eitaa logo
-رفقای شهیدم-
248 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
34 فایل
بسم‌اللھ.... فعالیت‌این‌کانال‌به‌نیت⇩ شہیدمدافع‌حرم''محسن‌حججی'' شہیدمدافع‌حرم"عباس‌دانشگر" ‌ انسان‌باسوختن‌ساخته‌می‌شود وهرکس‌ازسوختن‌فرارکندخام‌می‌ماند ! _ استادشهیدمطهری ¹•شرایط← @sharayet_14 ²•پاسخگویـے← @pasohk
مشاهده در ایتا
دانلود
ساجده فردا ساعت دو و نیم ظهر سال تحویل بود .قرار بود امشب ساعت ۹ راه بیوفتیم که ده ساعتی توی راه بودیم . تقریبا ۷ صبح می رسیدیم قم. مانتو لیمویی که مامانم برام خریده بود اتو کردم گذاشتم توی کاور. شال و شلوار ست اشم با چند تا لباس راحتی ، داخل چمدان گذاشتم. اهل آرایش نبودم اما زیورآلات زیاد داشتم مخصوصا دستبند های چرم . هرچی وسیله لازم داشتم رو آماده کردم. روی تختم دراز کشیدم بهتر از این نمیشد کار مون رو تحویل داده بودیم . خانم ایمانی خیلی راضی بود. واقعا هم طرح قشنگی شده بود.درست بود آدم بیخیالی بودم اما همه ی کارهام رو دقیق و حساب شده انجام می دادم. +ساجده... صدای مامان بود. _بله مامان +کارِت دارم بیا پایین از جام بلند شدم موهامو بستم و رفتم پایین . تو اشپزخونه بود. _بلی +بیا این میوه هارو پوست کن بزار تو ظرف _مامان برای این منو صدا زدی. +ساجده ،،، خجالت بکش پس فردا وقت شوهرته _می دونی من رو این حرفا آلرژی دارم .چشم بده پوست بکنم مامان هم با حس پیروزی چاقو و ظرف میوه رو گذاشت جلوم و مشغول شدم. ،،،،،،، جلو در خونه مامان خاتون بودیم سجاد و گلرخ هم با ماشین خودشون اومده بودن . رفتم داخل خونه مامان خاتون. _عمههههه عمه عمه جونی بیایید دیگه برای خودم شاد و شنگول میگفتم و میرفتم که یک دفعه امیر سر راهم سبز شد. یک لبخند کمرنگی هم رو لبش بود. +به به دختر عموی عزیزم کبکت خروس میخونه _سلام نه بابا ،، میشه بگید مامان خاتون و عمه بیان. -بله چرا نشه فینگیلی آخه تف سر بالاس بگم فینگیلی عمته|: خجالت نمیکشه 27سالشه امیر رفت داخل و بعد از چند ثانیه مامان خاتون و عمه سر و کلشون پیدا شد. صنبور بانو هم برای این چند روز که مامان خاتون نبود رفته بود دروازه قرآن دخترش اونجا زندگی می کنه و رفته بود تا عید رو پیش دخترش باشه. با عمه و مامان خاتون رفتیم بیرون . مامان خاتون+حاضری ؟ _اره مامان خاتون بریم . مامان خاتون رفت و توی ماشین ما نشست. منم سوار شدم . داشتم خودم رو جمع و جور می کردم که عمه هم بشینه که عمه گفت: من میرم تو ماشین امیر که مامان خاتون راحت باشه . وا مگه امیر هم میاد !! وویییی کاشکی منم ببره تو ماشین امیر!!؛ بابا رفت در خونه مامان خاتون رو سه قفله کرد . داشت چمدان هارو توی صندوق جا میداد. از ماشین پیاده شدم و رفتم کنار پرشیای سجاد ایستادم. گلرخ+ساجده امیرم میاد؟ _نمی دونم داره میاد انگار +اهان ، میگم تو بیا تو ماشین ما،، کلی خرج بندازیم دست سجاد. اگر هر موقع دیگه ای بود یک لبخند شیطانی میزدم ولی الان ناراحت بودم ،،،واقعا چرا؟ به رویِ خودم نیاوردم اصلا یعنی چی عه _پایه اتم زن داداش جان ولی حسابی خرج میندازما پول شوهرت به فنا میره چشمکی زد +بیا بالا به مامان اینا گفتم اونا هم از خدا خواسته ،،،تنها کسی که دمق شد سجاد بود. چون میخواست با خانومش تنها باشه مگه من میزارم . آخیی داداشم ... از توی آینه بهش نگاه می کردم و لب و لوچم رو کج و کوله می کردم که راه افتادیم و ماشین امیر از کنارمون رد شد . یاخدا یعنی منو دید ): افکارمو پس زدم. حرکت کردیم و اول از همه قبل ورود به اتوبان به سجاد گفتیم یِ فروشگاه نگه داره تا برای تو راه خرید کنیم. من و گلرخ مثل آمازونی ها پریدیم پایین و از هرچی دلمون خواست خرید کردیم. سجاد هم هاج و واج فقط به پلاستیک ها نگاه می کرد. همینجور با خرید ها سمت ماشین می رفت و زیر لب غر میزد . من و گلرخ هم پشت سرش داشتیم از خنده خفه می شدیم که یهو سجاد برگشت +راحت باشید بخندید اینو که گفت من و گلرخ دیگه نتونستیم جلوی خودمونو بگیریم . واقعا قیافه اش دیدنی بود انقدر خندیدم که توی چشم هام اشک جمع شده بود. ،،،،، به خاطر بد جا بودن گردنم از خواب بیدار شدم. صاف نشستم به ساعت مچی ام نگاهی کردم . پنج نیم صبح بود . گلرخ خواب بود سجاد هم محو جاده _خسته نباشی سجاد کی میرسیم +سلام علیکم خواهر جان با اون موهای ضایع ات میرسیم یکی دو ساعت دیگه البت که بابا گفت یک رستوران نگه دادیم صبحانه هم بخوریم. با حرف سجاد نگاهی به موهام انداختم واقعا هم ضایع بود فر فری هاش از گوشه و کنار شال ام بیرون زده بود. کف ماشین نشستم و موهامو درست کردم. بعدش هم گلرخ از خواب بیدار شد ،،،،،،، از ماشین پیاده شدم دستامو به هم قلاب کردم . بالا سرم بردم و خمیازه ای کشیدم. امیر هم ماشین رو پشت سرمون پارک کرد و رفتیم همه پیاده شدن برای نماز صبح. تازه متوجه شدم وضعیت قرمزه و دوییدم سمت سرویس. تو نمازخانه نمازمون رو خوندیم و من آخر از همه اومدم بیرون. ،،،،،،
با گلرخ از ماشین پیاده شدیم تا سجاد ماشین رو پارک کنه .به خونه دایی نگاه کردم خانواده متوسط رو به بالایی بودیم انگار بابایِ مامان خاتون چند هکتار زمین داشته که بعد فوتش به بچه هاش رسیده. خونه دایی هم مشخص بود در محله قابلی بود .خانه بزرگی بود مامان خاتون در زد دایی سید و زنش که تازگی ها فهمیدم اسمش آنیه بود اومدن برای خوش آمدگویی. وارد خونه شدیم حیاط بزرگ و دنجی داشتن پر از گل و گیاه. کفش هامون رو در آوردیم و وارد خونه شدیم . خونه معرکه ای بود ولی تزیینات خیلی ساده و شیکی داشت و اصلا تجملاتی نبود. حنین با موهای بافته شده اش، دست تو دست عاطفه اومد. همه روی مبل نشستن . من کنار عاطفه روی مبل سه نفره نشستم . امیر هم کنار من بود . +خوش اومدی ساجده جان _ممنونم دستامو رو به حنین سادات باز کردم _میای بغل خاله حنین سادات اومد توی بغلم داشتم با حنین بازی می کردم که امیر پرید بین بازیِ من و حنین . ای بابا این چرا خودشو قاطی کرد . حنین رو دادم بغل امیر. عاطفه به پهلوم زد و گفت : +اذیت نکنه _نه آخه تو به این بچه اذیت کردن میبینی انقدر ماهه عاطفه از کنارمون بلند شد تا به آشپزخانه برای کمک به مادرش بره. امیر+ساجده موهاشو نگاه کن چقدر خوشگله _آره خیلی ، فکر کنم عاطفه براش بافته امیر نگاهش رو به آشپزخونه انداخت. رد نگاهش رو گرفتم و رسیدم به عاطفه. عاطفه داشت پایین چادرش را مرتب می کرد تا وقتی سینی شربت رو بلند می کنه چادرش از سرش نیوفته. یک لحظه دیدم که امیر حنین رو گذاشت بغل من و بلند شد. +ساجده ، حنین رو بگیر من برم کمک زشته . حنین رو روی پاهام نشوندم سرگرم اش کردم . نگاهم به امیر و عاطفه بود . عاطفه سینی شربت رو عقب می کشید و اجازه نمی داد امیر این کار رو بکنه اما در آخر امیر سینی رو برداشت .عاطفه سرش رو پایین انداخته بود و با لبه ی چادرش بازی می کرد . بعد از پذیرایی امیر اومد دوباره کنارم نشست . _خسته نباشی! +درمونده نباشی!! متوجه سنگینی نگاهم شد که سرش رو آورد بالا و گفت : +دست تنها بود .... _باشه من که چیزی نگفتم هرکی مشغول صحبت با کسی بود که دایی گفت خیلی تا سالِ تحویل نمونده . عاطفه اومد کنارم و دست منو گرفت +بیا بریم اتاق من راحت تریم بدم نمیومد برای همین از سجاد خواستم چمدونم رو بزاره جلو در اتاق عاطفه عاطفه رفت داخل اتاق +بیا تو عزیزم ،اتاق خودته وارد اتاقش شدم اتاق نسبتاََ بزرگی بود به رنگ یاسی ،،، کنار تخت اش یک کتابخانه بزرگ هم داشت و بالای میز تحریرش یک پنجره ی بزرگ با پرده های حریر سفید بود. +اتاقم چطوره؟؟ _عالیهه +بر عکس تو من عاشق رنگ های روشن و شاد ام _ترکیب قشنگیه به دل میشینه ! +ممنونم ، خب بیا لباساتو عوض کن... دوس داری موهاتو ببافم ؟ _بلدی؟ +بلهه از وقتی حنین بدنیا امده بیشتر مدل هارو یاد گرفتم _اعع حدس زدم موهای حنین هم خودت بافتی به پسر عمومم گفتم عاطفه یک لحظه مکث کرد بعد چشم هاشو ریز کرد و گفت: +پس نخودهای منو خوردین جا خوردم _نخود!!؟ عاطفه شروع کرد به خندیدن +هیچی،،هیچی بدو کاراتو بکن رفتم سمت چمدونم تا جلیقه دامن طوسیم رو بردارم _راستی عاطفه معنی اسم حنین چیه؟ +یه اسم عربیه معنی کلی اش هم میشه اشتیاق _عربی چرا؟ +خب چون مادرم اصالتا لبنانیه _وایی واقعا !نمیدونستم +آره اسم خودشم عربیه ... آنیه _اره اسم جالبیه +مامانم از زمان جنگ با خانواده مهاجرت کردن به قم ،، بزرگ شده اینجاس _آهان +خب برو حالا حاضر شو... لباس هامو پوشیدم و موهام رو شونه زدم . عاطفه درحال بافتن موهام بود و از این حجم از موهام شگفت زده شده بود . +وایی ساجده خیلی مو داری _از عرق های روی پیشونیت معلومه پشیمون شدی هاا عاطفه خم شد و تو آینه خودشو نگاه کرد . شروع کرد به خندیدن . _راسی مگه تو کنکور نداری؟ +آخ اره یادم انداختی!! _خب کی میخونی؟ +قراره فردا صبح از دستم راحت بشی.. _یعنی چی؟ +اینجور که بنده، صبح ها که اهالی در منزل خواب تشریف دارند میرم کتابخونه تا هفت بعد از ظهر . _وایی عاطفه جان ببخشید تو این موقعیت ما اومدیم مزاحمت شدیم. +نه اصلا من همیشه میرم کتابخونه و همیشه تو این ساعات درس میخونم. خب تموم شد بفرمایید دست هاش رو گرفت طرف آینه +این شما و این ساجده خانوم لبخند دندون نمایی زدم _دستت درد نکنه خیلی قشنگ شده قیاف ام رو مظلوم کردم _عاطفه سادات من یک سوال دیگه هم دارم عاطفه با لبخند گوشه لب اش گفت: +آخری باشه ها بپرس _بچه اولتون کو دوباره !!؟؟ این دفع از ته دل خندید. +میاد عزیزم نگران نباش .... همیشه سال تحویل میره گلزار شهدا _دیوونه... نگرانِ چی آخه ؟؟ یک سوال بود ها حالا ببین +شوخی میکنم بچه جان ،،،،،،،
🌻۵پارت از رمان 'ساجده'تقدیم نگاهتون🌻
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم
⭐️شروع تبادلات گسترده تایم⭐️ 👇🏻شرایط عضویت👇🏻 1⃣کانالتون مذهبی باشه👌🏻 2⃣آمارتون ۱۰۰+ باشه💪🏻 3⃣در اینفو تب عضوباشید✌️🏻 جذب بستگی به بنرتون داره💥 بیشتر از ۵۰جذب هم داشتم😳🔥 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفو تبادلات عضو باشید"سنجاقه" 🕹https://eitaa.com/joinchat/1134493859Ceb9628fd81🕹 بعد از مطالعه شرایط اگر شرایط رو داشتید پی وی در خدمتتونم✋🏻 🌺 @time_collection 🌺 یاعلی✌️🏻
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
ما شهید زیاد داریم امّا شهیدی که به دست خبیث‌ترین انسانهای عالم یعنے خود آمریکایی‌ها به شهادت برسدچنین شهیدی غیر از ........ من کس دیگری را یادم نمے آید...😳🤔 این جمݪهــ از رهبرے در مورد کدوم شهید میتونهــ باشه😱🤔🕊 ‾ اگ میخوای با مڪتب سلیمانے آشنا بشے پس بدوووو🏃🏻‍♀🏃🏻‍♂بیاد😍 ‾ اگ کلیپ و استوری میخوای نمیدونے از ڪجا تهیه کنے پس بدووووو بیا🏃🏻‍♂🏃🏻‍♀ ‾ اگ خستهــ شدی از مطالب کپۍ اینجا مطالبش ناب و ناب و ادمین نوشتهــ😍😌 یهــ روزے میفهمے آمدنت بهــ اینجا اتفاقے نبوده😍 ☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎ /ʝסíꪀ➘ |❥ https://eitaa.com/joinchat/691208306Cc2eacdadd7 ❥|
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غربت یعنی آقا باشه و تو نباشی چون تویی که جا موندی و تنها رها موندی کلیپ های کوتاه https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 کلیپ های امام حسینی https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 عکنوشته های مذهبی https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 تلنگر https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 داستان های آموزنده کوتاه https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 سخنرانی https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 همه اینا توی این کانال هست👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3831234696Cfe88329073 ...... @YaraneMooud_313
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
﴾﷽﴿ خیره‌بر‌عکس‌حرم،زیرلب‌میگویم نوکرت‌دلتنگ‌است،خودت‌کاری‌کن:)) ♡ محل تجمـع عاشـقان↻♡ امـام ࢪ‌ضـایے ها و امـام حسینے ها{؏} 『پذیراے دلِ تنگِ شما عاشقان هستیم:)』 مبتـلا بـہ حࢪ‌م:)))@Mobtala_Be_Haramm
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
🌸 بـسمِ‌رَبِّ‌الصُّمود 🌸 دنبال پروفایل مذهبی و میگردی 🤔 دنبال آهنگ های خوب میگردی 🤔 دنبال خوب میگردی 🤔 دنبال خوب میگردی 🤔 دنبال خوب میگردی 🤔 دنبال مطالب استاد میگردی 🤔 می‌خوای به روز با مطالب باشی ؟ هستی و بلد نیستی چطوری این راه رو به بقیه معرفی کنی ؟ رو دوست داری و می خوای پارت هاش رو دوباره ببینی ؟ بیا تو این کانال تا همشون رو یکجا داشته باشی👇👇👇 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨) 🌟https://eitaa.com/joinchat/4237295783C754adae200🌟 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
سربازان گمنام @sarbazrahbarmah جهت عضو شدن روی لینک زیر ضربه بزنید سردار شـهید سپهبــ⭐ـــبد حاجـ قاســم سلیمانیـــ❤ @sarbazrahbarmah
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 تنها به زبان نگفتند «اِنّی حَربٌ لَِمَن حٰاربَکُم...» 🏴عاشورا را با تمام وجود درك کردند و مصداق «اَلَذیّنَ بَذَلوُ مُهَجَّهُم دُونَ الحُسین عليه السلام» شدند 🏴قرارگاه شهدایی در نظر دارد تا راه شهدا را بازنده نگهداشتن ماه محرم ادامه دهد 🏴شهدا از جان خود گذشتند تا راه کربلا برای ما هموار شودبعد ما چکار کردیم؟؟؟ 🏴دنبال کلیپ شهدایی ومحرمی میگردی؟ 🤔 🏴یا دنبال استوری شهدایی ومحرمی؟ 🤔 🏴یا مداحی شهدایی ومحرمی؟ 🤔 🏴کجا بهتر از قرارگاه شهدایی؟؟؟ 🏴بیا وقدم روی چشم ما بذار وماروحمایت کن درپیمودن این راه شعبه1سروش 🏴 splus.ir/martyrs1400🏴قرارگاه شهدا🏴 شعبه 2ایتا👇 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/martyrscomp
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
🛣میدان صراط مستقیم🛣 ╔═══ ೋღೋ ════╗ @maidan_sarat_mostageem ╚═══ ೋღೋ═════╝ ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم در قیامت بر صراطت جای تشویشست و بیم قلب زر اندوده نستانند در بازار حشر خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم کانالی متفاوت از موضوعات مختلف🌌 سرشار از انرژی های الهی✨ و از همه مهم تر 👌🏽 👇🏽 راهنمایی برای آخرت🛣 🤲🏽 علاوه بر تمام این مطالب بمب استوری جات و نماهنگ های شهدایی و مذهبی 🎇 گزیده سخنرانی هایی از علما 🙂 مطمئن باشید بهترین کانال رو انتخاب کردید 😇 اگه باورتون نمیشه یه سر بزنید داخل کانالش ضرر که نداره 🤨 یه کلیکه ☝️ اگه نخواستی و دوست نداشتی لفت بده 👋. بفرمایید منتظر حضور گرمتون هستیم 😍 راستی اگه میشه با هدیه 🎁یک صلوات به امام زمان وارد شوید مچکرم ازتون ☺️ اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 📿 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ╔═══ ೋღೋ ════╗ @maidan_sarat_mostageem ╚═══ ೋღೋ═════╝
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《 چهارشنبه》
بسم الله الرحمن الرحیم آمار ۲۰۰ 👇👇👇👇👇👇👇👇 تمرین کردن کربلایی امیر برومند در خانه ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۲۳۰ 👇👇👇👇👇👇👇👇 سینه زدن کربلایی محمد عطایی نیا پای منبر محمود عیدانیان ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۲۵۰ 👇👇👇👇👇👇👇👇 فیلم مداحی کربلایی امیر برومند در کودکی ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۲۵۵ 👇👇👇👇👇👇👇👇 مداحی کردن کربلایی وحید شکری به سبک مداحی کربلایی محمد عطایی ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۲۶۵ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 مداحی کردن سید مجید بنی فاطمه در مقبره محتشم کاشانی ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۲۸۰ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ذکر گفتن کربلایی رضا شیخی برای حاج امیر کرمانشاهی ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ٣٠٠ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 روضه خواندن کربلایی حسین ستوده در موکب کربلا ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۳۳۰ مداحی کردن کربلایی محمود عیدانیان به سبک آهنگ فیلم ستایش ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۳۵۰ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 عکس حاج مهدی اکبری با مداح معروف کربلایی محمد رضا ناصری ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ آمار ۳۷۰ بارکد کانال : https://eitaa.com/azadaranmashhadreza315/4563 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 دوستان دقت داشته باشید ما هنوز پست ویژه داریم ولی از این به بعد با نظرسنجی شما دوستان و اعضای محترم کانال عزاداران مشهدالرضا ارسال میشود ان شاالله پس زیادمون کنید😍 بعد از دیدن لفت دادن مورد رضایت نمی باشد. 🔴@azadaranmashhadreza315🔴