■●جابرابن عبدالله انصاری با دوست خود عطیه در همان روز (۲۰ صفر سال۶۱) برای زیارت به #کربلا رفتند. جابر در فرات غسل کرد، جامۀ احرام پوشید (مثل کسی که به حج می رود)، خود را با سعد معطر کرد و پابرهنه آهسته آهسته به سمت قبر مطهر حرکت نمود. وقتی به قبر نزدیک شد، دیگر اشک دیدگانش مجال دیدن به او نداد، لذا از عطیه خواست تا دستانش را روی قبر حضرت بگذارد. اول از هوش رفت و وقتی عطیه او را به هوش آورد او سه بار گفت: «یا حسین». پاسخی نشنید و گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه» .بعد به خود گفت: «آخر چطور جواب بدهد؟! در حالی که میان سر و بدن او جدایی افتاده است.» بعد حضرت را با الفاظی زیارت کرد و به حضرت و باقی شهدا سلام داد.
■●در آخر #جابر به عطیه گفت: « به خدا سوگند ما هم در مرتبت و منزل این شهدا شریک هستیم.» عطیه باتعجب پرسید آخر چطور؟! او پاسخ داد: « من از حبیبم رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: من احب قوما حشر معهم و من احبّ فعل قوم اشرک فی عملهم» (هر کس افرادی را دوست بدارد، همراه آنها محشور خواهد شد، و هر کس کار و عمل عده ای را دوست بدارد، در آن کار با آنها شریک خواهد بود.» و نیت من و دوستانم هم بر همان نیتی است که حسین علیه السلام و یارانش نیت داشتند و لذا ما هم شریکیم.»
■●در این اثنا بود که قافلۀ اسرا رسیدند.#امام_سجاد علیه السلام به جابر گفت حال که #زیارت کرده اید کنار بروید تا این بانوان زیارت کنند. آن خانم های داغ دیده دیگر نمی توانستند صبر کنند تا شترها زانو بزنند و سپس آنها پیاده شوند، بلکه خود را از بالای شترها به زمین انداختند، هر کدام قبری را در آغوش گرفتند و مشغول شیون و ماتم شدند..قافله سه روز در کربلا ماند.
■●امام سجاد علیه السلام دیدند اگر یک روز بیشتر در کربلا بمانند کسی از آن جمع زنده نخواهد ماند، لذا امر به حرکت به سوی #مدینه کردند. اما #رباب از امام سجاد علیه السلام اجازه گرفتند و یک سال تمام در کربلا نزد قبور مطهر ماندند. ایشان تمام مدت زیر آفتاب سوزان به گریه و سوگ می نشستند.به طوری که وقتی پس از یک سال به مدینه بازگشتند کسی ایشان را نمی شناخت؛ بسیار نحیف و کاهیده و آفتاب سوخته شده بودند.
■●این ماتم عظيم را به محضر امام زمان علیه السلام و همه دوستداران اهل بیت علیهم السلام تسلیت عرض می کنیم.
■●استاد مهدی طيب _جلسه ٣٠ ديماه ٨٩●■
#اربعين
#بيستم_ماه_صفر
#امام_سجاد
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■
■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور قافله اسرا در بازگشت از شام در کربلا است؛ که راجع به آن هم به تفصیل سخن گفتهایم. تردید در مورد اینکه این واقعه اربعین اوّل بوده است، تردید به جایی نیست.
■●کراراً خدمت عزیزان عرض کردهام که ورود قافله اسرا به شهر کوفه در روز دوازدهم ماه محرّم بود. در شهر کوفه هم قافله بین سه تا پنج روز توقّف داشت. بنابراین روز پانزدهم، یا به احتمال قویتر هفدهم، روزی است که قافله اسرا کوفه را ترک میکنند.
■●یک روز قبل از آغاز ماه صفر قافله اسرا به دروازه شام رسیدند؛ امّا یزید پلید دستور داد آنها را بیرون دروازه نگه دارند؛ هم به خاطر اینکه اسرا مقدار دیگری اذیّت شوند؛ هم به خاطر اینکه شامیان بتوانند شهر را آذین ببندند و چراغان کنند و شهر برای جشن بزرگ پیروزی آماده شود.
■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر وارد شهر شام شدند. اگر ماه محرّم بیست و نه روز بوده است، از روز هفدهم تا روز آخر ماه محرّم دوازده روز میشود؛ اگر سی روز بوده است، سیزده روز میشود. حتّی اگر بگوییم سه روز بیشتر در کوفه توقّف نداشتند، میشود پانزده روز. این فاصله در آمدن پانزده روز طی شده است. در این قسمت کسی تردیدی نکرده است. ضمن اینکه وقتی قافله از کوفه به سمت شام میآمد، حرکتشان در خطّ مستقیم نبود. سپاهیانِ به ظاهر پیروز برای اینکه اقتدار حکومت یزید را به رخ مردم بکشند، در مسیرشان به هر آبادی و شهری میرسیدند، راه را کج میکردند؛ وارد آن آبادی میشدند و قافله اسرا را نشان میدادند. لذا مسیر یک مقدار زیگزاگ طی شده است؛ به خطّ مستقیم طی نشده است.
■●مسیری که در آمدن اسرا به شام ظرف حدود دوازده، سیزده روز طی شده است، چه استبعادی دارد در بازگشت، ظرف همین دوازده، سیزده روز طی شده و قافله به کربلا برسد؟!
#ادامه_دارد....
■●استاد مهدی طیّب
#اربعین_حسینی●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #نكاتی_پيرامون_زيارت_اربعين #بخش_سوم●■ #استاد_فاطمی_نیا : ■●اينكه ما به قبر و مزار معصوم ميرويم
■●[ #نكاتی_پيرامون_زيارت_اربعين / #بخش_چهارم]
استاد فاطمی نيا●■
■همانطور كه بيان شد حاضر شدن برمزار معصوم عليه السلام موضوعيت داشته ودارای آثار و اسرار فراوانی است و خوشا به حال كسانی كه موفق هستند روز اربعين به زيارت سيدالشهداء عليه السلام بروند.
■اما مطلبی در مورد افرادی كه موفق نميشوند روز اربعين بروند ، آيا در اين سفره ی وسيع خداوند ، مائده و توشه ای برايشان هست يا خير؟
■بله هست ، اين افراد هم روز اربعين از راه دور خدمت حضرت سيدالشهداء عرض ادب كنند وزيارت اربعين را بخوانند تا آثار وبركات اين زيارت برای آنها هم حاصل شود ، بعد منزل نبود در سفرروحانی!
●آيات 257 - 256، بقره قسمت اول
بخش دوم
● نفى اكراه و اجبار در دين
و در جمله : ((لا اكراه فى الدين ))، دين اجبارى نفى شده است ، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف ، يك كلمه است و آن عبارت است از ((اعتقادات ))، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد،
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 524
چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است ، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى )، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل ، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى ، تصديقى علمى را بزايد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●داروی «عینشینقاف»
گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره●■
■●هر سال تابستانها میآمد مشهد. در حرم همراهش شده بودم.
ایستاده زیارت میکرد.
من اما بعد از مدتی خسته میشدم. اینپاوآنپا میکردم. بیشتر که خسته میشدم، مینشستم.
باز از نشستن خسته میشدم، میایستادم.
■●اما پیرمرد تمام مدت ایستاده مقابل مرقد مطهر زیارت میکرد و ذکر میگفت. معمولاً زیارتش دو ساعتی طول میکشید.
■●یکبار از حرم که بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم: «شما خسته نمیشوید؟! ما که جوانیم، از پا افتادیم!»، جوابی ندادند.
■●زیارت که تمام میشد، تازه صحنهای حرم امام رضا علیهالسلام شروع میشد،
به صحنها میرفت، همه را یاد میکرد؛ سر مزار علما میرفت و برایشان فاتحه میخواند.
■●یک بار از صحن که بیرون آمد، به من اشاره کرد: «بیا!»، از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت: «برو عطاری، داروی «عینشینقاف» بگیر تا خسته نشوی! (منظورشان این بوده است که اگر با #عشق و محبت بخوانید خسته نمیشوید) »
(بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا)
■●این بهشت، آن بهشت، ص ٣١●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■● #سفراصلیانسان●■
■سفر اصلی انسان ،سفر فکر و فوق مقام فکر است،
■در تفکر انسان می خواهد سفر به ماورای طبیعت کند.
راه فکر موجب می شود حواس پنجگانه و عقل در ادراکات پخته شوند،
■قوه ی خیال برای محاسبه خیلی خوب است، یادآورے می کند و با محاسبه ڪم ڪم #راه سلطنت عقل بر نفس باز می شود.
■●شرح معرفت نفس
استاد صمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■یکی از معانی زیارت اربعین همین است که دوستِ حضرت اباعبدالله علیه السلام در این چهل روز با یاد و محبت و اشک ریختن برای حضرت چهله ای می نشیند و در این دوره حجب از دل او برطرف می شود و در نهایت او در اربعین به زیارت باطنی حضرت در آینۀ دل نائل می گردد.
■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٣٠ ديماه ٨٩●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●صفات عارف، عالم و مرید در نظر باباطاهر●■
■●علم آن چیزی است که انسان می داند و اکتساب می کند مانند علوم تجربی؛ فلسفه هم استدلال است که از اقسام علم است اما حساب عرفان جداست. جناب باباطاهر بین عرفان و علم تفاوت قائل می شود.
■●«حظّ» در لغت به معنی نصیب و بهرهمند شدن است. انسان از زندگی بهره مند می شود. باباطاهر می فرماید که وجود عارف، نزد حق است نه نزد حظّ اش؛ هر انسانی با در نظر گرفتن هدفی کاری را انجام می دهد اما عارف، فانی در حق تعالی است و جز حق، نمی بیند. حال کسی که نزد حق است آیا به حظّ خود فکر می کند؟ عارف از مرحله سودمندی، بهره مندی عبور کرده است و به آنها نمی اندیشد و اصلا خودی در مقام فنای در حق ندارد.
■●چنین کسی عارف است نه کسی که با الفاظ بازی می کند نه کسی که خود، ادعای عارف بودن دارد که این خود فقط یک ادعاست. در اینجا باباطاهر به ما تعریفی از عارف ارائه می دهد که عارف چگونه شخصی است.
#غلامحسین_ابراهیمی_دینانی
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●سه شرط بهرهمندی از میراث امام حسین(علیه السلام)●■
■ #در_متون_اسلامى_داريم:
«العلماء ورثة الانبياء».
■ #و_داريم:
«ان الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين».
■ #و_داريم:
«ان الارض يرثها عبادى الصالحون».
■ميراث خدا و ميراث انبياء در زمين و در عاقبت و نهايت تاريخ، براى كسانى است كه از:
●۱- آگاهى و علم،
●۲- و عبوديت و تقوا،
●۳- و عبوديت و صلاح،
#برخوردار_باشند.
■با اين توضيح، ميراث #حسين كه وارث آدم تا خاتم است، به كسانى خواهد رسيد و به اين كسان به اندازه اى خواهد رسيد كه به علم و بينش و عبوديت (نه عبادت) و اطاعت و جهت خالص رسيده باشند.
#یاعلی
■● #وارثان_عاشورا، ص۲۵۴●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■ ■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور ق
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش دوّم●■
■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر که وارد شهر شام شد، تقریباً یک هفته آنجا توقّف داشت. در این یک هفته چه کردند این به ظاهر اسیرانِ در اوج عزّت و اقتدار؛ و چگونه حکمران سفّاک اموی، یزید بن معاویه به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند! ماجرای شهر شام را مفصّل خدمتتان عرض کردهام.
■●کسانی که داغ سنگین کربلا بر دلهایشان بود و رنج طاقت فرسای سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با آن مأموران سفّاک و دژخیم و درندهخو که خدا میداند چقدر آنها را در مسیر آزار و شکنجه دادند، متحمّل شده بودند؛ وقتی قافله وارد شام شدند از عزّت و مناعت چه کردند! از بزرگی و اقتدار، چه کردند! یزیدِ به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند. امام سجّاد و زینب کبری علیهما السِلام در مجلس یزید چه کردند. خطبه زینب کبری سلام الله علیها، محاجّهای که امام سجّاد علیه السّلام با یزید کردند؛ چگونه او را مفتضح کردند. کار به جایی کشید که یزید که اوّلِ مجلس به پیروزی خود افتخار میکرد و به خود می بالید، در پایان مفتضح و سرشکسته شد.
■●یزید آن مجلس را آراسته بود برای اینکه اقتدار خود را به رخ سفرای کشورهای خارجی که در پایتخت او اقامت داشتند بکشد؛ امّا همان مجلس چگونه شد! در همان مجلس، این به ظاهر اسیران، نطفهی یک انقلاب بزرگ را منعقد کردند. در همان مجلس بعضی از حاضران بلند شدند؛ به یزید اعتراض کردند و یزید دستور اعدامشان را داد.
■●آن مجلس، مجلسی نبود که اشخاص معمولی دعوت شده باشند؛ یک مجلس شاهانه بود؛ امّا در همان مجلس افرادی متحوّل شدند؛ بلند شدند به یزید اعتراض کردند. حتّی سفیر مسیحیِ دولت روم در آن مجلس بلند شد و چه اعتراضی به او کرد. البتّه ماجرای او به شب قبلش بر میگشت که در عالم رؤیا خدمت پیغمبر اکرم و عیسی بن مریم علیهما السلّام رسیده بود و به اسلام مشرّف شده بود و کسی خبر نداشت. در آن مجلس اعتراض کرد که یزید به چه افتخار میکنی؟! تو میگویی اینها پسر پیغمبر تو هستند؛ دختر پیغمبر تو هستند؛ پسران پیغمبر را آنگونه به خاک و خون کشیدهای؛ سرهایشان را به این مجلس آوردهای و دختران پیامبر خدا را اینگونه به اسارت کشیدهای؛ معجر از سرهاشان ربودهای و آنها را زیر تازیانهها داغدار و بدنهایشان را کبود کردهای؛ به این افتخار میکنی؟! من که سفیر روم هستم؛ نسلم با چندین واسطه به یکی از حواریّون عیسی بن مریم میرسد؛ مردم خاک پای من را به عنوان تبرّک بر میدارند؛ آن وقت تو با فرزندان پیامبر خودت اینگونه کردهای؟
■●یزید در آن مجلس مفتضح شد و نطفهی یک انقلاب در همان مجلس منعقد شد. یزید که دید شرایط خیلی برگشت؛ برای اینکه کمی موقعیّت خود را ترمیم کند؛ گفت خدا ابن زیاد را لعنت کند؛ من به او نگفته بودم حسین را بکشد؛ او سرخود این کار را کرده است. خواست حساب خودش را از این جنایت بزرگ جدا کند؛ ولی حقیقت معلوم بود؛ رفتار وقیحانه یزید، از قبل او را به روشنی رسوا کرده بود.
#ادامه_دارد....
■●استاد مهدی طیّب
#اربعین_حسینی●■
■●" قصۀ نی "●■
●غزلم به هوشیاری نمکی ندارد ای جان
●قدحی ده موهبت کن چو ز من غزل ستانی
#دیوان_شمس
■این تمثیل نی شدن برای رسیدن به درک حقایق اشیاء در همه فرهنگهای باستانی با تصویرهای گوناگون به چشم می خورد. چینیان معتقدند که تا کسی نی نشود نمی تواند نی را بکشد.
قصه نی در اساطیر یونان نیز قصه شیرین و عبرت آموزی است و ماجرای او با قصه نی مولانا هم آهنگ است.
■داستان نی به روایت یونانیان چنین است که:
نی در آغاز دختر زیبایی بود. در بیشۀ سبز و خرمی زندگی می کرد و همه جوانان آن ناحیت بر او عاشق بودند. روزی یکی از عاشقان او که مجنون تر از دیگران بود او را دنبال کرد تا دامنش را بگیرد و با او معاشقه کند، اما او گریخت و در نیزاری انبوه خود را پنهان کرد و برای آنکه راه را بر آن جوان ببندد خود را به صورت یک نی درآورد تا در میانِ نی ها بکلی گم شود اما جوان آن نیِ خاص را شناخت و چید و بندهای آن را تهی کرد و سوراخهایی به آتش در آن پدید آورد و آنگاه آتشِ عشق خویش را در او دمید...
●آتش است این بانگ نای و نیست باد
●هرکه این آتش ندارد نیست باد
#مثنوی
■●برگرفته از کتاب " در صحبت مولانا "
به قلم حسین الهی قمشه ای●■
●آيات 257 - 256، بقره قسمت اول
بخش سوم
● علت اينكه در دين اكراه نيست
و در اينكه فرمود: ((لا اكراه فى الدين ))، دو احتمال هست ، يكى اينكه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين اكراه قرار نداده و نتيجه اش حكم شرعى مى شود كه : اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست و اگر جمله اى باشد انشائى و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يك حقيقت تكوينى است ، و آن حقيقت همان بود كه قبلا بيان كرديم ، و گفتيم اكراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى .
خداى تعالى دنبال جمله ((لا اكراه فى الدين ))، جمله ((قد تبين الرشد من الغى ))، را آورده ، تا جمله اول را تعليل كند، و بفرمايد كه چرا در دين اكراه نيست ، و حاصل تعليل اين است كه اكراه و اجبار - كه معمولا از قوى نسبت به ضعيف سر مى زند - وقتی مورد حاجت قرار مى گيرد كه قوى و ما فوق (البته به شرط اينكه حكيم و عاقل باشد، و بخواهد ضعيف را تربيت كند) مقصد مهمى در نظر داشته باشد، كه نتواند فلسفه آن را به زير دست خود بفهماند، (حال يا فهم زير دست قاصر از درك آن است و يا اينكه علت ديگرى در كار است ) ناگزير متوسل به اكراه مى شود، و يا به زيردست دستور مى دهد كه كوركورانه از او تقليد كند و...
و اما امور مهمى كه خوبى و بدى و خير و شر آنها واضح است ، و حتى آثار سوء و آثار خيرى هم كه به دنبال دارند، معلوم است ، در چنين جائى نيازى به اكراه نخواهد بود، بلكه خود انسان يكى از دو طرف خير و شر را انتخاب كرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى پذيرد و دين از اين امور است ، چون حقايق آن روشن ، و راه آن با بيانات الهيه واضح است ، و سنت نبويه هم آن بيانات را روشن تر كرده پس معنى ((رشد)) و ((غى )) روشن شده ، و معلوم مى گردد كه رشد در پيروى دين و غى در ترك دين و روگردانى از آن است ، بنابراين ديگر علت ندارد كه كسى را بر دين اكراه كنند.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●ظاهر و باطن قرآن و عترت●■
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره:
■●ظاهر قرآن و عترت مثل بقیه ظواهر اعتبار دارد و حجت است؛ ظاهر قرآن مثل کتابها، و ظاهر عترت مثل سایر انسانها؛ ولی در باطن با چیزهای دیگر بسیار تفاوت دارند. قرآن میفرماید: «قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمْ یُوحَی إِلَیّ؛ بگو: همانا من بشری مثل شما هستم، با این تفاوت که به من وحی میشود».( کهف: ۱۱۰) و نیز میفرماید: «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ؛ قطعاً قرآن نزد ما در امالکتاب (لوح محفوظ) دارای علوّ مرتبه و استوار است».( زخرف: ۴) و پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم به انگشت، کره ماه را دو نیم کرد.
■●در محضر آقای ملا خلیل قزوینی رحمهاللّه عدهای از متمدنین سطحینگر و ظاهرگرا راجع به قضیه حضرت داوود علیهالسلام که خداوند در قرآن میفرماید: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ؛ آهن را برای او نرم نمودیم»( سبأ: ۱۰) گفتند: منظور از این آیه که میفرماید آهن در دست حضرت داوود علیهالسلام نرم بود، آن است که به حضرت داوود علیهالسلام نحوه ساختن کوره آهنگری را یاد دادیم تا آهن را در کوره آتش بگذارد تا ملایم و انعطافپذیر باشد، و از زمان او کوره آتش اختراع شد.
■●مرحوم قزوینی فرمود: او که پیغمبر خدا بود؛ و شما بعید میدانید که آهن در دست او نرم و به اختیار او باشد. اینکه چیزی نیست؛ از بنده هم که پیغمبر نیستم این کار ساخته است!
■●سپس یک مجمعه یا سینی از مس را که در برابرش بود، با دو انگشت مثل قیچی از وسط دو نیم کرد و فرمود: اینگونه خداوند متعال آهن را در دست حضرت داوود علیهالسلام نرم و ملایم نموده بود!
■●در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۷۹●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●مغالطه تعریف #دوری
انواع مغالطه●■
■●وقتی در صدد تعریف چیزی هستیم، هدف ما این است که با بیان واژه هایی آنچه مورد تعریف ما واقع می شود را واضح کنیم. تعریف دوری در جایی است که برای معنا کردن یک واژه از واژه دیگری استفاده شود، در حالی که در معنای واژه دوم نیازمند دانستن معنا و مفهوم واژه اول هستیم؛ در این صورت لازم می آید که شیء قبل از آنکه شناخته شود، شناخته شده باشد که به این تعریف، تعریف دوری می گویند و باطل است.
#انواع_تعریف_دوری
■● #دور_مصرّح: تعریف دوری ممکن است با یک واسطه محقق شود (یعنی آنچه قرار است تعریف شود، تعریف اش با یک واسطه بر خودش متوقف می شود) برای مثال اگر کسی در تعریف خورشید بگوید: «خورشید ستاره ای است که در روز طلوع می کند، اگر بپرسیم «روز» یعنی چه؟ او بگوید: روز، یعنی مدت زمان میان طلوع و غروب خورشید» چنین تعریفی دوری خواهد بود زیرا شناسایی خورشید متوقف بر شناسایی روز است و شناسایی روز (در این جمله) متوقف بر شناسایی خورشید است؛ نهایتا معلوم شدن معنی خورشید در گرو معلوم شدن معنی خورشید است! که محال است.
■● #دور_مضمر (پنهان): تعریف دوری ممکن است با چند واسطه محقق شود (یعنی آنچه قرار است تعریف شود، تعریف اش با چند واسطه بر خودش متوقف می شود) مانند: تعریف چریدن در این فرض؛ «چریدن» یعنی غذا خوردن حیوان از مرتع، «مرتع»، بخشی از دشت و صحراست که در آن علف فراوانی می روید «علف»، یعنی گیاه در حال رشد که حیوان از آن می چرد. در این مثال، تعریف چریدن با دو واسطه متوقف بر شناسایی معنای چریدن شد.(۱)
#دکتر_ابراهیمی_دینانی
@mohamad_hosein_tabatabaei
■● #زيارت_اربعين
"زائر زيارت اربعين عاقبت بخير ميشود"●■
#استاد_فاطمی_نيا:
■استادی داشتم كه از كبار اوليای خدا بود ، ميفرمود برای زيارت اربعين پاداشی است كه برای عمل ديگر نيست.
■"زائر اربعين امام حسين (علیه السلام) عاقبت بخير ميشود"
اين شامل كسانی هم كه از راه دور زيارت ميكنند، ميشود.
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●یک « #لا_إله_إلّا_الله» بیشتر
علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه●■
■●برادر متوفّاى ما، مرحوم حاج هادى ابهرى مريض بود، و ما براى معالجه و درمانش خيلى میكوشيديم؛
■●به يكى از رفقاى ما گفته بود كه: من میميرم، و اين سيّد محمّد حسين هم ميداند كه من میميرم، امّا اين فعّاليّتها را ميكند كه من يك كلمه لا إلهَ إلّا الله بيشتر بگويم.
■●بسيار كلام صحيحى است. يك لا إلهَ إلّا الله بيشتر آنهم بدست خداست، و پس از گفتن معلوم میشود كه اجل قبل از آن نرسيده بود و اراده ازلى حضرت ربوبى به مردن تعلّق نگرفته بود؛
■●ولى اين سلب اختيار نمی كند و انسان تا مختار است بايد براى گفتن لا إلهَ إلّا الله بكوشد؛ الْعَبْدُ يُدَبِّرُ وَ اللهُ يُقَدِّر
■●«معادشناسی» ج ۱ ص ۱۳۴●■
@mohamad_hosein_tabatabaei