eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
『  • • 』 『  • ☝️• 』 آیا فرشتگان در جنگ بدر جنگیدند⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  🎤 』 👤استاد علی اکبر 👈 احترام و ولایت پذیری از پدر و مادر یکی از بزرگترین راه ها برای رسیدن به امام زمان عجل الله
مداحی آنلاین - بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر - مهدی رسولی.mp3
3.11M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی یا هادی امّت بنویسم 🎤
1553794_667.mp3
1.54M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 ز بیداد ستم هم ساختم هم سوختم مادر 🎤 🏴
1553738_806.mp3
7.92M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 یا زهرا بیا امشب سامرا 🎤 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『  』 امام هـادے علیہ السلام در سوم رجب سال 254 ہ . ق بہ دستور معتز و با سمے ڪہ در آب انار ریختہ شدہ بود، مسموم شد و بہ شهـادت رسید. در آن روز بسیارے از بنے هـاشم و دیگران در منزل امام جمع شدہ بودند و شیون مے ڪردند و فریاد مے زدند:«واے بر ما از بے ڪسے و بے یاری! واے بر مستمندان و یتیمان از تنهـایی!» سپس امام حسن عسڪرے علیہ السلام بر بدن پاڪ آن حضرت نماز خواند. سیل عاشقان آن حضرت ڪہ خبر شهـادت ایشان را شنیدہ بودند، با اندوهـے از تأثیر و اندوہ براے تشییع جنازہ آن حضرت گرد آمدند، انبوهـے مردم آن قدر زیاد بود ڪہ حرڪت ڪردن در بین آن هـمہ جمعیت براے امام حسن عسڪرے علیہ السلام مشڪل شدہ بود : 📚مجمع جهانی اهل بیت
مستند عابدان ڪهـنز ساعت ۸شبڪہ افق بسیار زیبا👌
『  🙏 』 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『  🙏 』 🎤 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدم رو میزم چند تا شاخه گل یاسه تعجب کردم تو خونه ما کسی برای من گل نمیخرید ولی میدونستن گل یاس رو دوست دارم اولش فکر کردم مامان برای آشتی گل خریده ولی بعید بود مامان از این کارا نمیکرد موهام پریشون و شلخته ریخته بود رو شونه هام همونطور که داشتم خمیازه میکشیدم از اتاق رفتم بیرون و داد زدم: مامااااااان این گلا چیه من باهات آشتی نمیکنم تو اون کچل رو بیشتر از من دوست داری اردلان یدفعه جلوم ظاهر شد و گفت: به من میگی کچل؟؟ از هیجان یه جیغی کشیدم و دوییدم بغلش و بوسش کردم. هنوز لباس سربازی تنش بود میخواستم اذیتش کنم دستم و گرفتم رو دماغم گفتم: اه اه اردلان خفه شدم از بوی جوراب و عرقت. قیافشو ببین چقد سیاه شدی زشت بودی زشت تر شدی خندید و افتاد دنبالم - به من میگی زشت - جرئت داری وایسااا مامان با یه الله اکبر بلند نمازشو تموم کرد و گفت چه خبرتونه نفهمیدم چی خوندم قبول باشه مامان مگه نگفتی اردلان فردا میاد چرا منم نمیدونم چرا امروز اومد اردلان اخمی کرد و گفت ناراحتید برم فردا بیام خندیدم هولش دادم سمت حموم نمیخواد تو فعلا برو حموم... راستی نکنه گلا رو تو خریدی - ناپرهیزی کردی اردلان... خندید و گفت:بابا بغل خیابون ریخته بودن صلواتی من پول نداشتم برات آبنبات چوبی بخرم گل گرفتم - گل یاس اونم صلواتی - برو داداااااش برووو که خفه شدیم از بو برو. داشتم میخوابیدم که اردلان در اتاقو زد و اومد داخل ... برق رو روشن کرد و گفت: - خواهر گلم ساعت ۱۰ از کی تا حالا تو انقدر زود میخوابی - نمیخوای داداشتو ببینی باهاش حرف بزنی حالشو بپرسی مثال تازه اومدمااااا درازکشیده بودم بلند شدم رو تخت نشستم و باخنده گفتم: ِ داداش خل کچلم مامان بهت یاد نداده وقتی یه نفر میخواد بخوابه یا داره استراحت میکنه مزاحمش نشی ؟؟ اردلان اخم کرد و برگشت که بره باسرعت از رو تخت بلند شدم و بازوشو گرفتم کجااااااا لوس مامان اخماش بیشتر رفت تو هم و گفت میرم شما استراحت کنی....لوسم خودتی همونطور که میکشوندمش سمت تختم گفتم خوب حالا قهر نکن بیا بشین ببینم چیکار داشتی اردلان نشست رو تختم من هم رو صندلی روبروش دستم گذاشتم زیر چونم و گفتم به به داداش اردلان حموم لازم بودیااااا تورو خدا زود به زود برو حموم اینطوری پیش بری کسی بهت زن نمیده هااااااا خندید و گفت: _ تو به فکر خودت باش یواش یواش بوی ترشیدگیت داره در میاد. - همه از خداشونه من دامادشون بشم حیف که من قصد ازدواج ندارم دوتایی زدیم زیر خنده. مامان در اتاق رو باز کرد و با یه سینی شربت و بیسکوییت وارد شد. به به خواهر برادر باهم خلوت کردید راستی اسماء با بابات حرف زدم به مادر اقای سجادی هم گفتم برای فردا مشکلی نیست جلوی اردلان خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین اردلان خندید و گفت: خوبه دیگه اسماء خانوم من باید از مامان میشنیدم سرم همونطور پایین و گفتم آخه داداش یدفعه ای شد بعدشم هنوز که خبری نیست... مامان لیوان شربت و یه بیسکوییت داد دست اردلان و گفت بخور جون بگیری ببین چه لاغر شدی چپ چپ به مامان نگاه کردم و گفتم: مامان من احتیاج ندارم بخورم جون بگیرم اردلان بادست زد پشتم و گفت: آخ آخ حسودی مامان هم لیوان شربتو داد دستم و گفت بیا تو هم بخور جون بگیری لیوان رو ازش گرفتم و گفتم پس بیسکوییتش کو بلند شد و همونطور که از اتاق میرفت بیرون گفت واااااااا بچه شدی اسماءخودت بردار دیگه حرصم گرفته بود لیوان شربت گذاشتم تو سینی و به اردلان که داشت.....
میخندید دهن کجی کردم اردلان شربتو تا ته خورد و گفت:آخیش چه چسبید... _ بعد دستشو گذاشت رو شونم و گفت:اسماء میخوام باهات جدی حرف بزنم سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم اردلان آهی کشید و شروع کرد: سه سال پیش اونقدری که الان برام عزیزی، عزیز نبودی اسماء حجابتو دوست نداشتم نوع تیپ زدنات، دوستات، بیرون رفتنات و..... همیشه متفاوت بودی با کل خانواده اینکه بگم همه چیت بد بود و دوست نداشتم نه باالخره خواهرم بودی چند بار به مامان و بابا شکایتتو کردم اما اونا اجازه ی دخالت رو بهم ندادن برای همین منم کاری بهت نداشتم _ تا وقتی که اون اتفاق برات افتاد. نمیدونم چی باعث شده بود که خواهر همیشه شیطون و درس خون من گوشه گیر بشه و با هیچ کسی حرف نزنه. دنبالشم نیستم چون هرچی که بود باعث شد تو اینی بشی که الان هستی. اسماء وقتی تورو، تو اون وضعیت میدیدم داغون میشدم کلی برات نذرو نیاز کردم که خوب بشی، حضرت زهرا رو قسم دادم که به خواهرم کمک کن، اشک ریختم ،زجه زدم و.... روزی که چادری شدی _ فهمیدم که حضرت زهرا جوابمو داده دیگه خیالم از بابتت راحت شد فهمیدم که راهت رو درست انتخاب کردی. وقتی مامان بهم قضیه ی خواستگاری رو گفت:خیلی خوشحال شدم و میدونستم که تو اونقدر بزرگ شدی که تونستی تصمیم بگیری _ همچنین مشتاق شدم ببینم کیه که خواهر ما بین این همه آدم اجازه داده بیاد برای خواستگاری.... خندیدمو گفتم: یکی مثل خودت مثل من خوب پس قبول کن دیگه.. خندیدمو گفتم: اره تسبیحش همیشه دستش دکمه های پیرهنشو تا آخر میبنده سر وتهش بزنی تو بسیج دانشگاس وقتی هم که با آدم حرف میزنه زمینو نگاه میکنه اهان راستی ریشم داره برادریه برای خودش هههههه... دستشو گذاشت روشونم گفت خسته نباشی، یکم از اخلاقش بگوووو _ إ اردلان پاشووو برو میخوام بخوابم خستم إ اسماء من هنوز کلی حرف دارم حرفای اصلیم مونده .... باشه داداش بگو - فقط یکم زودتر صبح باید پاشم و بقیشم که خودت میدونی چیه انقد زود داداشتو فروختی - إ داداش این چه حرفیه شما حرفتو بزن راستش اسماء من به مامان اینا نگفتم آموزشیم تو یزد دیگه تموم شد بخاطر خدمات فرهنگی و یه سری کارهای دیگه ادامه ی خدمتم افتاده تو سپاه تهران _ إ چه خوب داداش،مامان بفهمه کلی خوشحال میشه اره تازه استخدام سپاه هم میشم فقط یه چیز دیگه - چی چطوری بگم اخه إم-إم - بگو داداش خجالت نکش نکنه زن میخوای؟؟ اره... - اره یعنی از یه نفر چیزه - داداش بگو دیگه جون به لبم کردی. اسماء دوستت بود زهرا خب خب همون که باهم یه بارم رفتید تشیع شهدا...تو بسیج مسجد هم هست _ خب داداش بگو دیگه اسماء ازدواج کرده - اخ اخ داداش عاشق شدی. ازدواج نکرده اسماء با مامان حرف میزنی - اوووو از کی تاحالا خجالتی شدی حرف میزنی یا -اره حرف میزنم پس بگو چرا لاغر شدی غم عشقی کشیدی که مپرس از رو تخت بلند شد و گفت: هه هه مسخره بگیر بخواب فردا کلی کار داری _ باورم نمیشد اردلان عاشق شده باشه ولی خوب مگه داداشم دل نداشت بعدشم مگه فکر میکردم سجادی از من خوشش بیاد. ساعت ۱۱بود تقریبا آماده بودم یه روسری صورتی کمرنگ سرم کردم زنگ خونه به صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم سجادی داشت با دست موهاشو درست میکرد خندم گرفته بود چه تیپی هم زده. _ از اتاق اومدم بیرون اومدم خدافظی کنم که اردلان عصبانی و با اخم.
🌙 وقت خواب است و دلــم پیش تــو سـرگـردان است..! شب بخیر ای نفست... شرح پریشانی من..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
مداحی آنلاین - بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر - مهدی رسولی.mp3
3.11M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی یا هادی امّت بنویسم 🎤
ارسالے یڪے از ڪاربران بزرگوار ان شاءاللہ قسمت ماهـم بشہ @moharam_98
『 ✨ ✨』 نماز شب لیلة الرغایب از این نماز غافل نشید
فال حافظ زدنت از پے دلتنگے ڪیست؟ من ڪہ هـر لحظہ بہ یاد تو و دلتنگ تو ام هـر ستارہ یہ نشان از غم و دلتنگے من آسمان را بفرستم ڪہ بدانے هـمہ جا یادتو ام؟ @moharam_98
ممنون از دوستانے ڪہ لطف ڪردن وتصاویرمربوط به سردار و برامون فرستادن.💕اجرتون با شهـدا💕🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『  • • 』 『  • • 』 『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』 ✅جنگ احد روحیہ قریش بر اثر شڪست در جنگ بدر سخت افسردہ شد،و براے گرفتن انتقام ڪشتہ شدگان خود و جبران این شڪست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروے فراوان و مجهـز بہ مدینہ حملہ ڪنند. عوامل اطلاعاتے پیامبر اسلام صلے اللہ علیہ و آلہ و سلم تصمیم قریش را در این زمینہ بہ آن حضرت گزارش ڪردند.پیامبر براے مقابلہ با دشمن شوراے نظامے تشڪیل داد.گروهـے از مسلمانان نظر دادند ڪہ بهـتر است ارتش اسلام از مدینہ بیرون رود و در بیرون شهـر با دشمن بجنگد. پیامبر با هـزار نفر مدینہ را بہ سوے ڪوہ احد در سمت شمال شهـر ترڪ گفت.در بین راہ سیصد نفر از هـواداران عبد اللہ بن ابی، منافق مشهـور،بہ تحریڪ وے بہ مدینہ بازگشتند و تعداد نیروهـاے اسلام بہ هـفتصد نفر ڪاهـش یافت.بامداد روز هـفتم شوال از سال سوم هـجرت در دامنہ ڪوہ احد دو لشگر در برابر هـم صف آرایے ڪردند. پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ،با یڪ دید نظامی،میدان جنگ را مورد بررسے قرار داد و نظرش بہ نقطہ اے جلب شد ڪہ ممڪن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطہ نفوذ ڪردہ از پشت سر بہ مسلمانان حملہ ڪند.از این نظر افسرے بنام «عبد اللہ بن جبیر»را با پنجاہ نفر تیرانداز روے تپہ اے مستقر ساخت تا از رخنہ احتمالے دشمن از آن نقطہ جلوگیرے ڪنند و دستور داد بہ هـیچ وجہ نباید آن نقطہ حساس را ترڪ ڪنند چہ مسلمانان پیروز شوند و چہ شڪست بخورند. از طرف دیگر در جنگهـاے آن زمان،پرچمدار،نقش بسیار بزرگے داشت وازینرو پرچم را هـمیشہ بہ دست افرادے دلیر و توانا مے سپردند.استقامت و پایدارے پرچمدار و اهـتزاز پرچم در رزمگاهـ،موجب دلگرمے جنگجویان بود،و بر عڪس،ڪشتہ شدن پرچمدار و سرنگونے پرچم مایہ تزلزل روحے آنان مے گردید،بہ هـمین جهـت پیش از آغاز جنگ بہ منظور جلوگیرے از شڪست روحے سربازان،چند نفر از شجاعترین رزمندگان بہ عنوان پرچمدار تعیین مے گردید.
『  • • 』 『  • • 』 『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』 در این جنگ نیز قریش بہ هـمین ترتیب عمل ڪردند،و پرچمدارانے از قبیلہ «بنے عبد الدار»ڪہ بہ شجاعت معروف بودند،انتخاب ڪردند ولے پس از آغاز جنگ پرچمداران آنان یڪے پس از دیگرے بہ دست تواناے علے علیہ السلام ڪشتہ شدند و سرنگونے پے در پے پرچم باعث ضعف و تزلزل روحے سپاہ قریش گردید و افرادشان پا بہ فرار گذاشتند. از امام صادق علیہ السلام نقل شدہ است ڪہ فرمود:«پرچمداران سپاہ شرڪ در جنگ احد نہ نفر بودند ڪہ هـمہ آنهـا بہ دست علے علیہ السلام بہ هـلاڪت رسیدند» (1). ابن اثیر نیز مے گوید:«ڪسے ڪہ پرچمداران قریش را شڪست داد،علے علیہ السلام بود» (2). بہ روایت مرحوم شیخ صدوق،علے علیہ السلام در احتجاجهـاے خود در شوراے شش نفرے ڪہ پس از مرگ عمر،جهـت تعیین خلیفہ تشڪیل گردید،روے این موضوع تڪیہ نمودہ و فرمود: شما را بہ خدا سوگند مے دهـم آیا در میان شما ڪسے جز من هـست ڪہ نہ نفر از پرچمداران بنے عبد الدار را(در جنگ احد)ڪشتہ باشد؟سپس امام افزود:پس از ڪشتہ شدن این نہ نفر بود ڪہ غلام آنان بنام «صواب »ڪہ هـیڪلے بس درشت داشت،بہ میدان آمد و در حالے ڪہ دهـانش ڪف ڪردہ و چشمانش سرخ گشتہ بود،مے گفت:بہ انتقام اربابانم جز محمد را نمے ڪشم.شما با دیدن او جاخوردہ خود را ڪنار ڪشیدید ولے من بہ جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتے بر او وارد ڪردم ڪہ از ڪمر دونیم شد. اعضاے شورا،هـمگے سخنان علے علیہ السلام را تصدیق ڪردند.
『  😔 』 دردنامه یکی از هموطنان قمی: هـیچ پروفایلـی مشکـی نشد هیچکس هشتگ نزد هیچـکس ابراز همدردی نکـرد هنـرمندی به قم سفـر نکرد وزیـربهداشت از تـرس جانش نیـامد رئیـس جمهـور مشغول افتتـاح آزادراه تهـران_شمال است. ولـی تا دلتان بخواهـد پیام های خوشحـالیِ یه عده رو خـوندیم که نـوشته بودند الهـی همشـون بگیـرن و منقرض بشـن😔 نوشـته بودند دمت گـرم کرونا خوب جاییـو انتخاب کـردی استیـکر خنده ها و فحشارو دیدیـم و دم نزدیـم سرمان را پاییـن انداختیـم و چیـزی نگفتـیم دلمان شکسـت و ساکت ماندیـم از همان هایـی که فریاد آه هموطـن سر میـدادند مـردم قم هموطنشان نیـستن !!! ✌️ در_کنار_مردم_قم_هستیم 💚
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
『  😔 #دردنامه 』 دردنامه یکی از هموطنان قمی: هـیچ پروفایلـی مشکـی نشد هیچکس هشتگ#قم_تسلیت نزد هیچـک
اما یڪ عدہ در این شرایط،بے ادعا ڪنار مردم قم ایستادند و حمایتشان ڪردند. و ماندند .... تا ڪرونا را شڪست دهـند 💐
4_5960794920376600176.mp3
5.5M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 🎤کربلایی محمد حسین پویانفر ویژه ۱۳۹۸ شاعر: اميرحسين الفت تنظيم و میکس: علی افسری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا