eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
24.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
903 ویدیو
29 فایل
تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 سفارش تحقیقات و مصاحبه از خواستگار https://eitaa.com/mohammadi2i/18921 کانال تلگرام ما t.me/mohammadi2i
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام راجع‌ به داستان مقداد این تیکه از کتاب آیت الله حائری شیرازی یادم آمد، یادمه وقتی این قسمت رو خودم کتاب رو بستم و دو سه روز در افق محو شدم. خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه
ادمین نوشت :: رفته بودیم طرح ولایت مشهد. وقتی می رفتیم حرم ویلچر هم می گرفتیم و نوبتی سوار می شدیم. 🤣 چقدم خوب بود. بچه ها رو هل می دادم و توی صحن رهاشون می کردم. ویلچرم برا خودش می رفت... یکی از بچه ها ی پیشنهادی داد ولی هیچ وقت جرات نکردیم اجراش کنیم. گفت بیا بشین روی ویلچر بعد بریم روبه روی ضریح یهو پاشو وایسا😶 یادش بخیر اون موقعی که ما این کارا رو می کردیم، مقداد داشت زیارت نامه می خوند. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
وای اقای محمدی از اون وقتی که داستان مقداد و تعریف کردین رفتم تو فکر ینیی هیچ موضوعی منو انقد تا حالا درگیر خودش نکرده بود خدا اخر و عاقبتمونو ختم به خیر کنه
ادمین نوشت :: امشب رفتم توی پیج مقداد. این عکس رو گذاشته بود. چن سالی هست که از ایران رفته.. سمت راستی مقداد سمت چپی همون خانمی که مقداد قرار بود بهش کمک کنه. شاید بعدا از سرنوشت دخترهای تشکل مون هم گفتم. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
ادمین نوشت :: اوایل اشنایی مقداد با اون خانم، اون خانم یهو چادری شد. اما بعد از مدتی مقداد سر از ناکجا آباد در آورد. مقداد رفته بود بهش کمک کنه که گیر افتاد توی رابطه باهاش. اون عکس دیگه ای هم که امشب گذاشتم، الان مقداد و همین خانم هست. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
25.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توی هیئت جای مقداد خالیه بجاش سینه می زنم. سپردمش به خدا... 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
کار نشریه مون جدی تر شده بود. اون زمان دوره رياست جمهوری احمدی نژاد و ماجراهای سال 88 هم اضافه شده بود. حسابی درگیر کار نشریه بودیم. با برخی دانشجوها و اساتید ضد انقلاب زیاد بحث می کردیم. ایام انتخابات بود و غائله میرحسین. برخی از بچه های تشکل ما هم چپ کرده بودن. یادش بخیر. اون موقع ها مقداد هم توی تیم نشریه با ما بود و جانانه از انقلاب دفاع می کرد. (دیشب رفتم توی پیج مقداد، دیدم فیلم پارتی رفتن و عرق خوریش رو استوری کرده و اون وسط داره قر میده. خدایی خوبم قر میداد🤣) جو دانشگاه خیلی نامساعد بود. مدام جلسه داشتیم و تیم درست می کردیم و نشریه و بیانیه می زدیم. ما توی انتخابات‌ بی طرف بودیم. اما وظیفه مون رو دفاع از آرمان های انقلاب می دونستیم. من گمشده‌ خودم رو توی صحیفه امام خمینی و کتاب های شهید مطهری پیدا کرده بودم. چون مثل لودر کتاب می خوندم، خوب می تونستم جواب خودی ها و نخودی ها رو بدم. بیانیه های تشکل رو می نوشتم و بقیه مدام نقدم می کردن که چرا انقد تُند می نویسی. موضع شخصی شما نباید به عنوان موضع تشکل عنوان بشه. (4) ادامه دارد...
امروز مادر مقداد بهم پیام داد و باهام حرف زد و عید رو تبریک گفت. من با مقداد از دبیرستان دوست بودم. مادرش از بچگی منو پسرم صدا می کرد. چقد مادرش بعد از عوض شدن مقداد شکسته شد. یهو حجم عظیمی از خاطرات به ذهنم هجوم آورد. من هنوز هم مقداد رو با همه تغییراتش دوست داشتنی می دونم. گذشته پاکی داشت. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
😳😳 اقای محمدی داستان مقداد شما برای منم تکرار شده دوست دوران دبیرستانم‌ کسی که سوالات مذهبیم‌رو‌ازش می پرسیدم، کسی که رفت طلبه شد پشت سرش نماز‌‌خوندم، کسی که منبر می رفت شب های ماه رمضان الان کلا عوض شده، در حدی که عکس پروفایلش با یه خانم بی حجاب گذاشته ...
196.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از طریق هشتگ مقداد و داستان مقداد توی کانالتون!
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اون وقتا که دانشجو بودم، سوم دی ماه رو بخاطر شهدای غواص عملیات کربلای 4 مشکی می پوشیدم. هم من و هم رفقامون. مقداد هم می پوشید. حدود پنج هزار شهید مفقود الاثر و مفقود الجسدی که وقتی در کمین عراقی ها افتادن، چنان با تیر ضد هوایی می زدن شون که غواص در اثر اصابت گلوله تمام قد از توی آب بلند می شده و دوباره می افتاده توی آب. 3 دی ماه ساعت 10 و نیم شب به خط زدن. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂