اینو نگه داشته بودم انتخابات تمام بشه و بعدش درباره اش صحبت کنم
و چون دیدم در اون ایام، چند تا از اساتید هم درباره اش صحبت کردند، ادب اقتضا میکرد بنده چیزی نگم.
اون حرف اینه که:
ما
طلبه ها یا هنرمندان و یا نویسندگان و یا هر قید و صفت باحال دیگه
این اسم و اعتبار و آبرو را به دست آوردیم برای چی؟ دقیقا برای کجا؟ برای چه وقت؟
اگه در ایام انتخابات حرف نزنیم و اعلام موضع نکنیم و ملتی که از روی بزرگواری نگاه به قلم و دهن ما میکنه، چهار تا حرف در این زمینه از ما نشنوه، دیگه این قیود و صفات را برای کی و کجا میخوایم خرج کنیم؟
هنر برای هنر؟
طلبگی و آخوندی صرفا برای تقدیس و تقدس؟
نویسندگی برای شهرت و محبوبیت؟
برای چی دقیقا؟
بچه ها
خدا شاهد و ناظره اینقدر از هم لباس ها و نویسندگان اومدن و گفتن «بابا ول کن. حیف شما و اسم و رسم شما. انتخابات چهار روز هست و میگذره. اگه در این چیزا وارد بشی، مخاطبان و محبوبیتت کم میشه!»
همه این حرفها بعلاوه کلی چیزای دیگه گفتند و نوشتند و پیام دادند که به فلانی بگید برای آینده و آثار و محبوبیتش دست از تبلیغ و روشنگری و این چیزها بردارد.
همین قدر صریح و حتی جسارتا وقیح!
چرا وقیح؟
چون هنوز نفهمیدند ما این لباس آخوندی را منهای تفکر انقلابی و دغدغه داشتن برای جمهوری اسلامی، برابر با هیچ میدونیم.
ما این قلم و کتاب و مستندات و رمان و این چیزها را خرج چیزی به جز انقلاب نمیکنیم.
و اصلا به برکت انقلاب هست که لباس آخوندی پوشیدیم و الان هم نیمچه قلمی دست میگیریم و اوراق سیاه میکنیم.
من اگه الان و وقت انتخابات حرف نزنم، پس کی حرف بزنم؟
اگه الان که باید به نفع انقلاب و حضرت آقا و آقای رییسی و جریان انقلابی دو تا کلمه حرف بزنیم، سکوت کنیم و عافیت طلبی پیشی کنیم که نکنه محبوبیتمون کم بشه و یا مخاطب از دست بدیم، اعلام میکنم که اصلا این کانال و قلم و زبون و ذره آبرو را نمیخوام و قطعا سبب عاقبت به خیریم نمیشه.
یعنی چی این حرفا؟
مگه نعمت قلم و آبرو و این چیزا مال خودمه؟
مال خودشه
مال صاحب این کشور و انقلاب
به داده اش شکر
به نداده اش هم شکر
الحمدلله اهل بی ادبی و سواستفاده و حرف نسنجیده و جوگیری نیستیم که الان و یا بعدا از گفته خودم پشیمون بشم
هر چی گفتم در صحت عقل و روان بوده و الهی شکر که این فرصت را پیدا کردم که دو سه نفر به انقلاب و انتخابات امیدوار بشن و حس کنند تنها نیستند و پشتمون به محبت و توجه همدیگه است.
لذا
وضع همینه
گل باغا اینجوریه
گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را
مخلصم☺️
خیلی بیشتر از قبل💞
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیباترین گزارش جواد خیابانی
از بهشت روی زمین
🌷حرم امام رضا🌷
بیش از بیست بار این کلیپ را دیدم
هر بار از دفعه قبل بیشتر لذت بردم
وقتی شرایط یک طلبه شهرستانی و بسیار فقیر برای ماندن در قم تقریبا محال شد و مجبور شد علی رغم میل باطنیش به زادگاهش برگردد، به توصیه آیت الله دژکام، به مسجدی در یکی از ورودی های شهر رفت که محله ای خاص و مرکب از قومیت های مختلف بود.
بنای آن مسجد را جناب ابوطالبی گذاشته بود و آن زمان، حسینیه و خانه عالم کنار مسجد ساخته شد.
وقتی جناب ابوطالبی از حضور آن طلبه مطلع شد، یک روز به صورت ناشناس به آن مسجد رفت و دو سه تا سوال از او کرد. خوشش آمد و گفت: به مسجدی که به تعبیر مرحوم آیت الله آیت اللهی زمینش از مباح ترین زمین هاست خوش آمدی!
از همان سال، با اینکه آن طلبه هنوز معمم نبود، سالی ده شب در منزلش برای منبر روضه خانگی دعوتش کرد و او را به حجت الاسلام آقاسید مهدی آیت اللهی(فیلسوف و شاگرد علامه طباطبایی و هم درس دکتر دینانی) معرفی اش کرد.
طلبه جوان میدید که هر شب، سید بزرگواری میآید و کنار جناب ابوطالبی مینشیند و سرش را پایین میاندازد و گاهی هم لبخندی میزند که بدن طلبه تازه به دوران رسیده را روی منبر میلرزاند.
بعدها به تشویق همین جناب ابوطالبی و آسید مهدی و از همه مهم تر، توصیه آیت الله دژکام، معمم شد و ....
✔️ دیشب جناب ابوطالبی مرحوم شدند و امروز به خانه اخرتشان رهسپار شدند.
«اللهم انا لانعلم منه الا خیرا»
یادش گرامی باد🌷
👈 قسمتی از کتاب #مممحمد
#حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
لطفا بفرمایید کِی و کجا بیام؟ لطفا اینقدر این توییت را منتشر کنید تا به دست کسی که باید برسه، برسه.
اصلا باور نمیکردم این همه مورد استقبال قرار بگیره. تا جایی که مردم اعلام کنند که آنها هم حاضرند خودشون و عزیزانشون قبل از حضرت آقا دریافت کنند.
الهی شکر
گاهی یک توییت در تنهایی و در دل شب، عده ای را به یاد چیزهایی گرانبهاتر از خودشان و عزیزانشان میاندازد.
به همتون افتخار میکنم
و دستبوسم🌺
#حدادپور_جهرمی
امشب اجازه بدید درباره دو تا خانم صحبت کنیم.
البته هر کدامش نیاز به مقدماتی داره که خلاصه عرض میکنم.
کتابی که حدوداً یک سال طول کشید تا نوشتنش تمام شد و در مسیر نوشتن همون کتاب بود که عشق و علاقه ام به مردم افغانستان مخصوصاً شیعیان هزاره چندین برابر شد کتاب #نه بود.
به همین اندازه که کتاب نه مطلب داره دچار سانسور و محدودیت شد و مجبور شدیم پاره ای از مسایل را نه در کانالم منتشر کنم و نه در کتاب.
ولی
بعدها اتفاقات دیگری افتاد که من متوجه شدم بعضیها روی موضوع #افغانستان و مخصوصاً ارتباطی که بین جنایات صهیونیستی علیه شیعیان هزاره داره اتفاق میفته، حساس هستند.
سلیمه مزاری
فرماندار #مزار_شریف
سال ۵۹ در تهران متولد شد
فارغ التحصیل جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی است
سلیمه این روزها در خط مقدم مبارزه با طالبان است و این جمله معروف دارد:
«تا زنده باشم میجنگم. اگر دیدید بدست طالبان افتادم تیربارانم کنید»
چهل و یک ساله
دارای سه فرزند
همسرشون هم از ایشان حمایت کرده و حتی در اغلب مناطق ناامن و بازدیدهای میدانی با او همراه است.