eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش اول●■ ☑️جابر جامه احرام بر تن می‌کند، یعنی حقیقت کعبه اینجاست. ■
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش دوم●■ ☑️روح کعبه که عشق حسینی است قبله‌گاه قلب‌ها و دل‌های انسان‌ها می‌شود. ■●گرچه من در روایات، مؤیّدی برای این حرف ندیدم؛ ولی این حرف در افواه هست که وقتی حضرت بقیّه الله الاعظم ارواحنافداه ظهور فرمودند، قبله را به کربلا منتقل می‌کنند و مرقد مطهّر حسینی قبله می‌شود. ■●معنای این سخن آن نیست که از نظر جغرافیایی، سمت ایستادن برای عبادت، از شهر مکّه به شهر کربلا تغییر می‌کند. این دریافت اشتباه از این سخن است. قبله محلّ اقبال انسان است؛ محلّی است که دل انسان به آن رو می کند؛ قلب انسان به آن متوجّه است؛ توجّه انسان به آن متمرکز است؛ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ جایی که وجه انسان، وجهه همّت انسان، روی دل و قلب انسان، همه‌ی حواس و توجّه انسان به آن سمت است، آنجا قبله است. ■●اینکه قبله به کربلا منتقل می‌شود، یعنی روح کعبه، که حقیقت ولایت است، و ظهور ولایت در اوج قلّه آن، که عشقی است که اباعبدالله الحسین علیه السّلام در عالم ظاهر کردند، آن عشق الهی بروز می‌کند و روح کعبه، که عشق حسینی است، قبله گاه قلب‌ها و دل‌های انسان‌ها شود؟‌. آیا امروز علائم آن را نمی‌بینید؟ ■●حتّی به شکل ظاهری عرض کنم؛ مگر چند نفر به مراسم حج مشرّف می‌شوند؟ حتّی سال‌هایی که خیلی حج شلوغ است؛ می‌گویند امسال مثلاً دو میلیون نفر حاجی بود. امروز که اربعین است چند نفر در کربلای اباعبدالله بودند؟ این‌گونه که نقل شده است، شانزده میلیون نفر! آیا قبله به کربلا منتقل نشده است؟ محلّ توجّه دل‌ها و قلب‌ها کربلای اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام نشده است؟ و حال صبر کن صبح دولتت بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است ■●خواهید دید چه اتّفاقی می‌افتد. همین که الان هست غیر قابل تصوّر بود؛ یعنی شما چند سال به عقب برگردید؛ می‌بینید شهر کربلا شهر غریبی بود. همین چند سال قبل وقتی وارد حرم اباعبدالله علیه السّلام می‌شدید، به ندرت زائر داخل حرم بود. به شدّت غربت بود. حرم خاک گرفته، کف حرم پر از ماسه های بادیه بود. ■●کسانی که زمان‌های قبل از سقوط صدّام به عتبات مشرّف شدند، دیده‌اند که شرایط چگونه بود. آیا اصلاً قابل تصوّر بود روز اربعین، یا روز عاشورا، یا روز عرفه چنین جمعیّتی در سرزمین کربلا جمع شوند؟ این همه زائر! آن هم با این حالت! ■●کسی می‌خواهد به حج برود هواپیما سوار می‌شود؛ با آن همه پذیرایی‌های ویژه و هتل‌های بسیار مدرن و مجلّل و مجهّز که برای اسکانش در نظر می‌گیرند و وسیله‌های نقلیه بسیار مدرنی که برای جابجا شدن در فاصله‌های بین شهرها یا در داخل شهرها در اختیارش قرار می‌دهند؛ امّا امروز چگونه افراد به زیارت اباعبدالله الحسین علیه السّلام می‌روند؟ با پای پیاده، از فرسنگ‌ها دورتر. اقلّش این است که به نجف به محضر امیرالمؤمنین علیه السّلام مشرّف می‌شوند و بعد از زیارت مرقد مطهّر حضرت اسدالله الغالب، علیّ بن ابیطالب علیه السّلام، با پای پیاده در هوای بسیار سرد یا به شدّت گرم به سمت کربلا و حرم اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام به راه می‌افتند. بخشی از این پیاده‌ها با پای برهنه می‌روند، حتّی کفش به پا ندارند؛ بعضی از جاهای مسیر کاملاً خاک و شن است، ریگ است؛ پاها آسیب می‌بیند؛ امّا چه عشقی اینها را می‌آورد. یک گروه دیگر که از جنوب عراق پای پیاده راه می‌افتند؛ از بصره، پانصد، ششصد کیلومتر پیاده می‌آیند تا روز اربعین خود را به کربلای حسینی برسانند. آیا این خبر نمی‌دهد که قبله دارد به کربلا منتقل می‌شود؟ قبله‌ی دل‌ها و جان‌ها به کربلا منتقل می‌شود؟ ■●هرچه می‌خواهند بکنند؛ این وهّابی‌ها چه می‌کنند؛ چه تبلیغاتی که ضدّ ولایت در سطح دنیا می‌کنند؛ این همه رسانه‌های مختلف، شبکه‌های ماهواره‌ای، سایت‌های اینترنتی، نشریات، روزنامه‌ها، مبلّغینی که به نقاط مختلف اعزام می‌کنند؛ پول‌هایی که خرج می‌کنند؛ این‌ها را که در جنبه تبلیغات و فرهنگی برای سرد کردن میدان عشق ورزی به اهل بیت عصمت و طهارت انجام می‌دهند؛ آن هم از سفّاکی‌ها و ددمنشی‌هایشان، انفجارهای انتحاری‌یی که گام به گام برای ترساندن و منصرف کردن از اقبال به اباعبدالله الحسین علیه‌ السّلام طرّاحی می‌کنند؛ امّا چه اثری بخشیده و چه موفقیّتی نصیبشان ساخته است؟ اینها واقعیّت است. ■●اگر نقل می‌کنند که متوکّل عبّاسی برای اینکه نگذارد افراد به زیارت امام حسین علیه السّلام بروند، می‌گفت اگر کسی بخواهد برود، باید یک دستش را بدهد ما قطع کنیم و عدّه‌ای می‌رفتند دستشان را می‌دادند و قطع می‌کردند و به زیارت اباعبدالله علیه السّلام می‌رفتند؛ شاید برای برخی باورش دشوار بود؛ امّا روی آوردن این همه زائر با وجود خطر عملیات تروریستی و انفجارهای انتحاری وهابیان سلفی، آن را کاملاً باورپذیر کرده است. .... «استاد مهدی طیّب»
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش دوم●■ ☑️روح کعبه که عشق حسینی است قبله‌گاه قلب‌ها و دل‌های انسان‌
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش سوّم●■ ■●بر خلاف سفر حج، هر چه شرایط سخت‌تر و خطر شدیدتر می‌شود، تشویق ائمه علیهم السّلام برای زیارت کربلا بیشتر می‌شود. ■●اگر نقل می‌کنند که متوکّل عبّاسی برای اینکه نگذارد افراد به زیارت امام حسین علیه السّلام بروند، می‌گفت اگر کسی بخواهد برود، باید یک دستش را بدهد، ما قطع کنیم و عدّه‌ای می‌رفتند دستشان را می‌دادند و قطع می‌کردند و به زیارت اباعبدالله الحسین علیه السّلام می‌رفتند؛ شاید برای برخی باورش دشوار بود؛ امّا روی آوردن این همه زائر با وجود خطر عملیات تروریستی و انفجارهای انتحاری وهابیان سلفی، آن را کاملاً باورپذیر کرده است. ■●خدمتتان عرض کرده‌ام؛ با اینکه حج واجب است، امّا به محض اینکه احتمال خطر جدّی‌یی مطرح شود، وجوب حج برداشته می‌شود. امّا کربلا چه؟ ■●روایات اهل بیت علیهم السّلام را ببینید. هرچه شرایط سخت‌تر، هرچه خطر شدیدتر، تحریض و تشویق ائمّه علیهم السّلام برای اینکه به زیارت اباعبدالله علیه السّلام بروید بیشتر. به ظاهر زیارت اباعبدالله علیه السّلام عمل مستحبّ است؛ سفر حج سفر واجب است؛ امّا در سفر واجبِ حج به محض اینکه خطر جدّی‌یی پیش می‌آید، وجوب برداشته می‌شود. امّا در سفر مستحبّ زیارت اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام هرچه خطر شدیدتر می‌شود، تحریض اهل‌بیت علیهم السّلام بر تشرّف به زیارت آن حضرت بیشتر می‌شود. ■●خواستم اشاره کنم که این عمل جابر که غسل می‌کند و جامه احرام بر تن می‌پوشد، چه معنای عمیقی داشت. جابر به زیارت کعبه دل‌ها آمده است. حسین علیه السّلام قبله گاه قلوب اهل دل است. ■●جابر در حالی که به شدّت متأثّر و اشک ریزان است، با گام‌های بسیار کوتاه حرکت می‌کند؛ با پای برهنه به سمت تربت اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام حرکت می‌کند و در گام‌هایی که بر می‌دارد، مشغول ذکر خدای متعال است. نقل شده است؛ خاک را می‌بویید و مسیر را پیدا می‌کرد. .... ■●«استاد مهدی طیّب» ●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش سوّم●■ ■●بر خلاف سفر حج، هر چه شرایط سخت‌تر و خطر شدیدتر می‌شود،
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش چهارم●■ ☑️لوح جابر یا لوح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. ■●اینکه گفته شده است جابر نابینا بود و چشم‌هایش کور شده بود، ظاهراً این گونه نباشد. سن بالا بود؛ کهن‌سال بود و چشم مقدار زیادی از دید خودش را از دست داده بود؛ چشمش کم سو بود؛ امّا نابینا نبود. این هم که عرض می‌کنم به قرینه‌ای است که من از آن این نتیجه را گرفته‌ام: ■●جابر صحابی معمّر پیغمبراکرم است؛ رسول خدا به او بشارت دادند که تا پنج امام را خواهد دید و به او فرمودند وقتی به حضور پنجمین امام که همنام من است، رسیدی؛ سلام منِ رسول الله را به او برسان. ■●جابر در اوج کهنسالی خدمت امام باقر علیه السّلام که در سنین آغازین عمر بودند مشرّف می‌شود؛ سلام پیامبر را به محضر امام باقر علیه السّلام می‌رساند. سپس سخن از لوحی به میان می‌آید که وقتی اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام متولّد شدند، خدا برای پیامبر هدیه فرستاد. ■●آن لوحی نورانی بود که جبرئیل برای آن حضرت آورد و ایشان آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها دادند. در کتب روائی معروف به لوح جابر یا لوح فاطمه زهرا است و تمام سرگذشت آینده در آن ذکر شده است؛ تمام ائمّه علیهم السّلام را یک به یک نام برده است و اینکه در چه شرایطی مسئولیّت امامت بر دوششان قرار خواهد گرفت؛ اینها در لوح جابر هست. ■●جابر مورد علاقه پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام بود. وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها، امام حسین علیه السّلام را به دنیا آوردند؛ جابر هم برای عرض تبریک خدمت حضرت رفت. وقتی این لوح نورانی را دید پرسید که چیست و حضرت زهرا سلام الله علیها به او فرمودند ماجرای آن لوح چیست. ■●او اجازه گرفت از روی آن لوح رونوشتی بردارد و متن لوح را روی برگه‌ای نوشت. جابر بن عبدالله انصاری سال‌های طولانی بعد، در اواخر عمرش، که با امام باقر علیه السّلام ملاقات می‌کند؛ در آن تشرّف آن نوشته را خدمت امام باقر علیه السّلام عرضه می‌کند و آن را از رو می‌خواند و این نشان می‌دهد که چشم او در زمان امام باقر علیه السّلام هم گر چه کم سو بوده است؛ امّا قدرت دید داشته است. ■●لذا اینکه نقل شده است جابر نابینا بوده است، درست نیست. چشمش نابینا نبود؛ کهن‌سال بود و چشمش هم طبیعتاً به اقتضای سنّ و سالش کم سو شده بود؛ امّا اینکه با هدایت چشم حرکت نمی‌کرد؛ علّتش سیل اشکی بود که از چشمانش جاری بود. ■●نقل شده است خاک را می بویید و مسیر را پیدا می‌کرد. عزیزان با این بحث‌ها آشنا هستند؛ نیاز به توصیف زیاد و تشریح فراوان ندارد که انسان غیر از این حواسّ ظاهری، حواسّ باطنی دارد. انسان غیر از دیده بدن، چشم دلی دارد؛ غیر از گوش پیکر، گوش باطنی دارد. انسان غیر از شامّه مادّی و جسمانی، شامّه روحانی دارد. چشم باطن چیزهایی را می‌بیند که چشم بدن قادر به دیدن آن نیست. چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است، آن بینی اگر گوش دل باز شود، صداهای ملکوتی را می شنود. اگر شامّه روح بیدار شود، عطرهای ملکوتی را استشمام می‌کند. ■●اینکه جابر خاک را می‌بویید و مسیر تربت اباعبدالله علیه السّلام را پیدا می‌کرد با شامّه بدنش نبود؛ او با شامّه روح و جان می‌بویید. کسی که این شامّه در او بیدار شود، خیلی چیزها را می‌تواند با بوییدن تشخیص دهد. ■●از مرحوم حاج آقای دولابی رضوان اللّه تعالی علیه در حالات مرحوم حاج هادی ابهری خدمت‌تان نقل کرده‌ام؛ حاج آقا نقل می‌کردند این عاشق شیفته و مست عشق اباعبدالله الحسین علیه ‌السّلام، این مجنون عشق حسینی با شامّه‌اش راه یابی می‌کرد. در یک محلّه که رد می‌شدیم با شامّه‌اش تشخیص می‌داد؛ می‌گفت در فلان خانه اخیراً زائری از کربلا آمده است. با شامّه روحش بو می‌کشید و تشخیص می‌داد. حتّی می‌فرمودند گاهی اوقات من جایی بودم و حاج هادی ابهری خبر نداشت. می‌فرمودند مثلاً مشهد مشرّف شده بودند. حاج هادی ابهری که به مشهد آمده بود و خبر نداشت حاج آقای دولابی هم آمده‌اند و کجا مقیمند؛ با بو کشیدن جای حاج آقا را پیدا می‌کرد و سراغ حاج آقای دولابی رضوان الله تعالی علیه می‌آمد. ■●این‌گونه است؛ اگر شامّه روح بیدار شود، خیلی چیزها را تشخیص می‌دهد. کمااینکه اگر چشم دل باز شود، خیلی چیزها را می‌بیند. گوش دل باز شود، خیلی چیزها را می‌شنود. صداهایی در عالم وجود دارد که گوش ظاهر نمی‌شنود. گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش. .... ■●«استاد مهدی طیّب» ●■
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■ ■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور قافله اسرا در بازگشت از شام در کربلا است؛ که راجع به آن هم به تفصیل سخن گفته‌ایم. تردید در مورد اینکه این واقعه اربعین اوّل بوده است، تردید به جایی نیست. ■●کراراً خدمت عزیزان عرض کرده‌ام که ورود قافله اسرا به شهر کوفه در روز دوازدهم ماه محرّم بود. در شهر کوفه هم قافله بین سه تا پنج روز توقّف داشت. بنابراین روز پانزدهم، یا به احتمال قوی‌تر هفدهم، روزی است که قافله اسرا کوفه را ترک می‌کنند. ■●یک روز قبل از آغاز ماه صفر قافله اسرا به دروازه شام رسیدند؛ امّا یزید پلید دستور داد آنها را بیرون دروازه نگه دارند؛ هم به خاطر اینکه اسرا مقدار دیگری اذیّت شوند؛ هم به خاطر این‌که شامیان بتوانند شهر را آذین ببندند و چراغان کنند و شهر برای جشن بزرگ پیروزی آماده شود. ■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر وارد شهر شام شدند. اگر ماه محرّم بیست و نه روز بوده است، از روز هفدهم تا روز آخر ماه محرّم دوازده روز می‌شود؛ اگر سی روز بوده است، سیزده روز می‌شود. حتّی اگر بگوییم سه روز بیشتر در کوفه توقّف نداشتند، می‌شود پانزده روز. این فاصله در آمدن پانزده روز طی شده است. در این قسمت کسی تردیدی نکرده است. ضمن اینکه وقتی قافله از کوفه به سمت شام می‌آمد، حرکت‌شان در خطّ مستقیم نبود. سپاهیانِ به ظاهر پیروز برای این‌که اقتدار حکومت یزید را به رخ مردم بکشند، در مسیرشان به هر آبادی و شهری می‌رسیدند، راه را کج می‌کردند؛ وارد آن آبادی می‌شدند و قافله اسرا را نشان می‌دادند. لذا مسیر یک مقدار زیگزاگ طی شده است؛ به خطّ مستقیم طی نشده است. ■●مسیری که در آمدن اسرا به شام ظرف حدود دوازده، سیزده روز طی شده است، چه استبعادی دارد در بازگشت، ظرف همین دوازده، سیزده روز طی شده و قافله به کربلا برسد؟! .... ■●استاد مهدی طیّب ●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■ ■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور ق
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش دوّم●■   ■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر که وارد شهر شام شد، تقریباً یک هفته آنجا توقّف داشت. در این یک هفته چه کردند این به ظاهر اسیرانِ در اوج عزّت و اقتدار؛ و چگونه حکمران سفّاک اموی، یزید بن معاویه‌ به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند! ماجرای شهر شام را مفصّل خدمت‌تان عرض کرده‌ام. ■●کسانی که داغ سنگین کربلا بر دل‌هایشان بود و رنج طاقت فرسای سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با آن مأموران سفّاک و دژخیم و درنده‌خو که خدا می‌داند چقدر آن‌ها را در مسیر آزار و شکنجه دادند، متحمّل شده بودند؛ وقتی قافله وارد شام شدند از عزّت و مناعت چه کردند! از بزرگی و اقتدار، چه کردند! یزیدِ به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند. امام سجّاد و زینب کبری علیهما السِلام در مجلس یزید چه کردند. خطبه زینب کبری سلام الله علیها، محاجّه‌ای که امام سجّاد علیه السّلام با یزید کردند؛ چگونه او را مفتضح کردند. کار به جایی کشید که یزید که اوّلِ مجلس به پیروزی خود افتخار می‌کرد و به خود می بالید، در پایان مفتضح و سرشکسته شد. ■●یزید آن مجلس را آراسته بود برای اینکه اقتدار خود را به رخ سفرای کشورهای خارجی که در پایتخت او اقامت داشتند بکشد؛ امّا همان مجلس چگونه شد! در همان مجلس، این به ظاهر اسیران، نطفه‌ی یک انقلاب بزرگ را منعقد کردند. در همان مجلس بعضی از حاضران بلند شدند؛ به یزید اعتراض کردند و یزید دستور اعدامشان را داد. ■●آن مجلس، مجلسی نبود که اشخاص معمولی دعوت شده باشند؛ یک مجلس شاهانه بود؛ امّا در همان مجلس افرادی متحوّل شدند؛ بلند شدند به یزید اعتراض کردند. حتّی سفیر مسیحیِ دولت روم در آن مجلس بلند شد و چه اعتراضی به او کرد. البتّه ماجرای او به شب قبلش بر می‌گشت که در عالم رؤیا خدمت پیغمبر اکرم و عیسی بن مریم علیهما السلّام رسیده بود و به اسلام مشرّف شده بود و کسی خبر نداشت. در آن مجلس اعتراض کرد که یزید به چه افتخار می‌کنی؟! تو می‌گویی اینها پسر پیغمبر تو هستند؛ دختر پیغمبر تو هستند؛ پسران پیغمبر را آن‌گونه به خاک و خون کشیده‌ای؛ سرهایشان را به این مجلس آورده‌ای و دختران پیامبر خدا را این‌گونه به اسارت کشیده‌ای؛ معجر از سرهاشان ربوده‌ای و آنها را زیر تازیانه‌ها داغدار و بدن‌هایشان را کبود کرده‌ای؛ به این افتخار می‌کنی؟! من که سفیر روم هستم؛ نسلم با چندین واسطه به یکی از حواریّون عیسی بن مریم می‌رسد؛ مردم خاک پای من را به عنوان تبرّک بر می‌دارند؛ آن وقت تو با فرزندان پیامبر خودت این‌گونه کرده‌ای؟ ■●یزید در آن مجلس مفتضح شد و نطفه‌ی یک انقلاب در همان مجلس منعقد شد. یزید که دید شرایط خیلی برگشت؛ برای اینکه کمی موقعیّت خود را ترمیم کند؛ گفت خدا ابن زیاد را لعنت کند؛ من به او نگفته بودم حسین را بکشد؛ او سرخود این کار را کرده است. خواست حساب خودش را از این جنایت بزرگ جدا کند؛ ولی حقیقت معلوم بود؛ رفتار وقیحانه یزید، از قبل او را به روشنی رسوا کرده بود. .... ■●استاد مهدی طیّب ●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش دوّم●■   ■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر که وارد شهر شام شد، تقریبا
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش سوّم●■ ■●یزید برای ترمیم لطمه‌ی وارد شده به آبرویش، به اهل بیت علیهم السّلام گفت برای شما چه کار می‌توانم بکنم؟ خدا ابن زیاد را لعنت کند؛ او بدون اذن من این کار را با شما کرده است. چه می‌خواهید؟ من برای شما چه کنم؟ ■●حضرت زینب سلام الله علیها چند خواسته مطرح کردند. یکی از خواسته‌ها این بود که به ما اجازه ندادند سوگواری کنیم. در کربلا که به ما اجازه ندادند برکشته‌های خودمان بگرییم؛ با تازیانه ما را از سر پیکر مطهّر شهدا  بلند و جدا کردند؛ در طول مسیر هم اگر دژخیمان متوجّه می‌شدند که قطره اشکی به خاطر مصائب از چشمی جاری است؛ یا آه جانسوزی می‌کشد؛ با تازیانه راه را بر آن اشک و آه می‌بستند. به ما اجازه ندادند سوگواری کنیم؛ حال که ما را در این خرابه جا داده‌اید، اقلاً اجازه دهید در همین خرابه‌مان مجلس عزایی بر پا کنیم. یزید هم به خاطر اینکه خود را بی تقصیر نشان دهد، اجازه داد. ■●آن مجلس عزا ظرف یک هفته چه تحوّل عظیمی را در شهر شام سبب شد؛ آن هم شامی که بویی از اسلام حقیقی استشمام نکرده بود؛ شامی که تسخیرش توسّط قوای اموی بوده است و از روز نخست، بنی امیّه بر آن حکومت کرده‌اند و اسلام اموی در آنجا ترویج شده است؛ مردم شام معاویه را تبلور تمامیّت اسلام می‌دانستند؛ مردمی تا این حد ناآگاه. ■●امّا در همین شهر یک هفته مجلس عزا برپا شد؛ شرایط چقدر دگرگون شد. از اینجا یاد بگیریم که مجلس عزای امام حسین باید چگونه باشد؛ چه اثری داشته باشد. ظرف همین یک هفته شهر شام آماده یک انقلاب عظیم شد. شهر شام در اثر همین مجلس عزای کوچکی که در آن خرابه برپا شده بود، چگونه شد! ■●همین مجلس عزای کوچک چنان بیداری و آگاهی را در بین مردم نشر می‌داد و چنان روح غیرت و شجاعت را زنده می‌کرد و ماسک نفاق و دورویی را از چهره دژخیمان اموی پایین می‌آورد که ظرف یک هفته شرایط شام بسیار بحرانی شد. برای یزید خبر بردند که چه نشسته‌ای؟! اگر اجازه دهی اندکی دیگر اینها به کارشان ادامه دهند، پایتخت تو در اختیارت نخواهد بود؛ مردم خواهند شورید و تو را از تخت حکومت پایین خواهند کشید. ■●لذا یزید برای نجات حکومت خودش گفت اگر این‌گونه است، هرچه زودتر اینها را به مدینه برگردانید. برخلافِ آوردن، که دژخیمان سفّاکی مأمور آوردن قافله اسراء به شام بودند؛ در بازگشت افرادی را که نسبتاً افراد آرام‌تری بودند مأمور کرد و به آنها دستور داد با احترام با قافله اسرا رفتار کنند. عرض کردم همه اینها بازیگری بود برای اینکه خودش را در دید مردم از این جنایت تبرئه کند. .... ■●استاد مهدی طیّب ●■
■امام حسین علیه السّلام در آن فضای اختناق آنقدر شفّاف، حقّ و باطل را روشن و رسالت سنگین انسان‌های اهل ایمان را تبیین کردند که دیگر برای کسی عذر و بهانه‌ای نماند ...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش سوّم●■ ■●یزید برای ترمیم لطمه‌ی وارد شده به آبرویش، به اهل بیت علی
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش چهارم●■ ■●قافله حرکت کرد و در مسیر بازگشت به دوراهی‌یی رسید که یک راه به سمت مدینه می‌رفت؛ راه دیگر به سمت کربلا. از امام سجّاد علیه السّلام کسب تکلیف شد؛ حضرت مسأله را به زینب کبری سلام الله علیها احاله دادند و فرمودند عمّه‌ام هرچه بگوید، همان کار را انجام دهید. و حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند ما که پس از عاشورا نتوانستیم سوگواری و تربت شهدایمان را زیارت کنیم؛ به کربلا برویم. ■●قافله روز اربعین وارد کربلا شد. حرکت قافله از شهر شام روز هشتم ماه صفر است. هشتم ماه صفر تا روز بیستم ماه صفر، دوازده، سیزده روز فاصله است. آن دوازده، سیزده روزی که در آمدن از کوفه به شام طی شد؛ چه مانعی دارد ظرف همان مدّت بتوانند به کربلا برگردند که استبعاد کرده‌اند. ضمن اینکه در بازگشت حرکت زیگراگی هم نبود؛ مستقیم می‌رفتند و مأموران دستور داشتند اهل بیت علیهم السّلام را هر چه زودتر به مدینه برسانند و آل الله هم به اشتیاق زیارت تربت اباعبدالله الحسین علیه ‌السّلام از دو راهی به بعد با سرعت می‌رفتند. ■●قافله روز اربعین به کربلا رسید و شنیده‌اید ماجرا را که وقتی امام سجّاد علیه السّلام آمدند؛ جابر و عطیّه را دیدند و فرمودند شما زیارت کرده‌اید؛ کنار بروید؛ بگذارید این زن و بچّه بیایند و تربت عزیزانشان را زیارت کنند؛ که آمدند و با آن وضع عجیب از مرکب‌ها فرود آمدند. شتر غیر از اسب است. راکب اسب به راحتی می‌تواند خودش از اسب پیاده شود؛ امّا شتر به دلیل ارتفاعی که دارد؛ حتماً باید زانو بزند و بر زمین بنشیند؛ تازه باید کسی دست فردی را که سوار است، بگیرد و کمکش کند تا بتواند پیاده شود. امّا این عزیزان وقتی به آنجا رسیدند، مهلت ندادند. خودشان را از بالای شترها به پایین انداختند، هر یک قبر عزیزی را در آغوش گرفت و شروع کرد راز دل گفتن. ■●زینب کبری سلام الله علیها در عین این که دو پسر عزیزشان را در روز عاشورا به میدان رزم فرستاده بودند و هر دو شهید شده بودند، امّا سراغ پسرهایشان نرفتند؛ قبر مطهّر اباعبدالله علیه السّلام را در آغوش گرفتند و شروع کردند به راز دل گفتن و خاطره سفری را که چهل روز پیش از کربلا آغاز شد و روز اربعین به پایان رسید، برای اباعبدالله الحسین علیه السّلام نقل کردند. ■●در این سفر حضرت زینب اوج عزّت‌مندی و اقتدار را عرضه کرده بودند؛ مسئولیّت قافله سالاری را که امام سجّاد علیه السّلام به ایشان سپردند، با افتخار به انجام رسانده بودند. امّا رنگ شرمندگی در سیمای زینب کبری سلام الله علیها کاملاً قابل مشاهده بود. نگران از اینکه نکند برادر از دختر سه ساله‌ای که همراه آنها رفت، امّا در بازگشت همراهشان نبود سؤال کند...
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●اربعین حسینی؛ اربعین حسینیان●■ ■در آستانۀ اربعین اباعبدالله الحسین علیه السّلام قرار داریم. ■سیر از کربلا تا شام و از شام تا کربلا که یک اربعین طول کشید، سیر مِنَ الحسین اِلی الیزید و مِنَ الیزید اِلی الحسین علیه السّلام، سیر مِنَ الکربلا اِلی الشام و مِنَ الشام اِلی الکربلا، سمبل و نمادی از حرکت قوس نزول و قوس صعود است... ■در قوس نزول از مبدأ احدیّت راه آغاز می‌شود و به حضیض عالم مُلک و عالم ناسوت ختم می‌شود. ■و در قوس صعود از همین قاعدۀ هستی که عالم مُلک و ناسوت است سیر آغاز می‌شود و به مقام احدیّت ختم می‌شود. سیر مِن الله اِلی الله ... ■به تعبیری هر انسانی سیری را طی می‌کند؛ از احسن تقویم به اسفل سافلین. و بعد از اسفل سافلین این سیر مجدداً آغاز می‌شود به سمت احسن تقویم ... به همان جایی که سیر از آنجا آغاز شده بود، اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجعون ... سیر مِنَ الحسین اِلی الیزید و مِنَ الیزید اِلی الحسین علیه السّلام، نمادی از همین سیر است..‌. ■●استاد مهدی طیب۸۷/۱۱/۲۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●قوس نزول و صعود در هستی - سفر چهل روزۀ قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّلام - ۱●■ ■اربعینی که از کربلا آغاز شد و به کربلا خاتمه پیدا کرد و در میانۀ آن، بیست روز بعداز عاشورا، قافلۀ اسرا به شام رسید و بیست روز پس از ورود به شام، مجدّداً به کربلا بازگشت، خدمتتان اشاره کرده‌ایم که این رفت و برگشت، در جهان بینی عارفان تداعی‌گرِ قوس نزول و قوس صعود است. ■عارفان آفرینش همۀ هستی را تجلّی حقّ متعال می‌دانند و این تجلّی را در قوس نزول شاهدند که مقام احدیّت به قائم مقامیِ ذات التعیّن حقّ متعال نقش تجلّی را عهده‌دار شد. ■در تجلّی اوّل که فیض اقدس بود، عالم لاهوت شکل گرفت؛ ابتدا اسماء و صفات الهی در علم حقّ متعال پدیدار شدند و در شعاع آن اسماء و صفات، اعیان ثابته که صورت علمی عالم خلقت است، در علم حقّ متعال پدیدار و ظاهر شد. ■با تجلّی دوّم که فیض مقدّس است، آن صور علمیّه، در جهان بیرون محقّق شدند و مراتب عوالم شکل گرفت. ابتدا عالم جبروت و جبروتیان، بعد عالم ملکوت، چه ملکوت اعلی، چه ملکوت اسفل و نهایتاً به عالم ناسوت یا عالم ملک رسید که همین عالم طبیعت و عالم خاک است و نهایتاً به مادّه بدون صورت و صفت یا هیولا رسید که انتهای قوس نزول است. ■آن گاه از انتهای قاعدۀ هستی و اسفل سافلین دوباره حرکت به سمت مبدأ اولیّه آغاز شد؛ از دل جماد گیاه رویید؛ از گیاه حیوانات پدید آمدند؛ حیوانات به بشر منتهی شدند. ■پیکره و جنبۀ طبیعی بشر با حیوانات مشترک و نفس حیوانی و غرائز او، شهوات او، غضب او و پیکر جسمانی او شبیه حیوانات است؛ امّا پتانسیل و استعداد و گوهری در وجود انسان است که می‌تواند با اختیار خود راه عروج را در پیش گیرد و با سیر و سلوک الی الله مراتب را یک به یک به سمت مبدأِ اوّلیه طی کند. ■و در انتهای مسیر، به قلّۀ هستی راه پیدا کند و در ذات حقّ متعال فانی شود. این مسیر قوس نزول و قوس صعود بود که قبلاً مفصّل راجع به آن صحبت کرده‌ایم. ■ولایت و توحید دو روی یک حقیقت هستند. توحید مقام بطون است و ولایت مقام ظهور. لذا همیشه تقارنی بین این دو وجود دارد. نمونۀ آن را در دو حدیث قدسی می‌توان دید. یکی در حدیث سلسله الذّهب که علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام در شهر نیشابور نقل کردند که: ■کلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی ■کلمه‌ی لا إلهَ إلّا الله دژِ استوار من است و هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■قرینِ این حدیث قدسی، حدیث قدسی دیگری داریم که: ■ولَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی ■ولایت علی بن ابیطالب دژِ استوار من است و هرکس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■از جمله مواردی که تقارنِ بین ولایت و توحید را می‌شود دید، سفر چهل روزۀ قافله اسراست. ■در سفر مِنَ الْکَرْبَلاءِ اِلَی الشّام، یا مِنَ الْحُسَیْنِ اِلَی الْیَزِید، آیا حرکتِ از اَحسنِ تقویم به اَسفَلِ سافلین و تداعی‌گر قوس نزول نیست؟ ■و بازگشت از شام به کربلاء، سیر مِنَ الشّامِ اِلَی الْکَرْبَلاء، یا مِنَ الْیَزِیدِ اِلَی الْحُسَیْن، آیا به یادآورنده قوس صعود نیست؟ .... ■استاد مهدی طیّب■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... ■●قوس نزول و صعود در هستی - سفر چهل روزۀ قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّل
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●قوس نزول و صعود در هستی، سفر چهل روزه قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّلام - ۲●■ ■سالکانی که سلوک حسینی دارند، در این چهلّۀ بین عاشورا تا اربعین، به عشق و محبّت اباعبدالله الحسین علیه السّلام مسیر سلوک را به قافله سالاری زینب کبری طی می‌کنند و در پایان این چهل روز به انتهای سیر و سلوک عارفانۀ خود در مکتب اباعبدالله علیه السّلام نائل می‌شوند. ■در انتهای این راه سالکِ سَبیلِ حسینی به ارشاد زینب کبری از پوسته و حجب بیرون می‌آید؛ چشم باطنش به جمال اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام گشوده می‌شود؛ به زیارت وجود نورانی اباعبدالله الحسین علیه السّلام نائل می‌شود. ■روایات متعدّدی که در بحث زیارت اربعین داریم، حقیقتش اینجاست. گرچه زیارت ظاهری اربعین هم خیلی بزرگ است؛ خوشا به سعادت کسانی که امروز موفّق شدند در سرزمین کربلا مرقد مطهّر اباعبدالله الحسین علیه السّلام را زیارت کنند؛ امّا حقیقت آن روایات، این زیارت ظاهری نیست؛ این سایه‌ای و رقیقه‌ای از آن حقیقت است. ■لذا در روایات داریم: مَنْ زَارَ الْحُسَیْنِ علیه السّلام ، نه آنکه مَنْ زَارَ مرقد الْحُسَیْنِ علیه السّلام؛ کسی که خود اباعبدالله الحسین علیه السّلام را زیارت کند. خود اباعبدالله علیه السّلام را زیارت کردن نتیجۀ همین اربعین و چهلّه نشینی است که با ارشاد زینب کبری سلام الله علیها، تحت جاذبۀ عشق اباعبدالله الحسین علیه السّلام انجام می‌شود و در انتهای آن، دیدۀ دل سالک سَبیل حسینی باز می‌شود و در آیینۀ قلب خود، جمال اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام را زیارت می‌کند؛ زائر حقیقی اربعین چنین سالکی است. ■امیدواریم خدای متعال توفیق چنین سلوکی را بدهد که بتوانیم به ارشاد زینب کبری سلام الله علیها چنین چهلّه‌ای بنشینیم و به زیارت حقیقت حسینی نائل شویم. ■امیدواریم به برکت این روز بزرگ و به برکت صاحب این روز بزرگ و به برکت صاحب عزای این روز بزرگ، خدای متعال عنایت فرماید و امر فرج منتقم خون اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام، وجود مقدّس بقیّة الله الاعظم ارواحنافداه را اصلاح فرماید و در ظهور آن حضرت تعجیل فرماید و پرچم یا لَثاراتَ الحُسَین را به دست باکفایت بقیه الله الاعظم ارواحنافداه به اهتزار درآورد و توفیق سربازی و جانبازی در رکاب آن حضرت را در آن قیام عظیم خون‌خواهانۀ حسینی به همۀ ما عنایت فرماید. ■امیدواریم خدای متعال ما را درس آموز مکتب و سالک مَسلک اباعبدالله الحسین علیه‌ السّلام قرار دهد و با جاذبۀ عشق حسینی توفیق طیّ این طریق را به همۀ ما نصیب فرماید. ■استاد مهدی طیّب■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●اربعین حسینی؛ اربعین حسینیان●■ ■در آستانۀ اربعین اباعبدالله الحسین علیه السّلام قرار داریم. ■سیر از کربلا تا شام و از شام تا کربلا که یک اربعین طول کشید، سیر مِنَ الحسین اِلی الیزید و مِنَ الیزید اِلی الحسین علیه السّلام، سیر مِنَ الکربلا اِلی الشام و مِنَ الشام اِلی الکربلا، سمبل و نمادی از حرکت قوس نزول و قوس صعود است... ■در قوس نزول از مبدأ احدیّت راه آغاز می‌شود و به حضیض عالم مُلک و عالم ناسوت ختم می‌شود. ■و در قوس صعود از همین قاعدۀ هستی که عالم مُلک و ناسوت است سیر آغاز می‌شود و به مقام احدیّت ختم می‌شود. سیر مِن الله اِلی الله ... ■به تعبیری هر انسانی سیری را طی می‌کند؛ از احسن تقویم به اسفل سافلین. و بعد از اسفل سافلین این سیر مجدداً آغاز می‌شود به سمت احسن تقویم ... به همان جایی که سیر از آنجا آغاز شده بود، اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجعون ... سیر مِنَ الحسین اِلی الیزید و مِنَ الیزید اِلی الحسین علیه السّلام، نمادی از همین سیر است..‌. ■● _ طیب۸۷/۱۱/۲۴ ●■ @mohamad_hosein_tabatabaei