eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
■●سه شرط بهره‌مندی از میراث امام حسین(علیه السلام)●■ ■ : «العلماء ورثة الانبياء». ■ : «ان الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين». ■ : «ان الارض يرثها عبادى الصالحون». ■ميراث خدا و ميراث انبياء در زمين و در عاقبت و نهايت تاريخ، براى كسانى است كه از: ●۱- آگاهى و علم، ●۲- و عبوديت و تقوا، ●۳- و عبوديت و صلاح، . ■با اين توضيح، ميراث كه وارث آدم تا خاتم است، به كسانى خواهد رسيد و به اين كسان به اندازه اى خواهد رسيد كه به علم و بينش و عبوديت (نه عبادت) و اطاعت و جهت خالص رسيده باشند. ■● ، ص۲۵۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■ ■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور ق
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش دوّم●■   ■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر که وارد شهر شام شد، تقریباً یک هفته آنجا توقّف داشت. در این یک هفته چه کردند این به ظاهر اسیرانِ در اوج عزّت و اقتدار؛ و چگونه حکمران سفّاک اموی، یزید بن معاویه‌ به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند! ماجرای شهر شام را مفصّل خدمت‌تان عرض کرده‌ام. ■●کسانی که داغ سنگین کربلا بر دل‌هایشان بود و رنج طاقت فرسای سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با آن مأموران سفّاک و دژخیم و درنده‌خو که خدا می‌داند چقدر آن‌ها را در مسیر آزار و شکنجه دادند، متحمّل شده بودند؛ وقتی قافله وارد شام شدند از عزّت و مناعت چه کردند! از بزرگی و اقتدار، چه کردند! یزیدِ به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند. امام سجّاد و زینب کبری علیهما السِلام در مجلس یزید چه کردند. خطبه زینب کبری سلام الله علیها، محاجّه‌ای که امام سجّاد علیه السّلام با یزید کردند؛ چگونه او را مفتضح کردند. کار به جایی کشید که یزید که اوّلِ مجلس به پیروزی خود افتخار می‌کرد و به خود می بالید، در پایان مفتضح و سرشکسته شد. ■●یزید آن مجلس را آراسته بود برای اینکه اقتدار خود را به رخ سفرای کشورهای خارجی که در پایتخت او اقامت داشتند بکشد؛ امّا همان مجلس چگونه شد! در همان مجلس، این به ظاهر اسیران، نطفه‌ی یک انقلاب بزرگ را منعقد کردند. در همان مجلس بعضی از حاضران بلند شدند؛ به یزید اعتراض کردند و یزید دستور اعدامشان را داد. ■●آن مجلس، مجلسی نبود که اشخاص معمولی دعوت شده باشند؛ یک مجلس شاهانه بود؛ امّا در همان مجلس افرادی متحوّل شدند؛ بلند شدند به یزید اعتراض کردند. حتّی سفیر مسیحیِ دولت روم در آن مجلس بلند شد و چه اعتراضی به او کرد. البتّه ماجرای او به شب قبلش بر می‌گشت که در عالم رؤیا خدمت پیغمبر اکرم و عیسی بن مریم علیهما السلّام رسیده بود و به اسلام مشرّف شده بود و کسی خبر نداشت. در آن مجلس اعتراض کرد که یزید به چه افتخار می‌کنی؟! تو می‌گویی اینها پسر پیغمبر تو هستند؛ دختر پیغمبر تو هستند؛ پسران پیغمبر را آن‌گونه به خاک و خون کشیده‌ای؛ سرهایشان را به این مجلس آورده‌ای و دختران پیامبر خدا را این‌گونه به اسارت کشیده‌ای؛ معجر از سرهاشان ربوده‌ای و آنها را زیر تازیانه‌ها داغدار و بدن‌هایشان را کبود کرده‌ای؛ به این افتخار می‌کنی؟! من که سفیر روم هستم؛ نسلم با چندین واسطه به یکی از حواریّون عیسی بن مریم می‌رسد؛ مردم خاک پای من را به عنوان تبرّک بر می‌دارند؛ آن وقت تو با فرزندان پیامبر خودت این‌گونه کرده‌ای؟ ■●یزید در آن مجلس مفتضح شد و نطفه‌ی یک انقلاب در همان مجلس منعقد شد. یزید که دید شرایط خیلی برگشت؛ برای اینکه کمی موقعیّت خود را ترمیم کند؛ گفت خدا ابن زیاد را لعنت کند؛ من به او نگفته بودم حسین را بکشد؛ او سرخود این کار را کرده است. خواست حساب خودش را از این جنایت بزرگ جدا کند؛ ولی حقیقت معلوم بود؛ رفتار وقیحانه یزید، از قبل او را به روشنی رسوا کرده بود. .... ■●استاد مهدی طیّب ●■
■●" قصۀ نی "●■ ●غزلم به هوشیاری نمکی ندارد ای جان ●قدحی ده موهبت کن چو ز من غزل ستانی ■این تمثیل نی شدن برای رسیدن به درک حقایق اشیاء در همه فرهنگهای باستانی با تصویرهای گوناگون به چشم می خورد. چینیان معتقدند که تا کسی نی نشود نمی تواند نی را بکشد. قصه نی در اساطیر یونان نیز قصه شیرین و عبرت آموزی است و ماجرای او با قصه نی مولانا هم آهنگ است. ■داستان نی به روایت یونانیان چنین است که: نی در آغاز دختر زیبایی بود. در بیشۀ سبز و خرمی زندگی می کرد و همه جوانان آن ناحیت بر او عاشق بودند. روزی یکی از عاشقان او که مجنون تر از دیگران بود او را دنبال کرد تا دامنش را بگیرد و با او معاشقه کند، اما او گریخت و در نیزاری انبوه خود را پنهان کرد و برای آنکه راه را بر آن جوان ببندد خود را به صورت یک نی درآورد تا در میانِ نی ها بکلی گم شود اما جوان آن نیِ خاص را شناخت و چید و بندهای آن را تهی کرد و سوراخهایی به آتش در آن پدید آورد و آنگاه آتشِ عشق خویش را در او دمید... ●آتش است این بانگ نای و نیست باد ●هرکه این آتش ندارد نیست باد ■●برگرفته از کتاب " در صحبت مولانا " به قلم حسین الهی قمشه ای●■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●آيات 257 - 256، بقره قسمت اول بخش سوم ● علت اينكه در دين اكراه نيست و در اينكه فرمود: ((لا اكراه فى الدين ))، دو احتمال هست ، يكى اينكه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين اكراه قرار نداده و نتيجه اش حكم شرعى مى شود كه : اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست و اگر جمله اى باشد انشائى و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يك حقيقت تكوينى است ، و آن حقيقت همان بود كه قبلا بيان كرديم ، و گفتيم اكراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى . خداى تعالى دنبال جمله ((لا اكراه فى الدين ))، جمله ((قد تبين الرشد من الغى ))، را آورده ، تا جمله اول را تعليل كند، و بفرمايد كه چرا در دين اكراه نيست ، و حاصل تعليل اين است كه اكراه و اجبار - كه معمولا از قوى نسبت به ضعيف سر مى زند - وقتی مورد حاجت قرار مى گيرد كه قوى و ما فوق (البته به شرط اينكه حكيم و عاقل باشد، و بخواهد ضعيف را تربيت كند) مقصد مهمى در نظر داشته باشد، كه نتواند فلسفه آن را به زير دست خود بفهماند، (حال يا فهم زير دست قاصر از درك آن است و يا اينكه علت ديگرى در كار است ) ناگزير متوسل به اكراه مى شود، و يا به زيردست دستور مى دهد كه كوركورانه از او تقليد كند و... و اما امور مهمى كه خوبى و بدى و خير و شر آنها واضح است ، و حتى آثار سوء و آثار خيرى هم كه به دنبال دارند، معلوم است ، در چنين جائى نيازى به اكراه نخواهد بود، بلكه خود انسان يكى از دو طرف خير و شر را انتخاب كرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى پذيرد و دين از اين امور است ، چون حقايق آن روشن ، و راه آن با بيانات الهيه واضح است ، و سنت نبويه هم آن بيانات را روشن تر كرده پس معنى ((رشد)) و ((غى )) روشن شده ، و معلوم مى گردد كه رشد در پيروى دين و غى در ترك دين و روگردانى از آن است ، بنابراين ديگر علت ندارد كه كسى را بر دين اكراه كنند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●ظاهر و باطن قرآن و عترت●■ : ■●ظاهر قرآن و عترت مثل بقیه ظواهر اعتبار دارد و حجت است؛ ظاهر قرآن مثل کتاب‌ها، و ظاهر عترت مثل سایر انسان‌ها؛ ولی در باطن با چیزهای دیگر بسیار تفاوت دارند. قرآن می‌فرماید: «قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمْ یُوحَی إِلَیّ؛ بگو: همانا من بشری مثل شما هستم، با این تفاوت که به من وحی می‌شود».( کهف: ۱۱۰) و نیز می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ؛ قطعاً قرآن نزد ما در ام‌الکتاب (لوح محفوظ) دارای علوّ مرتبه و استوار است».( زخرف: ۴) و پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم به انگشت، کره ماه را دو نیم کرد. ■●در محضر آقای ملا خلیل قزوینی رحمه‌اللّه عده‌ای از متمدنین سطحی‌نگر و ظاهرگرا راجع به قضیه حضرت داوود علیه‌السلام که خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ؛ آهن را برای او نرم نمودیم»( سبأ: ۱۰) گفتند: منظور از این آیه که می‌فرماید آهن در دست حضرت داوود علیه‌السلام نرم بود، آن است که به حضرت داوود علیه‌السلام نحوه ساختن کوره آهنگری را یاد دادیم تا آهن را در کوره آتش بگذارد تا ملایم و انعطاف‌پذیر باشد، و از زمان او کوره آتش اختراع شد. ■●مرحوم قزوینی فرمود: او که پیغمبر خدا بود؛ و شما بعید می‌دانید که آهن در دست او نرم و به اختیار او باشد. اینکه چیزی نیست؛ از بنده هم که پیغمبر نیستم این کار ساخته است! ■●سپس یک مجمعه یا سینی از مس را که در برابرش بود، با دو انگشت مثل قیچی از وسط دو نیم کرد و فرمود: این‌گونه خداوند متعال آهن را در دست حضرت داوود علیه‌السلام نرم و ملایم نموده بود! ■●در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۷۹●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●مغالطه تعریف انواع مغالطه●■ ■●وقتی در صدد تعریف چیزی هستیم، هدف ما این است که با بیان واژه هایی آنچه مورد تعریف ما واقع می شود را واضح کنیم. تعریف دوری در جایی است که برای معنا کردن یک واژه از واژه دیگری استفاده شود، در حالی که در معنای واژه دوم نیازمند دانستن معنا و مفهوم واژه اول هستیم؛ در این صورت لازم می آید که شیء قبل از آنکه شناخته شود، شناخته شده باشد که به این تعریف، تعریف دوری می گویند و باطل است. ■● : تعریف دوری ممکن است با یک واسطه محقق شود (یعنی آنچه قرار است تعریف شود، تعریف اش با یک واسطه بر خودش متوقف می شود) برای مثال اگر کسی در تعریف خورشید بگوید: «خورشید ستاره ای است که در روز طلوع می کند، اگر بپرسیم «روز» یعنی چه؟ او بگوید: روز، یعنی مدت زمان میان طلوع و غروب خورشید» چنین تعریفی دوری خواهد بود زیرا شناسایی خورشید متوقف بر شناسایی روز است و شناسایی روز (در این جمله) متوقف بر شناسایی خورشید است؛ نهایتا معلوم شدن معنی خورشید در گرو معلوم شدن معنی خورشید است! که محال است. ■● (پنهان): تعریف دوری ممکن است با چند واسطه محقق شود (یعنی آنچه قرار است تعریف شود، تعریف اش با چند واسطه بر خودش متوقف می شود) مانند: تعریف چریدن در این فرض؛ «چریدن» یعنی غذا خوردن حیوان از مرتع، «مرتع»، بخشی از دشت و صحراست که در آن علف فراوانی می روید «علف»، یعنی گیاه در حال رشد که حیوان از آن می چرد. در این مثال، تعریف چریدن با دو واسطه متوقف بر شناسایی معنای چریدن شد.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei