■●برشی از یک کتاب
#بدعتِ_نخستین●■
■چه رفته بود بر امت محمد که نیم قرن بعد از رحلت او ، زنازاده دغل باز #ملحدی چون یزید بن معاویه بر آنان حاکم شود ؟ مگر نه این که خدا فرموده است : إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ؟ چه بود آن تغییر انفُسی که این امت را سزاوار چنین فرجامی ساخته بود ؟ ... معاویه بن ابی سفیان که این رجعت انفُسی را با عقل شیطانی خویش به خوبی دریافته بود ، آن چه را که در نهان داشت آشکار کرد و یزید را به جانشینی خویش برگزید و از آن دیارِ مردگان ، جولان گاه کفتارها و لاشخورهای مرده خوار ، سخنی به #اعتراض بر نخاست .
■این جا دیگر سخن از خلیفه اللهی و حکومت عدل نیست ، سخن از شیخوخیتِ موروثیِ قبیله ای است که بعد از مرگ پدر به فرزند ارشد می رسد . از #کوخِ_کاهگلی پیامبر اکرم تا #کاخ_خضرای_معاویه ، از دنیا تا آخرت فاصله بود ... با این همه ، اگر پنجاه سال پس از آن #بدعتِ_نخستین در #سقیفه بنی ساعده ، این بدعت تازه پدید نمی آمد ، کار هرگز بدان جا نمی رسید که خورشیدِ تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند و #خون_خدا بریزد ... اما دل به تقدیر بسپار که رسم جهان این است !
ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه آب وارونه انعکاس یافته است ؟ سرّ آن که دهر بر مراد #سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه آخرت است.
■●فتح خون ، مرتضی آوینی ، ص ۱۶●■
@mohamad_hosein_tabatabaei