📌ارادت شیعیان ساری به امیرمومنان علی(ع
بنابر گزارش سهمی(م427ق) در کتاب تاریخ جرجان:
«ابوالحسن علی بن احمدبن بوکرد استرآبادی گوید:
أبوإسحاق إسماعيل بن سعيد كسائي، در ساری کتابی در فضائل ابوبکر، عمر و عثمان نوشت و آنرا برای مردم ساری قرائت کرد؛ ولی کسی برای شنیدن آن جمع نشد، اما هنگام قرائت فضائل امیرمؤمنان علی(ع) جمعیت بسیاری جمع گردید. پس گفت:
در شهری که فضائل ابوبکر، عمر و عثمان را نمی شناسند و فضائل علی بن ابیطالب را بیشتر می شناسند، ساکن نمی شوم؛ لذا وی به #استرآباد هجرت کرد.
📚حمزه بن يوسف سهمى، تاريخ جرجان، ص516.
👇👇
دلایل ارادت مردم ساری به امیر مومنان علیه السلام
برخی از گزارشات حاکی است
ابواسحاق اسماعیل بن سعید شالنجی کسائی طبری جرجانی (م ۲۳۰ هـ)، از فقها و فضلای حنفیمذهب در قرن سوم هجری قمری بوده است. وی ابتدا از اصحاب رای بود، سپس از این عقیده بازگشت و به اهل حدیث گرایید.
میتوان دلیل ارادت مردم ساری به اهل بیت علیهم السلام را به کارکرد سفیر امام صادق علیه السلام در قرن دوم یا قبلتر از آن دانست 👇
بنا به روایات، ملامجدالدین کوفی از طرف امام صادق علیه السلام در سال ۱۳۰ ه.ق به همراه نامه ای برای ارشاد مردم ساری و آمل به تبرستان آمد و در ساری از دنیا رفته و در این شهر به خاک سپرده شد. ملا مجدالدین که مردی با ایمان بود و چشم و دلی روشن داشت؛ پیام امام را آورده بود برای اهالی ساری و آمل که پیوندی دیرینه با اهل بیت داشتند و چراغی از یاد آنها در دل شان روشن بود که گرم شان میکرد و حیات شان را معنا میداد. آنچه گفته شد مختصری از شرح حال عالمی بزرگوار است که آنچه امروز ما بدان ایمان داریم، نتیجه مجاهدت ها و تلاش های او و امثال اوست.
گزارشی که در باره ملامجد الدین سفیر امام صادق علیه السلام وجود دارد نشان از ارادت مردم منطقه به اهل بیت علیهم السلام دارد
سخن چینی و عیبگیری نشانه بدترین انسان
🍃اميرالمومنين علی علیه السلام :
بدترين شما کساني هستند که سخن چيني مي کنند و ميان دوستان جدايي مي افکنند و دنبال عيوب افراد پاکدامن مي روند .
📚 کافي ج2 ص369
🌺🍃امیر المومنین علی علیه السلام:
اگر آنچه را رفتگان شما ديده اند مى ديديد ، بي گمان بيتابى مى كرديد و مى هراسيديد و فرمان خدا را به گوش دل مى شنيديد و فرمان مى برديد!
📚نهج البلاغه خطبه ۲۰
زشتترینها برای انسان
امام حسین علیه السلام:
💎 قالَ: فَما أقبَحُ شَيءٍ ؟ قالَ: الفِسقُ فِي الشَّيخِ قَبيحٌ، وَ الحِدَّةُ فِي السُّلطانِ قَبيحَةٌ، وَ الكَذِبُ في ذِي الحَسَبِ قَبيحٌ، وَ البُخلُ في ذِي الغِنى، وَ الحِرصُ فِي العالِمِ،
💧 شخصی از امام حسین علیه السلام سوال کرد که:
زشت ترين چيز، چيست؟
حضرت فرمودند:
👈فسق و فُجورِ در پيرمرد،
👈خشم در سلطان،
👈دروغ در انسانِ بزرگ،
👈بخل در توانمند مالی،
👈حرص در عالم،
📚 بحار الأنوار، ج ۳۶ ص ۳۸۴ ح ۵
سخنرانی دیشب قم
مسجد ۱۴معصوم علیهم السلام
موضوع:
تربیت و خانواده
ماجرای خواب مقبل کاشانی و مرثیهخوانی مقبل و محتشم
داستان را از زبان مقبل کاشانی میشنویم:
«یک سال زوار زیادی، از اصفهان برای زیارت عاشورا عازم کربلا شدند. من از لحاظ مالی فقیر بودم. به یکی از دوستان خود گفتم که میترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیدالشهداء در دلم بماند. دلش به حال من سوخت و من را هم راهی کربلا کرد. نزدیک گلپایگان راهزنان، شبانه به کاروان حمله کرده و دارو ندار همه را غارت کردند. برهنه و عریان وارد گلپایگان شدیم.
بعضی قرض کردند و رفتند ولی من همانجا ماندم. نه وسیله رفتن داشتم و نه دل برگشتن. تا آنکه ماه محرم شد. حسینیهای در آنجا بود که شبها شیعیان در آن عزاداری میکردند. من هم در حسینیه ماندم و شب و روز گریه میکردم. تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری را که سروده بودم خواندم. مردم به شدت گریه میکردند و حسابی غوغا شد.
همان شب در عالم رؤیا خواب دیدم مشرف شدم به کربلا و وارد صحن شدم. اذن دخول گرفتم که وارد حرم شوم. کسی مانعم شد. با دست اشاره کرد که برگرد، الان وقت زیارت کردن تو نیست. گفتم بنا نبود حرم جناب اباعبدالله الحسین (ع) مانعی داشته باشد.
گفت: ای مقبل در این لحظه، حضرت زهرا (س) و مادرش خدیجه کبری (س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمدهاند.
کمی صبر کن، آنها که فارغ شدند نوبت تو میشود.
گفتم تو کیستی؟ گفت من از فرشتههای حول حرم مطهر هستم که دائم برای زوار استغفار میکنم.
پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن میگرداند. جمعی را در صحن مقدس میدیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند. تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید: آیا اینها را میشناسی؟
گفتم نه، گفت اینها حضرات انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) آمدهاند.
آنکه در صدر مجلس نشسته، حضرت آدم ابوالبشر است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت نوح است. در طرف چپش حضرت ابراهیم و آن یکی شیث است. پیامبران دیگر، ادریس، هود و صالح و اسماعیل و اسحاق و داود و سلیمان و کلیم الله و روح الله هستند.
در این لحظه دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغلهای او را گرفته بودند. پس همه انبیاء برخاستند و احترام گذاشتند. آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست. بعد از لحظهای سر بلند کرد و فرمود: محتشم را بیاورید.
پرسیدم این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) است. لحظاتی نگذشت که محتشم را آوردند. او مردی خوش سیما و کوتاه قد بود و عمامه ژولیده بر سر داشت. وارد که شد، تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای محتشم امشب شب عاشوراء است، پیامبران برای زیارت فرزندم حسین (ع) آمدهاند و میخواهند عزاداری کنند، برو بالای منبر و از اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم.
به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد، پیامبر(ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پله دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان.
حواسم را جمع کردم ببینم محتشم کدام بند مرثیه را میخواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند:
کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
محتشم عرض کرد: یا رسول الله
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
صدای پیامبر (ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند:
ببینید امت من با فرزند من چه کردهاند.آبی را که خدا بر سگها و گرگها و کفٌار مباح کرده، امت من، بر اولاد من حرام کردهاند.
پس محتشم شروع کرد به این مرثیه:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زارزار
چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه بر سر میزدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت:
جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شترسوار
پیامبر (ص) فرمود: بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان. محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر (ص) میل دارد از اشعار او بگرید. عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره کرد به طرف قبر سیدالشهداء (ع) و عرض کرد:
یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن ...
شکر نعمت، نعمتت افزون کند!
...عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِمِنًى وَ بَیْنَ أَیْدِینَا عِنَبٌ نَأْکُلُهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَهُ فَأَمَرَ بِعُنْقُودٍ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ السَّائِلُ لَا حَاجَةَ لِی فِی هَذَا إِنْ کَانَ دِرْهَمٌ قَالَ یَسَعُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ رُدُّوا الْعُنْقُودَ فَقَالَ یَسَعُ اللَّهُ لَکَ وَ لَمْ یُعْطِهِ شَیْئاً ثُمَ جَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثَ حَبَّاتِ عِنَبٍ فَنَاوَلَهَا إِیَّاهُ فَأَخَذَ السَّائِلُ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الَّذِی رَزَقَنِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَکَانَکَ فَحَشَا مِلْءَ کَفَّیْهِ عِنَباً فَنَاوَلَهَا إِیَّاهُ فَأَخَذَهَا السَّائِلُ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَکَانَکَ یَا غُلَامُ أَیُّ شَیْءٍ مَعَکَ مِنَ الدَّرَاهِمِ فَإِذَا مَعَهُ نَحْوٌ مِنْ عِشْرِینَ دِرْهَماً فِیمَا حَزَرْنَاهُ أَوْ نَحْوِهَا فَنَاوَلَهَا إِیَّاهُ فَأَخَذَهَا ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ هَذَا مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَکَانَکَ فَخَلَعَ قَمِیصاً کَانَ عَلَیْهِ فَقَالَ الْبَسْ هَذَا فَلَبِسَهُ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَسَانِی وَ سَتَرَنِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْ قَالَ جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً لَمْ یَدْعُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَّا بِذَا ثُمَّ انْصَرَفَ فَذَهَبَ قَالَ فَظَنَنَّا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَدْعُ لَهُ لَمْ یَزَلْ یُعْطِیهِ لِأَنَّهُ کُلَّمَا کَانَ یُعْطِیهِ حَمِدَ اللَّهَ أَعْطَاهُ. ( الکافی، ج۴، ص۴۹)
مِسمَع بن عبدالملک گوید:
در سرزمین مِنا نزد امام صادق (علیهالسلام) بودیم و جلویمان مقداری انگور بود که آن را میخوردیم.
سائلی آمد و از حضرت درخواستِ (کمک) کرد.
حضرت دستور دادند خوشهای انگور به ایشان بدهند. خوشه انگور را به او دادند.
سائل گفت: من نیازی به این ندارم. اگر درهم (سکه نقره) بود (آن را بدهید.)
حضرت فرمودند: «خداوند به تو وسعتِ (روزی) دهد.»
پس سائل رفت. بعد، برگشت و گفت: همان خوشه انگور را بدهید.
حضرت فرمودند: «خداوند به تو وسعتِ (روزی) دهد.» و چیزی به او ندادند.»
مِسمَع گوید:
سپس سائل دیگری آمد.
حضرت سه حبه انگور برداشتند و به سمت او گرفتند.
سائل آن را از دست حضرت گرفت و گفت: حمد مخصوص پروردگار جهانهاست؛ کسی که به من روزی داده است.
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «بایست!» آنگاه دو دستشان را پر از انگور کردند و به سمت او گرفتند.
سائل انگورها را از دست حضرت گرفت و گفت: حمد مخصوص پروردگار جهانهاست.
حضرت فرمودند: «بایست!» (آنگاه) به غلامشان خطاب کردند: «چقدر درهم همراهت داری؟»
مِسمَع گوید:
حدس میزنم نزد او حدود بیست درهم بود.
حضرت سکهها را به سوی او گرفتند.
سائل سکهها را گرفت و گفت: حمد مخصوص خداست. (ای خدا!) این از آنِ توست، هیچ شریکی برای تو نیست.
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «بایست!» آنگاه پیراهنی را که بر تن داشتند، در آوردند و فرمودند: «این را بپوش!»
سائل پیراهن را پوشید و گفت: حمد مخصوص خدایی است که مرا لباس داد و پوشانید. خداوند به شما جزای خیر دهد، ای ابوعبدالله!
سائل فقط همین دعا را برای حضرت کرد. سپس برگشت و رفت. (و امام کمک دیگری به او نکردند.)
مِسمَع گوید:
گمان ما این بود که اگر سائل برای حضرت دعا نمیکردند، ایشان همچنان به او میبخشیدند؛
زیرا ایشان هروقت به او چیزی میدادند و او خدا را حمد میکرد، باز به او میبخشیدند.
سخنرانی دیشب قم
مسجد ۱۴معصوم علیهم السلام
موضوع:
تربیت و خانواده
🕋بسم الله الرحمن الرحیم🕋
🏴ز جور کوفیان الله أکبر🏴
🍀زجور کوفیان الله أکبر
☘چه باغی شد خزان الله أکبر
🍃شکسته سروها پژمرده گلها
🍂زصبر باغبان الله أکبر
🌾عزیز فاطمه تنها وبی کس
🎋میان دشمنان الله أکبر
🪴زبی آبی زخون خود وضو ساخت
🌿أمیر إنس وجان الله اکبر
🍀به هنگام نماز آخرین گفت
☘علی أکبر اذان الله أکبر
🍂ندیده دیده ای مانند قاسم
🍃دلیری نوجوان،الله أکبر
🌾کنار علقمه سقای بی دست
🎋دهد لب تشنه جان،الله أکبر
🥀علی اصغر در آغوش پدر شد
🥀به خون خود تپان الله أکبر
🌹دعا می کرد بجای لعم ونفرین
🌷امام مهربان الله أکبر
🍀زدند آتش خیام احمدی را
☘چو رفت آن پاسبان ألله أکبر
🌾ز هر سو شد بلند از فوج طفلان
🎋صدای الأمان،الله أکبر
🍃شدند آن قمریان شاخ طوبی
🍂همه بی آشیان ألله أکبر
🌹خلیل کربلا را نار ونمرود
🌷گرفت اندر میان،ألله أکبر
🥀فتاد أنگشتر سلطان عالم
🥀به دست ساربان ألله أکبر
🍀شگفتا زینب وقید إسارت
☘چه کردی آسمان،ألله أکبر
🌾سر سر خدا شد بر سر نی
🎋عدو شد کامران الله أکبر
🏴السلام علی الحسین« ع»
🏴و علی علی ابن الحسین
🏴وعلی أولاد الحسین« ع»
🏴وعلی أصحاب الحسین
( سلام الله علیهم أجمعین)
سختترین ساعات انسان
💠 امام سجّاد علیهالسلام فرمودند:
💎 أشَدُّ سَاعَاتِ اِبْنِ آدَمَ ثَلاَثُ سَاعَاتٍ:
۱) اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يُعَايِنُ فِيهَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ،
۲) و َاَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقُومُ فِيهَا مِنْ قَبْرِهِ،
۳) وَ اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقِفُ فِيهَا بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِمَّا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ إِمَّا إِلَى اَلنَّارِ ثُمَّ قَالَ: وَاَللَّهِ إِنَّ اَلْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ اَلنَّارِ،
💧سخت ترين اوقات انسان سه ساعت است:
۱) هنگامى كه ملك الموت را مىبيند.
۲) هنگامى كه از گور برخيزد.
۳) هنگامى كه در پيشگاه خداوند متعال مىايستد، یا به سمت بهشت و یا به سمت آتش جهنم، کشانده می شوید.
سپس فرمودند: به خدا قسم قبر آدمی یا باغی از بهشت و یا گودالی از جهنم است.
📚 [الخصال، ج ۱، ص ۱۱۹ ح 108].
ارزش تواضع و تقوا و چگونگی عمل
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام، قَالَ: «لَا حَسَبَ لِقُرَشِيٍّ وَ لَا لِعَرَبِيٍّ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ، وَ لَا كَرَمَ إِلَّا بِتَقْوى، وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِالنِّيَّةِ، وَ لَا عِبَادَةَ إِلَّا بِالتَّفَقُّهِ، أَلَا وَ إِنَّ أَبْغَضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَنْ يَقْتَدِي بِسُنَّةِ إِمَامٍ وَ لَا يَقْتَدِي بِأَعْمَالِهِ»..[الکافی (دار الحدیث) ج 15 ص 535 ح 313].
«قريشى و عرب را افتخارى نيست مگر به فروتنى ، و هيچ كرامت و بزرگواری نيست مگر به تقوا و عملی پذیرفته نمیشود مگر با نیت، و عبادتی پذیرفته نمیشود مگر با تفقه، و آگاه باشید که مبغوضترین مردم نزد خدا که از سنت پیشوایی پیروی میکند ولی به اعمال او عمل نمی کند».