◾️هر کسی نسبت به حال خودش آگاهتر از دیگران است، مگر از عارفان به خدا، که ایشان از خودِ شخص بدو داناتراند؛
◾️زیرا عارفان را در دل، دیدگانی است که دروازه معرفت را برایشان میگشاید و آنچه را که خودت از خویش نمیدانی مشاهده میکنند و چیزی از تو را میداند که تو از خویش نمیدانی.
#محیی_الدین_عربی
◾️(فتوحات مکّیّه، باب۱۰۸، بخش۹۸)◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات32-28 آل عمران، قسمت دوم بخش اول ● مراد از كلمه ((دون )) در جمله ((من دون المؤمنين )) كلمه (
آیات 32-28 آل عمران، قسمت دوم
بخش دوم
جمله اى كه دلالت بر جواز و مشروعيت ((تقيه )) مى كند
و اين آيه شريفه دلالتى روشن بر جواز تقيه دارد، از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هم اين استفاده روايت شده ، هم چنان كه آيه اى كه درباره داستان عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه نازل شده اين دلالت را دارد، و آيه اين است كه مى فرمايد: ((من كفر باللّه من بعد ايمانه ، الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ، و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من اللّه ، و لهم عذاب عظيم )).
و كوتاه سخن اينكه ، كتاب و سنت هر دو بر جواز تقيه بطور اجمال دلالت دارند، اعتبار عقلى هم مويد اين حكم است ، چون دين جز اين نمى خواهد و شارع دين هم جز اين هدفى ندارد كه حق را زنده كند و جان تازه اى بخشد، و بسيار مى شود كه تقيه كردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفين حق عمل كردن مصلحت دين و حيات آن را چنان تامين مى كند كه ترك تقيه آن طور تامين نكند، و اين قابل انكار نيست ، مگر كسى بخواهد منكر واضحات شود، و ما ان شاء اللّه در بحث روايتى كه مى آيد و نيز در تفسير آيه 106 سوره نحل در اين باره باز سخنى خواهيم داشت .
وَ يُحَذِّرُكمُ اللَّهُ نَفْسهُ وَ إِلى اللَّهِ الْمَصِيرُ
كلمه ((تحذير)) كه مصدر فعل ((يحذر)) است مصدر باب تفعيل است، و ثلاثى مجرد آن كلمه ((حذر)) است ، كه به معناى احتراز از امرى ترس آور است ، و در آيه كه مى فرمايد ((خدا شما را از خودش برحذر مى دارد))، برحذر داشتن از عذاب او است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((ان عذاب ربك كان محذورا))، و نيز پيامبر را از منافقين و از فتنه كافر بر حذر داشته ، مى فرمايد: ((هم العدو فاحذرهم )) و نيز مى فرمايد: ((و احذرهم ان يفتنوك )) و در آيه مورد بحث و بعد از دو آيه ، مسلمانان دوستدار كفار را از خودش برحذر ساخته ، و وجه آن تنها اين است كه بفهماند خداى سبحان خودش مخوف و واجب الاحتراز است ، و از نافرمانيش بايد دورى كرد، و خلاصه بفهماند بين اين مجرم و بين خداى تعالى چيز مخوفى غير خود خدا نيست ، تا از آن احتراز جويد، يا خود را از خطر او در حصن و قلعه اى متحصن كند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 241
بلكه مخوف خود خدا است ، كه هيچ چيزى كه مانع او شود وجود ندارد و نيز بين مجرم و خدا هيچ مايه اميدى كه بتواند شرى از او دفع كند وجود ندارد، نه هيچ صاحب ولايتى ، و نه شفيعى ، بنابراين در آيه شريفه شديدترين تهديد آمده و تكرار آن در يك مقام اين تهديد شديد را زيادتر و شديدتر مى گرداند، و باز با تعقيب جمله مورد بحث با دو جمله ديگر يعنى جمله ((و الى اللّه المصير)) و جمله ((واللّه رؤف )) بالعباد كه بيانش خواهد آمد اين شدت را مى افزايد.
با بيانى ديگر مى توان فهميد كه چرا خداى تعالى دوستدار كفار را از خودش برحذر داشته ، و آن اين است كه از لابلاى اين آيه و ساير آياتى كه از دوستى با غير مؤمنين نهى فرموده ، برمى آيد كه اين قسم دوستى خارج شدن از زى بندگى است ، و مستقيما ترك گفتن ولايت خداى سبحان و داخل شدن در حزب دشمنان او و شركت در توطئه هاى آنان براى افساد امر دين او است .
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
◾️ظاهر و باطن انسان در جميع شئون زندگي او باید مطابق دستورالعمل مسير تكاملي او باشد و آن دستورالعمل هم جزء قرآن كريم نيست.
◾️هزار و يك كلمه
علامه حسن زاده ی آملی ◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️عظمت حافظ گیج کننده است
◾️عظمت گوته را در این میدانم که ذوقش حافظ را میفهمیده است. جلوی خیال را نمیتوان گرفت. کارهایی که خیال میتواند بکند، غیرمتناهی است. حافظ میفرماید: گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم / گفتا که شب رو است این از راه دیگر آید
◾️خیال، برزخ بین عالم عقل و عالم حس است. خیال هم تنزل عقل است و هم ارتفاع حس است. وقتی راه نظر عقلانی بسته شد، خیال ظلمانی و تاریک میشود. در مورد همین بیت میشود کتابی نوشت (و این عظمت حافظ را میرساند).
#دکتر_دینانی
@mohamad_hosein_tabatabaei
▪️خداوند فرمود: فَاسئَلُوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ: از اهل ذکر بپرسید اگر نمیدانید. اوّلاً بررسی کن و مطمئن شو که نمیدانی. چه بسا در همین بررسی پی ببری که پاسخ همهی سؤالهایت در درون خودت وجود دارد. امّا اگر دیدی نمیدانی، برای دانستن و فهمیدن، نه برای اظهار فضل خود یا اثبات جهل طرف مقابل یا برای زورآزمایی و جدال و مراء، سؤال کن. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: سَل تَفَقُّهاً وَ لا تَسئَل تَعَنُّتاً: برای فهمیدن سؤال کن و برای فضلفروشی و جدال سؤال نکن. وقتی هم خواستی سؤال کنی، از اهل ذکر سؤال کن؛ از هر کسی سؤال نکن. اگر طرف مقابلت را اهل ذکر نمیدانی، از او سؤال نکن.
▪️تو کاسبی خودت را بکن، به بحث جبر و اختیار کاری نداشته باش.
▪️مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی▪️
◾️مصباح الهدی
تألیف استاد مهدی طیّب◾️
#پرهیز_از_بحثهای_بیهوده_و_مجادلات_علمی
@mohamad_hosein_tabatabaei
آیات32-28 آل عمران، قسمت دوم
بخش سوم1⃣
تهديد و تحزير شديد به كسانى كه كافران را ولى و دوست مى گيرند
و كوتاه سخن اينكه دوستى با كفار طغيان و افساد نظام دين است ، كه بدترين و خطرناكترين ضرر را براى دين دارد، حتى ضررش از ضرر كفر كفار و شرك مشركين نيز بيشتر است ، زيرا آن كس كه كافر و مشرك است ، دشمنيش براى دين آشكار است ، و به سهولت مى توان خطرش را از حومه دين دفع نموده و از خطرش برحذر بود، و اما مسلمانى كه دعوى صداقت و دوستى با دين مى كند، و در دل دوستدار دشمنان دين است ، و قهرا اين دوستى اخلاق و سنن كفر را در دلش رخنه داده ، چنين كسى و چنين كسانى ندانسته حرمت دين و اهل دين را از بين مى برند، و خود را به هلاكتى دچار مى سازند كه ديگر اميد حيات و بقائى باقى نمى گذارد.
و سخن كوتاه اينكه اين قسم دوستى طغيان است ، و امر طاغى به دست خود خداى سبحان است ، اين نكته را در اينجا داشته باش تا ببينيم از آيات سوره فجر چه استفاده مى كنيم :
((الم تركيف فعل ربك بعاد، ارم ذات العماد، التى لم يخلق مثلها فى البلاد و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد، و فرعون ذى الاوتاد، الذين طغوا فى البلاد، فاكثروا فيها الفساد، فصب عليهم ربك سوط عذاب ، ان ربك لبالمرصاد)). خوب ، از اين آيات استفاده كرديم كه طغيان طاغى ، وى را به كمين گاه خدا
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 242
مى كشاند، كمين گاهى كه غير از خدا در آن نيست ، و تازيانه عذاب را بر سرش فرود مى آورد، و كسى نيست كه مانع او شود.
از اينجا معلوم مى شود تهديد به تحذير از خود خدا در جمله : ((و يحذركم اللّه نفسه )) براى آن است كه دوستى با كفار، از مصاديق طغيان بر خدا به ابطال دين او و افساد شرعيت او است .
دليل بر گفتار ما آيه زير است ، كه مى فرمايد: ((فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا انه بماتعملون بصير و لا تركنوا الى الذين ظلموا، فتمسكم النار، و ما لكم من دون اللّه من اولياء، ثم لا تنصرون )) و اين همان آيه اى است كه (بطورى كه در حديث آمده ) رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود اين آيه مرا پير كرد، و دلالتش بر نظر ما از اين باب است كه اين دو آيه - بطورى كه بر هيچ متدبرى پوشيده نيست ، - ظهور دراين دارند كه اعتماد به كفار ستمگر، طغيان است طغيانى كه دنبالش فرا رسيدن آتش حتمى است ، آن هم فرا رسيدنى كه ناصر و دادرسى با آن نيست ، و اين همان انتقام الهى است ، كه به بيان گذشته ما عاصم و بازدارنده اى از آن نيست .
از اينجا اين نكته هم روشن مى شود كه جمله : ((و يحذركم اللّه نفسه )) دلالت دارد بر اينكه تهديد در آن به عذابى حتمى است ، چون از خود خدا تحذير كرده ، و تحذير از خود خدا دلالت دارد كه ديگر حايلى بين او و عذاب وجود ندارد و كسى نمى تواند خدا را با اينكه تهديد به عذاب كرده از عذابش جلوگير شود، پس نتيجه قطعى مى دهد كه عذاب نامبرده واقع شدنى است ، همچنان كه دو آيه سوره هود نيز اين معنا را مى فهماند.
#ادامه_دارد
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
☑️حدیث از امام صادق علیهالسلام است.
◾️عن ابیعبداللهعلیهالسّلام اَنّهُ قال: «اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَه القَدر» اَللیلهُ فاطِمَه و القَدرُ الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها .... عن معرفتها: ذیل آیهی شریفهی اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَه القَدر، امام صادقعلیهالسّلام فرمودند: مقصود از لیله فاطمهیزهراسلاماللهعلیها است. تعبیر لیل در قرآن، وجود مقدّس و مطهّر حضرت زهراسلاماللهعلیها است؛ چون همانطور که لیل، شب، مخزن اسرار است، همهجا را تاریکی گرفته و حقایق در عالم طبیعت در شب دیده نمیشود، لیل عالم وجود، وجود مقدّس حضرتزهراسلاماللهعلیها است.
◾️اسرار حضرت حق، در وجود مقدّس حضرت زهراسلاماللهعلیها مکنون و مخفی است. غیبِ عالم وجود است. در عالم ظاهر هم وجود حضرت زهراسلاماللهعلیها لیل است. چون شناختهنشده است دیگر. وجودش اسرارآمیز است. حقیقت وجود حضرت فاطمهیزهراسلاماللهعلیها را احدی جز خود اهلبیتعلیهمالسّلام پی نبردهاند که چیست. همهی بزرگانی که زحمت کشیدهاند، تألیفاتی دارند، تحقیقاتی دارند، همه در حدّ اندیشه و فهم خودشان سخن میگویند. امّا حقیقت وجود حضرت زهراسلاماللهعلیها برای دیگران دست نایافتنی است.
◾️لذا امام صادقعلیهالسّلام فرمودند در انّا انزلناه فی لیله القدر، «اللیله فاطمه»: منظور از لیله و شب در این آیه، وجود مطهّر حضرت فاطمهسلاماللهعلیهاست. «و القدر الله»: و مقصود از قدر هم، تأویل قدر هم، ذات مقدّس احدیّت است. پس معنای لیلهالقدر روشن شد؛ تأویلش روشن شد.
◾️بعد حضرت فرمودند: «فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر»: هرکس حضرت فاطمهسلاماللهعلیها را به حقّ معرفتش درک کند، او لیلهالقدر را درک کرده است. هرکس وجود مطهّر صدّیقهیکبریسلاماللهعلیها را به حقّ معرفت آن بزرگوار بشناسد، به درک لیلهالقدر نائل شده است.
◾️«و انما سمیت فاطمه»: و به این خاطر وجود مقدّس حضرت زهراسلاماللهعلیها، فاطمه نامیده شد، «لانَ الخَلق فطموا عن معرفتها»: به خاطر اینکه خلق از معرفت وجود مطهّر فاطمهیزهراسلاماللهعلیها محرومند؛ بریدهشدهاند؛ یعنی راهی به شناخت این سرّ بزرگ عالم هستی نیست. راه برای همهی خلق مسدود است. آن معرفت راستین حضرت زهراسلاماللهعلیها برای خلق دسترسیپذیر نیست؛ مگر اینکه خلق در سیر عرفانی خودشان، بهجایی برسند که این پوستهی خلقتی و خلقی خودشان را رها کنند؛ از هویّت مخلوقیّت خودشان خارج شوند؛ در وجود مقدّس حضرت حق جلَّ و علا فانی شوند؛ آنجاست که میتوانند حقیقت فاطمی را ملاقات کنند. والّا این معرفت اکتسابی و این بحثها و به کمک آیات و روایات و حتما استدلالهای عقلی بحث کردن در وجود مقدّس حضرتزهراسلاماللهعلیها، هیچکسی را به قلّهی وجود آن حضرت نمیتواند برساند.
◾️استاد مهدی طیب◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۵۲ ▪️این حضرات در عالم وجود احد و واحدند و نظیر ندارند لذا امیر
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۵۳
قال سید الکونین صلوات الله علیه: «حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ». انسان حقیقی وعاء اشباح نوریهی اهلبیت علیهم السلام است. او چون میتواند این انوار مقدسه را در نفس ناطقهی خود تمثل دهد، لذا قابلیت خطاب حق متعال را پیدا کرده و این قابلیت را پیدا میکند که مسجود ملائکة الله شود.
عرش یعنی محل ظهور صفات حق متعال. هر جایی که صفت و کمال حق متعال ظهور پیدا کند، آنجا عرش حق متعال است. کل عالم از بالاترین مرتبهی ظهور حق متعال تا ادنیٰ مرتبه که همین عالم طبیعت است، طبق این تعریف، عرش حق متعال است؛ «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». تمام عالم، هم ظهور کرسی و هم ظهور عرش حق تعالی است. عرش محل ظهور صفت حق متعال بوده و کرسی محل ظهور فعل او سبحانه میباشد. جناب پادشاه گاهی بر عرش مینشیند و دستوری صادر میکند، گاهی هم این دستور به منصهی ظهور در میآید، عالم وجود نیز محل ظهور اسماء و صفات حق متعال و هم محل ظهور فعل اوست. صفات و اسماء حق سبحانه در مرحلهی امر و صدور حکم هستند و در مرتبهی بالاتری از عالم فعل قرار دارند. فعل تجلی آن اسماء و صفات حضرت حق است. در همین حدیث شریف اشتقاق، حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله میفرماید که اشباح ما از مرتبهی بالای عرش به ظَهر حضرت آدم انتقال پیدا کرد، مراد از ظهر نیز باطن است. آدم در حقیقت نفس ناطقهی خود، ما را دید. میفرماید چطور ما را دید؟ «فَنَظَرَ آدَم، وَوَقَعَ نُورُ أشْباحنٰا مِن ظَهرِ آدم عَليٰ ذُرْوَةِ العَرش، فَأنطَبَعَ فیهِ صُوَر أنْوارِ أشباحِنا اللَّتي في ظَهْرِهِ کَما یَنْطَبِعُ وَجه الإنسان فِي المِرْآةِ الصّٰافِیَةِ فَرَأیٰ أشْباحنٰا». همان گونه که ما صورتمان را در یک آیینهی شفاف میبینیم، به همین وجه نیز آدم اشباح ما را در حقیقت خودش دید.
جناب جبرئیل که بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وحی نازل میکرد، بیرون از جان پیغمبر دیده نمیشد. باطن حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله به باطن عالم اتصال داشت. البته حضرت ختمی مرتبت کون جامع است و جناب جبرئیل شأنی از شئون اوست. وحی از بالاترین مرتبهی اتصال نفس پیغمبر به حق متعال آغاز میشود و تا پایینترین مرتبهی نفس او میآید لذا وقتی از ثقل اکبر و اصغر سخن میگوییم مراد این نیست که قرآن ثقل اکبر و اهلبیت علیهم السلام ثقل اصغر هستند بلکه مرتبهی اعلای روح اهلبیت علیهم السلام ثقل اکبر و مرتبهی ظهورشان ثقل اصغر میباشد لذا این که قرآن ثقل اکبر است یعنی آن علمی که در سرّ انبیاء و اولیاء است، ثقل اکبر است. این جسم اهلبیت علیهمالسلام نسبت به او ثقل اصغر است بلکه شما بفرمایید هر مرتبهی عالیه ثقل اکبر و مرتبهی دانیه ثقل اصغر میباشد. این حقیقت وحی که توسط جناب جبرئیل میآمد و بر پیامبر صلوات الله علیه و آله القاء میشد، خارج از جان ایشان نیست. اگر خارج از جان پیغمبر بود، دیگران هم باید میشنیدند. حضرت ختمی مرتبت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود: یا علی! «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی». دلیل آن که علی علیه السلام هرچه پیغمبر میشنود را میشنود و هرچه او میبیند را مشاهده میکند این است که جان او با جان پیغمبر در اتحاد است و چون این اتحاد به نحو اتم است، هر آنچه او میشنود علی نیز میشنود. «فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ». به پیغمبر آنچه باید وحی میشد، وحی شد. یعنی خدا در این آیه میفرماید که چیزی فروگذار نکردم؛ «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء»، «كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ».
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_مراتب_نفس_اماره ☑️قسمت ۲۲ ▪️وقتی موج هوای نفس به راه میافتد، بین انسان و امام زمانش فاصله
#شرح_مراتب_نفس_اماره
☑️قسمت ۲۳
«يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» (مریم/۱۲) بعضی افراد هستند که حق متعال حقایق را در باطن آنها القا میکند و آنان نیز آن را به خوبی دریافت میکنند. ممکن است اینها به ظاهر کودک باشند اما باطنشان بتواند پذیرای حقایق الهی و قرآن باشد. همچنین ممکن است این افراد پیر باشند ولی باطنشان هنوز استعداد پذیرفتن حقایق را حفظ کرده باشد. اینها ولی الهی هستند. در این بخش «لا فارض» این دو قسم مدنظر نیستند. فارض کسی است که یک عمر هشتاد ساله را در راه غیرخدا صرف کرده باشد. این شخص دیگر نمیتواند با نفس اماره خودش بجنگد.
در ادامهی توصیف ویژگیهای آن گاو، خداوند متعال میفرماید: «وَ لا بِکْرُ». برای انسانی که هنوز کودک است و استعدادهایش شکوفا نشده است، نمیتوان تکلیفی مقرر کرد؛ از نوجوان چهارده ساله که نمیشود توقع مبارزه با نفس داشت، البته باید استثنائات را کنار بگذاریم. در هر عصری هم استثناء وجود دارد که مورد بحث ما نیستند. نه پیر و نه خیلی جوان بلکه باید بین این دو باشد. «عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ». میگویند اگر انسان در مسیر حق متعال درست قدم بردارد، در چهل سالگی او عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ میشود لذا داریم که چهل سالگی خیلی مهم است. «إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (احقاف/۱۵) چهل سالگی مرتبهای است که قوای انسان به اوج خودش میرسد. ما باید تا چهل سالگی سر نفس اماره خود را ببریم. اگر تا چهل سالگی این کار را کردیم که هیچ، در غیر این صورت دیگر کنترل این نفس سخت است. انسانی که چهل سال هر طور دلش میخواسته زندگی کرده است، تغییر این عادات و ملکات دیگر برایش خیلی سخت است.
«قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» (بقره/۶۹) باز هم با این توضیحات بنیاسرائیل متوجه نشدند و از رنگ گاو سوال کردند. خدا پاسخ میدهد که رنگ این گاوِ نفس، زرد روشنی است که وقتی کسی به آن مینگرد مسرور میشود. یعنی چه که با دیدن این نفسی که باید در راه خدا ذبح شود انسان مسرور میشود؟ رنگ جسم سیاه است و بهرهای از نور عقلانیت ندارد لذا این دنیا پایینترین و سیاهترین مرتبه از عالم وجود است اما نور عقل سفید است. در روایت داریم که پیغمبر صلی الله علیه و آله در شب نیمه شعبان به سجده رفت و فرمود: «اللَهُمَّ سَجَدَ لَكَ سَوَادِى وَ خَيَالِى وَ بَيَاضِى». حضرت سجده کرده و میگوید خدایا سواد یا سیاهی من یعنی همین جسم مادی من، خیال من و بیاض یا سفیدی من یعنی عقل من بر تو سجده میکنند. بین سیاهی و سفیدی چه رنگی است؟ سرخ. جناب سهروردی کتابی نوشته به نام عقل سرخ. عقل سرخ اینجا به مراتب برزخی انسان یعنی نفس او اشاره میکند. نفس انسان برزخ بین جسم و عقل ماست. از عقل ساقط که وهم و خیال است به عقل سرخ تعبیر کرده است اما قرآن در آیهی مذکور از نفس به عنوان عقل سرخ یاد نمیکند بلکه آن را زرد رنگ توصیف میکند، آن هم زرد روشن. اگر نفس ما هنوز سرخ باشد که ذبحش کار بسیار مشکلی است. آن مقام، مقام حیوانیت صرف است. آن نفسی زرد است که تمایل به روحانیت و عقل دارد. یعنی رو به سوی عالم باطن دارد، این نفس را امید ذبح شدن هست...
#ح_م
◾️معرفت نفس از آن اموری است که نائل شدن بدان ممکن نیست جز از طریق مکاشفات باطنی و مشاهدات سِرّی و آنها نیز حاصل نمی شود مگر به ریاضات ومجاهدات در خلوتها و پرهیز بسیار از صحبت و حشر و نشر با مردم و انقطاع نمودن از وابستگی های دنیوی و شهوتهای باطل و ترفعات وهمانی و آرزوهای دروغین آن
و در این امر فقط حفظ کردن قواعد بحثی و به خاطر سپردن احکام مفهوماتِ ذاتی و عرضی کافی نیست.
◾️آری با الفاظ بازی کردن و عبارت پردازی کردن حرفی است و دلِ آگاه و سوز و گداز داشتن و با حسن مطلق به سر بردن امر دیگری است.
چه بسا ارباب مثال و سرگرم به قیل و قال و انباشته از اصطلاحات اند که دلِ مرده و روح افسرده دارند .
به تعبیر شیوای حضرت مولی در دفتر دل:
گمانت این که با خرج عبارات
به کرّ و فرّ و ایماء و اشارات
سوار رفرف استی و براقی
ورم کردی و پنداری که چاقی
◾️شرح مراتب طهارت /جلد دوم
استاد صمدی آملی حفظه الله◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
◾️برای اهل علم و علما بهترین راه برای رسیدن به خدا، باور کردن و حاشیه نزدن و جدال نکردن است.
◾️معمولاً در مباحثههای علمی، نَفس دخالت میکند و کار به جدل میکشد.
◾️لا جِدالَ فِی الحَجِّ: در حج، جدال و بحث کردن جا ندارد. اَلحَجُّ قَصدٌ: حج یعنی قصد کردن (به سوی خدا). یعنی هر کس قصد دیدار خدا کند، حاجی است. همهی ما حاجی و قاصد کوی او هستیم و نباید در این راه جدال کنیم. کسی که قاصد به سوی خداست، حتّی بر سر مسائل مذهبی نباید به بحث و جدل با این و آن بپردازد، چه رسد به مسائل دنیوی. اُترُک المِراءَ وَ لَو کُنتَ مُحِقّاً: جدال و مراء را حتّی اگر حق با تو است، ترک کن.
▪️مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی▪️
◾️مصباح الهدی
تألیف استاد مهدی طیّب◾️
#پرهیز_از_بحثهای_بیهوده_و_مجادلات_علمی
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️صبر
◾️رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند : صبر چهار شعبه دارد : #اشتیاق ، #هراس ، #وارستگی_و_انتظار . پس هرکس مشتاق بهشت است باید از شهوات بیرون برود.و کسی که از آتش میترسد باید از گناهان برگردد ، و کسی که نسبت به دنیا زهد می ورزد ، باید گرفتاری را سبک بشمارد ، و کسی که در انتظار مرگ است باید در کارهای خوب بشتابد.
◾️میزان الحکمة جلد ۵ حدیث ۱۰۱۳۳◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei