«مرضیه بدیهی»، همسر شهید مدافع حرم «عبدالمهدی کاظمی»، دبیرستانی بود که با شهید علمدار آشنا و به این شهید و زندگیاش علاقهمند میشود؛ آنقدر که حتی از خداوند، تقاضای همسری میکند که در تقوا و انقلابیگری همچون او باشد. «خواب دیدم شهید علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانهی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.»
یک سرباز سادهام
روزی که عبدالمهدی به خواستگاریاش میآید، مرضیه همان کسی را میبیند که در آن خواب شهیدعلمدار به او نشان داده بود. البته این ارادت تنها منحصر به او نبود. در همان جلسهی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه میشود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانهی شهید علمدار بوده و با بچههای بسیجشان به دیدار مادر شهید رفته است.
گفتههایش به آنجا میرسد که عبدالمهدی روز خواستگاری به او میگوید: «من یک سرباز سادهام. دوست دارم همسرم هم ساده باشد و ساده زندگی کند و انتظار و توقع بیجایی از من نداشته باشد.» مرضیه هم در جوابش میگوید: «من ایمان تو و تقوایت را میخواهم. همینها کافی هستند. مال دنیا برای من هیچ است! خیالتان راحت باشد.»
نوید شهادت
یک روز بعد از عقدمان رفته بودیم گلستان شهدا که آنجا به من گفت: «حرف مهمی با شما دارم که در مراسم خواستگاری عنوان نکردم، چون میترسیدم اگر بگویم حتما جوابتان منفی میشود.» گفتم: «چه حرفی؟» گفت: «شما در جوانی مرا از دست میدهید و من شهید میشوم.» نگاهی به عبدالمهدی کردم و گفتم: «با چه سندی این حرف را میزنید؟ مگر کسی از آینده خودش خبر دارد؟» عبدالمهدی گفت: «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیتالله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیتالله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. وقتی به حضور آیتالله بهجت رسیدم، نوید شهادتم را از ایشان گرفتم.»
خوابی که هیچوقت تعریف نشد
تغییر نام شهید کاظمی دیگر خواستهی آیتالله بهجت در این دیدار بود که مرضیه بدیهی به آن اشاره میکند؛ «اسم کوچک شهید کاظمی ابتدا فرهاد بود. آیتالله بهجت از او میخواهند که نامشان را به عبدالمهدی یا عبدالصالح تغییر دهند که همسرم، نام عبدالمهدی را انتخاب میکند.» سالها از ازدواجشان میگذرد و عبدالمهدی که دیگر صاحب دو فرزند به نامهای فاطمه و ریحانه شده، کمکم هوای سوریه به سرش میزند؛ هوای دفاع از حرم همسر شهید میگوید: «سه روز قبل از آمدنش از سوریه خواب دیدم رفتهام به حرم حضرت زینب (س). عکس همهی شهدا به دیوارهای حرم بود. همانطور که نگاه میکردم، دیدم عکس عبدالمهدی هم بین آنهاست. از شوکی که به من وارد شد، داد زدم «وای، عبدالمهدی شهید شد.» از خواب پریدم. دستانم خیلی میلرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زنگ زد. خواستم خوابم را تعریف کنم، ولی گفتم نگرانش نکنم. فقط گفتم: «عبدالمهدی، خوابت را دیدم.» گفت: «چه خوابی؟» گفتم: «وقتی آمدی، تعریف میکنم.»
و حالا مرضیه مانده است و جای خالی عبدالمهدی و خوابی که هیچگاه نتوانست برای او تعریف کند...
منتظرت هستم
یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن مینوشتیم. بهمحض بازکردن دفتر، دیدم برایم یک نامه نوشته با این مضمون که «همسر عزیزم! من به شما افتخار میکنم که مرا سربلند و عاقبت بهخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم!»
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_ششم شدم آدم میتواند زخم ها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_هفتم
همه هم و غمش این بود تا جایی که بدنمان میکشد در حرم بمانیم زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل سیری نداشت، زمانی که اشکی نداشت راه می افتاد
که برویم .هتل هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم.
در کاروان رفیقی پیدا کرد لنگه ،خودش هم مداح بود ،هم پاسدار ،مداحی و روضه کاروان را دونفری انجام میدادند ولی اهل این نبود که با کاروان و با جمع برود.
میخواست دونفری باهم باشیم میگفت: «هرکی کربلا میره از صحن امام رضا میره!
قسمت شد خادم حرم حضرت عباس(ع)..
فیش غذا به ما داد خیلی خوشحال بودیم رفتیم مهمان سرای حضرت.
با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم جوابش مثبت بود. می دانستم چقدر منتظراست. مأموریت بود زنگ که زد بهش گفتم ذوق کرد میخندید وسط صحبت قطع شد. فکر کردم آنتن رفته یا شارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده دوباره زنگ زد گفت: قطع کردم برم نماز شکر بخونم این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرفهایم را نشنید.
انتظارش را می کشید در مأموریتهای عراق و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بودبه ضریح .
در زندگی مراقبم ،بود ولی در دوران بارداری ،بیشتر از نُه ماه پنج ماهش نبود و همۀ آن دوران را خوابیده بودم دست به سیاه و سفید نمیزدم از بارداری قبل ترسیده بودم ،خیلی لواشک و قره قوروت دوست داشتم تا اسمش می آمد یا هوس میکردم...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_هفتم همه هم و غمش این بود
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_هشتم
در دهنم آب جمع میشد پدر و مادرم میگفتند نخور فشارت می افته محمد حسین برایم میخرید.داخل اتاق صدایم میزد: «بیا باهات کار دارم لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من میداد و با خنده میگفت: زن ما رو
باش! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم وقتی می دید مراعات میکنم خوشحال میشد و برایم غذای تبرکی میآورد
برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم میکرد پابه پایم می آمد که دوتایی بخوانیم بعضی را خودش تنهایی میخواند زیاد تربت به خوردم میداد به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایشها خودش از کربلا آورده بود و میگفت: «اصل اصله
اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم امیر حسین در اصل امیرحسین اسم بچه اولمان بود.
به پیشنهاد یکی از علمای تهران گذاشتیم امیر محمد گفته به بود: «اسم» محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم خدا نظر کنه و شفا
بگیره!»
میگفت اگه چهار تا پسر داشته باشم اسم هر چهارتاشون رو میذارم
حسین❤️
با کمک مادرم داخل ماشین نشستم راه افتاد روضه گذاشت روضه حضرت علی اصغر . سه تایی تا دم در بیمارستان گریه کردیم برای شیر خواره
امام حسین( ع)
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
همون لحظه که غصه داری و فکر میکنی تنهایی
خدا داره نگاهت میکنه ک صداش کنی .🌱
┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شب_لیله_الرغائب
#شب_آرزوها
⚡️ دعای کمیل و نماز لیله الرغائب
🍃 #حجت_الاسلام_موسوی
📆زمان:پنجشنبه ۲۸ / ۱۰/ ۱۴٠۲
⏱بعد از نماز مغرب و عشاء
🕌مکان:ملکشهر _خیابان آزادگان _کوچه گلها_۸متری طالقانی_مسجد الزهرا(س)
🔴ویژه خواهران و برادران
🍃 به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
#صلَّیاللهُعَلَیکَیاعَلیالنَقیاَیُهاالهادی(ع)
#جلسه_هفتگی
#اعلامبرنامه
📢سخنران
#حجت_الاسلام_سلطانی
🎤 بانوای گرم
#کربلایی_حسین_یسلیانی
📆زمان: چهارشنبه ٢٧ دی ماه
⏱از ساعت ۲۰ الي ٢٢
🕌مکان: ملکشهر_آزادگان_کوچه گلها_
کوچه ٨ متری طالقانی_ مسجد الزهرا (س)
🔴ویژه برادران وخواهران
#هیئت_محبان_الزهرا(سلام الله علیها)
#هیئت_جنت_الزهرا(سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🍁
#یااباصالح_المهدی
باران که می زند همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودن تو یا بن الحسن ...
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است و هوا
هــوای لطف است و صفا!
صبح است و نوا
نـوای مهر است و وفا!
صبح است و دلا
هرآنچه می خواهی هست؛
بر سفرۀ گستردۀ الطافِ خدا
🌸سلام🌸
🌱🌸صبح تون بخیر🌸🌱
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزحریمِنظرٺ،نیسٺپناهِدگری؛
گـرہیبستہیمنبانظـریبازشَود...
#یا_ابا_عبدالله
#دلتنگ_حرمتم💔
#صبحتون_حسینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
▫️به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد
پژمرده میگردد گلى که نيست در گلدان
#چهارشنبههایامامرضایی ...🕊
#دلتنگی🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
صبحتون منور به لبخند شهدا
بر قامت بلند شهیدان صلوات🕊
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانیاش را بوسیدم، چشمهای بستهاش را یکی یکی بوسیدم. لبهایش را بوسیدم. سرم را روی سینهاش گذاشتم. قلبش نمیزد. روسریاش هنوز به سرش بود. چند تار مویی را که از روسری بیرون زده بود، پوشاندم. دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند. زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود. سرم را روی سینهاش گذاشتم و بلند گفتم: [بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت]
#شهیده_زینب_کمایی
┈┈••••✾••✾•••┈┈
تاریخ همواره تکرار میشود. چه فروردینماه۱۳۶۱ و چه دی ماه۱۴۰۲.
منافق همان منافق است و دخترانِ دلیر و سربلندِ ما همان دخترانِ زهرایی تبار...
روزی شهیده زینب کمایی برای امام و خاک و کشورش ایستادگی کرد و امروز نام شهیده فائزه رحیمی در عرصهگاه مقاومت و همراهی با ولایت طنین انداز میشود...
#شهیده_فائزه_رحیمی
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
محبان الزهرا سلام الله علیها
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانیاش را بوسیدم، چشمهای بستهاش را یکی یکی بوسیدم. لبهایش را ب
شما را دعوت میکنم به زیارت مجازی مزار شهیده فائزه رحیمی 💔
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_هشتم در دهنم آب جمع میشد پ
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_نهم
به نظرم پرسنل بیمارستان فکر میکردند الان گوشه ای مینشیند و لام تاکام حرف نمی زند ،برعکس روی پایش بند ،نبود هی قربان صدقه ام میرفت.
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا و جنب و جوش با گوشی فیلم می گرفت یکی از پرستارها میگفت کاش میشد از این صحنه ها فیلم ،بگیری به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن .
قبل از اینکه بچه را بشویند در گوشش اذان و اقامه گفت همان جا برایش روضه خواند وسط اتاق زایمان جلوی دکتر و پرستارها، روضه حضرت علی اصغر ، آنجایی که لالایی می خوانند، بعد هم کام بچه را با تربت امام حسین علام برداشت.
اصرار میکرد شب به جای همراه بماند کنارم. مدیر بخش میگفت شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟ دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند اما کادر بیمارستان اجازه ندادند تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد به زور بیرونش کردند باز صبح زود سر و کله اش پیدا شد.
چند بار بهش گفتم :روز هفتم مستحبه موهای سر بچه رو بتراشیم راضی نشد.
بهش گفتم نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی دلت نمیاد؟ می گفت حیفم میاد
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت تولد حضرت زینب(س) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ مدام به من میگفت بچه رو بمال به درودیوار هیئت خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به
درودیوار هیئت......
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_نهم به نظرم پرسنل بیمارستا
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد
برایش دوبار عقیقه کرد یک بار یک ماه و نیم بعد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد، یکی هم برد حرم حضرت معصومه (س).
برای خواندن اذان و اقامه در گوشش پیش هر کس که زورمان رسید بردیمش.
در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی و حاج آقا مهدوی نژاد ،در تهران هم حاج آقا قاسمیان ،حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی، باهم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی حرفهایی را که رد و بدل میشد میشنیدم وقتی اذان و اقامه حاج آقا تمام شد، محمدحسین گفت: «دو روز دیگه میرم مأموریت حاج آقا دعا کنین شهید بشم! هری دلم ریخت دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و شروع کردند به دعا خواندن بعد که دعا تمام شد :گفتند: «ان شاء الله خدا شما رو بموقع ،ببره مثل شهید صدوقی، مثل شهید
دستغیب)
داخل ماشین بهش گفتم :دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی سری بالا انداخت و گفت: «همه این حرفا درست ولی حرف من اینه لذتی که علی اکبر امام حسین برد حبیب نبرد.
روزی که می خواست برود مأموریت امیرحسین ۴۷ روزش بود. دل کندن از آن برایش سخت بود چند قدم میرفت سمت در بر میگشت دوباره نگاهش میکرد و می بوسیدش
وقتی میرفت مأموریت با عکسهای امیر حسین اذیتش میکردم لحظه به لحظه عکس تازه میفرستادم ،برایش میخواستم تحریکش کنم زودتر برگردد حتی صدای گریه و جیغش را ضبط می کردم و می فرستادم.....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگرانه🌱
🎙سخنران #استاد_دانشمند
✅موضوع:حرف مردم مهم نیست...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
•°🌱
#سلام_اربابم ♥️✋
آتش عشق تو برداً وسـلاما نشده
صبحبیاذن توخورشیدجهان پانشده
پسرفاطمهسوگند کهجز پیش شما
تاکنون قامتمنپیش کسی تا نشده
#صبحتون_حسینی
صلیاللهعلیکیااباعبدالله ✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم ترین عمل ماه رجب...
🌷🍃
▫️به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️علی (ع) معجزه پیامبر (ص) ...!
🌺قالَ رَسولُ اللّٰه (ص) :
... وَ اِنَ اللّهَ اَعْطَی مُوسَی الْعَصَاءَ، وَ اِبْرَاهِیمَ بَرْدَ النّارِ، وَ عِیسَی اَلْکَلَمَاتِ یُحیِی بِهَا الْمَوتَی وَ اَعْطانَی هَذَا عَلیّا وَ لِکُلّ نَبیٍّ آیهٌ وَ هَذَا آیَهُ رَبِّی… .
🌺پیامبر اکرم (ص) :
… و خداوند به عنوان معجزه به موسی عصا، و به ابراهیم خنک شدن آتش، و به عیسی کلماتی را که به وسیله آن مردهها را زنده میکرد، عطا فرمود، و به من علی را عطا نمود. برای هر پیامبر نشانهای است و این شخص علی نشانه و معجزه پروردگارم میباشد … .
📙ینابیع المودة ، ج ۲ ، ص۸۳ .
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مسلمونی کی کردی
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
هدایت شده از محبان الزهرا سلام الله علیها
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شب_لیله_الرغائب
#شب_آرزوها
⚡️ دعای کمیل و نماز لیله الرغائب
🍃 #حجت_الاسلام_موسوی
📆زمان:پنجشنبه ۲۸ / ۱۰/ ۱۴٠۲
⏱بعد از نماز مغرب و عشاء
🕌مکان:ملکشهر _خیابان آزادگان _کوچه گلها_۸متری طالقانی_مسجد الزهرا(س)
🔴ویژه خواهران و برادران
🍃 به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
📿طریقه خواندن نماز شب لیله الرغائب
التماس دعا🤲🏻
https://eitaa.com/moheban_alzahra135