آقا...
امسال هم کربُبَلایی نشدم🙂🚶♀
اشکالی ندارد💔
اما....!
نگذار عُقده به دل...،
از دنیا بروم):
اربابم...(:
'@mohsenhojaji14 '🌿
•°🌻🍃°•
استادپناهیان:↯
تجربهبهمیاددادهکہ...
برایاینڪهطلبشهادتڪنی
نبایدبهگذشتهخودتنگاهکنۍ...!
ࢪاحتباش!
نگرانهیچینباش!
فقطمواظباینباشکھ
شیطونبهتنگهتولیاقتشهادتندارے...!ジ
|✨| #تلنگرانه
'@mohsenhojaji14 '🌿
⚘𖥸🥀𖥸⚘
کجاست ؟
آن یتیم نوازی که دست نوازش
بر سر دختران شهدا بکشد ....
#مثل_پدر
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
'@mohsenhojaji14 '🌿
سربلند🌿
همسایه می پذیریم!
جهت همسایگی
بنر کانال رو تو کانالتون #فور کنین بعد در این آیدی اطلاع بدین
@🌿
ناشناس لطفا/:
!به پیام های بی مورد جواب نخواهد داده شد!
شرایط:@sharayet_14
همسنگری ها
1_@mamol110
دوست شهیدت کیه ...؟🤔
تا حالا فکر کردی با یه شــــــــــهــــــــیــــــــد رفیق شی؟😍
از اون رفیق فابریکا ؟🙃
از اونا که همیشه باهمن؟😇
خیلی حال میده
امتحان کردی ؟🤓
هر چی ازش بخوای بهت میده !!😎😍
آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه میخوای باهاش رفیق بشی ؟؟!!😉
'@mohsenhojaji14 '🌿
#رفیق_شهیدم
#شهید_محسن_حججی♥️🌱
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
همیشه یک لبخند ملیح بر لب داشت😊. از این جوان خیلی خوشم می آمد. خیلی با محبت بود💗. خیلی با ادب بود.🌸 وقتی در کوچه و خیابان او را میدیدم خیلی لذت میبردم.😍
آن ایام با اینکه پدرم همیشه به مسجد می رفت اما من این گونه نبودم. تا اینکه یک روز پدرم من را با خودش به مسجد برد و دستم را در دست همان جوان قرار داد🤝و گفت: احمد آقا اختیار این پسرم دست شما! بعد به من گفت: هر چی احمد آقا گفت گوش کن. هر جا خواستی با ایشان بری اجازه نمی خواد و خلاصه ما را تحویل احمد آقا داد.
برای من یک نکته عجیب بود!🧐 مگر پدرم چه چیزی دیده بود که این گونه اختیار من را به یک جوان شانزده یا هفده ساله می سپرد؟!🤔
چند شب از این جریان گذشت.🌙 من هم مسجد نرفتم.😕 یک شب دیدم درب خانه را می زنند🚪. رفتم در را باز کردم . تا سرم را بالا کردم با تعجب دیدم احمد آقا پشت در است.😳 تا چشمم به ایشان افتاد خشکم زد!😥 یک لحظه سکوت کردم . فکر کردم اومده بگه چرا مسجد نمیای؟ گفتم : سلام احمد آقا ، به خدا این چند روز خیلی کار داشتم، بیخشید.😢
همین طور که لبخند به لب داشت گفت:" من که نیومدم بگم چرا مسجد نمیای ، من اومدم حالت رو بپرسم . آخه دو سه روزه ندیدمت.☺️
خیلی خجالت کشیدم . چی فکر می کردم و چی شد!
گفتم : ببخشید از فردا حتما میام.
دو سه روز دیگه گذشت. در این سه روز موقع نماز دوباره مشغول بازی بودم و مسجد نرفتم.😕
یک شب دوباره صدای درب خانه آمد . من هم که گرم بازی بودم دوباره دویدم سمت درب خانه . تو فکر هر کسی بودم به جز احمد آقا. تا در را باز کردم از خجالت مُردم . با همان لبخند همیشگی من را صدا کرد و گفت:" سلام حسین آقا."
حسابی حال و احوال کرد . اما من هیچی نگفتم ، فهمیده بود از نیامدن به مسجد خجالت کشیده ام . برای همین گفت:" بابا نیومدی که نیومدی ، اومدم احوالت رو بپرسم خلاصه آن شب گذشت.
فردا شب زودتر از اذان رفتم مسجد. و این مسجد رفتن همان مسجدی شدن ما همان.😇👑
راوی: حسین حسن زاده
منبع: کتاب عارفانه🌹
شادی روح شهدا صلوات💝
#شهیدانه
#شهید_احمدعلی_نیری
•| #عارفانه |•
يكى پرسيده بود:
آقاچرا دربيشترِ اوقات،
نماز بهآدم حال نمىدهد؟...
استاد فرموده بود:
نماز، حالِ تو را نشان میدهد؛
نه اينكه حال بدهد!
ـــــــــــــــــــــــــــ🦋🌧ـــــــــــــــــــــــ