eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
655 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️رفقا توجه لطفا⛔️ کانال سخن مدیا به روز شد و شب‌هایی که سخنرانی دهه فاطمیه امسال ضبط شده، در آنجا بارگزاری کردیم. بحث امسال ما به نوعی هم جهان بینی بود و هم تربیتی. درباره این بحث کردیم که باید به هر کسی به طور کلی نگاه کنیم و از اول تا آخر عمرش را بررسی و سپس کارنامه صادر کنیم. اصلا باور نکنید که آدما یهویی بد یا خوب بشن. تماما ریشه داره و باید نگاهی کرد به خلوت و جلوت آدمها، خانه و جامعه ای که برای خودشون رقم زدند و... از نقاط حساس بحث، بررسی خلاصه زندگانی عمر و ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف و قنفذ بود و از نقاط طلایی آن، روایت مختصر حضرت زهرا سلام الله علیها بود از اینکه در خانه چقدر حواسشون جمع هست و در خانه خوبان چه خبر است؟ (شرح مختصر حدیث شریف کساء) خلاصه رفقایی که علاقمند هستند، بفرمایید در این کانال👇🌷 سخن مدیا آثار شفاهی و سخنرانی های حجت الاسلام محمد رضا حدادپور جهرمی https://eitaa.com/sokhanmedya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و ادب و روز بخیر☺️🌺 شما را به روایتی زیبا میهمان میکنم و بس👇😊🌷🌷 محمد بن سنان می‌گوید: عده‌ای از کوفیان به امام صادق علیه السلام نامه نوشتند که مفضل با لاتها و کفتربازها و شراب‌خوارها نشست و برخاست می‌کند، خوب است که نامه‌ای به او بنویسید و به او دستور دهید با آنها ننشیند. امام صادق علیه السلام نامه‌ای به مفضل نوشت و آن را مهر و موم کرد و به آنها داد، و دستور داد که نامه را به دست خود مفضل بدهند. آنها هم به همراه نامه آمدند پیش مفضل - در بین این جماعت اشخاصی مانند زراره و عبد الله بن بکیر و محمد بن مسلم و ابو بصیر و حجر بن زائده بودند - و نامه را دادند به مفضل، پس نامه را باز کرد و آن را خواند، در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، بخر این و آن را و بخر فلان چیز را ... حضرت به چیزی از آن مطالبی که آنها به حضرت درباره مفضل گفته بودند (که مفضل با لات و لوت‌ها و کفتر بازها نشست و برخواست می‌کند) اشاره نکرد. وقتی مفضل نامه را خواند آن را به زراره داد و زراره هم به محمد بن مسلم داد تا اینکه نامه نزد همه دست به دست شد. مفضل گفت: چه می‌گویید؟ گفتند: این مال زیادی است، باید فکر و بررسی کنیم و جمع کنیم هر چه داریم و برای تو بفرستیم، به چنین مالی دست نمی‌یابیم مگر اینکه بعدا تو را ببینیم و در این باره با هم فکر کنیم. همینکه خواستند بروند و شروع به شور و گفتگو کنند، مفضل به آنها گفت: حالا ناهار را پیش من باشید (بعد بروید بشینید فکر و بررسی کنید). مفضل آنها را برای ناهار نگه داشت و فرستاد دنبال همان رفقایی که اینها پیش امام صادق علیه السلام بدگویی و سعایت آنها را کرده بودند. آنها (کفتر بازها) هم آمدند و مفضل نامه امام صادق علیه السلام را برای آنها خواند. آنها از نزد مفضل رفتند (به دنبال تهیه پول برای خرید کالاهای مکتوب در نامه). در حالیکه مهمانان مفضل مشغول ناهار بودند، آن جوانان لات و کفترباز برگشتند در حالیکه هر کدامشان به اندازه توانشان –هزار یا دو هزار یا کمتر و بیشتر- پول آورده بودند، و قبل از اینکه آنها ناهارشان تمام شود، در مجموع دو هزار دینار و ده هزار درهم آوردند. سپس مفضل به آنها (زراره و ...) گفت: آیا می‌گوید من این جماعت را از نزد خودم برانم و دور کنم؟ فکر می‌کنید خدا به نماز و روزه شما نیاز دارد؟ رجال کشی، ص326-327
عرض تبریک فراوان به همه بانوان بزرگوار حاضر در گروه🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خدا یکی و محبت یکی و یار یکی🔹 لطفا شوخی نکنید! شاید شوخیش برای من و شما خوشمزگی محسوب شود اما برای زن یک تابوست. علی الظاهر به حرف من و تو لبخند میزند تا توی ذوقمان نخورد و گرنه اگر دلش را به شکافی و سرکی به احوال قلبش بکشی، خوشش نیامده و حتی یکی دو تار از تارهای دلش پاره شده. دل هم که دیگر خودت میدانی. بند دل آدم وقتی پاره شود، دست خودش نیست. بیقرار می‌شود. حساس می‌شود. می‌گیرد و در خلوتش بیشترتر می تپد. حالا اینها شوخی بود. امان از اینکه جدی بگویی. کسی زیر سر داشته باشی و بخواهی مزه دهان اولی را هم بدانی و مثلا زمینه چینی کنی برای نفر دوم. نمی‌گویم کار تمام است و فاتحه جسم و روح زن را بخوان. اما تو فکر کن کار تمام است و تو بخاطر لذت چند ساعته خودت و آن سوگلی خانه خراب کن و خانواده برانداز، تمام حس و حال و جوانی و حتی ایمان یک زن را دستخوش بلای عظیم کردی. شلوغش نمیکنم. شاید تو ده ها توجیه من درآوردی داشته باشی. وگرنه برای زن، بلای عظیم است. بلایی که اگر پدر خودت سرِ مادرت درآورده بود، مشخص نبود الان تو چه حالی داشتی و والده مکرمتان دق کرده بود یا نه! اخوی ما نیز خودمان درس دین خوانده ایم. بیشتر از تو نباشد، قطعا کمتر از تو نیست. روایات این باب را درس گرفته ایم. همان روایات و اصولی که تو شاید نهایتا ذیل پاورقی بعضی کانالها و سایت های زرد خوانده باشی، ما سر کلاس با اساتید مجرب، جرح و تعدیلش کرده ایم. پس لطفا اِفه‌ی «تجدید سنت» و «استحباب موکّد» و «حلال بیّن» و «حق مسلّم» برای ما نیا که حنایت حداقل پیش من یکی رنگ ندارد. مرد باش و پای دین و مرضی رضای خدا نگذار. مرضیِّ هیچ خدایی در هیچ دین و مسلکی نیست که دلی بشکند و ریش ریش شود تا تن و بدن دو نفر دیگه به هم بخورد و بگذارند پای قربتا الی الله! بگذارند پای لذت های مباح و مشروع! بگذارند پای اینکه لابد هنرش را نداشته که شوهرش را جذب کند. شما هنرمندترین هم که باشی، خدا نکند طرف مقابلت در خیال خام خودش، حجله اش را جای دیگر پهن کرده باشد. پیش یک زلیخا. شایدم لیلی. شاید هم شیرین. کاری به هنرمندی و ناهنرمندی زن ندارد. دل مردی که بیمار شود، نه هنر شریک زندگیش را میبیند و نه حاضر است به مشاور مراجعه کند و بگوید «ببخشید، من بیمارم و به تنوع طلبی دچار!» برادر! بفرمایید خودتان را درمان کنید. نیاز شما نه بیشتر از کسی است و نه کوه آتشفشان. این شمایی که دلت نمیخواهد چشم و روحت را پاک نگه داری و هر لحظه دلت، دنبال کسی در نوسان است! 👈 به قول حضرت آقا «اصلا همچین چیزی را قبول ندارم؛ آقایان حتی به شوخی هم نباید درباره تعدد زوجات حرف بزنند، که باعث دلسردی خانم‌ها می‌شود. خدا یکی و محبت یکی و یار یکی.» @Mohamadrezahadadpour
رفقا انشاءالله از امروز به مدت یک هفته، نمایشگاه مجازی کتاب در این👇سایت دایر هست و میتونید بعضی از کتابهای بنده را با ۲۰ درصد تخفیف + ارسال رایگان تهیه کنید: http://book.icfi.ir 👈 یاد روزایی که نمایشگاه حضوری برگزار میشد و دور هم جمع می‌شدیم و گپ می‌زدیم. انشاءالله کرونا تموم بشه و بازم دور هم جمع بشیم. ضمنا کتاب آخرین تابوت به نمایشگاه کتاب نمی‌رسه. اما انشاءالله قول میدم در همین بهمن ماه برسونم به دستتون. توکل بر خدا مخلصیم بازم عیدتون مبارک🌺☺️
سلام☺️ خوبین؟
آقا ببخشید کم هستم هستما زیر سایه تونم اما زدم تو نخِ سورپرایز و اینا کلا دوس دارم تند تند سورپرایزتون کنم اگه بدونین یکی دو ماهه دارم چیکار میکنم و برای سال آینده انشاءالله چه سمی دارم براتون، میگین همین الان هم پیام نده و برو بشین تمومش کن😂 جدی میگم حالا میگم براتون کم‌کم سر و صداش در میاد چه حال؟ چه خبر؟
رفقا کتاب شیعه و گناه شناسی و اردیبهشت که در نمایشگاه نبود، به تعداد محدود موجود شده. ضمنا امروز فردا ، آخرین روزهای نمایشگاه هست و اطلاع ندارم که آیا تمدید میشه یا نه؟ آدرس نمایشگاه مجازی کتاب: http://book.icfi.ir لینک صفحه انتشارات حداد: https://book.icfi.ir/book?page=1&size=12&publisher=%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF
سلام علیکم انا لله و انا الیه راجعون رحلت عالم و مرجع جلیل القدر، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی خدمت شما و بیت مکرم و شاگردانشان تسلیت عرض میکنم. روحشان شاد و یادشان گرامی باد. حدادپور جهرمی
خیره انشاءالله
هیچ وقت با کسی که از ابزار تهدید و فشار، اسباب بازی میسازه و میشینه توش و تاب میخوره، نه شوخی کنید و نه دربیفتید. قدرتمندترین آدما کسانی هستند که تفریحشون بلا بازیشون رقابت عشقشون دردسر مزه آدامسشون بی مهری سوت بلبلیشون رجز و وسط جنگ و درگیری میشینن چایی میخورن و خاطرات زد و خوردشون را با ایموجی خنده و خرخنده استوری میذارند. اصلا از وقتی این عکسو دیدم حالم باحالتره😌 پسرک کله شق و باحالِ یمنی 😍 از بمب و موشک و راکت دشمنانش اسباب بازی ساخته و دارن هُلش میدن این ور و اون ور. و اون و باباش دارن به ریش و ریشه همه دشمنانشون می‌خندند. دم باباش گرم که به جای اینکه مثل بعضی باباها با سیگار و قلیان و داد و بیداد با مشکلاتشون دست و پنجه نرم کنند، میره از خطرناکترین وسیله جنگی برای بچه اش اسباب بازی میسازه.
*محققان دریافته اند زنانی که میگویند فرزندانشان را بیشتر از شوهرشان دوست دارند دروغ میگویند* *زیرا زنها میتوانند فرزندانشان را یک روز تمام پیش زن همسایه بگذارند ولی شوهرشان را حتی یک دقیقه پیش زن همسایه نمیگذارند.* 🤣🤣🤣🤣😜 ‏ پیشاپیش روز مرد مبارک
بگو چشم
الفاتحه بر تمام مخالفین واکسن 😂😂
افرادی همچون حمزه ی سید الشهداء از جمله افرادی وقت شناس در اوضاع و احوال مبارزه با طاغوت بودند؛ وقتی به دفاع از پیامبر اسلام(ص) برخاستند که آن حضرت یکه و تنها و در غربت مظلومانه ای به سر می بردند، لذا ارزش کارش بسیار والا و تاثیر گذار قرار گرفت؛ تا افرادی که بعد از فتح مکه وارد صحنه مبارزه شدند. «لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ»
بسمه تعالی ارتحال استاد سعید تشکری، خادم الرضا و از نویسندگان بزرگ خراسان و بلکه انقلاب اسلامی، از ارادتمندان به امام و رهبر فرزانه انقلاب، تسلیت عرض کرده و از خداوند متعال برای آن عزیز، آرامش و رحمت واسعه آرزومندم. خدمت همه اهل ادب، اساتید و اعاظم، تسلیت عرض کرده و امیدوارم خداوند سایه بزرگان ادبیات انقلاب را بر سر ما مستدام بدارد. شادی روحشان ، الفاتحه مع الصلوات🌷 محمد رضا حدادپور جهرمی نشر حداد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🔻۰۰۰ما تا انقلاب خودمان را دقيق نشناسيم، تا تمام ابعاد اين انقلاب ( عدالتخواهی، آزادی، معنویت) را نشناسيم نمى ‏توانيم آن را در آينده حفظ و نگهدارى، رهبرى و هدايت كنيم.* *🔻مگر انقلاب صدر اسلام را بنى ‏اميه با يك تردستى تحريف نكردند؟* *يك انقلاب صد در صد اسلامى كه چيزى كه در آن وجود نداشت ريشه ‏هاى قومى و نژادى و خونى بود،* *🔻يك وقت ديديم آن را به يك انقلاب قومى و نژادى و خونى تبديل كردند و گفتند اين، انقلاب عرب بود عليه غير عرب، براى سيادت عرب بر غير عرب بود؛ يعنى يك تحريف.* *🔻روحانيين بايد در وضع خودشان تجديد نظر كنند؛* *چون آينده انقلاب هم- اگر بخواهد ان شاء اللَّه پيروزتر بماند و به نتايج نهايى برسد- باز بايد روى دوش روحانيت و روحانيين باشد.* *🔻 اگر اين پرچمدارى از روحانيت گرفته شود و به دست به اصطلاح طبقه روشنفكر بيفتد، به عقيده من يك نسل بگذرد اسلام بكلى مسخ مى ‏شود، چرا؟* *براى اين كه حامل فرهنگ اسلامى باز هم همين طبقه هستند.* *🔻همين روحانيت را بايد اصلاح كرد نه اين كه اين را محو كنيم يك چيز ديگر به جايش بنشانيم، و نه اين كه اين را به همين وضعى كه هست ثابت نگه داريم.* *اگر به اين وضعْ ثابت بماند منقرض شده است.* *🔻...من اين مطلب را مكرر گفته‏ ام: روحانيت ما مثل يك درخت زنده آفت‏ زده است، با آفتهايش بايد مبارزه كرد.* *🔻آن كسى كه مى‏ گويد دست به تركيبش نزنيد معنايش اين است كه با آفتهايش هم مبارزه نكنيد.* *🔻كسانى هم كه مى‏ گويند به دليل فلان عيب و فلان ضعف و اين كه فلان‏ اشخاص هم خودشان را وابسته به روحانيت كرده‏ اند اين درخت را بايد از ريشه كند، آنها هم اشتباه مى‏ كنند.* *🔻اين درختى است كه اگر كنده شود ديگر ما و شما قادر نيستيم به جاى آن نهال جديدى بنشانيم.* *با آفتها و عيبهايش بايد مبارزه كرد و آن معايب را اصلاح كرد، ولى اصلش را بايد حفظ كرد.* *🔻بنابراين آينده انقلاب اسلامى ایران - و حفظ آن در برابر آفات - پيوند زيادى دارد با آينده روحانيت.* 📚 مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج‏24 ؛ ص207 و ص272 👈 بچه ها لطفا امروز وقت بذارید و کتاب آینده انقلاب اسلامی استاد مطهری را مطالعه کنید. خیلی لازم و عالی و درجه یک هست.
این کتاب👆 اگر فیزیکیش ندارین، در طاقچه و فیدیبو هم هست. حتما امروز تورق بفرمایید اگر هم نکته خاصی به چشمتون اومد، با ذکر شماره صفحه، برای منم بفرستید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیداری؟
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود. برای كمك كردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای كنده شد. فریاد از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!.. مرد برای فرار به كوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد. صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مردِ گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچه‌ای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدربیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود. مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان كه بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!.. مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !.. مرد گریزان، به ستوه از این همه،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت: و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد، مدعیان را به داخل خواند. نخست از یهودی پرسید. یهودی گفت: این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب میكنم. قاضی گفت: دَیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.باید آن چشم دیگرت را نیزنابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف ازشكایت دید، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!.. جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام. قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!جوان صلاح دید که گذشت کند، امابه سی دینار جریمه، بخاطرشكایت بی‌مورد محكوم شد!.. چون نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حال می‌توان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. برای طلاق آماده باش!..مردك فریاد زد و با قاضی جدال می‌كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید. قاضی فریاد داد: هی! بایست كه اكنون نوبت توست!.. صاحب خر همچنان كه می‌دوید فریاد زد: من شكایتی ندارم. می روم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من، از کره‌گی دُم نداشت! 🕴 احمد شاملو، کتاب کوچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله ! سرکشی از جانبازان و مجروحان و خیمه شهدا خیلی طول کشید. هر کدام از رزمندگان را که میدیدی، از لباس و سر و وضع و سلاحش گرد و خاک و خون میچکید. پیروز که چه عرض کنم، شکست نخوردیم. عرصه سختی بود. جوری تن به تن شدیم که گاهی فضا برای چرخاندن سلاح نداشتیم و هر کس هر جور بلد بود به جان طرف مقابلش افتاده بود. کم کم اعلام کردند که رسول خدا فرموده همه جمع شوند. رسم حضرا بر این بود که بعد از هر نبرد، همه را جمع میکردند و ابتدا حاضر غیاب میکردند و سپس خطبه کوتاهی میخواندند. شروع به خواندن اسم ها کردند. پیامبر روی جهاز مختصری نشسته بود و همه رزمندگان گرد ایشان بودند. فلانی ، حاضر فلانی ، حاضر فلانی ، شهید شد فلانی ، زنده است اما مجروح شده فلانی ، شهید شد و ... تا اینکه پیامبر نگاهیبه جمعیت کردند و فرموند: علی کجاست؟ سکوت، جمعیت را فرا گرفت. هیچ کس حرفی نزد. پیامبر دو مرتبه فرمودند علی کجاست؟ باز هم همه ساکت و هاج و واج به اطرافشان نگاه میکردند! پیامبر از سر جا برخواستند تا همه جمعیت را دقیق تر ببینند. شرق و غرب یاران و لشکر را دیدند. نگاهی به زمین و نگاهی به زمان کردند. با همان حالت خاص خودشان فرمودند: بروید ... همه بروند دنبال علی ... هر کس خبر سلامتیش را بیاورد، هر چه بخواهد به او میدهم! هر چه بخواهد! تاکید پیامبر بر «هر چه بخواهد به او میدهم» خیلی وسوسه انگیز بود. چه برای طالبان معرفت و آخرت و چه برای طالبان دنیا و زر و سیم روزگار و چه برای پیاده هایی مثل من که عقلم نمیرسید پیامبر چه وعده نابی داده. فقط سه چهار نفر از اقوام و آشناها را صدا کردم و همین طور که همه جمعیت پراکنده شدند تا علی را بیابند، ما هم دنبالش رفتیم. سه چهار نفری که دور هم جمع شدیم، هر کدام برای خودشان اعجوبه ای بودند. یک نفرشان از بوی هوا میتوانست مسیر پرواز پرنده را پیدا کند! یک نفر دیگر چشمش را اگر میبستیم، از شتر و جَک و جانورها دقیق تر مسیرش را پیدا میکرد. یک نفر دیگر اصلا در همین صحرا به دنیا آمده بود و از وقتی یادش بود با دانه های شن و سوز بیابان روزگار گذرانده بود. من هم که ... نه به اندازه آنها ... اما داشتم یک چیزهایی در خودم. مثل بقیه شروع به دویدن به این ور و آن ور نکردیم. دقایقی دور هم ایستادیم و فکر کردیم. دیدیم علی مرد فرار و رو به عقب که نیست. مرد رفتن به طرف کوه و دامنه و پناه گرفتن و از بالا بلندی به دشمن زخم زدن هم نیست. یک طرف دیگر هم که لشکر خودمان بود و در این جمعیت انبوه و خیمه های شهدا و مجروحان هم نیست. پس از سه جهت فقط یک جهت میماند و آن هم جهتی است که دشمن قرار داشت! برای لحظاتی هر چهار نفرمان به همان جهت چشم دوختیم. دروغ چرا؟ هیچ کداممان دلمان نمیخواست پیشنهاد بدهیم که به مسیر فرار و عقب نشینی دشمن برویم. چون هنوز آن مسیر امن نبود و گوشه به گوشه اش امکان تله و تیرانداز و هزار چیز خطرناک وجود داشت. هر چهار نفرمان برگشتیم و به هم نگاه کردیم. گفتیم نزدیک ترین رزمنده به صف اول دشمن علی بوده. خودمان را گول نزنیم. باید به همان مسیری میرفتیم که از آن میترسیدیم. راهی نبودا. شاید همه اش دو سه کیلومتر نبود. ولی فقط جبهه رفته ها میدانند دو سه کیلومتر در عمق دشمن رفتن بعنی چه؟ بسم الله گفتیم و رفتیم. از اینکه قدم به قدم که از وسط کشته های دوست و دشمن رد میشدیم و چه حالی داشتیم بگذریم. تا اینکه از جایی به بعد، دیگر جنازه خودی نمیدیدم. تکه پاره های دشمن بود که مشخص نبود به آنها صاعقه خورده یا تیر غیب به سر و گردن آنها فرود آمده که نَبُریده ... کاش بریده بود ... ریز ریزشان کرده! وقتی جلوتر رفتیم، یک نفرمان گفت «ابوالحسن اینجا بوده! شک نکنید.» من گفتم «از اینکه ابوالحسن فقط میتواند اینجاها باشد شکی نیست اما تو چطور فهمیدی؟» گفت «به جنازه ها نگاه کنید. همه از سینه به بالا لته پار شده اند و ندارند. معمولا ذوالفقار علی پایین نمی آید. از همان بالا که مثل صاعقه فرود می آید و مسیر را کوتاه کرده و همان سر و کول و گردن و سینه و اعضای رئیسه را میزند و از هم میپاشد و پیش میرود.» یک نفرمان گفت «شیر مادر حلالش! نگاه کن ... اصلا جنازه خودی اینجا نیست. همه جا ... اِ ... آنجا ... نگا ...»