محبان الزهرا سلام الله علیها
🍃بسم الله 🌸هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه 📌صفحه ۱۱۶ https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🍃بسم الله
🌸هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه
📌صفحه ۱١٧
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلول ماه ربیع الاول بر شما عزیزان مبارک 🌺
#ماه_ربیع_الاول
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
#انرژیجات😍🍭
رفیقتگرخداباشد،
هوادار؎قویداریッ💚'
#حسخوب💝
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #پارت_۲۲ چشمش برق می زد. گفت:((تو همون
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#پارت_٢٣
همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد. پشت فرمان بلند بلند میخواند :((دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم /خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!)).
کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل. یاد روزهایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشهٔ خدا اینجا پلاس بود. بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که ((این باز اومده سراغ ارث پدرش!))
سفرهٔ خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد.
حتی آمده و از آنها خواسته بتواند راضی ام کنه به ازدواج.
میگفت قبل از اینکه قضیهٔ ازدواجمان مطرح شود، خیلی از دوستانش می آمدند و دربارهٔ من از او مشورت می خواستند.حتی به او گفته بودند برایشان از من خواستگاری کند.
غش غش میخندید که ((اگه میگفتم دختر مناسبی نیست، بعداً به خودم میگفتن پس چرا خودت گرفتی ش؟ حتی گفت :((اگه اسلام دست و پام رو نبسته بود، دلم میخواست شما رو یه کتک مفصل بزنم!))
آن کَل کَل های قبل از ازدواج، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی.
آن شب، هرچه شهید گمنام در شهر بود، زیارت کردیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❌#کپی_ممنوع
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #پارت_٢٣ همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنا
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#پارت_۲۴
فردای روز عقد رفتیم خانهٔ خالهٔ مادرش.
آنجا هم یک سرِ ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود، شهید موحدین.
روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم. محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت.
با اعتماد به نفس، درس نخوانده رفت سر جلسه.
قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید.
جالب اینکه آن درس را پاس کرد.
قبل از امتحان زنگ زد که ((دارم میام ببینمت!))
گفتم:(( برو امتحان بده که خراب نشه!))
پشت گوشی خندید که ((اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!))آمد.
گوشه حیاط ایستاد، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم. دوباره این جمله را تکرار کرد :(( تو همونی که دلم میخواست، کاش منم همونی بشم که تو دلت میخواد!))
رفت که بعد از امتحان، زود برگردد.
تولدش روز بعد از عقدمان بود. هدیه خریده بودم:پیراهن، کمربند، ادکلن، نمی دانم چقدر شد، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد.
بعد از ناهار، یک دفعه با کیک و چندتا شمع رفتم داخل اتاق.
شوکه شد. خندید:((تولد منه؟ تولدتوئه؟ اصلا کی به کیه؟))
وقتی کادو را بهش دادم گفت :((چرا سه تا؟))
خندیدم که ((دوست داشتم؟!))
نگاهی به مارک پیراهنش انداخت و طوری که توی ذوقم نزده باشد، به شوخی گفت:((اگه سادهترم می خریدی، به جایی بر نمیخورد!))
یک پیس ادکلن را زد کفت دستش.
معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:((لازم نکرده فرانسوی باشه. مهم اینه که خوش بو باشه!))
برای کمربند چرم دورو هم حرفی نزد.
آخر سر خندید که
((بهتر نبود خشکه حساب می کردی می دادم هیئت؟))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❌#کپی_ممنوع
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
محبان الزهرا سلام الله علیها
#صلَّی_اللهُ_عَلَیکَ_یَا_اَبَاعَبدِاللهِ #اعلامبرنامه 🏴🖤مراسم عزاداری ظهر شهادت امام رضا(ع) 📢سخن
📸#گزارشتصویری
🏴از مراسم عزاداری ظهر شهادت
امام رضا علیه السلام
🕌منزل آقای حکمت منش
◼️#هیئتمحبانالزهرا(س)
◼️#هیئتجنتالزهرا (س)
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
_ازحجمفراخوان۲۵شهریور
همینبسکہیگانویژه
میدونانقلابایستگاهصلواتےزده😂‼️
عکسها:۲۵شهریورساعت۱۸:۰٠
تهران-میدانانقلاب
یکےازمکانهاےاصلےفراخوانها
#روشنگری🌿
#شادکنک😂🎈
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
"🌹✨"
برای زمینه سازی ظهور امام زمان عجلالله تنها شعار دادن کافی نیست ، باید حرکت کرد،و در عمل ارادت خود را نشان داد ..
#شهیدرسولخلیلی
#شهیدانه♥️
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
هدایت شده از محبان الزهرا سلام الله علیها
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
اللهم کن لولیک...🍃
#امام_زمان 🕊
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
محبان الزهرا سلام الله علیها
بسم الله🌿
هر روز یک صفحه با ترجمه🦋
📌صفحه ۱۱۸
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپکوتاه
توقیمتداری!
اینجورآدمهاانگیزهدارن
ازخودشونمراقبتکنن ..!!(:✨
#استادپناهیان🎤
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
#حدیثگرافی
◾️امام رضا علیه السلام :
حقیقت ایمان انجام واجبات و دوری از محرمات(گناهان) است.
📚تحف العقول ص۴۹۵
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
هدایت شده از محبان الزهرا سلام الله علیها
برنامه کتابخوانی📚🤓
رمان قصه دلبری، زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی است که از زبان همسرشون نوشته شده....
🔰هر روز دو پارت از این رمان در کانال قرار داده میشود که امیدوارم دوست داشته باشید😍😍
📢تازهههه
از این کتاب هم قراره ان شاءﷲ بزودی یه مسابقه خیلی عالی برگزار کنیم که جوایز نفیسی داره 🎊
📌یادتون نره کانال رو به دوستان و اطرافیانتون معرفی کنید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🔸سپاس از همراهی همه شما بزرگواران💐🙂.
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #پارت_۲۴ فردای روز عقد رفتیم خانهٔ خاله
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#پارت_۲۵
سر جلسه امتحان، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند. صبرشان نبود بیایم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام. جیغی کشیدند، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی :((گفت محمدخانی آمده خواستگاریت!))
گفتند :((ما رو دست انداختی؟»
هر چه قسم و آیه ،خوردم باورشان نشد.
به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه پشت سرم آمدند که ببینند راست میگویم یا شوخی میکنم.
نزدیک در دانشگاه گفتم: «ایناها! باور کردین؟ اون جا منتظرمه. گفتند: «نه! تا سوار موتورش نشی باور نمی کنیم.
وقتی نشستم پشت سرش، پرسید «این همه لشکرکشی برای چیه؟»
همین طور که به چشمهای باباقوری
بچه ها می خندیدم گفتم اومدن ببینن واقعاً تو شوهر می یانه!))
البته آن موتور تریل معروفش را نداشت. کلا آن موتور وقف هیئت بود عاشق موتورسواری ،بودم ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بنشینم روی موتور خانمهای هیئت یادم دادند. راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم.
چند بار
با اصرار دایی ام را مجبور کرده بودم که من را بنشاند ترک ،موتور همین.
باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیرزمین که باور نمیکردی خانه
دانشجویی باشد، بیشتر به حسینیهای نقلی شبیه بود ولی از حق نگذریم خیلی کثیف بود.
آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از در و دیوارش لکه و چرک میبارید.
تازه میگفت به خاطر تو اینجا رو تمیز کرده م!
گوشه یکی از اتاقها یک عالمه جوراب تلنبار شده بود معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است.
فکر کنم اشتراکی میپوشیدند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❌#کپی_ممنوع
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#پارت_۲۶
اتاقها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا. از این کارش خوشم آمد.
بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی خیلی بالا پایین کرد. خیلی از کارت ها را دیدیم، پسندش نمیشد.
نهایتاً رسید به یک جمله از حضرت آقا با
دستخط خودشان:
بسم الله الرحمن الرحيم
همسری
شما جوانان عزیزم را که پیوند دلها و جسمها و
سرنوشت هاست صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک
می.گویم
"سید علی خامنه ای"
دستخط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی، انتخابمان برای مغازه دار جالب بود.
گفت:(( من به رهبر ارادت دارم، ولی تا به حال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسیش چاپ کنه!))
از طرفی هم پافشاری می کرد که نمیشود و از متن های حاضر، یکی را انتخاب کنیم.
محمد حسین در این کارها سررشته داشت. به طرف قبولاند که میشود در فتوشاپ این کارت را با این مشخصات، طراحی و چاپ کرد.
قضاوت دیگران هم درباره کارت متفاوت بود.
بعضی ها می گفتند قشنگ است، بعضی ها هم خوششان نیامد.
نمیدانم کسی بعد از ما از این نوع کارت استفاده کرد یا نه، ولی بابش باز شد تا چند نفر از بچه های فامیل، عقدشان را داخل امامزاده برگزار کنند.
از همان اول با اسباب و اثاثیه زیاد موافق نبود. میگفت این همه تیروتخته به چه کارمون میاد؟؟؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❌#کپی_ممنوع
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿