#خاطره
مدتی بود که اصرار داشت یک #موتور مدل بالاتر بخرد و ۵ میلیون پول لازم داشت، هر چه اصرار کرد من ندادم.
اما روزی که زنگ زد تا برای پاسپورتش 2 میلیون واریز کنم از او سؤال کردم برای چه کاری می خواهی سریع و بی وفقه، توضیح داد برای #سوریه، #عراق، #کربلا، #دمشق، برای پیاده روی #اربعین و آن قدر تند تند توضیح می داد که من مبادا نه بیاورم.
و من هم بلافاصله واریز کردم و دوستانش تعریف می کردند که بعد از پیامک من آن قدر #خوشحال 😍شد و تک و تک دوستانش را بوسید.🙂
در حقیقت من به خاطر احترام به باور #محمدرضا و این که دیدم راه و حرف و عقیده اش، حق است، کمکش کردم و 2 میلیون را در اختیارش قرار دادم.
#پاسپورتش را گرفت و کارهایش را کرد. یادم هست که هفته های آخر می رفت #فرودگاه می خوابید که مبادا اعزام باشد و او جا بماند و نتواند برود.
یکی از دوستانم بعد از #شهادت #محمدرضا همین سؤال را از من کرد.
من در جواب گفتم اگر پسرت برای #ادامه_تحصیل برای رسیدن به هدفش بخواهد به خارج از کشور، اروپا، امریکا و ... سفر کند، کمکش نمی کنی پولش را مهیا نمی کنی؟ جوابش مثبت بود.
گفتم از عاقبتش باخبری؟ گفت نه. #محمدرضا هم برای اعتقاداتش رفت، نمی دانستم چه عاقبتی دارد، خودش لیاقت داشت و به آن درجه رسیده بود و خدا انتخابش کرد.
#مادربزرگوارشهید
#هدف_شهید👌
#عقیده_حق🌷
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_چهارم
در آن بامداد #لشکری و #سرگرد_ورتوان دومین دسته #پروازی پایگاه #دزفول بودند که در خاک #عراق به عملیات رفته بودند.
دسته او با #حملاتی که انجام داد، پدافند #موشک_عراق را هوشیار کرد. لذا به محض عبور آن دو هواپمیا از مرز نقطه هدف را #شناسایی کردند. گرد و غبار ناشی از شلیک #توپخانه عراق وجود هدف را مشخص کرده بود.
هر دو برای #شیرجه آماده بودند.
در پناه تپه ای چندین دستگاه #تانک و نفربر #استتار شده بودند.
#لشکری از #لیدر_پرواز اجازه زدن هدف را می گیرد.
قرار بود هر دو به صورت #ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده و #هدف_ها را #منهدم نمایند.
#لشکری زاویه مخصوص #راکت را به #هواپیما داد و نشان دهنده مخصوص را روی #هدف تنظیم کرد ولی ناگهان #هواپیما تکان شدیدی خورد و #حسین_لشکری فرمان کنترل را از دست داد.
نمی دانست چه بر سر #هواپیما آمده است.
کوشید #هواپیما را که در حال پایین آمدن بود کنترل کند.
او در وصف آن #حادثه می گوید: « به هر نحو توسط #پدال_ها سکان افقی هواپیما را به سمت #هدف هدایت کردم. در این لحظه ارتفاع #هواپیما به #شش_هزار پا رسیده بود.
چراغ #هشدار دهنده #موتور مرتب اخطار می داد.
شاسی پرتاب #راکت_ها را رها کردم.
در یک لحظه #۷۶_راکت روی #هدف ریخته شد و #جهنمی از آتش زیر پایم ایجاد کرد.
از این که #هدف را با #موفقیت نشانه گیری و #بمباران کردم بسیار خوشحال بودم ولی می دانستم با وضعیتی که برای #هواپیما پیش آمده #قادر به بازگشت نیستم.
در حالی که #دست چپم روی #دسته_گاز موتور بود #دست راستم را به سمت دکمه #ایجکت بردم.
دماغ هواپیما در حال #شیرجه بود و هر لحظه #زمین جلوی چشمانم بزرگتر می شد.
تصمیم نهایی را گرفتم و با گفتن #شهادتین دسته #ایجکت را کشیدم و از اینجا به بعد دیگر چیزی یادم نیست.»
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀