eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💠 باید مثل امام علی (ع) برای محرومین دل بسوزاند. دولت واقعاً باید با تمام قدرت آن طوری که علی علیه السلام برای محرومین دل می سوزانداین هم با تمام قدرت،دل بسوزاند برای محرومین،مثل یک پدری که بچه هایش اگر گرسنه بمانند،چطور با دل افسرده دنبال این می رود که آنها را سیر بکند، یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید اینطور باشد. 📚صحیفه نور ، جلد ۱۸ ، صفحه ۱۳۰ 👈بیانات حضرت امام خمینی(ره) در جمع رؤسای جمهوری و مجلس ، گروهی از مستضعفین جنوب تهران 🗓مورخ: ۱۳۶۲/۰۷/۰۴ .
بسم الله الرحمن الرحیم مهم بسیار مهم....لطفا با حوصله بخوانید دقت کنید ونشر حداکثری بدهید... کشور دچار فتنه ای بزرگ شده که هوشیاری مردم را می طلبد... 🔸 یک: سلیمانی ترور میشود..موجی از از آمریکا واسراییل کل جهان و مخصوصا ایران را فرا میگیرد..باعث و بیداری و انقلابی مجدد میشود. 🔹 دوم: مردم از دولتی که دشمنان را کدخدا و دوست میدارد تقاضای انتقام سردار را میکنند، سپاه دست بکار میشود و پایگاه الاسد نابود میشود. 🔸 سوم: طعم شیرین انتقام با سقوط زهر میشود. 🔹 چهارم: به انتخابات میرسیم اصلاح طلبان به خاطر عملکرد ضعیف شان از طرف مردم و نگهبان مطرود میشوند، برجستگان و ها هم از حمایت شان شانه خالی میکنن و فرصت برای اصلوگرایان بازتر میشود و با مشارکت پایین پیروز میشوند و صد و هفده نماینده کنونی در مجلس رای نمی آورند، سه چهارم مجلس بدست میافتد و اصلاح طلبان و دولت احساس خطر جدی میکنند 🔸 پنجم: به یکباره مسلئه کرونا مثل بمب و انفجار در سطح جامعه منفجر میشود، تمام افکار بطرف کنترل بیماری و نبرد با غول کرونا میشود. 🔹 ششم:اقتصاد کشور ضربه میبیند... مراکز فرهنگی..شروع بیماری از شهر ام القرای اسلام 👌 نتیجه: بیماری کرونا هست و بوده از اول پاییز بماند که کم کم حقایق نشان دهنده آن است که این ویروس آزمایشگاه های خبیث اسراییل و آمریکاست، بماند که جنگ وترور و کشتار خاموش است، اما مهم مهم مهم بروز و ظهورش در کشور ماست. 🔻 دقت کنید: تنها راه پرت کردن حواس مردم و برهم زدن وحدت و فکر مردم از عملکرد بد وضعیف و اصلاح طلبان چه چیزی بهتر از بزرگ کردن بیماری کرونا ❓ چرا از انتشار پیدا کرد؟؟؟ چون مرکز و شروع انقلاب بوده وهست! یادتان هست گفت اگر بگیرید نقاط تان را میزنم...؟ زد...! حرم معصومین و نیمه تعطیل، شگاف و عقیدتی بین ضعف اندیشان که یک عمر همه بیماران را برای شفا به حرم میبردیم حالا حرم و ائمه هم قادر به حفظ زُوار خود نیستن. 🔹 و نور تعطیل، مساجد کم رونق، هیئاتها و مراسم مذهبی و جلسات تعطیل و همچنین سفر به عتبات عالیات...! پس دید که مراکز فرهنگی خوب زده شد. چرا؟؟ چون این مراکز سبب بیداری مردم است، دیروز در بحران کشور در مجلس ۹۹ که با آن بخاطر نواقص هییت تلفیق مخالفت کرده بود و خیلی بد نوشته و بسته شده بود به تصویب رسید!!! متوجه شدید!!! 🔸 خیلی ها از اول پاییز تمام این حالات کرونا را گرفتن و حتی بنام آنفلونزای فوق حاد بستری شدند ولی کسی نگفت ... اما شب انتخابات به یکباره بمب خبری شد 💯 لطفا ضمن دعوت دوستان و آشنایان به آرامش بدانید فقط کشور مبتلا به توطئه و فتنه ای سخت شده که ان شاء الله به حرمت ماه رجب و ادعیه از آن عبور میکنیم ن شاء لله
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت‌_یازدهم 📚 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را
📚 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترک‌شان می‌کردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس می‌کرد که "تو هدیه ، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم. حالا در این دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم می‌زد و سعد بی‌خبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونه‌ام می‌کنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس می‌کشید و باز هم مراقبم بود. 📚 در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«می‌خوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمی‌خوام با هیچکس حرف بزنی، نمی‌خوام کسی بدونه هستی که دوباره دردسر بشه!» از کنار صورتش نگاهم به تابلوی ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری می‌رود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمی‌دانستم کجاست، ترسیدم. 📚 چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشاره‌اش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمی‌خوام حرف بزنی که بفهمن هستی!» و شاید رمز اشک‌هایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و بودنت کار رو خراب میکنه!» حس می‌کردم از حرارت بدنش تنم می‌سوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم می‌خواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!» 📚 از ضبط صوت تاکسی آهنگ تندی پخش می‌شد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگی‌اش را به رخم کشید :«نازنین یا پیشم می‌مونی یا می‌کُشمت! تو یا برای منی یا نمی‌ذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد. تاکسی دقایقی می‌شد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت پرید و بی‌اختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم! 📚 اگر حرف‌های مادرم حقیقت داشت، اگر این‌ها خرافه نبود و این رهایم می‌کرد، دوباره به تمام مؤمن می‌شدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محله‌ای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد. خیابان‌ها و کوچه‌های این شهر همه سبز و اصلاً شبیه نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل پشت سعد کشیده می‌شدم تا مقابل در ویلا رسیدیم. 📚 دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف می‌رفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمی‌کرد که لحظه‌ای دستم را رها کند و می‌خواست همیشه در مشتش باشم. درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین‌زبانی کرد :«به بهشت خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان می‌ریخت :«اینجا ییلاق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه !» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمی‌دیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمی‌ذارم آب تو دلت تکون بخوره!» 📚 یاد دیشب افتادم که به صورتم دست می‌کشید و دلداری‌ام می‌داد تا به برگردیم و چه راحت می‌گفت و آدم می‌کشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگی‌ام می‌خندید. دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمی‌فهمید چه زجری می‌کشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجی‌های ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم می‌زد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی می‌کرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!» 📚 ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا می‌دیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین می‌خواست سهم مبارزه‌اش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی می‌رسیم!»... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
💠 باید مثل امام علی (ع) برای محرومین دل بسوزاند. دولت واقعاً باید با تمام قدرت آن طوری که علی علیه السلام برای محرومین دل می سوزانداین هم با تمام قدرت،دل بسوزاند برای محرومین،مثل یک پدری که بچه هایش اگر گرسنه بمانند،چطور با دل افسرده دنبال این می رود که آنها را سیر بکند، یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید اینطور باشد. 📚صحیفه نور ، جلد ۱۸ ، صفحه ۱۳۰ 👈بیانات حضرت امام خمینی(ره) در جمع رؤسای جمهوری و مجلس ، گروهی از مستضعفین جنوب تهران 🗓مورخ: ۱۳۶۲/۰۷/۰۴ 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━