شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق
روز ششم
🏽 سر و صورتمان پر بود از خاک و غبار؛ حتی روی مژه هایمان خاک نشسته بود. شرجی هوای تابستان و گرمای دشت مهران هم که جای خود داشت؛ بدن ها زیر عرق بود و لباس ها پر از شوره!
⏳وقتی از عملیات برگشتیم عقبه، یک صف طولانی و پر پیچ و خم ایستاده بودند بروند حمام، تدارکات لشکر سی چهل تا حمام صحرایی زده بود. با بچه ها رفتیم آخر صف. پشت سر من هم یک جوان بسیجی آمد و ایستاد؛ با چفیه صورتش را پوشانده بود. تا نوبتمان شود، دو ساعتی طول کشید.
📍وقتی نوبتم رسید، طبق عادت به نفر پشت سری بفرما زدم. داشت چفیه را از صورتش باز می کرد. خشکم زد؛
#حاج_قاسم سلیمانی بود!
فرمانده لشکر دو ساعت ایستاده بود توی صف حمام،مثل بقیه نیروها!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#هیئت_محبین_شهادت
https://eitaa.com/mohebinshahadat110
شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق ⚘️⚘️⚘️
روز پنجاه و هفتم
از حاج قاسم پرسیدند: بهترین دعا چیست؟
گفت: شهادت...
گفتند: خب عاقبت بخیری که بهتر است
حاج قاسم گفت: ممکن است کسیح عاقبت بخیر شود ولی شهید نشود؛ ولی کسی که شهید بشود حتما عاقبت بخیر هم میشود...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی⚘️⚘️⚘️
#هیئت_محبین_شهادت
https://eitaa.com/mohebinshahadat110
شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق
روز هشتاد و هفتم
💢 میخواهم با مردم باشم
حاج قاسم با آن اقتداری که داشت و همه دنیا به دنبال او بودند، وقتی به کرمان میآمد با یک خودروی سمند جابهجا میشد و حاضر نبود کسی به دنبالش برود و از وی محافظت کند.
میگفت: «میخواهید مرا از مردم جدا کنید! من میخواهم با مردم باشم.»
🎙راوی: ابراهیم شهریاری؛ همرزم شهید سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهیدانه
#هیئت_محبین_شهادت
https://eitaa.com/mohebinshahadat110