شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق
روز صد و شصت و هفتم
🔴پهلوان واقعی
من و ابراهیم به سمت باشگاه می رفتیم. وارد باشگاه شدیم
🔶️بعد از چندین دقیقه یکی از دوستان به باشگاه آمد . بی مقدمه گفت ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده .
در راه که می اومدم دو دختر پشتت بودند و مدام از تو حرف میزدند
ابراهیم را نگاه کردم،دیدم به فکر فرو رفت و ناراحت شد.
🔷️از جلسه ی بعد ابراهیم را با لباسی بلند و شلواری گشاد دیدم.
همه میگفتند که: ما میایم هیکلمون رو درست کنیم و لباس تنگ بپوشیم
بعد تو با این هیکل و قد و قامت
با این لباس؟
ابراهیم توجه به حرف هایشان نمی داد
یکی از دوستان شهید
#پهلوان
شهید ابراهیم هادی🥀
https://eitaa.com/mohebinshahadat110
شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق
روز صد و شصت و نهم
🔴شکستن نفس
همراه با چند تا از دوستان از ابراهیم صحبت می کردیم.
یکی از دوستان ابراهیم رو نمیشناخت.
عکسش را از من گرفت و گفت :مطمئن هستید ایشون ابراهیم هست؟
🔷️با تعجب گفتم :چطور مگه؟!
گفت: در بازار سلطانی مغازه ای داشتم،
هفته ای دو بار آقا ابراهیم سر بازار می ایستاد، کوله ی باربری نی انداخت و بار می برد .
یک روز اسمش را پرسیدم ، گفت :ید الله صدایم کنید
یکی از دوستان به مغازه ی ما آمد ، گفت اون مرد رو میشناسی؟
او قهرمان کشتی و والیبال هست .
آدم خیلی با تقوایی هست
🔶️برای شکستن نفسش این کار هارو انجام میده
شهید ابراهیم هادی⚘️⚘️⚘️
#پهلوان
https://eitaa.com/mohebinshahadat110
شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق
روز صد و هفتاد و یکم
⬜️دعای توسل
من و ابراهیم به ورزش باستانی می رفتیم.در زورخانه ی حاج حسن توکل، حسابی درس اخلاق یاد می گرفتیم.
🔺️حاج حسن همیشه ورزش رو با احادیث و چندین آیه از قرآن شروع می کرد. بیشتر وقت ها هم ابراهیم رو به وسط گود می فرستاد.حاج حسن خیلی انسان حقی بود.
هیچ وقت یک شب رو یادم نمیره.
ناگهان یک مردی سراسیمه و رنگ پریده وارد شد .
گفت حاج حسن، بچه ام از دست رفتنی هست،دکتر ها جوابش کردند.نفس شما حق هست،دعاش کنید.
🔷️بچه ها داشتند می رفتند که آماده بشن ، ابراهیم گفت بیاید وسط گود تا دعای توسل بخونیم.
دعای توسل شروع شد،بعد از اتمام آن،
ابراهیم با شور خیلی عجیبی برای آن بچه دعا کرد.
آن شب تمام شد.
دو هفته ی بعد حاج حسن گفت که :
همه جمعه ناهار حایی دعوتیم.
در ادامه اش گفت : بچه ی اون بنده خدا شفا گرفته ، و مارو دعوت کردند برای ناهار
🔶️مطمئن بودم دعاهای خالصانه ی ابراهیم و دعای توسل به اهل بیت کار خودش رو کرده.برگشتم نگاهش کردم.شبیه یک کسی بود که انگار چیزی نشنیده بود،فارغ از هیچ تکبر و غروری
#پهلوان
شهید ابراهیم هادی⚘️⚘️⚘️
https://eitaa.com/mohebinshahadat110
شرط شهید شدن شهید بودن است
#روایت_عشق
روز صد و هفتاد و سوم
🔺️قهرمان
سید حسین طحامی(قهرمان کشتی)
به زورخانه ی ما آمده بود و با ما ورزش میکرد.
ورزش که تمام شد گفت: حاج حسن
کسی با من کشتی میگیره؟
حاج حسن رو کرد به ابراهیم و گفت: ابراهیم با حاج حسین کشتی بگیر
ابراهیم به گود رفت و کشتی آعاز شد.
خیلی سنگین بود کشتی ابراهیم و حاج حسین .
این کشتی برنده ای نداشت . در آخر این کشتی حاج حسین خیلی از ابراهیم تعریف کرد.
بچه ها حسودی کردند،حاج حسن کامل حسودی ی بچه هارو دید.
روز بعد به زورخانه آمدیم .
۵ پهلوان به زورخانه ی ما آمدند مسابقه بدهند
🔷️۲ بازی رو آنها بردند و ۲ بازی رو ما.
بازی ی آخر یکی از حریفان با ابراهیم بود. چون از ابراهیم ترس داشتند شلوغ کاری کردند که اگر ببازند تقصیر داور که حاج حسن بود بی اندازند
ابراهیم وارد گود شد .
بی مقدمه دست حاج حسن رو بوسید و گفت : من کشتی نمیگیرم.
همه تعجب کردند . ابراهیم گفت:دوستی و رفاقتمان مهم تر از مسابقه هست و پایان کشتی رو اعلام کرد.
🔶️بعد از اتمام ورزش حاج حسن به بچه ها گفت : دیدید چرا ابراهیم قهرمان هست؟ابراهیم امروز با نفس خودش کشتی گرفت و پیروز شد.
#پهلوان
شهید ابراهیم هادی
https://eitaa.com/mohebinshahadat110