eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
649 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فکر توام و صحن و سرایی که نداری داغ حرم و درد بنایی که نداری له له زده‌ ام تا بنشینم لب حوض و فواره‌ ای و آب نمایی که نداری زوار تو حیران که چگونه بنشینند در گوشه ی تنهایی جایی که نداری کو کهنه رواقی که به قلبم بفشارد هفتاد و دو تا کرببلایی که نداری آنقدر غریبی که نیفتاده کنارت مشک و علم و دست جدایی که نداری بگذار که بر سنگ بکوبم سر خود را با محتشم نوحه سرایی که نداری پس می‌ شکنم تکه به تکه دل خود را در تکیه ی لبریز عزایی که نداری سخت است که معصوم زمین باشی و اما عمری بخوری چوب خطایی که نداری حالا به چه حالی بگذارم دل خود را در گوشه ی ایوان طلایی که نداری ایوب پرندآور @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹اولین مواجهه من با امام حسن علیه السلام ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی اولین مواجهه من با ایشان بسیار دردناک بود. اولین بار با مقوله زندگانی و دوران سیاسی امام حسن، که یادمه دو سه روز حالم بد بود، به مطالعه این جمله برمیگرده که یاران و خواص حضرت به معاویه(قطب استکبار جهانی در طول سی سال) نوشتند: «بگو مجتبی را زنده میخواهی یا مرده؟!» منو میگین؟ خدا شاهده یادم نمیره تا چند روز حالم بد بود از این جمله. فکر کنم پایه دو یا سه حوزه بودم. سالها ماه صفر با همین یک خط، روضه می‌گرفتم برای خودم و حتی وقتی نیمه ماه رمضان میشد و مجلس جشن بود و کلی باید خوش میگذشت، یهو وسط جلسه یاد این جمله میفتادم و حالم پیش خودم دگرگون میشد. این دگرگونی که میگم، یه چیز صرفا احساسی نبودا. یه چیزی مثل خرد شدن از درون، و یا وحشت از تکرار تاریخ و یا یه چیزی تو این مایه ها که خیلی نمیشه درباره اش پیش کسی حرف زد. خلاصه سالها گذشت. تا اینکه کم‌کم پایه ده تموم شد و رفتم درس خارج و ارشد حوزه هم دفاع کردم و فضای زندگیم به سمت تدریس و تبلیغ رفت و دیدم باید درباره بعضی مقولات بنویسم و ... تا سال ۹۸ سال ۹۸ دیدم نمیتونم دیگه تحلیلی که از زندگانی و شرایط اجتماعی زندگی امام حسن دارم تحمل کنم. بارها با اساتید و علما مطرح کرده بودم. منابع را شخم زده بودم. بالغ از نود درصد حرفایی که درباره امام حسن داشتم، جاش روی منبرها نبود. اگرم میگفتی، متهم می‌شدی و خیلی ها منظور بد برمی‌داشتند و دردسر میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم دقیقا همان چیزی که در ذهنم بالغ بر ۱۵ سال کار سالانه شکل گرفته، در لباس یک سناریو و داستان بنویسم. شاید تنها مستند داستانی که سه بار طرحش بزرگ و بزرگتر نوشتم همین موضوع امام حسن بود که الان به اسم کتاب چاپ شده. این کتاب، پازل اول از پازل سه تکه ای هست که تو ذهنمه و از امام حسن خواستم زنده بمونم و توفیق پیدا کنم دو جلد بعدش را هم بنویسم. اما همین کتاب خب اگر یادتون باشه، متنی که در کانالم منتشر کردم، برای عده ای جای نگرانی داشت. منم به نگرانی مخاطبم مخصوصا اگر بدونم آدمای فرهیخته و اساتید هستند خداییش احترام میگذارم و گارد بسته ندارم. بالاخره قراره برای اسلام و انقلاب بنویسیم. برای هوای نفس و دنیا که نیست. تصمیم گرفتم نگرانی ها را برطرف کنم و بعد از اینکه با سه چهار نفر از اساتید بسیار کاربلد و مهربان صحبت کردم، شد همین متنی که الان چاپ شده و بحمدلله الان هم رفته برای چاپ ششم یا هفتم. دقیق یادم نیست. برگردیم به اصل حرفم. به محض نوشتن این کتاب، و حتی یه مدت هم گذشت و باهاش زندگی کردم و توقع داشتم بهم آرامش بده و بار سنگین اون جمله ای که پدرمو در آورده بود از قلبم برداره، که دیدم زهی خیال باطل! اون جمله باعث شد پانزده سال بعدش کتاب چرا تو بنویسم اما از بعد از نوشتن اون کتاب، دیگه با یه جمله مواجه نبودم. بلکه یه کتاب نسبتا قطور از مفصل شده اون روضه افتاده تو زندگیم که داره صفحه به صفحه اش اعصابمو خرد می‌کنه و آه میکشم. نمیدونم چرا اینو براتون گفتم ولی دوست داشتم بدونین گاهی یه جمله میشه یه کتاب و همون کتاب میشه بهانه روضه کل عمر آدم برای یکی از جذاب ترین و مظلوم ترین و بسیار کریم و مهربان ترین امامی که ... آه یا حسن 😭😭 @Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
فکر توام و صحن و سرایی که نداری داغ حرم و درد بنایی که نداری له له زده‌ ام تا بنشینم لب حوض و فواره
این شعر را آقای حسین حقیقی چقدر زیبا خواندند👇 ممنون از بزرگواری که این فایل را ارسال کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨دستگیری ادمین یک کانال معاند در تبریز 🔹آنچه امروز در مراسم سالگرد فوت آیلار حقی به وقوع پیوست رفتار مشکوک یک زن بود که از فاصله دورتر از مزار وی اقدام به عکاسی و فیلم گرفتن از مراسم می‌کرد رفتاری که توجه ماموران اطلاعات یگان ویژه را به خود جلب کرد. 🔹در ادامه ماموران یگان ویژه با مشکوک شدن به این خانم، اقدام به بازرسی از وسایل وی کرده و از صندوق عقب خودرویش تعداد زیادی اعلامیه دست نویس کشف می‌کنند؛ در ادامه هم با چک کردن گوشی تلفن همراه این خانم مشخص می‌شود که وی ادمین یکی از کانال‌های سلطنت طلب با تعداد زیادی فالوور است که برای اغتشاش و دعوت به ناامنی برنامه ریزی داشته است. 👈 دم بچه های باحال و پرتلاش گرم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نتیجه نظرسنجی شبکه فارسی صدای آمریکا را ملاحظه میفرمایید 👆☺️ یاس و ناامیدی در ضدانقلاب و حامیان شورش ننگین ز.ز.آ موج میزنه. البته لازم به یادآوری است که وقتی دشمن از حضور همان عده قلیل ناامید بشه، اقدام به ترورهای مکرر و حساس میکنه. (که اینم رئیس موساد گفته بود) خداوند، مکر قوم یهود را به خودش برگرداند. @Mohamadrezahadadpour
39.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدل استفاده از اراذل و اوباش در آشوب‌ها را در کتاب با ذکر مصادیق کاملا واقعی توضیح دادم. حتما مراجعه بفرمایید. جالبه که بدونید: ظرف ۴۸ ساعت گذشته، ۲۵ گروهک سازمان یافته اراذل و اوباش شناسایی و منهدم شدند. متوجهید ۲۵ گروهک با چندین تُن لوازم آشوب کشف کردن، ینی چی؟ ینی منهدم کردن دو سه تا گردان کاملا مجهز علیه کشورمون! بعلاوه دستگیری چندین ادمین پرمخاطب سلطنت طلب و برگرداندن به کشور جهت محاکمه و... دم دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی گرم خدا قوت پهلوان ها @Mohamadrezahadadpour
این جمله ینی: 🔺 دیگه برات هزینه نمیکنم 🔺ینی هزینه کردن واسه تو ، پول تو جوب ریختنه 🔺ینی یهو دیدی یه روز لازم شد که تورو هم تحویل ایران بدم تا هژمونی خودم حفظ بشه 🔺 ینی یا آب شو برو تو زمین یا دود شو برو هوا ولی اینجا نمون که دیگه حوصله‌ات ندارم ینی دیگه اولویتم نیستی 🔺 ینی دیگه حرفات و ژانگولر بازیات جواب نمیده و... 🙈 شایدم به قول یه زیدی (😉) : یکی پیدا شده از تو قشنگتر یکی پیدا شده صد درجه از تو یه رنگ‌تر ✔️ خلاصه بگم ینی : تموم شد؟! خیلی اثرگذار بود. حالا وقتشه که با یه خدافظی خوشحالمون کنی😂 ✍ @Mohamadrezahadadpour
اول بذار به فرمان قبلیت که گفتی به مسافرت نروند و روی سالمرگ مهسا متمرکز بشن، عمل کنند، بعد فرمان بعدیتو صادر کن! ینی ملت نه پیش گذاشت و نه پس! چون این سه روز، بنا به اعلام رسمی، شلوغ‌ترین و بی‌سابقه‌ترین مسافرت‌ها مخصوصا به جاده شمال را شاهدیم😂 یعنی اگه برعکس گفته بودی، بیشتر آبروت حفظ میشد.🤣 راستی از دو واسطه تا خودت(تاکید می‌کنم دو واسطه) شنیدم که جدیدا یه پرونده افسردگی برات در یکی از مراکز درمانی باز کردند و هفته‌ای دو بار به اسم مدیتیشن میری مشاوره و درمان😎 بله آق‌رضا کسی که از اتاق خواب دخترت و نقش عامل موساد در تربیت دخترت نوشت، نمیتونه آمار افسردگیت دربیاره؟ @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹حبیب و مدّعی🔹 ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی امشب شب شهادت امام رضاست و ذهنم علاوه بر کرامات و فضایل حضرتش در حد وُسع و معرفت اندکم، متوجه و مشغول دو تیپ شخصیتی است که در کنار حضرتش بودند. از مدینه رنج سفر را به خود خریدند و همه چیز را رها کردند و با ایشان به ایران آمدند. هر کدام قصه و انگیزه خاص خود داشتند. اما مسلّم است که حضور دراز مدت این دو تیپ شخصیت در کنار ولی خدا، سبب درس ها و خاطره هاست. در ادامه به طور خلاصه از این دو تیپ سخن میگیم: 🔺 ۱. علی بن عثمان فردی دارای سن و سال قابل توجه، سخنران، دارای موقعیت مناسب در بین مردم، دارای مریدان خاص خود، که از مدینه و دوران امام کاظم علیه السلام به خاندان اهل بیت نزدیک شده بود و به قول معروف، از صف اولی های نماز جماعت های امام رضا بود. اما خانواده و مریدانش از عصبانیت های بی مورد و گاهی دور از منطق او در عذاب بودند. تا جایی که وقتی بحث از مسافرت و رفتن چند روزه او از خانه مطرح میشد، خانواده اش در غیاب او خوشحال بودند و نفس راحت می‌کشیدند. تا اینکه بحث از ولایتعهدی امام رضا پیش آمد. ابتدا علی بن عثمان چیزی نمی‌گفت و منتظر بود امام به هر قیمتی هست جواب منفی بدهد. اینقدر خیالش راحت بود که بارها در مسجد و جمع مریدانش از دلایل رد ولایتعهدی امام رضا سخن گفت و مردم را به خیال خود متقاعد میکرد که حضرت صد در صد نخواهد پذیرفت. تا اینکه حضرت، بر اثر فشارهای زیاد و بنا به مصالح مسلمین، ولایتعهدی را پذیرفت. در آن لحظه بود که تمام رشته های افکار و روحیات علی بن عثمان فرو ریخت و امام رضایی را که در ذهن خودش و مریدانش ساخته بودند، متهم کرد که دیگر انقلابی نیست و به درد زعامت و ولایت نمی‌خورد و از دایره اسلام خارج شده و به طرف کفر و طاغوتِ مأمون غش کرده و... تا اینکه نشست و فکر کرد که اگر امام رضا پایش به ایران برسد آبروی شیعه میرود و دیگر کار از کار میگذرد و دست او به حضرت نخواهد رسید. شاید بزرگترین اشتباهش این بود که حتی یکبار هم در مدینه با حضرت روبرو نشد و دلیل این تصمیم امام رضا را از خودشان نپرسید و فقط در خیال خودش بغض و دشمنی ایشان را در دل تقویت کرد. یارانش در مسیر مدینه تا ایران دو بار و در ایران هم یک بار(موقع خواندن نماز باران) اقدام به ترور حضرت کردند. اما موفق نشدند و دانه دانه مریدانش کشته شدند و علی بن عثمان تنها شد. حالا اینجا کات میکنیم اجازه بدید از دومین شخصیت هم حرف بزنم و بعدش برمیگردیم سراغ این بابا. @Mohamadrezahadadpour 🔺 ۲. علی بن عقیل فردی کم حرف و بی ادعا، معمولا به خاطر اعتمادی که امام رضا به او داشت، خیلی کم در شهر دیده میشد و بیشتر در مأموریت ها و نقل و انتقال نامه های محرمانه حضرت به شیعیان دیگر بلاد به سر میبرد. چندان کاری به خیر و شر کسی نداشت. حتی گاهی دور و بری های حضرت، او را دیر به دیر به ملاقات حضرت راه میدادند. بنده خدا چاره ای جز صبوری نداشت و بخاطر اینکه چندان جلب توجه نکند، اصرار نمی‌کرد. اما به خاطر همین بی ادعایی و اخلاص و دهان قُرصی، به دور از چشم بقیه، مورد توجه خاص حضرت بود. نقل است که روزی دید ماموران عباسی، زن جوانی را که متهم به دزدی و شرارت بود اما اتهامش اثبات نشده بود، قصد اذیت و آزار و اعدامش دارند. با هنرمندی و با استفاده از فرصت مناسب، طاهره را نجات داد و در پوشش یک دختر بیابان گرد، به مدینه برد. با حضرت رضا جریان را مطرح کرد. حضرت لبخندی زدند و فرموده باشند که این زن، همسر مقدر شماست و به خاطر صفات و روحیات شبهِ مردانه اش در اموری که به تو محوّل می‌شود یار خوبی میتواند باشد و اینگونه میتوانی جان او را از شر عباسیان حفظ کنی. طاهره که بسیار خوشحال بود و گریه میکرد، به محضر امام رضا رسید و حضرت، عقد طاهره را با علی خواند و آن دو هم قسم شدند تا آخرین قطره جان، در خدمت حضرت رضا فداکاری کنند. وقتی بحث هجرت حضرت رضا به ایران مطرح شد، علی و طاهره از نفرات نخستی بودند که شرط شد آنها نیز باید در طول این سفر با حضرت باشند و دستگاه عباسی هم چاره ای جز پذیرش نداشت و بدین گونه آنها در رکاب حضرت، به طرف ایران حرکت کردند و وظیفه تامین و امنیت جان شریف حضرت را به عهده داشتند. ادامه ...👇
🔺 ملاقات تاریخی علی بن عثمان علی بن عثمان که یارانش را از دست داده بود تمام تحرکات و جلسات و نشست و برخاست حضرت رضا و یارانش را دقیق مدنظر گرفت و منتظر فرصت مناسب بود. او که بسیار مخفیانه و مانند شَبَحی در تاریکی زندگی میکرد، شبی، نیمه های شب از خواب پرید و متوجه یک کیسه زر به همراه نامه ای کوتاه در کنارش شد. متعجبانه و ترسان، نامه را خواند که از او دعوت شده بود برای گرفتن مابقی حقوقش از بیت المال و همچنین تکمیل کار ناتمامش، فرداشب به یکی از محله های دور افتاده آن شهر و به فلان خانه مراجعه کند. علی بن عثمان همین کار را کرد. اما بسیار محتاط و حواس جمع. وقتی وارد خانه ای بسیار داغون و ترسناک شد، نزدیک بود از تعجب جانش بالا بیاید. چون دید کسی که نامه و طلا داده و دعوتش کرده و از نیتش آگاه است، کسی نیست به جز مأمون عباسی !! 🔺 ماموریت های مخفی علی بن عقیل امام رضا به دور از چشمان عباسیان، با ایرانیان ارتباطات بسیار حسنه ای برقرار کرده بودند. به گونه ای که عده زیادی از علویان توسط همین علی بن عقیل ، علیه مأمون و با روحیه ضد عباسی تربیت و سازمان دهی شدند. اما جذابیت حکایت طاهره کمتر از کارهای مخفیانه علی نیست. طاهره با نزدیک شدن به بیت مغز متفکر و دست راست و وزیر اعظم مأمون عباسی، یعنی فضل بن سهل، ماموریت نزدیک شدن به همسر و دختر فضل را عهده دار بود. چرا که آن مادر و دختر، با اینکه در خانه بد کسی بودند، اما زمینه پذیرش ولایت و امامت حضرت رضا را داشتند و بدین گونه طاهره آن دو را به دستگاه ولایت حضرت رضا آشنا و نزدیک کرد. تا اینکه شبی علی بن عقیل از ماموریت مهم برگشت و مطابق همیشه باید ابتدا خدمت حضرت رضا می‌رسید تا گزارش بدهد سپس به خانه اش مراجعت نماید. متوجه شد که حضرت برای خواندن نماز شب به مسجد رفته و خلوت کرده اند. علی هم به مسجد رفت و با کمال تعجب دید که هیچ خبری از محافظان در کوچه کنار مسجد و در اصلی و فرعی مسجد نیست. دلش مانند تشتی که از آسمان بیفتد، ریخت و شمشیرش را کشید و با احتیاط وارد صحن اصلی مسجد شد. با صحنه ای روبرو شد که فهمید جان حضرت به طور قطعی در خطر است. دید دو نفر از بهترین دوستانش به ضرب خنجر از پشت سر از پا درآمده و جنازه های آنان پشت یکی از ستون ها افتاده است. در همان تاریکی مسجد، نور جذاب و علوی پسر فاطمه را دید که عارفانه و عاشقانه رکوع و سجود میرود و با معبودش خلوت کرده. همان نور را مقصد نگاهش قرار داد و در حالی که شمشیرش را می‌فشرد و با احتیاط اما با سرعت و بی صدا قدم برمیداشت، دانه دانه ستون های منتهی به ولی خدا را چک کرد و پیش رفت. تا اینکه سه چهار ستون مانده به حضرت رضا دید علی بن عثمان از پشت سر قصد نزدیک شدن به حضرت دارد و میخواهد کار را یکسره کند. با سرعت زیاد از پشت سر، خود را به علی بن عثمان رساند و او را به زمین انداخت و دو علی با یکدیگر گلاویز شدند. یک علی بریده از ولایت و با قصد سوء نسبت به جان مبارک ولی خدا. یک علی هم سینه سوخته و خسته راه و ماموریت های طولانی و ذوب در محبت و عشق به ولی خدا. علی بن عقیل دو دستش را به گلوی علی بن عثمان خبیث چسبانده و تا آن لکه ننگ جهان اسلام را نکشد دست بردار نیست. علی بن عثمان هم چاره ای جز رد شدن از علی بن عقیل ندارد و الا طلایی ترین فرصت ترور علی بن موسی الرضا را از دست خواهد داد. @Mohamadrezahadadpour به خاطر همین، در لحظات آخر حیات نکبت بارش، خنجر زهر آلودی که قصد داشت به جان شریف امام رضا وارد کند، به پهلو و سینه و بدن علی بن عقیل وارد کرد. اما علی بن عقیل ... دیگر جان‌ و تن و بدنش را فراموش کرده بود. می‌دانست که آخرین نفری است که اگر از ولی خدا دفاع نکند، جان ولی الله به خاطر قطعی افتاده و ... علی بن عقیل به تعداد تمام سنگرهایی که دیگران یا خالی کرده و یا جانشان را فدا کرده بودند ضربات خنجرِ زهر آلودِ یک خودیِ بریده و کم آورده و دست به دست طاغوت داده را تحمل کرد و دم نزد ... تا لحظه ای که علی بن عثمان به درک رسید اما خنجرش تمام پهلوهای علی بن عقیل را پاره پاره کرده بود. بی جان به زمین افتاد. دقیقا کنار جنازه نحس علی بن عثمان. تا اینکه لحظات آخرش به زور چشم باز کرد و دید سر بر زانوی پر مهر علی بن موسی الرضا علیه السلام دارد. وقتی گریه های امام رضا بر بالین خودش دید او هم بی اختیار گریه کرد. اشک او با اشک امامش بند نمی آمد. امامش صدایش میزد و با نوحه می‌فرمود: علی! و او هم جواب میداد: یا امام رضا😭 تک به تک اهل بیت را شهادت داد و هر جا خون و لکنت و نفس های بریده اجازه نمیداد، امام رضا کمکش میکرد و به او میگفت😭 تا اینکه در آغوش محبوبش و کنار دشمنش در خانه خدا و در آن وقت عزیز به شهادت رسید. ادامه ... 👇
✔️ نتایج مهم این بحث: ۱. وقتی تصمیمات ولی خدا را برخلاف سلیقه خودمان دریافتیم، باید اینقدر آماده تسلیم شدن در برابر اوامرش باشیم که لحظه ای شک نکنیم. شک کردن به تصمیمات ولی خدا و برطرف نکردن آن شک، سبب دور شدن از عاقبت به خیری است چه برسد که مروج تردید و دو دلی در بین دیگران باشیم و فضا را مسموم کنیم. ۲. اگر شبهه و سخنی مخالف با تصمیمات ولی خدا داریم، باید فورا به داد عقل و قلبمان برسیم و برطرف کنیم. نه اینکه هوار بزنیم و دست به اقدام خطرناک و غلط بزنیم. ۳. بالاترین فیض ها در گمنامی و خدمت مخلصانه ولو در کوه و دشت و شهر و روستا و مناطق محروم و سطوح میانی و پایین جامعه است. چه بسیار افرادی که در خانه و بیت حضرات معصومین بودند اما عاقبت به شر شدند. ۴. هر جا با دشمن، هم ادبیات و هم کاسه شدیم، باید برگردیم به خیلی خیلی قبل تر ها. نگاه کنیم کجا بودیم و چه کردیم و به مرور زمان، کدام طرف غش کردیم که نتیجه اش این شده؟! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺 @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️ خرابکاری در آستانه سالگرد یک فتنه: 🔺 طی روزهای منتهی به سالمرگ مهسا و فتنه ضدانقلاب در سال ۱۴۰۱، عناصر یک تیم وابسته به یک گروهک تروریستی که از کردستان عراق وارد کشور شده و قصد داشتند به تجمع احتمالی در سقز تیراندازی کنند، بازداشت شدند. 🔺 همچنین یک تیم ۷ نفره از عناصر وابسته به گروهک تروریستی در سنندج پیش از اقدام دستگیر شدند. 🔺۱۸ قبضه سلاح جنگی در گلستان و تعدادی نیز در غرب تهران کشف و خنثی شد. 🔺 شناسایی و دستگیری ۹۷ نفر از تشویش کنندگان اذعان عمومی در استان فارس 🔺 دستگیری ۲ نفر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در اردبیل 🔺شناسایی گروه محرک اغتشاشات در قزوین 🔺دستگیری سه خانم پخش کننده تراکت و دعوت به تجمع در ۲۵ شهریورماه 🔺دستگیری عنصر ضد امنیتی در قرچک از دیگر اقدامات اطلاعاتی دستگاه های امنیتی کشورمان برای حفظ امنیت در روزهای اخیر بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این که صحنه آشوب را از خیابان های کشور عزیزمون پاک کنیم تا جایی که دشمن مجبور شود در خیابان های لندن و پاریس و چند تا شهر در خارج از کشور اقدام به تنفس مصنوعی شورش ز.ز.آ کند، بعلاوه این که حتی اجازه ائتلاف ضدانقلاب و منافقین را ندهیم تاجایی که مرتب یکدیگر را تکفیر و تمسخر کنند، فصل جدید تجارب ارزشمند امنیتی و سیاسی کشور مقتدرمان است. https://virasty.com/Jahromi/1694885876545192875
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا