eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
660 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه چیزی بگم خستگیتون در بره👇☺️ وقتی خدا به خلقت هستی اراده کرد توحید را به صورت یک مرد ساده کرد از اسم مستعار خودش استفاده کرد کل صفات را روی اسمش پیاده کرد انقدر شد شبیه خودش که صداش کرد آیینه دار ذات خدا 👈 مرتضی علی 🌹 ✅ @mohamadrezahadadpour
شده یه وقتا موقع شام خانوادگی تصمیم بگیرین تلویزیونو خاموش کنین و بعدش بگین به‌به چه سکوتی، کاش زودتر خاموشش می‌کردم! حضور یه‌سری آدما توی زندگیمونم همینه... بهشون عادت داریم به اون صدا، به اون فضا باهاشون سازگار شدیم فقط با حذف کردنشونه که متوجه آرامش بعدش میشیم! خوشبختی همیشه به دست آوردن نیست، گاهی وقتا باید از دست بدی! ارسالی مخاطبین
🔺 عزیزان ما چند روز در سال بیشتر تبلیغ نداریم و بنظرم لازم باشه. لذا لطفا خسته نشید و حتی ممنونم از عزیزانی که پیام دادند و اعلام موافقت کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️⛔️کارتابل نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت یازدهم» از صبح چند تا جلسه داشتم و کلی چیز میز نوشتم و کارتابلامو چک کردم و ... اما برخلاف همیشه، دلم میخواست فورا شب بشه و الف پاشه بره مطب اون خانم دکتر و همه چیز مرتب پیش بره و ... اما اون روز برخلاف هر روز که فورا شب میشد، اصلا شب نمیشد و عقربه های ساعت، با ناز و کرشمه، قدم به قدم پیش میرفتند. شب قبلش نخوابیده بودم و چشمام سوز داشت. عصر که یه کم کارها خلوت تر شده بود، گفتم یه چرت بزنم. از وقتی دفترمو عوض کردم و به این بخش منتقل شدم، صندلی راحتی خودم نیاوردم و به خاطر همین مجبور شدم برم تو نمازخونه دراز بکشم. وقتی میخواستم بخوابم، گوشیمو آوردم بیرون و یه تماس واسه خانمم گرفتم: [اون: الو من: سلام اون: سلام آقا ... احوال مبارک؟ من: قربانت! اون: خانواده چطورن؟ من: کنیز شمان! اون: کلا وقتی یه نفر ازت حال منو میپرسه، خدا وکیلی میگی کنیز شمان؟ من: نه! دیوونه شدم مگه؟ اون: پس چی میگی؟ من: میگم خودم کنیزتونم! اون: خیلی خب حالا ... چه خبر؟ چرا صدات اینجوریه؟ من: خرابم. خستم. خوابم میاد. اون: راستی دیشب کجا بودی؟ من: جسارتا حالا یادتون اومده که دیشب نیومدم خونه؟ اون: گفتم یکی نیستا ... اما هر چی فکرش کردم اصلا یادم به تو نبود! من: دست شما درد نکنه! وقتی یه گربه دو شب اومد تو حیاط خونه یه نفر و میو میو کرد، شبای بعدش اگه نیومد دلتنگش میشن! ینی من از گربه هم کمترم؟ اون: آهان ... گفتی گربه ... خب تو هم میو میو بکن تا یادت کنم! من: ینی الان لنگ میو میو کردن منی؟ اون: خب حالا ... گفتم چرا نیومدی؟ کجا بودی؟ من: دنبال یه لقمه نون حلال! اون: خدا ازتون قبول کنه! من: ایشالله ... میگما ... اون: جانم من: بچه ها چطورن؟ اون: خوبن ... عالی ... مشکلی نیست ... محمد صدات یه جوری نیست؟ من: نه عزیزدلم ... خوبم ... اون: یا فاطمه زهرا ... چی شده که میگی خوبم؟ من: بابا هیچی ... دراز کشیدم ... اون: کجا؟ خداوکیلی بیمارستان نیستی؟ من: نه عزیزدلم ... به خدا توی نمازخونه هستم ... چرا استرسی هستی تو؟ اون: تو استرسیم کردی ... داشت قلبم از جا کنده میشد. من: خدا نکنه . آره بابا . چون خستم یه کم دراز کشیدم. گفتم یه سلامی عرض کنم. اون: لطفا مرتب خسته باش و یاد من بیفت و یه زنگی ... اس ام اسی ... حالی ... احوالی ... والا ما هم آدمیم ... من: تو فرشته ای! اون: فرشته کیه؟! من: یه چیزی از دهنم درمیاد و بهت میگما! اون: اگه فرشتم، به خاطر خدا امشب زودتر بیا ... باشه؟ من: اتفاقا امشب یه کار مهم دارم. اگه دیدم حله و نیاز به حضورم نیست چشم! اون: آخه چه کار مهمی هست که مهم تر از منه؟ (حالا مثلا باید از پرونده الف و اون خانم دکتره و پلوتیکی که زدیم چی میگفتم که بگم مثلا مهم هست و باید بمونم؟! فقط گفتم:) هیچی! همش فدای یه تار موهات! اون: (به سبک خانم شیرزاد) واقعا؟! حتی امنیت ملی؟ من: دیگه سوالات سخت نپرس! اون: برو ... برو که دیگه داره خوابت میبره ... میخوای صدات کنم؟ من: اگه این کارو بکنی که آقایی کردی! اون: یه ساعت دیگه خوبه؟ من: نه عزیزم. یه ربع دیگه صدام بزن. اون: حداقل نیم ساعت بخواب که چشمات قرمز نکنه! من: حالا نیم ساعت ... صدام کنیا ... اون: چشم آقایی ... چشم ... اگه دین و ایمان همکارات که ممکنه صدامونو شنود بکنن بهم نمیخوره، میخوای یه دهن برات لالایی بخونم؟ من: برو ... برو که دیگه داری چرت و پرت میگی! کاری نداری؟ اون: فقط لطفا زود بیا ... به خدا سپردمت! من: زنگ بزنیا ... مخلصم ... یا علی! ] آدم هر روز کلی کلمه میشنوه. بعضی کلمات آبادت میکنه و با بعضی کلمات، خرابتر میشی! کلمه ای که از سر لطف و تعلق خاطر و از میان لبهای محرم اسرار و زندگی ما مردها بیرون می آید، لذیذترین پیام و خسته نباشی دنیاست ... حتی اگه پر باشد از لیچار و طعنه و خنده ... وقتی میدونی که تهش یه دلتنگی ساده و یه دل پرتوقع و تشنه بودنت هست، فقط دلت میخواد ساکت بشی تا اون حرف بزنه ... فقط و فقط اون حرف بزنه ... حالا هر حرفی ...
هر شاخه ی باغت زده انگور-هلو-سیب مانند بهشتی که پر است از همه سو سیب هر چند درختان خدا میوه ندارند در باغ تو فریاد زنند:آی-بدو-سیب ’لبخند تو را چند صباحیست ندیدم یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب’’ هر وقت دلم گریه کنان یاد تو افتاد از دامن پر مهر تو دادم به او سیب ای قرمز و زردی که خدا با تو رفیقست در باغ بهشتش همه جا هست ولو سیب فرزند زمین آمده تا میوه بگیرد از بین همه گفت:ببخشید عمو.سیب ... @mohamadrezahadadpour
⛔️ قابل توجه ادمین ها و صاحبان مشاغل دور دوم تبلیغات در این کانال و سایر کانال های ما در سایر پیام رسان ها همراه با تخفیف برای ادمین هایی که قصد تبلیغ در چندین پیام رسان دارند. تبلیغات در بازه زمانی 👈 از شنبه تا جمعه هفته آینده (هفته اول ماه رمضان) جهت رزرو، به صفحه شخصی مراجعه کنید
11.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نهادهای منصوب به رهبری، تازه ترين سوژه رسانه های بيگانه و جریان غربزده داخلی برای شایعه پراکنی ⛔️لطفا هوشیار باشید⛔️
راستی اسم این گل چیه؟☺️ خیلی دیدمش اما اسمش نمیدونم ولی چقدر رنگ جذابی داره من از اینم الهام گرفتم🙈
حالا باز خوبه ماسک زده🙄 کرونا را فکر نکنم شکست بدهیم😐