را مطبوخ بسازی، هم دیگر امور. اما تا قبل از این که مجاور آتش قرار بگیره، و قبل از این که فانی در آتش بشود، که اصلا تمام وجود او را آتش بگیره، می بینید که کدره، سیاهه، نور نداره، گرما نداره، نمی تونه کباب شما رو بپزه، نمی شه. تا انگِشت نشه، نمی شه. باید فانیه در آتش بشه، آتش در تار وپود او رسوخ کنه. چرا الان می بینید که، الان امشب شب یازدهمه دیگه. نه؟ تقریبا تعطیل شد دیگه. تعطیل شد. خب مگه این همه راجع به امام حسین ( علیه السلام ) می گیم نه اثر نداره؟
▪️چرا اثر داره، اما ننشستیم در محضر مثلا غم حسینی (علیه السلام)، اشک حسینی، حب حسینی، حب الله، حب ولایت. ننشستیم اونقدر بر ما بتابه، بتابه، بتابه تا ذغال ما انگِشت بشه.
ما همیشه این ذغال رو نزدیک آتش کردیم بعد همین که یه مقطعی، یه کمی گرم می شیم، شور می گیریم، حال می گیریم، بعد دوباره این ذغال را این هیزم را از آتش می کشیم می بریم کنار.
کوره جانمون را که الان آتش گرفته، ان شاءالله خدا کنه که خاموش نشه.
▪️بعد اگر هیزم هایی هم باشه که این هیزم ها خیس باشند ( بارها دیدید وقتی می خواید یه هیزمی را آتش کنید، برای کباب، برای غذا پختن، می بینید هیزم تا آتش بگیره آدم رو زحمت میندازهها. هی یه کمی نفت می ریزید، یه شعله می زنه باز خاموش شد. می گی آقا نفت بریز. یه کم نفت می ریزید باز یک به تعبیر محلی میگیم بَلْ (یعنی شعله). یه شعله می ده بعد تموم میشه. بعد باز هی هر چی اینجور هی نفت بریزی اینجور تیکه تیکه این آقا نمیشه. ولذا کربلا می ریم، اربعین می آیم باز یه بَل گرفت و رفت.
مکه می ریم و می آیم، اِی یه بَلْ گرفت و رفت. امام رضا ( علیه السلام ) می ریم و می آیم یه بَلْ می گیره می ره. بعد می گی آقا آخرش نشد، راست می گی نشد، چون همه جا یک کمی نفت ریختی، یک آتشکی گرفتی، به تعبیری می گی آقا حال کردیم ها. رفتیم کربلا حال کردیم.
▪️بعد دو روز بعد میاد اون حال می ره. می شه چی آقا؟ می شه همون بی حال قبل از کربلا. همون بی حال. فرمودند تا این آتش در درون رسوخ نکنه، انگِشت نمی شید. این ذغال انگشت نمی شه جان برادر. حالا هر سال برو مکه و بیا، هر سال برو امام رضا و بیا، هر سال برو کربلا و بیا. اما به وقتش رسیده باز غیبت خودش رو می کنه، دروغ خودش و می زنه، اگر یه اوقات تلخی براش پیش بیاد به بدترین وجه فحشش هم می گه، اگر یه اختلاف کوچیک پیش بیاد یکی رو اونقدر کتک می زنه تا دم کشتن هم می بره. همینی بود که ده بار حاجی شده. ده بار کربلایی شده. صد بار مشهدی شده، همین یه بل گرفت و بل گرفت. آخرش هیزم انگِشت نشد!
▪️جنبه حقانیت پیدا نشده برادر!
اون وقت بل می گیره، شعله می گیره، نتیجه نمی گیره، خسته میشه، داغون می شه، اگر هم طالب هم باشه ها داغون می شه دیگه، چون نمی شه اون جور.
@mohamad_hosein_tabatabaei