eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
✨باید جایے بروم ڪہ مسیرم به نزدیڪ‌تر باشد ...✨ « درس خوانـده بود و فـوق دیپلم داشت ، سربازے هم رفت . وقتے می‌خواست سربازی برود ، گفت : « می‌خواهـم جـا بروم .» رفت دم مرز ... هر چقدر هم گفتیـم : «تو تڪمیلی داری ، تو داری ، بیا پیش خودمان» ، گفت : «نه حاجی ، ‌من می‌خواهم جایی بروم ڪه خیلی سخت باشد .» سربازی‌اش را رفت و ازدواج ڪرد . ڪار هم داشت . در ڪار برق ساختمان بود و در حوزه ڪتاب هم ڪار می‌ڪرد ، در پروژه ڪتاب‌ شهری ڪہ داشتیم و به مدارس می‌رفت و تبلیغ ڪتاب می‌ڪرد . کارهای این تیپی می‌ڪرد و در پروژه‌های ساختمانے هم کار برق را انجام می‌داد. یڪ روز آمد پیـش من و گفت : « فکر می‌کنم مسیرے ڪہ (ڪاظمی) براے من مشخـص ڪرده ، در ڪار برق و این‌ها محقـق نمی‌شود. من بایـد جـایے بروم ڪہ مسیـرم بہ نزدیـک‌تر باشـد .» بہ اصرار زیاد می‌خواست برود و با پیگیری شدید شبانه‌روزی‌اش، خدا را شڪر رفت و بعد گفت : «می‌خواهم بروم یگان ‌های سپاه» کہ بالاخره بہ یگان زرهے رفت . در عین حال ڪه در سپاه بود، عصرها هم می‌آمد و در ڪار ڪتاب ، فعالیت می ‌ڪرد . به ڪتاب خیـلی علاقه داشت . هم ‌زمان اردو هم ڪہ بود، می‌رفت.» ✍ : جناب حمید خلیلی ( مدیر انتشارات شهید ڪاظمی ) 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 شـادی روح شهدا 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
23.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در شعله،شبانه پر گشودی ! سردارِ دل تو بودی، برگرد! دلتنگ توایم حاج ؛ لطفاً با حضرتِ بزودی برگرد!😭😭😭😭 🌱 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌@mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
📸اولین تصویر از پیکر مطهر شهید مدافع حرم سعید کمالی🌷 💠شهید مدافع حرم متولد نوزدهم شهریور سال69 از پاسداران کربلای مازنداران اهل روستای کفرات نکا و ساکن ساری بود که داوطلبانه عازم🚌 سوریه شد ⚜و در 17 اردیبهشت ماه ۹۵📆 در منطقه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش پس از چهار سال تفحص و شناسایی شد🌷 @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
📜 #فرازی_از_وصیت‌نامه 📌دوستان و همرزمانم.... 🔅همیشه دقت داشته باشید هیچ وقت #امام_زمانتان و نائبش
3⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰پرورش در خانواده‌ای و مذهبی آن‌هم در دامن مادری مهربان♥️ و کانونی گرم و صمیمی نتیجه‌ای جز نمی‌توانست داشته باشد. خانواده‌ای که با واژه شهادت🌷 بیگانه نبوده و نیست و نیز در دوران دفاع مقدس جوانمردانه ایستاد✊ و جان شیرین خود را فدای رهبر و مردم کشورش کرد. 🔰مقدمه‌چینی و شرایط به هنگام بیان مطلبی به یکی از عاداتش تبدیل‌شده بود تا اینکه با مطرح‌ شدن مسئله سوریه، وظیفه انسانی، اسلامی و ایرانی🇮🇷 او را که با تمام وجود در خود رشد داده بود، مقدم بر دیگر خواسته‌ها و حتی خود دیدم و پیش‌قدم شده و پیشنهاد عزیمتش را مطرح کردم✔️ 🔰آقا ابراهیم با سال‌ها خدمتی تمام پیش‌بینی‌هایش در زمینه‌های مختلف محقق می‌شد✅ او حتی درجات معوقه‌اش را فدای انسان‌ دوستی‌اش کرد در طول سال‌های خدمتش مختلفی ازجمله 👈چک و خنثی و حفاظت از شخصیت‌ها، استاد دانشگاه درزمینهٔ جنگ‌های نامنظم، از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی پاسداران انقلاب و مربیگری پاراگلایدر را بر عهده داشت. 🔰باوجود شناختی که در آن مدت نسبت به زندگی بنده و مسائل و مشکلاتم پیدا کردند و با توجه به وجود و طبعاً مخالفت‌های اطرافیان نسبت به این ازدواج💍 بازهم بر خواسته خود پافشاری داشتند و همین امر شرایط و والدین و درنهایت عقد و ازدواج ما در اسفندماه سال 91📆 فراهم کرد. 🔰شخصیت خاص و نسب به مردهای این دوره کاملاً مشهود بود؛ شخصیتی ستودنی☺️ که در شرایط سخت و با بروز مشکلات نه‌تنها جا نزده و از کوره درنمی‌رفت بلکه همچون کوهی و استوار مأمن امن و قرار زندگی‌ام بود. مردی که از تمام خواسته‌های دنیایی خود، همه رنج‌های دنیایی🌍 را نیز برای آرامش اطرافیانش به جان می‌خرید. 🔰در هر شرایط و موقعیتی، ضمن پذیرش مسئولیت آن به شکل ممکن ایفای نقش می‌کرد👌 در مراودات کاری خستگی‌ناپذیر، در زندگی مشترک💞 باجان و دل و روحیه‌ای خارق‌العاده، چنان غرق در نقش شده بود که گویی سال‌هاست که چنین مسئولیتی را بر دوش می‌کشد. 🔰به گفته ی شهید: که ما داریم هیچ جای دنیا ندارد❌ آنچه امروز شاهد آن هستیم پیش‌بینی ایشان در سال‌های گذشته است. بمیرم برای دلش که کسی حرفش را گوش نمی‌کند😔 کسی حواسش به نیست ای‌کاش حواسمان بیشتر به حرف رهبری باشد. 🔰در تمام مدت زندگی مشترک ما تنش و ناراحتی جایی نداشت تنها کلام‌ها و پیغام‌های عاشقانه♥️ چاشنی لحظاتمان شده بود امروز من و فرزندانم دل‌تنگی‌هایمان را با یادآوری توصیه‌های دلسوزانه و و تصویر چهره معصوم و نگاه‌های و مهربان آقا ابراهیم آرام می‌کنیم. 🔰از چندان برای‌مان تعریف نمی‌کرد و همیشه آرزویش این بود که در راه اسلام، امام حسین(ع) و عشق به رهبری . ما هم مانع رفتنش🚷 نشدیم. تقریبا پنج ماه از آخرین دیدارمان می‌گذشت. که رفت بسیار خداحافظی خاصی بود و هیچگاه آن خداحافظی را فراموش نمی‌کنم. 🔰هرساله نورافشانی🎉 جمکران را ما انجام می‌دهیم. ابراهیم در آن لحظه گفت که این سالی است که نورافشانی را انجام می‌دهم. او دو رکعت نماز خواند و از امام زمان(عج) خواست تا شود که ایشان هم نامه شهادت‌شان را امضا کردند📝 به ابراهیم گفتم: این حرف را نگو چگونه تنها و بدون تو زندگی کنم که او گفت تو آن قدر هستی که هیچ‌کس حریفت نخواهد شد 💢شهید مدافع حرم محمدابراهیم رشیدی "رشید" فرزند غلامعلی، متأهل و اصالتاً اهل قم بود که بار‌ها برای دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) در سوریه حضور یافته بود. او از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.  این شهید 32 ساله سرانجام روز یکشنبه طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر- دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری💥 به شهادت رسید🕊🌷 🌷 @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
داستان عشق و ارادت یه شهید به امام رضا(ع) #شهید_محمد_مردانی🌷 بخونید خیلی جالبه👇👇 @mohebin_velayt_
6⃣7⃣2⃣1⃣ 🌷 💠 🌿مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به (ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. ☘هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند. 🌿پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم شد. ☘حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود. 🌱یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم ، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. 🌴رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد. 🌿به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد. ✍راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
┄┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┄ ⚡ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زند گفت: پیش زنهای دیگه ام. ♨گفتم چی؟ گفت: نمی دونستی چهار تا زن دارم. دیدم شوخی می‌کند چیزی نگفتم، گفت جدی می گم. 💞 من اول با ازدواج کردم بعد با بعد با آخرش هم با# تو 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌾 🌻امیـدوارم ... 🍂حضرت زهرا (س) عنایتی ڪند تا به هـدفی ڪہ از ورود به 🌻داشته‌ام آن هم تنها خواستنِ شهادت 🍂از خـداوند بود ، نائل آیم .✅ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌾 🌻امیـدوارم ... 🍂حضرت زهرا (س) عنایتی ڪند تا به هـدفی ڪہ از ورود به 🌻داشته‌ام آن هم تنها خواستنِ شهادت 🍂از خـداوند بود ، نائل آیم .✅ 𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇🖤𖠇𖠇 𖠇 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌾 🌻امیـدوارم ... 🍂حضرت زهرا (س) عنایتی ڪند تا به هـدفی ڪہ از ورود به 🌻داشته‌ام آن هم تنها خواستنِ شهادت 🍂از خـداوند بود ، نائل آیم .✅ 🌹 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای"مهدی شفازند" 🔹صفحه ١۴٨_١۴٧ 🦋 ((دکل دیده بانی)) آن شب و روز بعد، چند بار از دکل شصت متری بالا و پایین رفت. یک بار برایم پتو آورد. یک بار صبحانه🧀،یک بار نهار 🍛 و چندین بار دیگر به بهانه های مختلف آمد و رفت. رفتار او باعث شده بود که روحیّه ام کاملاً عوض شود. شب، با تاریک شدن هوا آمد دنبالم و گفت: «برویم» این بار خودش اول رفت و بعد من پشت سرش می رفتم. پایین تر از من حرکت می کرد تا بتواند مواظبم باشد. و بالاخره مرا پایین آورد. بارها شنیده بودم که چقدر نسبت به نیروهایش احساس مسئولیّت دارد، ولی هیچ گاه محبت پدرانه اش را از نزدیک حس نکرده بودم. با کار آن شب محمّد حسین، هم توانستم را آن طور که باید ببینم و هم روحیّه ام تغییر کرد.🙂 هیچ وقت نمی توانم لحظه ای را که روی شانه هایشان نشسته بودم، فراموش کنم. 💠آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست ‌‌‌‌ عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی ((من بسیجی ام)) در طول مدّتی که محمّد حسین مسئول لشکر شده بود، من و چندین بار به او اصرار می کردیم که به عضویت در بیاید، امّا او زیر بار نمی رفت! و می گفت: «شما دنبال چی هستید؟ 🤔 اینکه یکی به نیروهای سپاه اضافه شود؟ من دوست دارم به عنوان یک خدمت کنم. پس بگذارید راحت باشم.» 😕 گفتیم: «محمّد حسین! مگر سپاه چه اشکالی دارد؟!» گفت: «سپاه هیچ اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است، امّا من خدمت در لباس بسیجی را بیشتر دوست دارم.» ☺️ محمّد حسین اینقدر ظرفیت و لیاقت داشت که می توانست از فرماندهان رده بالای سپاه شود؛ امّا این در صورتی بود که به عضویت سپاه در می آمد و رسمی می شد. بارها مسئولین لشکر به او پیشنهاد می کردند، اما چون به عشق می ورزید، نمی پذیرفت؛ 👈🏻تا جاییکه سفارش کرده بود اگر من شدم، روی سنگ قبرم ننویسید ؛ اگر چنین کلمه ای بنویسید روز قیامت جلوی شما را خواهم گرفت.👊🏻 من یک بسیجی‌ام! 💠کجایند مستان جام الست ؟ ‌‌‌ دلیران عاشق، شهیدان مست @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹