eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
649 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻درباره ی کم حرف بزنیم؟
✔️ در فیلم‌های هالیوودی، همیشه یک کشور قدرتمند و همسو با غرب و باهوش است. حتی از نظر غربی‌ها پاکستان خیلی قوی‌تر از ترکیه و سعودی است. ترکیه و سعودی که ميلياردها دلار خرج کردند تا جای پاکستان را بگیرند. اما حواسشان نبود که به پول و خرج کردن نیست. از بزرگترین مشکلات پاکستان در دنیا که سبب می‌شود چندان به چشم نیاید عبارت‌اند از: ◀️ ویو نداشتن: آنها بلد نیستند خودشان را درست پرزنت کنند. بخاطر همین، همیشه از نبردهای رسانه‌ای ترسیده‌اند. ◀️ عدم یکدستی مردم و حاکمیتش: بسیار فرقه فرقه است. کوچکترین جرقه‌ای در بین خودشان، منجر به انفجار می‌شود. ◀️ مستعد برای کودتا: هنوز کسی نمی‌داند چرا اینقدر پاکستان برای کودتا علیه خودش استعداد دارد؟! به طوری که در دهه اخیر، میرفت تا سه کودتای سنگین را تجربه کند. ◀️ فرار مغزها: مخصوصا در شاخه‌های نوین نظامی و انرژی، دانشمندان بزرگی را دو دستی به غرب تقدیم کرده. افرادی که بعضی از آنها حتی توسط ایران شناسایی و دعوت به همکاری شد. ◀️ هند: بله هند! هند برای آنها همسایه یا دشمن و یا رقیب نیست. بلکه یک کابوس است. اصلا بخاطر همان، تلاش کرد در کمترین زمان ممکن، هسته ای شود. تا این حد دعوای آنان جدی است. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
✔️ مقام هفتمین از نُه سرویس قدرتمند جاسوسی تاریخ را به پاکستان(با نام اختصاری ISI) داده‌اند. دلیلش را اینگونه نوشته‌اند: به دلیل عملیات های جسورانه و ایستادن در مقابل تهدیدهای تروریستی علیه کشورشان، ISI پاکستان یکی از بهترین سرویس های اطلاعاتی در جهان است. این سازمان که توسط یک ژنرال ارتش بریتانیا که اصالتی استرالیایی داشت و از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۹ در پاکستان خدمت می کرد به وجود آمد. در سال ۱۹۸۰، ISI جلوی یک نقشه ترور و کودتا را گرفت که طی آن نقشه قرار بود تا ژنرال محمد ضیاء الحق که در آن زمان رئیس جمهور پاکستان بود را در یک رژه ملی ترور کنند. این یک کودتا بالقوه خونین بود که قرار بود تا رئیس جمهور از بین برود و جای دولت او را یک دولت تند رو اسلامی بگیرد. اما خب ISI یک روز قبل از رژه وارد عمل شد و عاملان این نقشه را دستگیر کرد. 👈 حالا بماند و گفتند نگید که همين پاکستان، نقش زیادی در تولد نطفه‌های شوم تروریست و گسیل آنها به کشورهای همسایه‌اش داشته و دارد. تا جایی که نخستین بار، القاعده توسط بن‌لادن در پاکستان تشکیل شد و اعلام موجودیت کرد(اما همه میگن در افغانستان بوده و آنجا متولد شده) ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
✔️ ضمنا در دولت روحانی، مجوز کتاب لغو شد. به من گفتند به سه علت: ۱. کلمه فتنه را از متن کتاب بردار. گفتند دیگه فتنه تموم شده! ۲. وقتی از آیت‌الله مصباح حرف می‌زنی، ینی داری جناحی مینویسی! ۳. کلمه پاکستان را بردار. بگو ۲۳۳ رفت یه جای دیگه. نگو رفت پاکستان! 😐😐 @Mohamadrezahadadpour
✔️ نه میخوام و نه میتونم باور کنم که پاکستان با آن هم طمطراق در عرصه بین المللی، بگوید که توجهی به نقاط مرزیِ غربی‌اش و لانه‌گزینی تروریست‌ها در آنجا نداشته‌ام ! مرغ پخته از این حرف خنده‌اش میگیره چه برسه به کسی که میدونه ISI اصالتش از نیروی زمینی است و اشراف کاملی به چهارچوب مرزهایش دارد. قضیه یه چیز دیگه است قضیه اینه که جیش‌الظلم در بدنه ISI نفوذ و آدم داره نمی‌دونم چرا رومون نمیشه اینو بی‌تعارف اعلام و تحلیل کنیم؟! ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
✔️ میگن اگه تروریستای پاکستانی در کشور ما بوده، چرا خودمون نزدیمش؟ چون علیه ما مرتکب جرم نشده بودند چون اثبات کرده‌ بودند که برای ما خطری ندارند و در طوایف عادی و بی‌حاشیه بلوچ زندگی میکردند چون پاکستان و ISI علیه اونا هیچ‌وقت اعلام جرم نکرد چون هیچ وقت پاکستان نگفت اینا وارد خاکت شدند و به من برگردون تا محاکمشون کنم همین بقیه‌اش حرف اضافه است اما ما علیه جیش‌الظلم به پاکستان گفته بودیم گفته بودیم جمعش کن حاج قاسم دو سه بار پیام تند برای پاکستان فرستاد پاکستان عرضه نداشت جمعش کنه، خودمون جمعش کردیم مگه تعارف داریم؟ با این حساب، اشتباه میکنه دولت‌مردی که میگه این با اون در ! این با اون در دیگه چه صیغه‌ایه؟ کدوم با کدوم در؟ مگه پاکستان گفت اینا را برگردون به خاک پاکستان و ما نکردیم؟! بخاطر همین، بازی اینجوری و به راحتی تمام نمیشه. ولی ما بنا نداریم با پاکستان سرشاخ بشیم. راهش چیزای دیگه است که پاکستان هم خودش میدونه. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
👈 حالا اگه صلاح اینه که بگیم همش شوآفه و قرار بوده یکی ما بزنیم و بعدش هم یکی اونا بزنن و سپس بزرگ خاندان قبیله عشق و دوستی یعنی چین المقدسه بیاد وسط و بگه بچه ها لطفا دستاتون بندازین گردن همدیگه و شعر 《خوشحال و شاد و خندانیم، قدر دنیا رو میدانیم》 بخونید، حداقل به ما هم بگین نامردا ! و الا تا سه چهار شب، کلی مطلب این مدلی درباره پاکستان دارم و زخمیتون میکنم.😂
🔻🔻 بازم از پاکستان بگم یا دیگه بسه و از لیلة الرغائب بگم؟
دلنوشته های یک طلبه
🔻🔻 بازم از پاکستان بگم یا دیگه بسه و از لیلة الرغائب بگم؟
🙊 نگو اینجوری خیلی هم شب خوبیه من از وقتی بچه‌تر از این بودم، لیلة الرغائب را دوست داشتم
حداقل بزنین شبکه افق و دعای کمیل باصدای سردار دلها گوش بدید🔥
دلنوشته های یک طلبه
🙊 نگو اینجوری خیلی هم شب خوبیه من از وقتی بچه‌تر از این بودم، لیلة الرغائب را دوست داشتم
سند لیلة الرغائب که مشکل ندارد اعمال ویژه ای که برای آن آمده سلسله اسنادی درستی ندارد و از باب اخبار من بلغ و به قصد رجا می شود انجام داد. و یا می شود به ذکر و عبادات دیگر مشغول شد. اما کسی در فضیلت این شب و استجابت دعا در آن شک ندارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من معنی عرفانی رغائب رو نمی‌فهمم اما واقعا راغب بودن به تو رو درک می‌کنم @Mohamadrezahadadpour https://virasty.com/Jahromi/1705561834273010184
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پاکستان پایان بحران با ایران و بازگشت کامل روابط دیپلماتیک را اعلام کرد. 👈 این ینی الان توپ توی زمین ایرانه😐 ما تابع بزرگان کشور و تصمیماتشون هستیم. هر تصمیمی بگیرن، میگیم چشم اما معتقدیم که به این سادگی نیست و حرف بسیار است و نباید به این راحتی بگذره. @Mohamadrezahadadpour
✔️ شنیده‌ها از کشته شدن حدودا ۹۵ نفر تروریست در حمله ایران به مقر جیش‌الظلم حکایت داره. خبر بسیار خوبیه ماشاءالله تقریبا به عدد شهدای حادثه تروریستی کرمان. @Mohamadrezahadadpour
🔸جناب شفیعی کدکنی گفتند: *تمام عقب‌ماندگی های ما در علوم انسانی این است که ما حوزه‌های علوم انسانی را نیاموخته‌ایم. اینجا علوم انسانی شوخی است. حالا طلبه‌ها هم مدعی علوم انسانی شده‌اند و این خنده‌دار است. طلبه‌هایی که درس خودشان را نخوانده‌اند، فقه و اصول خودشان را بلد نیستند، مدعی شده‌اند که ما می‌خواهیم علوم انسانی درست کنیم. با ورق زدن سه چهار تا کتاب جامعه‌شناسی فارسی نظر می‌دهند که سوسیولوژی اسلامی، آنتروپولوژی اسلامی درست کنیم. غرض اینکه مسئله را بسیار ساده گرفته‌اند. مملکتِ ما، مملکتِ انشاء نویسی است. مردم ما از دانستن می‌ترسند.* 👈 علی الخصوص در اقتصاد و روانشناسی ضمنا علوم انسانی که جای خود داره. خوبه که این بنده خدا اطلاع نداره که بعضی حضرات، طب را چُنان آباد کردند که نگو و نپرس! با شرکت در یه دوره شش ماهه، بااعتماد به نفس کامل، تجویز میکنند!! بگذریم درد بالاتر از این حرفهاست @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
scary-music-instrumental 006.mp3
1.7M
موسیقی متن رمان
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت بیست و هشتم» 🔺تصمیم گرفتم جوابش را بدهم! تصمیم گرفتم جوابش را بدهم و خیلی صادقانه با او راه بیایم؛ چون می‌دانستم باید بیش‌تر از این‌ها توجّه و اعتماد ماهدخت را به خودم جلب کنم. با بغض و ناراحتی‌هایی که در طول آن مدّت روی دلم سنگینی میکرد گفتم: «بابام لنگه نداره! نمیدونم الان تو چه حالیه، امّا دلم میخواد قبل‌از اینکه بمیرم، حدّاقل یه بار دیگه ببینمش و صداشو بشنوم.» ماهدخت گفت: «این خوبه که تو این‌قدر به بابات وابسته هستی، امّا باید دید بابات هم به تو این همه وابسته هست یا نه؟» خب سؤال خوبی بود. گفتم: «نمیدونم، خیلی خود ساخته هست. خب طبیعیه که هر انسانی به فراخور مواقعی که شاد و ناراحته عکس العمل‌های مشخّصـی ازش سر بزنه، امّا بابام خیلی مقاومتر از این حرفهاست.» گفت: «چطور؟» گفتم: «مثلاً وقتی جنازه داداشم رو آوردن، خوب یادمه، نذاشتن ما ببینیم. بابام گفت صلاح نیست. فقط خودش رفت و دید. ما فقط فهمیدیم که جنازش خیلی کوچیک شده بود، نمیدونم دیگه چرا و چی به سرش آورده بودند. فقط همینو میدونم که بابام از اون روز، دیگه هیچ‌وقت خنده قهقهه نکرد و همیشه چشماش غمگین بود.» گفت: «به شما چیزی نگفت؟» گفتم: «نه، چیز خاصـّی نگفت. فقط گفت نپرسین چرا نذاشتم ببـینـینش و چی به سرش آوردن.» گفت: «سمن به نظرت بابات یه آدم معمولی و ملّا مسجدی ساده‌ست؟» با تعجّب گفتم: «ینی چی؟ پس چیه بنده خدا؟ اینی که ما می‌دیدیم همین بود. دیگه بقیّه‌ش خدا عالمه!» گفت: «ینی منظورم اینه که به نظرت بابات با کارِ داداشت در ارتباط نبود؟ نیست؟» خیلی سعی کردم طبیعی جلوه کنم. با اینکه تا حالا به این سؤالش اصلاً فکر نکرده بودم و داشتم شاخ درمی‌آوردم، گفتم: «نمیدونم! چی بگم والّا؟ اگه هم فرضاً بوده باشه، اصلاً کسـی از کار اونا سر در نمیاره. نمونه‌اش همین داداشم، مگه ما می‌دونستیم جانشین گردانشونه و این‌قدر برو‌و‌بیا داشته که حتّی گنده‌های لشکرشون اومدن خونه‌مون؟ خب نه! امّا بابام فکر نکنم، خیلی بعیده!» نفس عمیقی کشید و گفت: «به نظر من که خیلی هم بعید نیست. پدرت رو نمیشناسم، امّا فکر کنم مسبّب همه این چیزا درباره مرگ داداشت و حبس این‌جوری خودت و بقیّه مشکلاتتون شاید بابات باشه! یه حسّی بهم میگه کارش گنده‌تر از این حرفهاست. یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟» گفتم: «اوّلاً «مرگ» داداشت نه؛ چون داداشم «شهید» شده! دوّماً حالا چی شده که امشب حسّ کنجکاویت درباره بابای بیچاره و ساده من گل کرده؟! بگو!» گفت: «خودت چی؟» گفتم: «جان؟ من چی؟» گفت: «سمن خودت به جایی وصلی؟ جایی کار میکنی که برات این‌جور پاپوشی درست کردن که الان اینجایی؟ من خیلی رکّ و روراست گفتم. من هر چی دارم میکشم، به‌خاطر مؤسّسه اسرائیلی اون پسره دارم میکشم. سمن! جون من راستش رو بگو! اینجا چیکار میکنی؟» با چشمهای گرد بهش گفتم: «روااانی! چته تو امشب؟ من داشتم زندگیم رو میکردم، دختریم رو میکردم! با چهار تا شاگرد پاپتی مثل خودم زندگی معمولی داشتم، تدریس داشتم و علاقه‌های خودمو دنبال میکردم. من چیکاره-ام؟! تو امشب چی زدی که داری پرت و پلا میگی؟» گفت: «چیزی نزدم! امّا تو چرا این‌جوری آشوب میشی؟ خب یه کلمه بگو نه و خلاص! چته حالا؟» ادامه...👇
گفتم: «نه! آخه تو یه‌جوری سؤال میپرسی که خودمم باورم میشه و شک میکنم که شاید یه کاره‌ای بودم و بابای پیرم یه جایی سرش گرمه و کلّاً فازمون امنیّتی هست! ولم کن جان عزیزت!» خندید! گفت: «به من حق بده دختر! آخه از روزی که تو اومدی اینجا، همه‌چیز یه رنگ خاصّی گرفته! حتّی اتّفاقات عجیبی داره میفته. لحن و لهجه و تیپ حرف زدنت هم حسابی به لات و الوات میخوره! حالا لات و الوات نه، امّا یه لحن و لهجه پسرونه‌ای داری که آدم بیش‌تر جذبت میشه. تو خیلی مثل لیلما و هایده حرف نمیزنی. حتّی بعداز چند وقت اون اتّفاقی که روزهای اول برات افتاد رو فراموشش کردی و با دو سه بار گریه و ناله و این حرفا بهتر شدی! در حالی که اگه یه دختر معمولی بودی، این‌جوری... یهویی... نمی‌دونم! شایدم من اشتباه میکنم!» با کمی تعجّب گفتم: «ببین کی به کی میگه؟! اصلاً بر فرض همه این حرفایی که در مورد من گفتی درست باشه! تو چرا میخواستن خفه‌ات کنن؟ چرا بلاهای مختلف، خونگیری و این چیزا سر تو در نمیاد؟ حالا هی من هیچی نمیگم، واسه من شده خانم مارپل! اصلاً وایسا ببینم! تو از کجا میدونی که من بهم سخت نمیگذره وقتی یادم میاد باهام چیکار کردن؟ میریزم تو خودم! توقّع داری جلوی این همه مرد و نامرد مدام دست بذارم... لا‌اله‌الّا‌الله... و هی گریه کنم و خاطرات تلخش رو یادآوری کنم؟» گفت: «ببخشید! به خدا منظوری نداشتم. شلوغش نکن! امّا دیگه ایمان آوردم که میشه به تو تکیه کرد و بهت اعتماد کرد، مخصوصاً برای کارای بزرگ!» گفتم: «باز چیه؟ چی میگی؟ کار بزرگ چیه؟» گفت: «عجله نکن! تو خیلی میتونی کمکم کنی، امّا یه سؤال! دوس داری با من بیای؟» دیگه واقعاً داشتم شاخ درمی‌آوردم. گفتم: «کجا؟ پیش اون پیرمرده؟» گفت: «لازم بشه پیش اونم میریم! امّا اون‌جا نه، دوس داری با من بیای بیرون؟» گفتم: «مگه تو قراره بری بیرون؟» گفت: «آره!!!» تا گفت آره، قلبم با سرعت دو هزار تا در دقیقه شروع به تپش کرد. میدانستم وقتی مضطر بشوم یک اتّفاق‌هایی می‌افتد، امّا نمیدانستم این‌قدر خاصّ و عجیب! رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج توصیه از مرحوم آیت‌الله مجتهدی روحشان شاد بسیار بسیار باصفا بودند @Mohamadrezahadadpour