کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۹ ■شب جمعه است و شب جمعه متعلق به حضرت اباعبداللهالحسین است. در ش
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۱۰
■امام صادق علیهالسلام به هشام، آن یار صاحب سرّش گفت که برخیز و آن مناظره ای را که پیرامون اثبات امامت با آن مرد کردی را بازگو کن. جناب هشام که از نوجوانی در محضر امام صادق تلمذ کرده بود، عرضه داشت که آقا جان! من نمیتوانم صحبت کنم. زبانم در محضر شما بند میآید. آقا فرمودند: آنچه به تو امر کردیم انجام بده! ادب محضر امام سنگین است... حتی یک "چَشم" به امام گفتن خوف این را دارد که بین امر امام و اطاعت امر او فاصله بیفتد.
■جناب علامه میرجهانی در کتاب البکاء حدیثی قابل تامل نقل میکند. میگوید که وقتی حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام آماده پیکار شد، عدهی کثیری از ملائکه الهی به محضر حق متعال عرضه داشتند که ما میخواهیم برویم و حسین را یاری کنیم. خدا به اینها اذن داد که بروید. روایت دارد که ملائکه مکثی کردند. سپس آماده شدند که به یاری امام حسین علیهالسلام بروند و دیدند که اباعبدالله را شهید کردهاند. گاهی اوقات یک مکث کار را خراب میکند. وقتی امام صادق علیهالسلام به هارون مکی گفت هارون! به داخل تنور برو، در روایت نداریم که هارون چشم گفته باشد! اطاعت امر کرد و به داخل تنور رفت. مقام امامت خیلی سنگین است...
■لذا جناب طرماح آن مطالب را به امام حسین علیهالسلام گفت که چنین و چنان کن تا بر دشمن ظفر پیدا کنی. در ادامه گفت که آقا، من برای اهل و عیال و خانواده ام آذوقه خریدهام. اجازه بفرمایید من بروم و این آذوقه سالشان را بدهم و برگردم و با شما باشم. اباعبدالله جمله ای دارد که میفرماید طرماح! شتاب کن... او برگشت و دید که امام حسین علیهالسلام را شهید کردهاند و چه آه و افسوسی... و چه فایده ای دارد؟!!
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۰ ■امام صادق علیهالسلام به هشام، آن یار صاحب سرّش گفت که برخیز
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۱۱
■از دیگر سو، حبیب بن ظاهر شتاب کرد. همسرش میگوید دیدم این پیرمرد هشتاد و چند ساله حنا گرفته و خضاب کرده و خود را شبیه دامادها کرده است. پرسیدم جناب حبیب! چه شده؟! گفت: هیچ! پیر شدهام و محاسنم سفید شده و از باب استحباب خضاب میکنم. گفتم نه! این حال، حالِ استحباب خضاب نیست. زنش گفت: من هم شیعهی امیرالمؤمنین هستم! ببینید چه فضایی بوده که حتی زن و شوهر نمیتوانستند برای هم تشیع خود را علنی کنند! و او و جناب مسلم بن عوسجه با چه شتابی به نزد اربابشان رفتند... بارک الله به این همسر جناب زهیر بن قین، بانو دُلهَم یا دیلم. زهیر میخواست مکث کند و او جلوی مکث زهیر را گرفت. زهیر! فرزند رسول خدا و فرزند فاطمه زهرا به اینجا آمده است و تو میخواهی مکث کنی؟! یک مکث کار را خراب میکند و یک لحظه حضور کار را آباد میکند. هیچ کس نمیداند که بین اباعبدالله الحسین علیهالسلام و جناب زهیر چه اتفاقی افتاد. همین اندازه میدانند که زهیر به داخل خیمه ارباب رفت و در کمتر از یک دقیقه بیرون آمد و به زنش گفت انتِ طالق!
■آقا جان! چه میشود نگاهی هم به ما بکنی و ما به همه هستی بگوییم طالق؟! یک نگاه انسان کامل کاری میکند که شما همهی هستی را طلاق بدهی!
حضرت اباعبدالله الحسین چه نکتهی لطیفی میفرمایند: مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا. فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى. هرکه میخواهد خون دلش را در راه ما بدهد و نفس او توطن در لقاء الله پیدا کند، با ما کوچ کند... منِ امام راحل هستم. آن هم چه زمانی؟ صبح. یک وقت جا نمانی!
■لذا باید این حجابها را بزنیم کنار. تا این حجاب باشد نمیشود. شب جمعه، محل هبوط حق متعال است و شب جمعه چیست؟ شبی است که بین ما و محبوبمان حجابی نباشد. تا بین من و محبوبم حجاب هست، اهل جمع نیستم و هنوز به شب جمعه نرسیدهام. اهل تفرقهام. جمعه یعنی مقام جمع. اینکه فرمودهاند جمعه متعلق به وجود نورانی امام زمان ارواحنا فداه است، چون ایشان در مرتبهی غیب و جمع است. چه زمانی نماز جمعه واجب میشود؟ وقتی آقا ظهور کند.
■يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. [جمعه 9 و 10] یوم الجمعه یعنی وقتی جمعه ظهور میکند. آنگاه نماز واجب است. همه شما به سمت ذکرالله بشتابید. ذکرالله یعنی چه؟ یعنی انسان کامل. وَذَرُوا الْبَيْعَ یعنی همهی این حجابها را کنار بگذارید. همهی معاملات چه ظاهری و باطنی را دور بریزید. خدا در شب جمعه به کجا هبوط میکند؟ به عقل و فهم و دل زائر امام حسین علیه السلام. هر موقع نسبت به انسان کامل و معنویات تجمیع حواس و دل پیدا کردی، تعلقات کنار رفت و تعلقی باقی نماند، تعقل آمد و جای تعلق را گرفت، آنگاه خدا هبوط میکند. چطور من تجمیع حواس پیدا کنم؟ نمیشود... میفرماید که راهش، اباعبدالله الحسین است... یک خاصیتی در امام حسین علیه السلام هست که تا توجه به ایشان میکنی، به مرتبه جمع میرسی. وقتی جمع شدی، خدا هبوط میکند.
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #عوامل_و_زمینههای_رخداد_عاشورا (مقدمه)●■ ■چه شد چنین جنايت عظيمي رخ داد و پسر پيغمبر صلی الله
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت دوم )●■
■بسياري از مردم كوفه چنين باوري نداشتند. امام علي علیه السلام را صرفاً يك زمامدار خوب تلقّي ميكردند. ولذاست كه چون اين معرفت وجود نداشت به خودشان اجازه ميدادند كه از فرمان ایشان هم تمرّد كنند؛ در اجراي فرمان ایشان هم تعلّل بورزند. مشكل اينجاست! يكي از مشكلات جدّي اين است كه اين #معرفۀالحجّۀ وجود ندارد. اين باور، اين شناخت كه حجّت خدا وليّ اعظم خداست، خليفهي خدا در روي زمين است، وجود او استمرار وجود رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم است، چنين باوري وجود ندارد. چنين شناخت و معرفتي وجود ندارد.
■متأسّفانه در جامعهي ما هم همینطور است. بعضاً ميبينيم حتّي در جامعهي شيعهنام ما، يعني مردمي كه از آنها ميپرسي مذهبت چيست، ميگويد شيعهي اثناعشري، امّا وقتي ميخواهيد به عمق معرفت و شناخت و باور آنها راه پيدا كنيد، ميبينيد نه! واقعاً چنين شناخت عميق و اصيلي از ائمّه علیهم السلام نيست. پس يكي از سراشيبيهايي كه جامعهي كوفه را در معرض اين خطر قرار داد كه بتواند رو در روي حجّت خدا بايستد، اين است كه اصلاً او را حجّت خدا نميدانست! او را انسان خوبي ميدانست؛ او را فاميل رسولالله صلی الله علیه و آله سلم ميدانست؛ در همين حد! باوري بالاتر از اين در بسياري از آن مردم وجود نداشت. آن شناخت عميق نسبتبه حجّت اعظم خدا را نداشتند. اين كرامت معرفت كه در زيارت عاشورا میگوییم اَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ، اين كرامت معرفت نصيبشان نبود.
☑️خب این يك نكته و يك مشكل كه شناخت و معرفت ديني، عميق نبود و اگر در جامعهي ما هم اين معضل وجود داشته باشد، ميتواند زمينهساز انحرافات و اشتباهات فراواني باشد؛ اين خطر را بايد درك كنيم.
■فقط به شكل عاطفي با مذهب روبهرو شدن و به شكل احساسي نسبتبه مذهب اظهار علاقه كردن، نسبتبه شخصيّتهای مذهبي اظهار ارادت و محبّت و مودّت كردن، كفايت نميكند. بايد تا عميق شدن معرفت دينيمان روي خودمان كار كنيم. بايد بنيانهاي اعتقادیمان را، مبتني بر مطالعات عميق علمي، مبتني بر استدلالات دقيق عقلي، مستحكم كنيم. بايد احكام دينمان را، ارزشهاي حاكم بر نظام اسلامي و نظام الهي را به روشني بشناسيم.
■اگر نشناسيم چنين خطري در انتظار ما هم ميتواند باشد.
■اين را تأكيد ميكنم؛ در مباحثمان هم اشاره كردهام كه گاهي اوقات بعضي از محافلي كه صدق هم دارند، صفاي خوبي هم دارند، بهدليل ضعف بنيانهاي اعتقادي و ضعف معلومات ديني، دچار كجفهميها و بدفهميها شدند. يك خواب ديده، يك مكاشفه برایش دست داده، فكر ميكند حالا اين حجّت است و اين را معيار قرار داده و حالا رفتاري ميكند كه اصلاً با هيچجاي دين خدا و كتاب خدا و سنّت معصومين علیهم السلام سازگار نيست! با سيرهي معصومين علیهمالسلام سازگار نيست! اين مال ضعف اطّلاعات ديني است.
■عزيزان! بهصورت جدّي بايد روي خودمان كار كنيم. صرف اينكه با بحثهاي لطيف معنوي و اخلاقي آشنا ميشويم، كفايت نميكند. لازم است؛ امّا كافي نيست. بايد وقت جدّي بگذاريم براي مطالعه؛ براي كلاس رفتن؛ براي درس گرفتن و رشد دادن اطلاعات دينیمان. شناخت و معرفت ديني بايد عميق شود تا انسان در چنين لغزشگاههايي نلغزد؛ خداي ناكرده اسمش شيعه نباشد و رو در روي حجّت خدا بايستد.
ادامه دارد...
#سیره_و_تاریخ
#امام_حسين_علیه_السلام
#محرم_۹۷
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●روز نوزدهم محرم: آغاز حرکت اسرا از کوفه به شام●■
■بنابه یکی از دو نقل، روز نوزدهم محرم الحرام، روز حرکت قافله ی اسرا از کوفه به شام است.
■حضرت زینب سلام الله عليها، حضرت امّ کلثوم سلام الله عليها حضرت فاطمه ی بنت الحسین سلام الله عليها و در رأس آنها علیّ بن الحسین، امام سجّاد عليه السلام، با سخنرانی های آتشین و با آن نحوه ی مواجهه با ابن زیاد در دربار او، کاری کردند که شهر #کوفه کانون التهاب شد.
جریان عبدالله ابن عفيف هم پایه ی شورش و حرکت توّابین در همان جا گذاشته شد. در نتیجه ابن زیاد به شدّت نگران از این شد که نکند مردم کوفه بر او بشورند و آنچه که او با آلوده کردن دستان خود به خون پسر پیامبر صلي الله عليه و اله به دست آورده است، از کف او برود؛ لذا به شدّت از حضور قافله ی اسرا در کوفه ناراحت بود.
■از طرف دیگر نامه ی یزید حاوی دستور اعزام این قافله به شام، به کوفه رسید. لذا تلاش کرد به سرعت قافله را بهسمت #شام سوق و حرکت دهد. در روز پانزدهم یا نوزدهم ماه محرّم الحرام این قافله حرکت کرد.
■اسرا در مسیر خود تا رسیدن به شهر شام و در روز ورود به شهر شام در روز اوّل ماه صفر، چه حرکت عظیمی انجام دادند!
■خدمتتان عرض کرده ایم که حرکت اباعبدالله عليه السلام از #مدینه به مکّه و توقّف چهار ماههی آن حضرت در شهر مکّه یک کار حساب شده و برنامه ریزی شده برای ایجاد آگاهی در سطح جهان اسلام بود؛ برای اینکه حضرت همه ی مسلمان هایی را که برای عمره به مکّه می آمدند، آگاه می کردند و پیام انقلاب و نهضت عظیمی را که در پیش داشتند، از طریق آنها به اقصی نقاط بلاد اسلامی می رساندند، که این کار قبل از #عاشورا بود. شبیه آن کار هم بعد از عاشورا، از طریق قافله ی اسرا انجام شد.
■سربازان مزدور و خونخوار ابن زیاد و یزید، به خاطر اینکه افتخار و پیروزی خود را به رخ مردم بکشانند و شاید هم نسقی از مردم بگیرند و به مردم نشان دهند که اگر کسی بخواهد جلوی یزید پلید ایستادگی نشان دهد، چه بر سر او خواهد آمد؛ این قافله را بهصورت زیکزاک حرکت دادند؛ یعنی در مسیری که به سمت #شام می رفتند، قافله را بهسمت هر آبادی و شهری که در مسیر بود، منحرف می کردند و اسرا و سرهای مطهّر شهدا را نمایش می دادند.
■اتّفاقاً همین ماجرا بستری بود برای اینکه آل الله از آن استفاده کنند و با سخنرانی-های آتشین در نقطه نقطه ی شهرهای مسیر، بذر اعتراض را بپاشند و بستری برای یک حرکت عمیق علیه حکومت بنی امیّه فراهم کنند.
■●جلسه ٣٠ آبان ٩٢_ استاد مهدی طيب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■متن زیارت عاشورا الهام خدایی است که به قلب ائمّه علیهم السّلام الهام شده است و چیزی شبیه قرآن است. اگر یک ماه محرم هر روز در خانهات زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلامش بخوانی، خدا را میبینی.
■اگر شده در همهی عمر لااقل یک بار زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوان و از آن محروم نمان.
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■بعد از موت دیگر گریه نیست؛ همهجا نور است. گریه برای امام حسین علیه السّلام آنقدر شریف و مؤثّر است که اگر قبل از موت یک بار روضه و گریه آمد، برای همهی عمر انسان کافی است.
■فَلیَضحَکُوا قَلیلاً وَ لیَبکُوا کَثیراً: پس باید کم بخندند و زیاد گریه کنند. تا نگرید ابر کی خندد چمن
●گریه بر هر درد بیدرمان دواست
●چشم گریان چشمهی فیض خداست
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
•|سَرِ مٰا چٰاکِــراݩ قُربٰانِ شـــٰــــاهِ عِشْقْ|•
•|حَیِّ عَلَۍ الْعَزٰا فٖی مٰاتَمِ الْحُسِــــــین|•
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش ششم ●1 - محكم و متشابه (گفتار) 1 - گفتار در مسأله محكم و متشاب
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم
بخش هفتم 1⃣
● نقل اقوال مختلفى كه درباره مراد از محكم و متشابه گفته شده و نقد و ردّ آنها
پس جا دارد در معناى محكم و متشابه ، در اين آيه بحث شود تا ببينيم منظور از آن چيست ؟ و كدام دسته از آيات به اين معنا محكم و كدام به اين معنا متشابه است ، و در معناى آن مفسرين متجاوز از ده قول دارند.
اول اينكه : منظور از آيات محكم همان چند آيه سوره انعام است ، كه مى فرمايد: ((قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ان لا تشركوا به شيئا... لعلكم تتقون )) و در آن عده اى از واجبات و محرمات الهى را نام مى برد و منظور از آيات متشابه آياتى است كه امر آن بر يهود مشتبه شده ، و آن عبارت است از رمزهايى كه در آغاز بعضى از سوره هاى قرآن قرار گرفته مانند ((الف - لام - ميم )) ((الف - لام - را)) ((حا - ميم )) و امثال آن ، كه يهود آنها را با حساب جمل محاسبه كردند تا از اين راه مدت عمر و بقاى امت اسلام را در آورند، و حسابشان درست از آب در نيامد، در نتيجه دچار اشتباه شدند.
اين معنايى است كه در ميان صحابه به ابن عباس نسبت داده شده و نادرستى آنهم روشن است ، براى اين كه گفتارى است بدون دليل و به فرض هم كه دليل داشته باشد آيات محكم منحصر در سه آيه سوره انعام نيست ، بلكه بغير از حروف مقطعه اول سوره ها شامل همه قرآن مى گردد.
و ليكن حق مطلب اين است كه نسبت دادن چنين معنائى به ابن عباس صحيح نيست ، آنچه از ابن عباس نقل شده اين است كه گفته اين آيات سه گانه از محكمات است ، نه اين كه آيات محكم قرآن همين سه آيه است ، اينكه آن روايت :
در الدرالمنثور آمده كه سعيد بن منصور، و ابن ابى حاتم ، و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و ابن مردويه ، از عبداللّه بن قيس روايت كرده اند كه گفته : من از ابن عباس شنيدم كه در تفسير آيه : ((منه آيات محكمات )) گفت : سه آيه از آخر سوره انعام كه با جمله : ((قل تعالوا)) آغاز مى شود از آيات محكم قرآن است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 51
مويد اين حديث روايت ديگرى است كه باز از او نقل شده ، كه در تفسير آيه مورد بحث گفته : آيه : ((قل تعالوا... لعلكم تتقون )) و نيز آيه : ((و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه ... كان للاوابين غفورا)) از اين قبيل آيات است .
پس اين دو روايت شاهدند بر اينكه منظور ابن عباس اين بوده كه سه آيه آخر انعام را مثل بياورد براى آيات محكم ، نه اينكه آيات محكم را منحصر در آن سه آيه كند:
دوم عكس تفسير اول است ، و آن اين است كه آيات محكم عبارت است از حروف مقطعه در اوايل بعضى از سوره ها، و آيات متشابه بقيه قرآن است .
اين تفسير را به ابى فاخته نسبت داده اند، كه در تفسير آيه : ((هن ام الكتاب )) گفته : ام الكتاب ، عبارت است از فواتح سور، كه قرآن از آنها استخراج شده ، يعنى سوره بقره از ((الف ، لام ، ميم )) استخراج شده ، و در سوره آل عمران از ((الف ، لام ، ميم اللّه لا اله الا هو الحى القيوم )) استخراج شده .
از سعيد بن جبير نقل شده كه نظير اين معنا را براى ((ام الكتاب )) كرده ، و گفته : اصل كتاب اين حروف هستند، چون در همه كتابها وجود دارند.
اين بود گفتار سعيد بن جبير، و از اينجا مى فهميم كه ابن عباس و سعيد بن جبير نظرشان درباره رموز اول سوره ها اين بوده كه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: ((قرآن از همين حروفى تشكيل شده كه خود شما با آن سخن مى گوييد، و اگر نمى پذيريد كه كلام خدا است آيه اى مثل آن بياوريد.
اين يكى از وجوهى است كه در معناى حروف مقطعه ذكر كرده اند و ليكن علاوه بر اين كه هيچ دليلى بر اين وجه نيست ، اين اشكال هم بر آن وارد است ، كه با خود آيه شريفه منطبق نيست ، چون بنا براين وجه ، غير از فواتح سور بايد تمامى قرآن متشابه باشد، و خداى تعالى هم در آيه مورد بحث كسانى را كه از متشابهات قرآن پيروى مى كنند مذمت نموده ، و آن را از انحراف قلب دانسته ، نتيجه اين مى شود كه مردم موظف باشند هيچ يك از آيات قرآن را پيروى نكنند، با اين كه در تعداد زيادى از آيات ، مردم را به پيروى از قرآن واداشته و ستوده ، و بلكه آن را از واجب ترين واجبات شمرده ، مانند آيه ((واتبعوا النور الذى انزل معه )) و آيات ديگر.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذی حِجیً وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتی، قیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ ما هُنَّ؟ قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ»
■چهار چیز است که هر هوشمند و خردمندی از امت من باید به آنها پایبند باشند. عرض شد: ای پیامبر خدا! آنها چیست؟ فرمود: شنیدن علم، حفظ آن، نشر آن، و عمل نمودن به آن.
■تحف العقول، ص ۹۴■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۱ ■از دیگر سو، حبیب بن ظاهر شتاب کرد. همسرش میگوید دیدم این پیر
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۱۲
■جمع شدنِ تو یعنی هبوط حق متعال. ما چه زمان جمع هستیم؟ هر موقع خدا حاضر باشد. خدا که همه جا هست! خدا که صعود و هبوط ندارد! هرگاه تو حاضر شدی یعنی هبوطِ خدا. و چطور حاضر شوم؟ با نمازم؟! با این نمازهایی که ما میخوانیم... نه... اینکه نماز نیست! همه جا هستیم به جز در محضر حق متعال. با نیکیهایم؟! کجاست عمل خالص؟! کجاست انسان مخلِص و مخلَص که عملش را خالِصاً لِوجه الله انجام دهد؟! أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا؟! (کهف/۹). اصحاب رقیم کسانی بودند که در غاری افتادند و سنگ بزرگی جلوی غار را گرفت و گرفتار شدند. گفتند که بیاییم خدا را به عمل خالصمان قسم بدهیم. قسم دادند و سنگ تکان خورد. این سنگی که جلوی غار را گرفته و حجابی شده بین ما و نور الهی، با یک عمل خالص کنار میرود. کجاست عمل خالص؟!
■اما عرض کردم، چون گریه بر اباعبدالله علیهالسلام مال ما نیست. اقامهی عزای اباعبدالله مال ما نیست و عمل ما نیست بلکه قائم به امام حسین است. صاحبش خودش است. هم صاحب اشک است و هم صاحب عزا و مجلس خودش است. لذا گفتهاند که خیلی در دستگاه امام حسین علیهالسلام کنکاش نکنید. ایراد وارد نکنید. صاحبش کس دیگری است.
وقتی توجه شما به امام حسین شد، این تجمیع برای شما پیش میآید. وقتی پیش بیاید یعنی خدا بر دل تو هبوط کرده است. و خدا به ما توفیق بدهد که از این سفره رحمت رحیمیه خودش نهایت بهره را ببریم.
■قال سَیِّد الکونًین: حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ. حسین از من است و من از حسین هستم. در روایتی دیگر نیز فرمود أنَا مِنْ حُسَيْنٍ وَ حُسَيْنٌ مِنِّي. یعنی من از حسین بودن را بر حسینٌ منّی مقدم داشت. غالب آقایان مفسرین از این حسینٌ منّی راحت رد میشوند. میگویند این روشن است. حسین از پیغمبر است دیگر! نوهی پیغمبر است. در حالی که این حسینٌ منّی جمله ای بسیار عرشی و قابل تأمل است و انا من حسین نیز مکمل آن است. این روایت بیانگر حقایقی بسیار سنگین پیرامون ولایت است. انزل مراتب حسینٌ منّی این است گفتیم که ذریه هر پیغمبری از صلب اوست الّا من که ذریه ام از صلب امیرالمؤمنین است و عرض کردیم چون ولایت باطن است و رسالت ظاهر و صلب به معنای پشت و استحکام و رکن است، و چون تکیه رسالت بر ولایت است، لذا ذریه پیغمبر باید از صلب امیرالمؤمنین بیرون بیاید.
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۲ ■جمع شدنِ تو یعنی هبوط حق متعال. ما چه زمان جمع هستیم؟ هر موقع
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۱۳
■حضرت امیرالمؤمنین مظهر اتمّ ولایت است لذا صلب و پشتیبان و رکن رشید پیغمبر است. همان که جناب لوط در قرآن میفرماید کاش من به رکن رشیدی پناه میبردم؛ چون ولایت باطن و رسالت ظاهر است. این، یک معنای حسینٌ منّی است. ما حواسمان باشد که وقتی در تفاسیر پیرامون أَنَا مِنْ حُسَيْن یا حُسَيْنٌ مِنِّي صحبت میکنیم و میگوییم ولایت باطن است و پیغمبر از حسین است، این نستجیر بالله به معنای پایین آوردن مقام پیغمبر نیست بلکه بیان معانی است وگرنه بدون تعارف، اول شخص عالم وجود، شخص ختمی مرتبت است. لذا امیرالمؤمنین فرمود: إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ. من بنده ای از بندگان پیغمبر صلوات الله علیه و آله هستم. پایین آوردن شأن حضرت ختمی مرتبت غلط اندر غلط است و خلاف موازین دینی ماست. او گزین خلایق است. او حبیب حق متعال است. بهترین بنده خداست. این مطالب، بیان حقایق ولایت است. خود حضرت ختمی مرتبت، صاحب ولایت است.
■این یک معنای حُسَيْنٌ مِنِّي بود. معنای عرشی دیگرش این است که حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله، انسان کامل و مبدأ همه مخلوقات است. ببینید، ذات حق متعال، یک حقیقت بسیط است. نه اسم دارد، نه رسم دارد، هیچ معرفتی به مرحله ذات حق متعال نمیرسد. هیچ صفتی آنجا تمایز ندارد. ذات حق متعال مورد معرفت واقع نمیشود. ما نمیتوانیم خدا را بشناسیم. بسیط، احد، واحد و فرد است. ما مرکبیم. او نامرکب است. تصور ما و تصدیق ما مرکب است. وهم و عقل و شهود ما مرکب است. چطور مرکب که جزء جزء است میخواهد سر از بسیطِ احدِ واحدِ فردِ لایتناهی دربیاورد؟!! لذا ببینید امام صادق علیهالسلام میفرماید «کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ؛ هر معنايی را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند (که هيچ شائبه نقص و اشتباه هم نداشته، تنها مفهومی باشد که بر خدا صدق کند) نهايتا اين مفهوم مخلوق و مصنوعی مانند شما (و ساخته ذهن شما) میباشد.»
●آن خدایی که تو داری نه خدای حسن است
●بـه خـداونـد حـسـن را کــه خـدای دگـرست
●بیزارم از آن کهنه خدایی که پرستی
●هـر لحظه مـرا تـازه خدای دگـرستی
■یک خدایی در ذهن خود ساختهایم. جناب صدرالمتألهین میفرماید آنچه که مردم پیرامون حق متعال میدانند همه مخلوق خودشان است. لذا همه بتپرست نیستند؟! مردم غالبا بتپرستند. یا بتی در بیرون و از چوب و سنگ میسازد و او را میپرستد یا همین بت را در خیال خودش ساخته است. یک خدایی تصور کرده است. آنی که خیلی معرفت بالایی دارد خدا را نوری میپندارد. همین هم تشبیه است.
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت دوم )●■ ■بسياري از مردم كوفه چنين باوري نداشتند. امام عل
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت سوم )●■
■نكتهي دوم كه زمينهي چنين جنايتي را به دست كوفيان فراهم كرد، ضعف ايمان آنها بود. ضعف ایمان! ايمان غير از اين است كه به من بگويند اصول دين چندتاست؟ بگويم پنجتا: توحيد، نبوّت، عدل، امامت، معاد روز قيامت. بلدم بگویم يا تا حدودي هم اعتقادي به آنها دارم.
■آن ايمان و آن باوري كه انسان با همهي وجود به اين حقيقت پيوسته باشد، جانش در گرو اين باورها باشد، حسابش جداست از آن پذيرش اوّليهی سطحي دين خدا.
■ايمان راسخ و ايمان مستحكم است كه ميتواند انسان را حفظ كند. #ايمان محكم است كه انسان را دربرابر تهديدها ثابتقدم نگه ميدارد؛ انسان دچار بزدلي و زبونی و ترس و گريز نميشود؛ دچار تن دادن به ذلّت و تسليم نميشود. ايمان استوار و راسخ است كه سبب ميشود انسان مورد تطميع قرار نگيرد؛ تطميعها در او تأثیر نكند. اگر پست و مقامي وعده دادند، اگر پول و ثروتي وعده دادند، اگر نام و شهرتي وعده دادند، اگر كِيف و لذّتي وعده دادند، انسان را نفريبد؛ جبههي حقّ را بهخاطر رسيدن به آنها ترك نكند.
■تعدادی از كساني كه روز عاشورا روبهروي امام حسين علیه السلام ايستادند، امام حسين علیه السلام را خوب ميشناختند؛ امّا گيرشان در ضعف ايمانشان بود.
#عمرسعد، امام حسين علیه السلام را خوب ميشناسد؛ آدم كوچكي هم نيست؛ میدانید که عمرسعد پسر سعد وقّاص است. سعد وقّاص كسي است كه در زمان خليفهي دوم، فرماندهي لشكر اسلام در فتح ايران بود. ماجرای قادسيّه را در تاريخ خواندهايد. سردار بزرگ فاتح سپاه اسلام، پسرش عمرسعد است. عمرسعد هم معروف است به تقدّس و تديّن و در عين حال فردی موجّه، بهدليل اینکه پدرش خيلي صاحب شهرت و موقعيّت بود. از آن طرف هم اهلبيت علیهم السلام را خوب ميشناسد؛ امّا گرفتاری او، #ضعف_ايمان است. لذا وقتي ابنزياد به او وعدهي حكومت ري را ميدهد، [سست میشود.] ري همین تهران امروزي است و البتّه شايد بتوان گفت حكومت ري حكومت كلّ ايران بوده، مركز و مقرّ حكومت در ري بوده، كلّ ايران يكي از استانهاي كشور اسلامي بوده؛ همانطوركه مصر يكي از استانها بوده، عراق یکی از استانها بوده، حجاز يكي از استانها بوده، ایران هم یکی از استانها بود. وقتي ابنزياد وعدهی حكومت و فرمانروایی ري را به عمرسعد ميدهد، عمرسعد با اینکه ميداند جبههي حقّ کجاست و باطل كجاست، میپذیرد.
■لذا وقتي هم امام حسين علیه السلام با عمرسعد ملاقات ميكنند، به او ميگويند: عمرسعد تو بين بهشت و دوزخي! تو ميداني حقّ چيست! بيا و اين جنايت را به گردن نگير!
■شايد هم روز اوّلي كه عمرسعد به كربلا آمد، به قصد كشتن امام حسين علیه السلام نيامد، شايد آمده بود که با يك ارعابي حضرت را منصرف کند. فکر کرده بود، ما با سيهزار نفر يا حتّی بعضي از تاريخها نقل كردهاند، صدوبيست هزار نفر لشكر داريم ميرويم، امام حسين علیه السلام با هفتادودو نفر، طبيعتاً منطق به او اجازه نميدهد دست به جنگ بزند، تسليم ميشود و بيعت يزيد را ميپذيرد و بدون قتل و خونريزي ماجرا تمام ميشود و ابنزياد حكومت ري را به من خواهد داد!...
ادامه دارد...
#سیره_و_تاریخ
#امام_حسين_علیه_السلام
#محرم_۱۴۴۲
@mohamad_hosein_tabatabaei